Sunday, December 25, 2005

Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
12/26/2005

بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران در حمایت از حق آزادی بیان کارگران اعتصابی شرکت واحد

کانون وبلاگ نویسان ایران( پن‌لاگ) دستگیری کارگران زحمتکش شرکت واحد را شدیدا محکوم می‌کند. دولت جمهوری اسلامی ایران به جای ترتیب اثر دادن به خواسته‌های بر حق صنفی کارگران شرکت واحد و بهبود وضع اسف بار معیشتی آنان به روش همیشگی خود می‌خواهد با سرکوب و دستگیری و ارعاب کارگران اعتصاب آنها را در هم بشکند.کانون وبلاگ نویسان ایران(پن‌لاگ) خواهان آزادی بی قید و شرط رئیس و اعضای هیات مدیره سندیكای كارگران شركت واحد آقایان منصور اصانلو؛سعید ترابیان، سید داوود رضوی، رضا شهابی، ناصر غلامی، حمید زندی، صادق محمدی، صادق خندان، علی ابراهیمی، امیر تاخیری، علی قربانیان، رضا شهابی، ارسلان زرگریان و حسین مهدیخانی می‌باشد.

کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) از همه وبلاگ نویسان تقاضا می‌کند با پخش اخبار این اعتصاب و نوشتن در باره آن در وبلاگ‌های خود از کارگران شریف شرکت واحد حمایت کنند. پن‌لاگ همچنین از همه سازمان‌های طرفدار حقوق بشر انتظار دارد با اعتراض گسترده و شدید به دولت ایران خواهان تضمین امنیت جانی اعتصابیون و خانواده‌های آنان شوند و نگذارند این اعتصاب صنفی با روش همیشگی دولت ایران یعنی کشتار و اعدام خاتمه پیدا کند

. کانون وبلاگ نویسان ایران(پن‌لاگ)
از اعتصاب کارگران شرکت واحد حمایت کنیم.

خواسته های کارگران اعتصابی:
افزایش حقوق، بهبود شرایط کار و بازنشستگی به موقع

جواب دولت
دستگیری رییس و اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد

جواب مردم؟
حمایت ...حمایت ...از کارگران

حامیان:
کارگران ایران خودرو
کانون نویسندگان ایران
شورای ملی مقاومت
ایران نبرد
کانون وبلاگ نویسان ایران(پن لاگ)

(لطفا در تکمیل این لیست به من کمک کنید)


عکس گرفته شده از سایت زاگرس


برحذر باش...
تقدیم به کارگران شریف شرکت واحد

نمی توانی مرا خاموش کنی
من هزارانم
من بیشمارانم

نان مرا غصب کرده ای
تو می خوری
من نگاه میکنم

من کار میکنم
از توی مفت خور خیلی بیشتر
از تو که از دستانت خون میچکد
از تو که به جز قتل و غارت و تجاوز نمیدانی

از تو که به اسم خدا
هر چه نعمت را بر من حرام و بر خودت حلال کرده ای

من از تو درخواست نمی کنم
حقم را میخواهم
تو زور داری
اسلحه داری
زندان داری
مزدور داری

من شرف دارم
من هنوز انسان مانده ام

لطف هایت ارزانی خودت
من حقم را می طلبم
من نانم را می خواهم

اگر این نان را هم از من دریغ کنی
اگر مرا بکشی
زندانی کنی و یا زبانم را ببری

بدان که من
بیشمارانم
هزارنم
مشت من آهنین است و سرخ
مشتی با قوت هزاران

بر حذر باش از مشت من....


*********

اخبار اعتصاب

رادیو فردا
کارکنان شركت واحد اتوبوسراني اعتصاب صنفی خود را تا نتیجه نهائی ادامه خواهند داد: یک راننده اعتصابی
از ساعت شش بامداد روز یکشنبه کارکنان و رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی در اعتراض به بی توجهی دولت به خواست های آنان و نیز دستگیر شدن رئیس و اعضای هیات مدیره سندیکا، دست به اعتصاب زدند. منصور اصانلو دبیر سندیکا از روز پنجشنبه همچنان در زندان اوین به سر می برد و ملاقات با او ممنوع شده است. مهدی چمران رئیس شورای اسلامی شهر تهران، سندیکای کارگران و اعتصاب آنها را غیر قانونی قلمداد کرد و گفت تلاش شهرداری برای عادی ساختن رفت وآمد در شهر چندان کارساز نبود. منصور حیات غیبی از اعضای هیات مدیره سندیکا که شنبه شب بعد از چهار روز از زندان آزاد شد، در مصاحبه با رادیو فردا اعتصاب را صددرصد صنفی توصیف می کند و میگوید در 13 ساعت که از اعتصاب می گذرد مسئولان اقدامی برای مذاکره با کارگران اعتصابی انجام ندادند. وی می افزاید کارکنان شرکت واحد از مناطق ده گانه براي اعلام همبستگي به منطقه شش رفته اند و اعلام كردند اگر تا چهار روز هم طول بكشد، مي خواهند بمانند
(ادامه)

تحصن كاركنان شركت واحد اتوبوسراني تهران همچنان ادامه دارد: مصاحبه با نايب رئيس سنديكا
از ساعت شش بامداد روز یکشنبه کارکنان و رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در اعتراض به بی توجهی دولت به خواست های آنان و نیز دستگیر شدن اعضای هیات مدیره سندیکای کارکنان شرکت، دست به اعتصاب زدند. ابراهيم مددي، نايب رئيس سنديكاي كاركنان شركت واحد در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: مديريت شركت واحد به همراه فرمانده پليس تهران سردار طلايي، شنبه شب در نشست كارگران منطقه شش شركت واحد در ساعت دو بامداد مذاكراتي انجام دادند كه از سوي كارگران خواسته هايي مطرح شد ولي به نتايج ملموسي نرسيد و متعاقب آن امروز (يكشنبه) صبح رانندگان مناطق مختلف نسبت به ترك كار از خودشان تحركاتي نشان دادند كه اوج آن در منطقه شش شركت واحد بود و از مناطق ديگري هم رانندگان به آنجا رفتند و با كاركنان آنجا كه به شكل تجمع و تحصن اعتراضات خودشان را اعلام كردند پيوستند و اين تحصن تا اكنون هم ادامه دارد و هيچ مقامي براي رفع اين مشكل اقدامي نكرده است.
(ادامه)


اجازه ملاقات با رئيس سنديكاي كارگري شركت واحد اتوبوسراني تهران، در زندان اوين داده نشد: مصاحبه با همسر منصور اصانلو
[ ساعت پيش ۲:۱۳ ] يكي از خواست هاي كاركنان اعتصاب كننده شركت واحد اتوبوسراني تهران، آزادي منصور اصانلو رئيس سنديكاي كارگري است كه از روز پنجشنبه در زندان اوين به سر مي برد و ملاقات با او ممنوع شده است. پروانه اصانلو همسر منصور اصانلو در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: امروز (يكشنبه) رفتم زندان اوين بلكه بتوانم ملاقات حضوري با آقاي اصانلو داشته باشم، ولي گفتند شما نمي توانيد ملاقات كنيد. خانم اصانلو مي گويد: هفت نفر از همكاران ايشان كه به اتفاق با هم دستگير شدند، شنبه شب آزاد شدند، ولي دوباره صبح تعداديشان دستگير شدند، آقاي اصانلو بي گناه در زندان هستند، مساله سنديكايي و صنفي بوده و اگر بخواهند برچسب ديگري به ايشان بزنند، قابل قبول نيست.
)ادامه)

گزارش خبری کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری تا ساعت 11 صبح از اعتصاب امروز کارگران شرکت واحد تهران

بنا به فراخوان سندیکای کارگران شرکت واحد از ساعات اولیه امروز رانندگان ناوگان حمل نقل اتوبوش شهری تهران دست از کار کشیده و در مناطق دهگانه دست به تجمع زدند.حضور نیروی انتظامی بویژه در مناطق پر تردد شهر چشمگیر است ، نیروی انتظامی مناطق دهگانه پایانه اتوبوسهای مسافر بری را احاطه کرده و دراین مناطق و برخی میادین و نقاط پر تردد شهر به همراه جرثقیلهای سنگین مستقر شده است. در برخی خیابانها اتوبوسهای بدون راننده پارک کرده است در میدان آذری از مینی بوسهای وزارت دفاع برای جابجایی مسافران استفاده میشود. در طول خیابان آزادی به طرف میدان انقلاب تعداد محدودی اتوبوس از مناطق شاد اباد ، نازی اباد و خانی اباد مشغول تردد هستند. برای کاستن از اثر اعتصاب در مناطق اصلی شهر اتوبوسهایی را از اطراف تهران به خطوط داخل شهر منتقل کرده اند. در مواردی رانندگان خطوط بیرون شهر تهران از امدن به خطوط داخل شهر امتناع میکنند. همچنین بنا به گزارشهای دریافتی در ساعت 12 شب گذشته 8 نفر از اعضای هیت مدیره سندیکای شرکت واحد آزاد شده اند که هم اکنون در منطقه 6 مشغول مذاکره با مسئولین میباشند. منصور اسانلو را ازاد نکرده اند و اعلام نموده اند که موارد اتهامی وی ربطی به سندیکا ندارد.توقفگاه خیابان آیت الله کاشانی – بلوار اسیااتوبوسها به ندرت در سطح خیابانها دیده میشوند. صف مردم در ایستگاهای اتوبوس طولانی است و همه مسافران چشم به یک جهت دارند. در قسمت ورودی توقفگاه خیابان ایت الله کاشانی خرده شیشه روی زمین پخش است که احتمالا از برخوردی بین رانندگان و اعتصاب شکنان حکایت دارد در محوطه توقفگاه حدود 400 راننده ایستاده اند و با هم صحبت میکنند.نیروی انتظامی با دو مینی بوس به همراه تعدادی سرباز با لباس سبز در مدخل درب ورودی مستقر شده است و جرثقیل راهنمایی و رانندگی با نرده های راه بندان آماده حوادث احتمالی هستند.پایانه صادقیه (مترو)در این پایانه مبدا حداقل 15 الی 20 خط جهت رفتن به نقاط مختلف شهر دایر میباشد. صف طولانی مردم حاکی از غیر عادی بودن اوضاع است. مردم به رئیس خط مراجعه میکنند و محترمانه میگویند: آقا حدود نیم ساعت است که ایستاده ایم و از اتوبوس خبری نیست ، یکی از مسئولین او را به کناری میکشد و میگوید خانم امروز اعتصاب است اگر خیلی عجله دارید با وسیله شخصی بروید. یک نفر میگوید خانم از روز پنج شنبه اعتصابشان را روی اینترنت اعلام کرده بودند، عده ای از دستگیری تعدادی از رهبران سندیکا صحبت میکنند و تاکید دارند که باید اعتصاب را تا آخر ادامه دهند. مردم در صف های اتوبوس با یکدیگر صحبت میکنند و علیرغم انتظار طولانی در موضع حمایت از اعتصاب رانندگان شرکت واحد میباشند.کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری 4/10/ 84
منبع خبر

اعتصاب رانندگان شروع شد "گزارش"وب لاگ کارنه:
امروز رانندگان اتوبوس در تهران اعتصاب كردند. اعتصاب هم شد و اكثر رانندگان شركت واحد سر كارشان حاضر نشدند. اما يك سئوال ممكن است بريتان پيش آيد! پس امروز حمل و نقل عمومي تهران توسط چه كساني انجام شد؟!امروز، به جاي رانندگان شركت واحد، رانندگان سپاه و ايران‌خودرو و سايپا را به كار گرفتند. عده‌اي بيسجي را هم كه توان كنترل اتوبوس‌هاي دنده اتوماتيك را داشتند، به خدمت گرفتند. اين‌ها را يكي از رانندگان سايپا برايم تعريف كرد.

چند سالي است كه مسير خانه تا محل كار را با اتوبوس طي مي‌كنم و مسيرم هم ثابت است. تمامي راننده‌هاي آن خط را هم تقريبا مي‌شناسم. امروز كه خواستم سوار اتوبوس شوم، ديدم هم اتوبوس‌ها تغيير كرده است و در خط خود نيستند و هم رانندگانش همه غريبه‌اند. خطي كه سوار مي‌شوم از مسيرهاي اصلي شهر است؛ سوار يكي از اتوبوس‌ها شدم. راننده هيچ يك از ايستگاه‌هاي بين راه را نمي شناخت. بعد از چند دقيقه كه با راننده گرم گرفتم، به من اعتماد كرد و جريان را گفت؛ گفت كه ديروز به رانندگان سرويس ايران خودرو و سايپا اعلام كرده‌اند كه همگي خود را براي امروز به ايستگاه‌هاي منطقه‌اي شركت واحد معرفي كنند. رئيس شركت واحد به هر يك از رانندگاني كه امروز جاي رانندگان شركت واحد كار كند، مبلغ 20 هزار تومان پرداخت مي‌كند.راستش حسابي عصبي شده بودم. شركت واحد به رانندگان خودش حاضر نيست تحت هيچ عنواني كمك كند اما اعلام كرده كه به راننده‌هاي سپاه و سايپا و ايران خودرو هر نفر بيست هزار تومان در روز پرداخت مي‌كند. يعني اگر تا آخر ماه كار كنند، حدود پانصد هزار تومان حقوق هر نفر مي‌شود.

رو كردم به راننده و گفتم تو چطور حاضر شدي جاي همكارت در شركت واحد حاضر شوي و كار او را انجام دهي؟ به نظرت كارت اخلاقي بوده با توجه به اينكه هر دو راننده هستيد و همكار؟ او گفت: به خدا مجبور شدم. پيشنهادشان در واقع پيشنهاد نبود، امري بود! اگر امروز اين اتوبوس را راه نمي‌انداختم، قطعا خودم بيكار مي‌شدم. آنها يك جمع بزرگ هستند اما ما جمع كوچكي هستيم و تازه بيشتري‌ها قبول كردند بيست هزار تومان را و خيلي هم شاد بودند.مانده بودم به اين راننده چه بگويم. بنده خدا با حالتي نزار مي‌گفت كه تهديد شده است. مجبور شده؛ وگرنه كه خودش روزي راننده شركت واحد بوده و حالشان را مي‌داند. شايد باورش مشكل باشد، اما به گفته اين راننده حق نهار راننده‌هاي شركت واحد در روز 30 تومان است. سي تا تك توماني! شگفت زده شده بودم؛ مگر مي شود؟! روز قبل كه با راننده‌اي از شركت واحد صحبت مي‌كردم، مي‌گفت: " شغل ما كه جزو مشاغل دشوار است و بايد طبق قانون 32 روز مرخصي داشته باشيم، بيست روز هم در سال مرخصي نمي‌دهند و اگر از صبح ساعت شش تا هشت شب تمام وقت در خيابان‌هاي شلوغ تهران دنده عوض كنيم، تنها دويست و پنجاه هزار تومان دستمزد ماهيانه‌مان مي‌شود." چيزي در حدود ده هزار تومان در روز آن هم دو شيفت. در صورتيكه رئيس شركت واحد قرار است به رانندگان جايگزين در روز بيست هزار تومان دستمزد بدهد. حدودا دو برابر!
نمي‌خواهم در مشكلات صنفي رانندگان داخل شوم. مشكل‌شان‌ صنفي ست، اين چند خط را هم كه نوشتم جهت اطلاع نوشتم. اما چند سئوال دارم؛ به راستي لج و لجبازي مديران شركت واحد با رانندگان واحد براي چيست؟ مگر اينها برده هستند كه به خواسته‌هايشان توجه نمي‌كنند؟ چرا به رانندگان جايگزين قرار است حقوق دو برابر پرداخت ‌شود؟ چرا همين مبلغ را براي رانندگان خود در نظر نمي‌گيرند.رانندگان شركت واحد در ادامه اعتصاب امروز و با توجه به جايگزين شدن رانندگان نهاد‌هاي ديگر، تهديد كرده‌اند كه از فردا در مناطق شركت واحد جلوي خروج اتوبوس‌ها را خواهند گرفت و در صورت مقاومت، شيشه‌هاي دستگاه‌ها را خواهند شكست. http://carneh.blogspot.com/2005/12/blog-post_25.html

Tuesday, December 06, 2005

ای سرزمین من....



می جوشد
...می جوشد و بالا می آید
چرخ میزند
می پیچد
چون گردباد
سیاه میشود
همه جا سیاه است

جابجا میشوند
تصاویر جابجا میشوند
کودک آدامس فروش
کودک کوره آجرپزی
زندانی روی برانکار
با چشمان بسته جلوی جوخه اعدام
زهرا کاظمی
مردی که از طنابی در میدانی آویزان است
صورت عاطفه رجبی شانزده ساله
گورهای دسته جمعی
تابلوی زندان رجایی شهر
باطبی- حجت زمانی- اسماعیل محمدی
مشت گره کرده دختری در اتوبوس
در کاروانی که روانه زندان اوین بود
دختری که امروز درخاوران خفته است

پیرزنی در خیابان خوابش برده است
مردی دست کودکی را میکشد

زنی به قصاب برای صد گرم گوشت التماس میکند
میوه ها گندیده اند

سرم را بالا می آورم
با دستم اشک چشمان قباد جوراب فروش را پاک میکنم
خودش را عقب میکشد
خانوم این از سرماست ....من گریه نمیکنم
بقیه پولم را پس میدهد
خانوم ما گدا نیستیم...

صدای پای تلفن میگوید
میدانی در ایران هواپیما افتاده روی ساختمان
120 نفر مرده اند

مغزم بی حس شده است

می جوشد
می جوشد و بالا می آید
همه تنم را میگیرد
از گوشهایم بیرون میزند
سرم را فشار میدهد
و می خندد
راه گلویم را می بندد
سوراخ های بینی ام را گرفته است
قهقه میزند
تا نوک انگشتانم میرود و برمیگردد
چشمانم را باز نگاه داشته است
تصاویر را می برد
می آورد
نشانم میدهد

اینجا سرزمین من است
این درد
درد من
درد زیستن

درد سرزمین اشغال شده ام
که در آن به لطف حرامیان
هیچ چیز چون جان آدمی
بی ارزش نیست...

Sunday, November 27, 2005

خاک ما
به در خون خفتگان قطعه 33
خاوران ومادرم زمین
به بذر های فردا


(از وبلاگ سیاهکل)
خاک بر خاک می پاشی
بر استخوانی
که داغ گلوله
سوراخ کرده سینه اش را
بر جسدی که که طناب دار
نفس آخر او را بریده
حالا این همه جسد مانده
بر دست تاریخ شوم سرمایه
و تو حالا به حکم شر ع مقدس
می خواهی ببندی دهان این همه جسد را!!
بی هوده تلاش می کنی
حتی اگر هزار بار شخم زنی این خاک را
اگر دوباره بر دروازه ها بیاویزی اجساد ما را
عبرت نخواهد گرفت آن که بپا خاسته است !!
نه سکوت نخواهیم کرد
اگر چه نیزه سوراخ کرده گلوی سرخ چشمه
نه سکوت ما زمزمه ترس نیست
نظاره کردن تقریری که تومی کنی
از تاریخ ما
از مرگ ما نیست
اگر به دستان تو نوشتن
شعار مرگ ما بود
اگر به رنگین نامه های تو
زندگی ما سرود بی تلاطم مرداب بود
در دل تاریخ بی قراری هامان
نگین فرداست
سرخی پرچمی
که خونش
پرچم سرخ کارگران
سرود فرداست .
هزار هزار اگر
سیاهه ها پر کنی که تاریخ تمام شد
و جار زنی که سرمایه علوفه ای است
که پر می کند
دهان همه را دیر یا زود
هزار هزار اگر
دروغ زنی
هزار هزار اگر
بدل بسازی و مترسک سازی
اگر با محکمه و بی محکمه
به خیانت محکوم کنی
مردگان ما را
اگر خط کشی بر چهره خورشید
مردگان ما باز یگران فیلم نامه ی شما نخواهند شد
اگر شعار دهی که این همه شعار بود حرف های شما
اگر به کافه ها روان کنی
سیل خود فروختگانت را با شعار انقلاب
اگر خیانت کار بفروشد به سکه ای تاریخ !!
اگر از چه گوارا لیوانی بسازی
و سرو کنی مشروب برای انقلابی های الکلی!!
و پوستری تنها که بپوشاند
حقارت روح کرم خورده ما را!!
شراره های قهر چشم مردگان ما
آتش می کشد بزک ها و هرزگی های پر وقاحت را
اگر در لباس دوست تزویر می کند
اگرکه با پوتین و لباس خاکی و عکس چه
در کافه به شکار دختری خوش رو فکر می کند
رفیق کج کلاه دهان کف کرده
با رگانی که تنها در اختلاط لجن و عقیده
با رگانی که تنها در حسرت پناهندگی به بیگانه!!
باد می کند چون باد کنک
عاقبت روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
در سرزمین ما مثلی است قدیمی
که می گوید دوغ شبیه دوشاب نیست
فکر می کنم
در سر زمین های دیگر هم
مثل های زیادی هست که می تواند
دهان مفتخوران را پر کند از گچ
روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
و مر دم این واژه همیشه دستمالی شده !!
این واژه تحقیر شده،این واژه فریفته شده
به عکس های رنگی به ژست های پر از خالی
این واژه چون خمیر بازی به رنگ و زرق برق قدرتمداران
این یک برگ رای
به سهم
روزنامه تریبون سهام داران پول و قدرت
در صندوق اربابان
حق خود را خواهند گرفت
حتی اگر هزار بار شخم زده باشی خاک اجساد ما را
عاقبت روزی بر ملا می شود سرخی خون ما
و آشکار می شودعفونت و سیاهی شما
که بر جوانه ها تبر زنید
اگر با خاک پر کنی گلوی ما را
اگر به خیانت متهم کنی ما را
اگر چه به پاک کردن رنگ سرخ ما
بکوشی با فیلسوفان نارنجی
با قحبه گان تاریخ
اگر تاریخ نویسی !!
با بیشمار جوانه ها
چه می کنی !!
با لاله های روئیده
از بذر های خفته فردا
چه می کنید !!
نمی دانید این سرخی
"خون است و ماندگار است"!!


ار ش ی ا

********************
اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مونتریال توسط سازندگان فیلم
"زنان تن فروش"


"در اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مستند مونتریال در دریافت کمک مالی از رژیم ایران، سازندگان فیلم زنان تن فروش، از نمایش این فیلم در فستیوال خودداری کردند. "


لیلا قبادی تهیه کننده فیلم مستند اپیتپ (زنان تن فروش ایرانی) ساخته هنرمند در تبعید مسلم منصوری، پس از با خبرشدن از ارتباط فستیوال، با واسطه گری فردی ایرانی به نام فربد هنرپیشه در مونتریال با سفارت جمهوری اسلامی ایران در اتاوا- کانادا، روز پانزدهم نوامبر در تماسی با برگزارکنندگان فستیوال، ضمن اعتراض به عملکرد توهین آمیز آنان در قبول کمک مالی از رژیم ایران خواستار بیرون کشیدن فیلم از برنامه فستیوال شد. وی در پاسخ به دلیل خودداری کردن از نمایش فیلم از فستیوال اعلام کرد که نمایش فیلم در این فستیوال به همان اندازه مضحک است که اگر فیلمی علیه جنایت آلمان نازی به دست نازی ها به نمایش در می آمد. خوشبختانه این اعتراض در رسانه های کانادایی منعکس شد و مسئولان فستیوال مجبور به موضع گیری در خصوص دریافت کمک مالی از رژیم ایران شدند: " تمام فستیوالها از دولتها کمک مالی دریافت می کنند، حتی دولت ایران و ما بعنوان گردانند گان این فستیوال در شرایط مشابه باز هم اقدامی مشابه خواهیم کرد." اما برغم این اظهار نظر اولیه، در روزهای پایانی فستیوال و زیر سوال رفتن رابطه فستیوال با رژیم ایران و مخالفت به این اقدام از سوی منتقدان کانادایی، مقامات فستیوال به طور غیر رسمی اعلام کردند که بزودی چک اهدایی سفارت ایران را به اتاوا باز خواهند گرداند.
لینک خبر

گل کو:
این خبر این سوال را هم مطرح میکند که آیا فستیوالهای دیگر هم از ایران کمک مالی دریافت میکرده اند یا نه؟این که دولت ایران پولی را که باید حقوق کارگران و کارمندان شود در رشوه دادن به این و آن برای سرپا نگاه داشتن خود پخش میکند خبر جدیدی نیست . اما اقدام شجاعانه لیلا قبادی و مسلم منصوری و همه انسانهایی که فراتر از یک جایزه فکر میکنند به افشاگری این رشوه ها کمک بسیاری کرده و میکند. باید یک لیست از تمام فستیوالهایی که سخاوتمندانه به فیلمهای ایرانی جایزه داده اند تهیه شود و در باره کم و کیف کمک مالی ایران به این فستیوال ها هم تحقیق شود.
آنوقت معلوم میشود که آیا خانواده مخملباف و مادر زن و پسر دایی شان و بچه هفت ساله اش واقعا نابغه بوده اند یا بنا به مصلحتی جایزه نثارشان شده. کما اینکه حالا که دولت خاتمی رفته نبوغ این خانواده و جایزه بگیرهای دیگر هم انگار کمتر شده که دیگر دو روز یک بار خبر جایزه به آنها را نمی شنویم.

Monday, November 21, 2005

برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.

Thursday, November 17, 2005

متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس

خانم‌ها آقایان:
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشه‌های خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پن‌لاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نموده‌ایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همه‏یِ عرصه‏هایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصه‌ی فضاهای اینترنتی و به خصوص وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کنیم.

شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان می‌باشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگ‌نویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی می‌نموده‌اند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر می‌برند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبه‌های تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرم‌هایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد می‌شود که مجازات‌های سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر می‌برد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبه‌های تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر می‌برد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.

علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام می‌شد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایت‌های خبری و شخصی در ایران مسدود شده‌اند.

ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شده‌اند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم .

ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواسته‌های خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگ‌ها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان

کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

Sunday, November 13, 2005

وقتی "حقوق بشر" خوب و لازم است!

این را امروز در رادیو فردا خواندم:

دادگاه حقوق بشر اروپا دادخواست یک زن اسلامگرای ترک برای رد قانون منع حجاب ترکیه را رد کرد.

لیلا شاهین، یک زن محجبۀ وابسته به حزب عدالت و توسعه رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه، که اخیرا شکوائیه ای در پیوند با قانون منع حجاب در ادارت دولتی و آموزشگاهها به دادگاه حقوق بشر اروپا ارجاع داده و خواستار تغییر این قانون شده بود، موفق نشد تا در این اقدام خود نظام لائیک این کشور را به تسلیم وادارد.
بنا به گزارش آژانس «جهان خبر» دادگاه حقوق بشر اروپا، قانون مذکور را یک مسئلۀ داخلی ترکیه خواند و شکایت لیلا شاهین را وارد ندانست. احمد نجدت سزر، رئیس جمهوری ترکیه در یک کنفرانس مطبوعاتی از این مسئله به عنوان «یک پروندۀ بسته شده» یاد کرد که یک دادگاه ذی صلاح در مورد آن قاطعانه رای خود را صادر کرده است و کسی حق ندارد آن را تغییر دهد. وی تاکید کرد که در ادارت و مراکز آموزشی ترکیه نباید نشانی از مذهب راه یابد.
در عین حال، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور که وابسته به حزب اسلامگرای عدالت و توسعه است، در فرودگاه و در آستانۀ سفر خود به دوهه، پایتخت قطر، اعلام کرد که با نظر رئیس جمهوری همرای نیست. از سوی دیگر، عبدالله گل، وزیر امور خارجۀ ترکیه اعلام کرد که دادگاه نمی تواند حقوق لیلا شاهین را پایمال کند.
در ادامۀ این تنشها، هفتۀ گذشته نمایندگان وابسته به حزب راستگرای جمهوری مردم نسبت به حضور همسر محجبۀ رئیس پارلمان ترکیه به شدت انتقاد کردند و با نگارش نامه ای به رؤسای ارتش این کشور، خواستار آن شدند که از تبدیل پارلمان لائیک ترکیه به مجلس شورای اسلامی ایران جلوگیری شود.


در یک جامعه ایده آل نباید کسی به لباس دیگری کاری داشته باشد. اگر لخت مادرزاد هم بیرون بیایند یا توی بشکه هم بروند باید مسئله خود آدم ها باشد نه دیگری. من در کل با دخالت در امور شخصی انسانها مخالفم.

اما این خبر از آن جهت به نظرم جالب آمد که منع روسری به دادگاه حقوق بشر احاله شده. این دو معنی دارد . یکی اینکه حقوق مسلمانان در ترکیه دارد ضایع میشود و دوم اینکه حقوق بشر چیز بدی نیست به شرط اینکه به کار ما بیاید!!!

در این که حقوق مسلمانان در ترکیه ضایع نمیشود شکی نیست. مساجد- نماز - روزه و همه چیز برپاست. زنان محجبه هم همه جا هستند. . خیلی از موسسات آموزشی قوانین را زیر سبیلی رد میکنند.. بخصوص با آمدن دولت مذهبی خیلی از قوانین قبلی شل تر شده است. گمان میکنم اگر درد اصلی مردم حجاب بود سر و صدایش تا حالا در آمده بود. ( مثل نمونه اعتراض زنان با حجاب در فرانسه) . اگر کسی در این باره خبر و اطلاع درست تری دارد لطفا بنویسد.

قوانین اصلی حاکم بر ترکیه قوانین لاییک هستند. یعنی دین از مذهب جداست و هیچ مذهب رسمی در ترکیه وجود ندارد. اما دولت فعلی ترکیه که مذهبی است سعی دارد در قوانین به نفع خودش تغییراتی بدهد. این حرکات را من در آن سمت و سو می بینم نه در دفاع از حقوق بشر.

لیلا زانا یک نماینده کرد مجلس ترکیه به جرم اینکه نواری با رنگ های پرچم کردستان به سرش زده بود فکر کنم ده سال پیش به زندان محکوم شد و هنوز هم زندانی است اما کسی برای او دنبال حقوق بشر نیست.

حقوق بشر نباید یک سویه باشد. باید برای همه باشد. اگر با روسری بودن حق انسانهاست بی روسری بودن هم حق آنهاست. من از حق لیلاشاهین دفاع میکنم به این شرط که خانم لیلا شاهین و حزبش هم در زندگی دیگران دخالت نکنند و همان حق و حقوقی را که برای خودشان "حقوق بشر" میدانند برای انسانهای دیگر هم محترم بشمارند..

Thursday, November 03, 2005

از حق پناهندگی امید امیدی دفاع کنیم.

لازم به گفتن نیست که پناهجویان ایرانی در کشورهای مختلف با چه مشکلاتی روبرو هستند. . در حالی که از دولتمردان تروریست و آدمکش ایران با فرش قرمز استقبال میشود.
. قاتلان و شکنجه گرانی که خون زندانیان سیاسی را کشیدند و به دخترانمان تجاوز کردند و زندانی ها را زیر شکنجه کشتند و یا فله ای اعدام کردند و در گورهای دسته جمعی انداختند راست راست راه میروند و با این مقام و آن مقام دست میدهند و از این کشور به آن کشور پرواز میکنند . در عوض پناهجویانی که از جهنم این آدمکشان فرار کرده اند در اروپا با یک جهنم دیگر که سازمان ملل و کشورهای اروپایی برایشان درست کرده اند روبرو میشوند.

امید امیدی یکی از این پناهجویان است که در ضمن عضو کانون وبلاگ نویسان ایران هم هست.امید چند بار تهدید به مرگ شده و یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.امید نباید به ایران برگردانده شود.درایران حق زندگی برای هیچ کس محترم شناخته نمیشود چه برسد به پناهجویانی که جرات کرده اند جنایت های دولت ایران را افشا کنند.

باید حق پناهندگی امید به رسمیت شناخته شود و بتواند مثل یک انسان عادی بدون نگرانی از جان خود زندگی کند. ازتان خواهش میکنم پتیشن پایین را امضا کنید و در وبلاگ خود بگذارید تا دیگران هم امضا کنند. . .

http://www.petitiononline.com/IFIROMID/petition.html

Monday, October 31, 2005

CRASH
( برخورد)



برخورد" یکی از بهترین فیلم هایی است که اخیرا دیده ام . قیلم در سال 2005 به روی اکران آمده به کارگردانی پل هگیس.
فیلم به زیبایی اختلافات نژادی و زبانی را به تصویر میکشد. چیزی که در امریکا به آن " استریو تایپینگ" میگویند. یعنی قضاوت اولیه بر حسب داده های ذهنی. . این را در حین تماشای قیلم به خوبی احساس میکنید. کارگردان و سناریست ها به طور ماهرانه ای اول شخصیت های فیلم را معرفی میکنند. در آن حال ناخودآگاه انتظاری در بیننده ایجاد میشود. در طول فیلم بارها این را تجربه میکنید که در قضاوت خود عجله کرده اید. .
سناریو طوری نوشته شده که فیلم نه تنها حوصله بیننده را سر نمیبرد بلکه در صحنه های بسیاری هم نفس بیننده را در سینه حبس میکند.


فیلم با صحنه ای شروع میشود که در یک محل جرم دو کارآگاه پلیس( یک زن سفید پوست و یک مرد سیاه پوست که عاشق و معشوق هستند) دارند با هم بحث میکنند . بعد فیلم 36 ساعت گذشته و حوادثی را که منجر به این جادثه اخیر شده را بررسی میکند


صحنه بعد بحث دو سیاه پوست است که در یک محله اعیان نشین سفید پوست ها راه میروند .. اینجا قضاوت های آنها در باره سفیدها را میشنوید که منجر به دزدیدن ماشین یک سفید پوست میشود که از قضا دادستان کل منطقه هم هست و با زنش در یک خانه مجلل زندگی میکند و یک پیشخدمت مکزیکی دارد
دزدیدن ماشینش توسط سیاهان برای او فقط از این جهت اهمیت دارد که رای سیاهان رااز دست ندهد.در عوض زنش از حادثه به شدت ترسیده و عکس العمل های هستریک نشان میدهد. در عین حال کسی که کلید خانه شان را عوض میکند هم سیاه پوست است!!!


صحنه بعد یک ایرانی را نشان میدهد که مشغول خریدن اسلحه است. یک دختر همراه او است و هر دو خیلی عصبی هستند. با فروشنده دعوایشان میشود و فروشنده او را " اسامه " خطاب میکند. حتی ما هم نمیدانیم او اسلحه را برا ی چه میخواهد.( عکس هیجکدام در سایت فیلم نبود. عکسشان را از جشن فیلم پیدا کرده ام که این پایین میگذارم)


صحنه بعد مت دیلون را نشان میدهد که در نقش یک پلیس بازی میکند که از سیاهان متنفر است و بدون هیچ دلیلی ماشین مرسدس یک سیاه پوست و زنش را متوقف میکند. . رفتار تحقیر آمیز او با راننده سیاه پوست بیگناه و زنش در حضور همراه پلیسش که از میان وظیفه پلیسی و وجدانش سرگردان مانده است یکی از
تکان دهنده ترین قسمت های فیلم است.

در طول فیلم متوجه میشوید که در باره اکثر آدم ها قضاوت کرده اید و اکثر قضاوت های شما بر اساس رنگ و پوست و نژاد انسانهاست و اکثر قضاوت ها اشتباه بوده است. حتی در باره بهترین یا بدترین شخصیت های فیلم.

در آخر فیلم بعد از 36 ساعت همه شخصیت های فیلم که جدا جدا دیده شده اند با هم ارتباط برقرار میکنند. . آخر فیلم هم مثل اولش هیجان انگیز و دیدنی است.
اگر ندیده اید توصیه میکنم ببینید و نظرتان را بنویسید
.

Sunday, October 30, 2005

Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
10/29/2005

بیان اندیشه در ایران جرم جنایی است
احمد سراجی وب‌لاگ نویس تبریزی سی ضربه شلاق می‌خورد و به یک سال زندان محکوم می‌شود. جرم : انتقاد از استبداد، وب‌لاگ نویسی.
امید شیخان باید یک سال در زندان بماند و شلاق هم بخورد. جرم : ارتکاب جرایم اینترنتی، بخوان نوشتن وب‌لاگ.
مجتبی سمیعی نژاد هم چنان در زندان به سر می‌برد. او پس از تحمل آزار و شکنجه باید دو سال از بهترین دوران جوانی خود را پشت میله‌ها بگذراند. جرم : هم دردی با مردم. آزاد اندیشی و صد البته نوشتن وب‌لاگ.

فرید مدرسی و حسین عبدالله پور روزنامه نگاران قمی به نود و یک روز حبس محکوم می‌شوند. جرم : توهین به رئیس جمهور سابق (خاتمی) و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و از همه بدتر وب‌لاگ نویسی.

این سیاهه را می‌توان ادامه داد. در ایران دستگیری، آزار و شکنجه و زندانی کردن افراد به جرم فکر کردن ، سرباز ایستادن ندارد. اگر نوشتن وب‌لاگ و بیان آزاد افکار و عقاید در بسیاری از نقاط جهان ، صلح آمیزترین شکل مبارزه سیاسی است، این عمل در ایران جرم جنایی محسوب می‌شود.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران احکام نفرت انگیز قرون وسطایی را به شدت محکوم می‌کند و از تمام وجدان‌های آزادی بشری و ارگان‌های دفاع از حقوق بشر می‌خواهد که به یاری زندانیان سیاسی ایران برخیزند و لگدمالی ابتدایی ترین حقوق انسان در ایران را محکوم کنند.

ما خواستار فرستادن هیئتی از سوی سازمان عفو بین‌الملل برای ملاقات با وب لاگ نویسان و زندانیان سیاسی دربند و بررسی پرونده آنان و فشار بر رژیم جمهوری اسلامی ایران برای آزادی آنها هستیم.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران ( پن‌لاگ )

سایت‌های خبری زیر بیانیه پن‌لاگ را در اخبار خود منعکس کرده‌اند. با سپاس از مسولین این سایت‌ها
اخبار روز- پیک ایران-روشنگری-صدای ما-گویانیوز

Friday, October 21, 2005

عمله استبداد نشویم

دو روز است که همراه با شروع محاکمه صدام حسین رادیو فردا چپ و راست درخواست های "اعضا پیشین مجاهدین" و " کردهای عراقی" را برای محاکمه همزمان مسعود رجوی رهبر مجاهدین پخش میکند.

من این را کاملا درک میکنم که خانم رایس و جناب بوش دلشان به حال مردم ایران نسوخته است. با گفته یکی از کاربران دیدگاه که نوشته بود کسی مانند آخوندها منافع امریکا را تامین نخواهد کرد هم صد در صد موافقم. امریکا هرگز با روی کار آمدن یک حکومت مردمی در هیچ جای دنیا موافق نبوده که ایران دومیش باشد. به همین دلیل شاخ و شانه کشیدن های اتمی ایران و امریکا و اروپا راهمیشه با بدبینی دنبال میکنم تا ببینم آخر سر کی به کی امتیاز میدهد. این که آیا یک حکومت مردمی در ایران میتواند خود را به زد و بندهای حکومت های سرمایه داری تحمیل کند یا نه بحث جداگانه ای است.

آنچه درکش برای من مشکل است نقش به اصظلاح روشنفکرانی است که قلم خود را به دولت ایران فروخته اند. این را به جرات میگویم برای اینکه دیگر خط ها دیگر خاکستری نیستند. جنایات این رژیم آنقدر فراوان است که دیگر گفتن ندارد. مرزها کاملا روشن هستند . یا با رژیم هستید یا بر علیه رژیم. نمیشود که طبل خواسته های رژیم را بکوبید اما خودتان را مخالف آنها قلمداد کنید. حساب بسیار ساده ای است که لازم نیست برای درکش کسی هوادار مجاهدین باشد. عده ای از قرارگاه اشرف به ایران رفته اند. از آنجا به پاریس آمده اند و ضمن تعریف از خوش رفتاری دولت ایران! از شکنجه هایی که در اشرف دیده اند سخن میگویند و خواستار محاکمه رهبر مجاهدین هستند. اولا که خوش رفتاری دولتی که یک وبلاگ نویس را به جرم نوشتن عقیده اش شلاق میزند و نوجوان 16 ساله را اعدام میکند با سابقه کشتار و سرکوب و رفتار وحشیانه اش با مردم ایران جای سوال بسیا ر دارد. مگر ممکن است کسی جنایات این دولت را ببیند و بعد بیاید در راستای منافع آن خوش خدمتی کند ؟ دولتی که تحمل یک روزنامه اصلاح طلب و یک وبلاگ نویس را ندارد چطور شده که با این آقایان خوش رفتاری میکند؟ این رابطه چنان بوی گندی دارد که لازم نیست کسی نابغه باشد تا بتواند عمق فاجعه را درک کند. در ثانی اگر کسی بر علیه کسی شکایتی دارد نه دولت ایران و نه دولت طالبانی و جعفری جنایت کار صلاحیت رسیدگی به آن را ندارند. در روز آزادی ایران و در یک دولت دمکراتیک امیدوارم همه بتوانند بیایند و بر علیه هر که میخواهند شکایت کنند تا در یک دادگاه عادلانه به آن رسیدگی شود.

رادیو فردا با چنان آب و تابی این اخبار را مینویسد که اگر کسی نداند فکر میکند مهمترین مسئله روز ایران نه مسئله اتمی و نه خطر حمله امریکا و نه فقر و فحشا و اعتیاد و حقوق عقب افتاده کارگران و کارمندان و نه احکام اعدام و شلاق و سنگسار در سراسر ایران – بلکه محاکمه مسعود رجوی است. در خبر روز بعد نیز از قول "کردهای عراقی" محاکمه مسعود رجوی را خواستار میشود. وقتی خبر را میخوانید می بینید کردهای عراقی
" اعضا جبهه میهنی کردستان" یعنی همان" یه که تی" گروه طالبانی همکار سفت و سخت دولت ایران در بیست سال گذشته هستند که حالا به لطف رادیو فردا همه کردهای عراق را نمایندگی میکنند! این که رادیو فردا فقط خبررسانی میکند فرض درستی نیست برای اینکه اولا حتی بی بی سی که با کیهان شریعتمداری رقابت میکرد نیز این اخبار را درج نکرده است .و ثانیا روزانه اخبار بسیار مهمی در باره مجاهدین حتی در رسانه های خبری غربی چاپ میشود که رادیو فردا حتی یکی از آنها را هم پخش نمیکند. منجمله تظاهرات هزاران نفراز طرفداران مجاهدین بر علیه احمدی نژاد در نیویورک . این که الآن رادیو فردا پرچمدار محاکمه مسعود رجوی شده است به احتمال زیاد اجرای سیاست لابی های طرفدار دولت ایران است که از قدرت گرفتن مجاهدین و دیگر مخالفان دولت ایران وحشت کرده اند.

برزگترین و خونخوار ترین دیکتاتورهای دنیا کسانی نیستند که فرمان قتل عام و کشتار را صادر میکنند. بلکه کسانی هستند که این اوامر را اجرا میکنند . آنها که دانسته و برای یک جو منفعت آلت دست دیکتاتورها میشوند. آنها که فکر و قلمشان را به جویی میفروشند. مهره ها چرخ استبداد را میچرخانند. بدون این مهره ها بقای استبداد امکان ندارد. بدون مزدوران و حامیانی که به دلیل نفع شخصی یا ناآگاهی یا هر دلیل دیگری فرمان ها و اوامر این قاتلین را مو به مو اجرا میکنند حکومت استبدادی ازمیان خواهد رفت. انجام وظیفه بهانه نیست. وجدان و اندیشه را هم باید به کار گرفت.

خبرنگاران رادیو فردا باید مرز خود را با کسانی که بلندگوی رژیم جمهوری اسلامی هستند مشخص کنند. شاید بیست و شش سال پیش میشد گفت که طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی از روی ناآگاهی است. امروز دیگر این غیر ممکن است. بخصوص برای کسانی که در خارج از ایران هستند و باید بتوانند زندگی طاقت فرسای ایرانیان را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه کنند و به جای محاکمه آزادیخواهان خواستار محاکمه سران قاتل نظام جمهوری اسلامی بشوند که برای هر کدامشان لااقل یک پرونده ترور با دلیل و مدرک باز است.

Friday, October 07, 2005

ادب مرد به ز دولت اوست....
( ما همه چیزمان از دولتمان بهتر است!)

در میان هیاهوهای اتمی و هارت و پورت های دولتمردان ایرانی و غلط کردن های شگفت ! در روزگاری که تونی بلر که حاضر نبود بگوید بالای چشم دولت جمهوری اسلامی ایران ابروست امروز اقرار میکند که شاید به صورتی و از جهتی ایران در عراق بمب منفجر میکند...وسط اخباری که میگوید سوریه و عربستان وزیر امور خارجه آقایان را راه ندادند....میان اخبار تایید احکام اعدام و بزن و ببیند و بگیر و بکش بعضی وقت های اخبار دیگری هم دیده میشوند که متاسفانه باز هم جز حکایت بدبختی نیستند.

دو خبر خواندم که مرا خیلی ناراحت کرد. نه اینکه بقیه اخبار ایران خوشحال کننده باشند.. اما فقر فرهنگی هم مسئله ای نیست که دست کم گرفته شود. گرچه در حکومتی سرکوب گر انتظار بیش از این هم نباید داشت. فقط با آزادی و آزادی مطلق است که میشود بر این جهل پیروز شد. آنهم از هیچ ملایی بر نمی آید و تا اینها هستند همین آش و همین کاسه است . فقط ممکن است که زهر آش هر روز غلیظ تر شود.

سرنوشت امیر پسر جوان همجنس گرای ایرانی که به ترکیه فرار کرده است را در یکی دو سایت خواندم. پدر امیر در جنگ کشته شده است . امیر یک بار در یک مهمانی دستگیر میشود و صد ضربه شلاق تحمل میکند . به علاوه بازپرس ها فیلمی را به مادرش نشان میدهند که مادرش متوجه همجنسگرا بودن امیر میشود. پس از یک سال در یک چت روم در اینترنت مردی با او صحبت میکند. امیر میگوید که از او خوشش نمی آیدو مشخصات فرد مورد علاقه خود را مینویسد. بالفاصله شخص دیگری با او تماس میگیرد و با همان مشخصات خود را معرفی میکند. امیر با او عکس رد و بدل میکند و قرار میگذارد. سر قرار دستگیر میشود. و معلوم میشود که هر دو آن اشخاص مامور بوده اند
امیر در اداره امر به معروف و نهی از منکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. میگوید زیر یک صندلی فلزی چراغ گاز گذاشته بودند که داغ شود و به او گفتند که باید روی آن صندلی بنشیند. این علاوه بر کتک و شکنجه های دیگر است. بالاخره امیر از ترس اعتراف میکند و با وثیقه آزاد میشود . اما میگوید که مزاحمت های مامورین اطلاعات هر روز ادامه داشته است. مامورینی که در ازای آزاد کردن او درخواست های سکسی از او میکرده اندو سابقه تجاوز به زندانیان همجنس گرای دیگر را هم داشته اند. به او میگویند که اگر بدانیم تو با مردی سکس داشته ای ترا مانند پسرهایی که در مشهد اعدام کردیم میکشیم. همان دو نوجوانی که به اتهام تجاوز به دار آویخته شدند.
امیر میگوید پس از اعدام آن دو نوجوان تهدید ها شدت بیشتری گرفت تا اینکه روزی امیر به بهانه ای به تهران می آید و از آنجا با اتوبوس به ترکیه میرود و اکنون در انتظار پناهندگی به سر میبرد.
عکس بدن شلاق خورده این جوان و گزارش مفصل تر فارسی را در اینجا میتوانید ببینید.
این هم سایت انگلیسی
http://direland.typepad.com/direland/

**************

خبر دوم که آن هم اتفاقا به همجنس گرایان ربط دارد در باره عروسی یک مرد 42 ساله با یک پسر 16 ساله در پاکستان بود. ظاهرا چناب لیاقت علی که عاشق و دلباخته این پسرک 16 ساله بوده او را به قیمت 380 دلار از خانواده اش میخرد و با دهل و دنبک و مراسم آتش بازی برای او عروسی میگیرد.

خبر از این جهت وحشتناک است که همه با به به و چه چه این را یک پیروزی بزرگ برای همجنس گرایان در پاکستان جلوه میدهند. یعنی در جایی که هنوز ایالت کالیفرنیای امریکا دارد در باره ازدواج همجنس گرایان من و من میکند در پاکستان علیزغم همه قوانین اسلامی این دو عاشق به طور رسمی با هم عقد ازدوا ج بسته اند.در هیچ سایتی ندیدم که این ازدواج محکوم شده باشد شاید از ترس اینکه متهم به مخالفت با همجنس گرایان شوند . اما باید مسئله را با عمق بیشتری نگاه کرد.

من این خبر را به عنوان بردگی و سو استفاده جنسی از یک پسر 16 ساله فقیر می بینم. همانقدر که ازدواج یک دختر 16 ساله با مرد 42 ساله قبیح است ازدواج یک پسر 16 ساله با یک مرد 42 ساله هم باید قبیح باشد نه برای اینکه همجنس هستند بلکه برای این که او از خانواده اش خریداری شده است.

در کشور عقب مانده ای مثل پاکستان که زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد به جرم زنا محاکمه میشود فقط کسی که سبیل دولتیان را چرب کرده باشد یا پشتش به جایی گرم باشد میتواند اینطور علنی عروس همجنس به خانه بیاورد. گروههایی که از حقوق همجنس گرایان حمایت میکنند باید به جای دست زدن برای چنین ازدواجی بهره کشی جنسی از یک کودک 16 ساله را محکوم کنند. اگر الآن بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند برده داری جنسی کودکان را به رسمیت شناخته اند

Wednesday, September 14, 2005

جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان ایران برای مبارزه با سانسور

Wednesday, September 07, 2005

خبر کوتاه بود

اعدامشان کردند....

*********
اسماعیل محمدی و محمد پنجوینی به جوخه های اعدام سپرده شدند...

همین چند وقت پیش بود که عکس اسماعیل احمدی با توماری برای جلوگیری از اعدامش را در این صفحه گذاشته بودم. به همراه بسیاری بسیار دلسوزان دیگر. همراهی های وبلاگ نویسان باعث شده بود تا از اعدام افسانه نوروزی و کبری رحمان پور و اجرای یک حکم سنگسار جلوگیری شود . اما این بار انگار اثر نکرد. یک جوان رشید 38 ساله پدر 5 فرزند به همین سادگی اعدام شد. وقتی دو دختر کوچکش برای ملاقات به زندان ارومیه میروند وصیت نامه پدرشان را میگیرند. همین .
جرم اسماعیل محمدی و محمد پنجوینی چه بوده ؟ آزادیخواهی. اینها هر جای دیگر دنیا متولد شده بودند الآن شانس زندگیشان بیشتر بود و حتما زندگی بهتری داشتند و به احتمال زیاد افکار مترقی و آزادیخواهانه آنها مورد استقبال قرار میگرفت.. این کشور لعنت زده ماست که از کودک و جوان و پیر و زن و مرد همه در لبه پرتگاه و همه مهدورالدم و واجب الاعدام هستند.

از حکومتی که همه از دم پاسدار و قاتل هستند دیگر هیچ چیزی بعید نیست . خود کابینه که هیچ شهردار و رییس پلیس و همه از بسیج یا سپاه هستند. این اعدام ها به نظر من آغاز یک کشتار دیگر است. الآن سه فعال کرد دیگر که دو تاشان فکر کنم برادر هستند در معرض اعدام قرار دارند. زندانیان سیاسی مثل سعید ماسوری که دو سال است در انفرادی است و حجت زمانی که هر دو حکم اعدامشان صادر شده در خطر هستند. بعلاوه بقیه زندانیان سیاسی بینا داراب زند- بهروز جاوید تهرانی- ولی الله فیض مهدوی - و همه آنها که اسمشان گنجی نیست.

خنده دار این است که جناب احمدی نژاد دارد میرود نیویورک که در باره "مهرورزی برای بندگان خدا" سخنرانی کند. خنده دار تر از آن این است که این اعدام ها و کشتار ها هنوز به قول معروف به سر ما " دانک" نکرده و ما را به خود نیاورده. یک عده در نیویورک جمع شده اند که از رییس جمهور استقبال در خوری به عمل بیاورند. من هنوز ندیده ام کسی از اینها حمایت کند..باید همه ایرانیها این فرصت را مغتنم بشمرند و حداقل عکس این اعدامی ها ببرند نشان بدهند که مردم امریکا هم ببیند مهرورزی برای بندگان خدا چیزی جز رشوه دادن و عمر حریدن برای بندگان عمامه به سر به خدا نیست و گرنه بقیه فله ای قابل اعدام هستند.

من این لوگو را کنار صفحه گذاشته ام و فکر میکنم همه ما باید از این تظاهرات حمایت کنیم. باید نفرت ایرانیان به این رژیم خونخوار در جلوی سازمان ملل به عینه به نمایش گذاشته شود. تا مردم دنیا بدانند که ملت ایران از این خونخوارها خیلی وقت است عبور کرده اند.

.

Monday, September 05, 2005

نماهنگ:" آن فروریخته گل های پریشان در باد"

به مناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67

روی این لینک کلیک کنید:
http://www.bazr84.com/muzic/khavaran.htm

Sunday, September 04, 2005

دستگیرشدگان خاوران را آزاد کنید!

روز جمعه ۱۱ شهریور، در هفدهمین سال‌گرد قتل‌عام زندانیان سیاسی، خانواده‌ها مراسم باشکوهی در گلزار خاوران در جنوب تهران برگزار کردند. مراسم امسال از دوجنبه از برجستگی بیشتری نسبت به سال‌های پیشین برخوردار بود. جمعیت بیشتری که اغلب جوان بودند در آن شرکت کردند و نظم و روحیه همبستگی بیشتری در آن به چشم می خورد. موضوع قتل‌عام زندانیان سیاسی و کشتار زندانیان سیاسی در اوایل دهه ۶۰‌ به تدریج از حیطه خانواده‌ها بیرون آمده و در حال تبدیل شدن به یک مساله اجتماعی است. نسل‌ جوان که به اشکال گوناگون از فجایعی که برای نسل پیشین خود در زندان‌های رژیم اتفاق افتاد آگاهی می یابد، نسبت به این موضوع حساسیت نشان داده و از این رو با حضور در مراسم‌ها و تجمعات خانواده‌ها با آن‌ها اظهار همدردی و همبستگی می‌کنند. رژیم با آگاهی به این موضوع، امسال با اعزام نیروهای امنیتی بیشتری در پوشش جمعیت به خاوران، فضا را به شدت در این گلزار ناامن کرده و به شناسائی کسانی پرداخت که به تازگی پا به عرصه مراسم‌های سال‌گرد در خاوران گذاشته‌اند. این شناسائی بیش از همه پیرامون دختران جوانی بود که به گرفتن عکس و فیلم برداری پرداخته بودند. ماموران امنیتی بعد از پایان مراسم در بیرون گلزار خاوران و در مکان‌های مختلف به شکار طعمه‌های خود پرداختند و با ضبط فیلم‌ها و دوربین‌ها، بنا به گزارش خانواده‌ها و شاهدان عینی، پانزده دختر جوان را از ماشین‌ها با ضرب و شتم پیاده کرده و با خود بردند. در یکی از موارد که گویا اولین طعمه بوده، خانواده‌هائی که شاهد دستگیری دختر جوانی بنام آرزو سیابی شهریور بودند، به ماموران نسبت به دستگیری و ضرب و شتم وی اعتراض می‌کنند، اما اعتراض آن‌ها برای رهائی این دختر جوان از دست عوامل اطلاعاتی رژیم به جائی نمی رسد و تنها در پاسخ می‌شنوند "که این دختر با سایت‌های خارج همکاری می‌کند و عکس و فیلم برای آن‌ها می‌فرستد، از او چند سئوال می کنیم و دو ساعت دیگر آزادش می‌کنیم." بعد از این حادثه، چند ماشین دیگر را متوقف و چندین دختر جوان دیگر را به همان شیوه دستگیر می‌کنند و اعتراض خانواده‌ها برای رهائی آن‌ها به جائی نمی رسد. ظهر دیروز شنبه ۱۲‌شهریور از تهران خبر رسید که رژیم اولین طعمه خود را آزاد کرده است. ساعاتی بعد خبر رسید که جوان "آزاد شده" با یکی از بستگان خود در خارج تماس گرفته و گفته که از دست ماموران فرار کرده است. بعد از دستگیری این دختران جوان، ماموران به فاصله بیست و چهار ساعت چندین بار به خانه‌های آن‌ها می ریزند و هاردیسکهای کامپیوتر، فیلم‌های خانوادگی و یادداشت‌ها و دست نوشته‌های متعلق به دستگیرشدگان را با خود می برند. روز شنبه یک بعداز ظهر عوامل اطلاعاتی مجددا به منزل آرزو می ریزند و این بار نیز او را همراه خود به منزل می‌برند که اسناد ارتبا‌طش با خارج را در اختیار آن‌ها قرار دهد. آرزو را به شدت زده بودند و او را مجبور می‌کنند به یک سری فعالیت‌های انجام نداده اعتراف کند. آرزو بعد از رسیدن به منزل از ماموران می‌خواهد که به دستشوئی برود. او با توجه به اینکه به شدت ترسیده بود و به دنبال فشارهای دوران بازداشت وضعیت جسمانی و روانی خوبی نداشت، از طریق دسئشوئی به حمام و سپس از پنچره حمام به بیرون پریده و از طریق پشت بام همسایه‌های فرار می‌کند. از سرنوشت دیگر دستگیرشدگان تا زمان انتشار این اطلاعیه خبری در دست نیست و خانواده ها در به در به دنبال آن‌ها می گردند.
کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید) دستگیری این دختران جوان را قویا محکوم می‌کند و خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط آن‌ها است. کانون بعد از دریافت گزارشاتی از ایران که از این دستگیری‌ها خبر می داد، به اقدامات وسیع بین‌الملل برای آزادی آن‌ها دست زد و طی ارسال نامه به نهادهای بین‌المللی و محلی حقوق بشر، از آن‌ها خواست که دستگیری‌های اخیر را پی‌گیری و رژیم را برای آزادی این دختران جوان تحت فشار قرار دهند. کانون زندانیان سیاسی در صورتی که دستگیرشدکان خاوران به زودی آزاد نشوند، به اقدامات اعتراضی سراسری دست خواهد زد و از همه فعالین و سازمان‌ها سیاسی چپ و مترقی در خارج می‌خواهد، ضمن مشارکت در این اقدام اعتراضی با ارسال نامه به نهادهای بین المللی خواهان دخالت فوری آن‌ها برای آزادی دستگیرشگان خاوران شوند.

کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)۱۳ سهریور ۱۳۸٤ برابر با ٤ سپتامبر ۲۰۰۵‌

درگذشت یک مادر داغدیده

خبر از همبستگی ملی



مادر رضايي جهرمي ، مادر چهار شهيد راه آزادي ايران درگذشت


با كمال تاسف مطلع شديم كه مادر رضايي جهرمي، مادر ارجمند 4تن از شهيدان راه آزادي ايران پس از سالها تحمل داغ و درد در يك حادثه تصادف به نحوي دلخراش جان خود را از دست داد.
اين مادر مقاوم كه چهار فرزندش در سالهاي 61 ، 62 و 67 توسط رژيم ضدبشري آخوندي در تهران و كرج اعدام شده اند،در اين ساليان دراز هرگز از پاي ننشست و ازجمله با شركت در مراسم مختلف گراميداشت ياد شهيدان و با حضور بر مزار پاك آنها و ديگر فرزندان دلير مردم ايران، به مبارزه با آخوندهاي حاكم و افشاي جنايتهاي آنان و تقويت همبستگي ميان خانواده هاي شهيدان پرداخت.مادر رضايي جهرمي در روز 25مرداد در حالي كه با تعداد ديگري از مادران و خانواده هاي شهيدان از مراسم سالگرد پسر قهرمانش بيژن از بهشت زهرا باز مي گشت، در نزديكي منزلش توسط يك اتوبوس زير گرفته شد و به نحوي دلخراش جان خود را از دست داد.ياد مادر قهرمان، مادر رضايي جهرمي و چهار فرزند شهيدش و همه شهيدان راه آزادي مردم ايران را گرامي مي داريم و فقدان او را به خانواده رضايي جهرمي و همه خانواده هاي شهيدان تسليت مي گوييم.بي ترديد مردم ايران در فرداي آزادي ميهنمان ياد تمامي رزمندگان و رهروان آزادي را بيش از پيش ارج خواهند نهاد.شايان ذكر است كه اسامي و مشخصات فرزندان مجاهد و مبارز مادر جهرمي كه توسط رژيم آخوندي اعدام شده اند، به اين شرح است:


1
ـ كاووس رضايي جهرمي: متولد آبادان 31 ساله ، مهندس معماري از هواداران مجاهدين كه در روز اول ارديبهشت61 در تهران اعدام شد.


2 ـ بهنام رضايي جهرمي متولد آبادان ، 30 ساله ، معلم از گروه كومله كه در تيرماه62 در تهران تيرباران شد.3


. بيژن رضايي جهرمي: متولد آبادان ، 20 ساله ، دانش آموز ، از هواداران مجاهدين كه در روز22مرداد62 در تهران اعدام شد



.4. منوچهر رضايي جهرمي: متولد آبادان ، 27 ساله ، ديپلم از هواداران مجاهدين كه در مرداد ماه67درجريان قتل عام زندانيان سياسي در گوهردشت كرج اعدام شد

.يادو راهشان گرامي باد.

Saturday, September 03, 2005

غیبت های غیر موجه

یکی از شرایط عضویت در کانون وبلاگ نویسان ایران این است که وبلاگ فعال باشد. قکر کنم اگر به مدت دو یا سه ماه( مدتش رادقیق نمیدانم) متروک بماند عضویت هم معلق میشود. (

کم مانده که عضویت وبلاگ گل کو هم به دلیل متروک ماندن معلق شود. بدتر از آن این است که دوستان عزیزی که اینجا می آیند و هر بار باهمان مطلب قبلی مواجه میشوند کلیکشان هدر میرود. خیلی وقت ها فکر کرده ام که شاید نوشتن در وبلاگ دیگر بس باشد اما هر بار میبینم که وبلاگ زیاد هم بی اثر نیست. . وقتی حکومتی همه هم و غمش را برای سانسور و فیلتر کردن نظرات مردم در اینترنت بسیج میکند پس باید نوشت!

چند اتفاق مهم هست که همه تابستان را در بر میگیرد
قتل عام زندانیان سیاسی
درگذشت احمد شاملو
مرگ صمد بهرنگی

در باره هر کدام سعی خواهم کردکه بنویسم.

امسال تابستان دیگر خاتمی شیک با عبای ایو سن لورن نداریم. دیگر به قول فرنگی ها اسلحه ها از رو بسته شده است. فریب دوم خرداد و گفتگوی تمدن ها و کانت و دکارت و دکتراهای افتخاری به خاتمی جوهرشان در همان قرارداهای کلان این هشت سال خشکید و تمام شد و حامیان دوم خرداد را بهت زده بر جای گذاشت. آنها که فکر میکردند راه آسانی برای مقابله با این اهریمن وجود دارد و ممکن است که مثلا روزی قاتل هزاران جوان استحاله شود و دلش برای مردم ایران بسوزد.
آمدن احمدی نژاد نشان داد که این دوران یک فریب بزرگ بیش نبود. نه تنها برای امیدواران اصلاحات بلکه برای کشورهای خارجی که فکر میکردند ملاها دستشان را گاز نخواهند گرفت.

جناب دکتر پاسدار احمدی نژاد آب پاکی روی دست همه ریخت. در ایران تا بحال بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد دهها اعدام صورت گرفته است. برای کوچه و خیابان و کوه و دشت هم پلیس گذاشته اند. هموطنان کرد ما دوباره به روش اول انقلاب سلاخی و کشتار شدند. نه تنها خود جناب رییس جمهور بلکه اعضای کابینه اش هم در قتل و جنایت سابقه طولانی دارند . تا آنجا که صدای خود نماینده های مجلس هم در آمده است. پلیس و نیروی انتظامی به دست بسیج و سپاه پاسداران سپرده شده است . این اگر یک کودتا بر علیه مردم ایران نیست پس چیست؟

ما که از اول میدانستیم اینها چه تحفه هایی هستند اما واکنش کشورهای اروپایی خیلی جالب توجه بود. اول فکر کردند اینها هم مثل سید خندان ادای متمدن بودن در خواهند آورد. هنوز باورشان نمیشد که دولت ایران زیر مذاکرات اتمی زده و دارد کار خودش را میکند. علاوه بر اینکه سالیان سال برنامه های اتمی ایران را مخقی نگاه داشتند دو سه سال هم با خاتمی آنها را سر دواندند و حالا هم خدا را بنده نیستند . یک هو لحن اروپاییان تغییر کرد . جناب ژاک شیراک که پناهندگان ایرانی را دو سال پیش داشت کت بسته تحویل ایران میداد و دادستانش هر روز بک پرونده برای مجاهدین درست میکرد یک هو لحنش قاطع شد. آقای یوشکا فیشر و جناب استرا کشف کردند که ایران امکان تولید سلاح اتمی را دارد . .
حتی البرادعی که میترسید اسم ایران را بیاورد حالا دیگر دارد شاخ و شانه میکشد.
باید فقط بگویم جنابان منفعت طلب ساعت خواب!!

خوشبختانه مردم ایران سرنوشتشان را دست این بوقلمون صفتان نداده اند. اگر در این دوران سیاه یک چیز یاد گرفته باشیم آن هم این است که هیچ چیزی به خصوص آزادی مجانی نیست و کسی هم در طبق طلا آن را به ما تقدیم نخواهد کرد. اگر کنار گود بنشنیم به آنها که در میان گود دارند حرف خودشان را پیش میبرند باخته ایم. باید هر طور که میشود حرفمان را بزنیم. باید خواسته هایمان را بدانیم. در این باره فکر کنم پارسال نوشته بودم و دوباره هم خواهم نوشت.

احمدی نژآد روز 14 سپتامبر به نیویورک میرود تا از طرف ما در سازمان ملل حرف بزند. یک آدم قاتل که خودش تیر خلاص میزده است نمی تواند نماینده ما باشد. ما لیاقتمان از احمدی نژاد قاتل خیلی بالاتر است.. ایرانیان در امریکا از قرار به این سفر اعتراض خواهند کرد. امیدوارم وب نویس ها و ایرانیان در جاهای دیگر هم صدایشان را یلند کنند.



.


آدرس صفحه شان هم این است:
http://www.no2ahmadinejad.com/

دست مریزاد...
*****************

از اخبار دیگر این که محمدرضا نسب عبداللهی آزاد شد و مجتبی سمیعی نژاد و احمد سراجی هنوز در بند هستند و شاید دیگران که اسمشان را نمیدانیم.
با تبریک به محمدرضا نسب عبداللهی و امید به آزادی همه زندانیان سیاسی.

محمدرضا نسب عبداللهی با رادیو امریکا مصاحبه ای کرده است که برای خبرنامه پن لاگ در پن لاگ 2 گذاشتم. از شرایط طاقت فرسای زندان میگوید و خواهان آزادی مجنبی سمیعی نژاد است . از قرار مجتبی سمیعی نژاد در قزل حصار است که در ماه گذشته در آن دو نفر از وبا جان خود را از دست داده اند.

همه مصاحبه را اینجا میتوانید بخوانید

این وضعیت زندانیانی است که به جرم یک نوشته زندانی شده اند. نمیتوانم تصور کنم که زندانیان عقیدتی و سیاسی در گوهر دشت کرج ( رجایی شهر ) که کسی صدایشان را نمیشنود در چه وضعی هستند.

به امید آزادی

Wednesday, July 20, 2005

حکومت مرگ
اعدام دو نوجوان در مشهد



عکس ها از همبستگی ملی

هنوز تصویر تن پاره پاره شوانه قادری از اذهان پاک نشده این بار خود خبرگزاری ایستا تصاویر اعدام دو نوجوان در مشهد را به دنیا مخابره کرده است.
از دیروز که این عکس ها را دیده ام قیافه گریان این دو نوجوان قبل از مرگ جلو چشمم است.

از قرار جرم این تجاوز به یک پسر سیزده ساله به زور چاقو و سرقت مسلحانه است. مسلما با این عمل به شدت مخالف هستم اما اعدام چاره کار نیست.

مجازات اعدام مجازاتی غیر انسانی و شنیع است.اعدام از وقوع جرم جلوگیری نمیکند. این را میشود از افزایش جرایم در دوران جمهوری اسلامی با همه این مجازات های غیر انسانی دید. جایی که خود دولت قاتل و مجرم و فاسد است وقوع جرم در جامعه غریب نیست . کشتن آفتابه دزدها و نگاه داشتن شتردزدها رسم و راه جمهوری اسلامی است.

این عکس ها از هر جای دنیا مخابره میشد دنیا را به هم میریخت. اما نه تن پاره پاره شوانه قادری- نه چشمان گریان کبری رحمان پور که مرگ و زندگیش در دست کسانی است که زندگیش را خراب کرده اند- نه قیافه این دو نوجوان قبل از مرگ کافی نیست که خانم شیرین عبادی یا سیمین بهبهانی یا نوام چامسکی صدایشان را بلند کنند. باز هم مذاکرات اتمی پیش خواهد رفت. این بار جک استراو به جای خاتمی با احمدی نژاد قاتل دکتر سامی و قربانیان میکونوس دست خواهد داد..
نفع آنها در دست دادن با این جانیان است. اما ما چی؟

ما در کجای زمان ایستاده ایم؟
گنجی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
گنچی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه

Thursday, July 14, 2005

حکومت مرگ
قتل شوانه قادری در مهاباد






عکس ها از همبستگی ملی


این حکومت عوض شدنی و اصلاح شدنی نیست.

چقدر باید بگذرد؟ چند نفر باید بمیرند و شکنجه و اعدام شوند تا بفهمیم که همه ارکان این حکومت سر و ته یک کرباس هستند؟

خبر از دیدگاه

یک فعال انقلابی در مهاباد به قتل رسید

ساعت 10 شب 18/4/84 جوانی بنام شوانه قادری معروف به شوانه سید قادر در میدان استقلال مهاباد بدست جاشهای محلی و نیروهای اطلاعات و انتظامی مهاباد به قتل رسید. شوانه کسی بود که در اکثر اعتراضات وتظاهرات شهرستان مهاباد حضور فعالانه داشته و به همین دلیل مدتی بود که تحت تعقیب نیروهای اطلاعاتی و مزدوران محلی بود که سرانجام شب 18 تیرماه 1384 طی یک نقشه طرح ریزی شده توسط اداره اطلاعات ونیروهای جاش محلی کشته شد. بعد از کشته شدن شوانه جوانهای میدان استقلال و پشت تپ تا ساعت 1 یک بعد از نصف شب در خیابانهای چهارراه مولوی و میدان استقلال دست به اعتراض زدند و از شوانه پشتیانی نمودند و حمله وحشیانه نیروهای سرکوبگر را محکوم کردند.

----------------
عکس های دیگر از جسد شوان قادری-
( از همبستگی ملی(

اخطار: این عکس ها بسیار هولناک و غیر قابل تحمل هستند. اگر فکر میکنید طاقت نمی آورید نگاه نکنید.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند...

ببینید بر سر جوان مردم چه آورده اند. همه جای دنیا دولت ها پول خرج میکنند تا یک روز به عمر یک مریض اضافه کنند. در کشور بخت برگشته و ملا زده ما جوان رشید را میگیرند و شکنجه میکنند و میکشند و بعد هم جسدش را روی زمین میکشند.

میدانید چرا؟
برای اینکه میدانند حافظه تاریخی ما کوتاه است.
برای اینکه ما اینها را خواهیم بخشید
شاید چند سال دیگر بهشان رای هم دادیم

ما جنایت های سال 60 را دیدیم
قتل عام 67 را دیدیم

میگفتند که به دختران تجاوز میکنند- زن هفتاد ساله را شکنجه میکنند و میکشند
با برانکار جوانها را میبرند پای دیوار اعدام

حرفی نزدیم

گفتیم غلو میکنند

گفتیم خوب هر کی وارد سیاست بشه همین بلا هم سرش میاد. ما سیاسی نیستیم.

در خارج آمدند و ترور کردند و کشتند گفتیم خوب ما را که نکشته اند.

مارا که شکنجه نکرده اند

حجاریان و جلایی پور و خلخالی شدند اصلاح طلب
موسوی خوئینیها که رییس دادگاه مرگ بود شد اصلاح طلب

مخملباف شد فیلمساز و هنرمند

اپوزیسیون ما شد محمدرضا خاتمی و آقاجری

زندانی سیاسی ما شد اکبر گنجی*

خاتمی شد دکتر و فیلسوف

به لاجوردی گفت خدمتگزار
به دانشجویان گفت اوباش

جوانمان را از پنجره پرت کردند پایین
یادمان رفت

یادمان رفت که بر سر داریوش و پروانه فروهر
مختاری
پوینده
سعیدی سیرجانی
چه آمد
و خاتمی چه کرد

دخترانمان
کودکانمان در کشورهای همسایه خرید و فروش میشوند

جوانانمان چشم و کلیه شان را میفروشند

اعتیاد و فساد بیداد میکند
یادمان میرود
عیبی ندارد

گفتیم در عوض رنگ مانتوها شاد شد
دیگه کسی به ماهواره زیاد سخت نمیگیره

ما زود یادمان میرود
برای اینکه نفع ما در فراموشی است
برای اینکه فراموشی
آسان تر از ایستادن و نه گفتن و فحش خوردن
و کتک خوردن و زندانی شدن و مارک و برچسب تروریست خوردن است

و این چرخه ادامه خواهد داشت

تا روزی که ما بفهمیم که هیچ چیزی به خصوص آزادی
نه آسا ن به دست می آید و نه کسی مجانی به آدم تقدیم میکند

تا روزی که چشممان را از سراب برداریم و به دریایی که بی دریغ خودش را جلو ما پهن کرده نگاهی دقیق بیندازیم

تا آن روز

هر وقت فراموشی به سراغمان آمد
چهره خونین شوانه قادری
جوان رشید کرد را
که هر جای دیگر این دنیا بود الآن شاید زنده بود
را به خاطر بیاوریم...

-------------
* من با زندانی بودن اکبر گنجی و هیچ زندانی دیگری به جرم عقیده موافق نیستم. اعتصاب غذای اکبر گنجی را هم ارج مینهم.
اما در بهمن ماه زندانیان سیاسی در گوهر دشت سی و دو روز اعتصاب غذا کردند. فرزاد حمیدی تا نابینایی و مرگ پیش رفت. صدای کسی در نیامد. آیا گنجی از آنها مبارز تر است یا هزینه دفاع از گنجی کمتر از دفاع از یک زندانی سیاسی مجاهد یا کمونیست است ؟

Tuesday, June 28, 2005

پيرزني را ستمي در گرفت ..... دست زد عمامه اکبر گرفت
" پيرزني عمامه رفسنجاني را برداشت و بر سر خود گذاشت "خبر از گويانيوز

پيرزني را ستمي درگرفت
تقديم به تحريم کنندگان انتخابات که آلت دست خامنه اي و پسرش نشدند.

)هادی خرسندی)

پيرزني را ستمي درگرفت
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم
بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
مثل توما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و اجاره نشين
خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
هر نفري آمده با توپ پر
فحش دهد بر پدر نسيه خور
اين طلبد پول پنير و کره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن دگري ميطلبد پول نان
فحش کشيده به زمين و زمان
کرده حواله به من مشتري
چيز خران بابت نان بربري
ليک گذشته ز چنين ماجرا
زندگيم هست شبيه شما
چون پسرانت پسرانم رشيد
هر سه در انديشه ي شغل جديد
**
آن وسطي رفته به جنگ عراق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
آمده با عزت و جوش و خروش
گشته گداي سر ميدان شوش
گر که ز « بنياد » کنندش کمک
ميرود اينهفته سه راه ونک
آن پسر کوچک من مصطفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
رفته کلينيک ِ ته لاله زار
کليه خود داده به سيصد هزار
من شده ام حال ، پرستار او
نصف شده يک کمي ادرار او
دکتره گفت آب بنوشد زيا
دتا که دوباره سر شاشش بياد
***
آن پسر ارشد من مرتضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
رفته و همکار شده با پليس
قسمت توزيع هروئين رئيس
با دوگرم جنس که شد دستگير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بعد فروشنده ي سيار شد
با هروئين وارد بازار شد
اولش او عاشق ترياک بود
قيمتش البته خطرناک بود!
در پي اقدام گراني شکن
بررسي تعرفه هاي وطن
دولت تو شد ز گراني پکر
داد هروئين به بهاي شکر
هرچه که کمبود در آن ديد ،
دادبابت يارانه و سوبسيد داد
گردسفيد آمد و بيداد کرد
نسل جوان را همه معتاد کرد
بچه ي ما را که گرفته پليس
گفته صدا هيچ نکن ، هيس هيس
يا که بمان داخل زندان اسير
زجر کشيده ز خماري بمير
يا که ز همکاري ما شاد شو
کاغذي امضا کن و آزاد شو
روز دگر عامل توزيع شد
حائز بس رتبه و ترفيع شد
پس پسرانم همه با افتخار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
***
دختر من در پي شلوار جين
رفت به يونايتدِ شيخان نشين
پول ز من خواست و تأمين نشد
خطبه ي تو ، نطق تو هم جين نشد
رفت دوبي دخترِ کم سن و سالت
ا بخرد جين و کمربند و شال
گر بکند فرصت پوشيدنش!
کَنده شود شيخ عرب از تنش!
******
شوهر من آدم دلپاک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
بود بدون نظري آن مي
انشاهد رفتامد روحانيان
ضمن پذيرائي ِ با چاي و کيک
با همه شان داشت سلام و عليک
داشت به ياد از همه شان نام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
گفت اگر شاه شود سرنگو
نزود ز ساواک بيايم برون
نزد رفيقان خودم ميروم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
ليک دو روزي پس از آن انقلاب
نيمه شبي جلب شد از رختخواب
خورد به او با همه ي دلخوشي
مهر شکنجه گري آدمکشي!
من به بزرگان متوسل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
غصه شدم گريه ي هق هق شدم
ناله شدم درد شدم دق شدم
اشک شدم آه شدم غم شدم
پوچ شدم هيچ شدم کم شدم
تا که بيايند و شهادت دهند
پاي به ميدان حقيقت نهند
ليک کسي زانهمه مرد خدا
آنهمه با شوهر من آشنا
هيچ نکردند نگاهي به من
تا به چه کار آمده اين پيرزن
حالتشان وه چه دلازار بود
حالت حاشائي و انکار بود
صبح ِ من اينگونه اگر شام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
مصلحتاً در هچل افتاد و رفت
عمر خودش را به شما داد و رفت!
***
خوب شنيدي پرزيدنت خان!
!قصه ي تلخ من آزرده جان
مام وطن نيز زني چون من اس
تغصه خور مردم اين ميهن است
مردم بيچاره ي بي دادرَس
مرغ گرفتار هزاران قفس
نيست در او جرأت گفتار و جيک!
گشته سکوتش عملاً کارنيک
اين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين
خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند
کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
اين همه نامرد شدن در نبرد
کشتن زنجيره اي اهل درد
قتل نويسنده ي " بد" نيمه شب
کارد به آن دکتر " بد" در مطب
تيرخلاصي به حقيقت زدنن
ام سعيدي مثلاً خط زدن
آن که به زندان شما بود و مُرد
در ميکونوس کشتن مردان کُرد
قتل برومند و سپس بختيار ....
مختصري گفتم و فهرست وار
اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
سيّد علي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده
الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
اين که در اين دوره ترا شد رقيب
خود تو درآوردي اش از توي جيب
ماهي تو بوده و در تور تو
قتل اگر کرده به دستور تو
نوچه ي تو بوده در اين راسته
با مدد لطف تو برخاسته
باز علمدار و سخنگو توئ
يچون پرزيدنت تر از او توئي
چونکه بهرحال تو پر مايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
اي پرزيدنت همه فصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
اِند ِ سخن ، ختم کلامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
حجت الاسلام پرآوازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
هست در عمامه ي تو رازها
شعبده ها دارد و اعجازها
من که به عمامه ي تو ميپرم
آب گذشته است دگر از سرم
ترس ندارم ز پليس شما
وز قلم مدح نويس شما
هر قلمي رام تو شد خوب شد
هرکه نشد رام تو ، مغضوب شد!
خود تو ببين حالت موجود ر
افاصله ي گنجي و بهنود را ...
***
آه ببخشيد اگر شد زياد
حرف من پيرزن بيسواد
چونکه سر درد دلم باز شد
قطره اي از برکه اي ابراز شد
حال به تو پس دهم عمامه را
باز ادامه بده برنامه را
شعبده را اينطرف آغاز کن
لوله ي نفت آنطرفي باز کن

شاد ز عمامه و از دلق باش
منتظر محکمه خلق باش

Tuesday, June 21, 2005

خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما-2

امروز به همت خسن آقای عزیز جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان در باره انتخابات برگزار شد. بحث های جالبی در گرفت که مرا به فکر انداخت که این مطالب را بنویسم.

دو نفر از دوستان شرکت کننده طرفدار رای دادن بودند. از صحبت های آنها و خواندن مطالب در وبلاگ های دیگر به این نتیجه رسیده ام که آنها که رای میدهند اکثرا دارند دوباره بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکنند( به قول خودشان) . این بار میان رفسنجانی و احمدی نژاد می خواهند که رفسنجانی برنده شود و به عبارتی دیگر احمدی نژاد برنده نشود.
اگر اشتباه میکنم لطفا تصحیح کنید. فکر نمی کنم در میان رای دهندگان ( حداقل در وبلاگستان) کسی طرفدار شخص رفسنجانی یا احمدی نژاد باشد.

در باره اینها فکر کنید:
1- آیا از موضع ترس رای میدهید یا جدا فکر میکنید با رایتان به بهبود اوضاع کشور کمک میکنید؟
2- آیا واقعا پروسه انتخابات در ایران درست است و هیچ تقلبی در آرا نمیشود؟
3- آیا کاندید شدن و انتخاب شدن در این انتخابات آزاد است؟
4- آیا هیچ امیدی دارید که با آمدن یکی از این کاندیداها اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران بهتر شود؟
5- آیا فکر کرده اید که عواقب وخیم رای دادن به یک حکومت فاشیستی چیست ؟ حاضرید مسئولیت این رای و این مشروعیت دادن به این نظام جانی را برعهده بگیرید؟


انتخابات در ایران برای مردم ایران نیست. نمایش قدرت برای دولت های خارجی است. من و شما رای بدهیم یا ندهیم نتایج از قبل معلوم است. اما تاثیر انتخابات بر سرنوشت مردم ایران با رایی که میدهند نیست با شرکت یا عدم شرکتشان در انتخابات و شلوغ یا خلوت بودن حوزه ها است. این نمایشی است که دولت غیر مشروع و غیر مردمی ایران به آن احتیاج دارد . در نوشته بعدی در این باره توضیح خواهم داد.. .

Sunday, June 19, 2005

خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما

انتخابات در ایران نمایش عجیبی است. رای نهایی و تعداد آرا هیچ ربطی به تعداد شرکت کنندگان و رایشان ندارد.. این را سالهاست که میدانیم و تجربه کرده ایم.. با هر انتخابات نمایشی حلقه استثمار بر گرده ما تنگ تر شده.سنگسار میکنند و میگویند این فرهنگ اسلامی ماست. جوانانمان را مثل خوشه انگور هشت تا و ده تا از جراثقال آویزان میکنند. اعتراض که میکنید می گویند ببینید هزاران نفر جمع میشوند و تماشا میکنند. این فرهنگ مردم ماست. وسط خیابان شلاق میزنند. حقوق زنان و کودکان و اقلیت ها را به هیچ میگیرند.زندان ها دیگر جا ندارند. زندانیان سیاسی هر آن در خطر اعدام قرار دارند. حقوق کارگر در ایران معنایی ندارد. حقوق انسانی در ایران هیچ معنایی ندارد. دیگر مردم از استیصال به فروش کلیه و چشم و تن و بدن روی آورده اند. آرامش و امنیت از کشور رخت بسته است.

اما هنوز هستند کسانی که به پای صندوق های رای میروند و به این رژیم خونخوار مشروعیت میبخشند. روی سخنم با آنهاست.

هر انسانی مسئول تصمیماتی است که میگیرد. نتیجه انتخاب و تصمیم های ما است که دنیای اطراف ما و جامعه ما را میسازد. . هیچ کدام این کاندیداها از خاتمی شیاد بیشتر ادعای مردمی بودن ندارند. سابقه رفسنجانی و احمدی نژاد کاملا معلوم است. هر دو جانی بالفطره و با سابقه هستند. دزدی های رفسنجانی که حسابی ندارد. رفسنجانی رسما در دادگاه میکونوس محکوم شده و تحت تعقیب است. ازآغاز انقلاب تا امروز جزو مهمترین پایه های این رژیم خونخوار بوده است. با چه رویی به چنین جانی هایی رای میدهند؟

در زمان خاتمی شیاد چه گلی بر سر ایران زده شد که در زمان اینها از آن بهتر شود؟ مگر فروهر ها و پوینده و سعیدی سیرجانی در زمان خاتمی به قتل نرسیدند؟ پرونده زهرا کاظمی را فراموش کرده اند؟ حاضر هستند به قاتلان رای بدهند و آنها را به جان مردم بی پناه بیندازند. پس فرق آنها با جلادی که طناب دار بر گردن مردم می اندازد یا شلاق را بر پشت جوانی وارد میآورد یا به دخترکی قبل از اعدام تجاوز میکند یا نان کارگر را از دستش در میآورد چیست؟

امروز دیگر نمی توانیم بگوییم نمیدانستیم و گول خوردیم و اشتباه کردیم. تجربه بیست و هفت سال گذشته را داریم. با یک حساب سرانگشتی میتوانیم بفهمیم با این روال بیست و هفت سال دیگر از آنگولا هم بدتر و گرسنه تر خواهیم بود و طالبان از ما مدرن تر خواهند بود. هر انسانی مسئول مستقیم عملکرد های خودش است و وجدانش باید عاقبت و مسئولیت عملکردش را تحمل کند.

تحلیل بعضی ها برای رای دادن این است که اگر رای ندهیم اوضاع از این بدتر میشود. این گول زدن خودشان است. اگر رای ندهیم دنیا متوجه میشود که این نظام در بین مردم مشروعیتی ندارد. اما هر رای که به صندوق ریخته میشود حتی اگر خالی باشد یا به خر و الاغ و میکی ماوس رای داده شده باشد وسیله تبلیغاتی برای مشروعیت گرفتن این رژیم است.

بعضی ها میترسند که مبادا این رژیم سرنگون شود و یک گروه مخالف بیاید و اوضاع از این بدتر شود. به اینها باید گفت که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. اما تا وقتی مسئولیت را به دیگران بسپارید اوضاع طبق میل دیگران خواهد شد. فقط زمانی که خواسته هایمان را بدانیم و از آنها کوتاه نیاییم میتوانیم به آینده مطمئن باشیم. هر گروهی یا هر ائتلافی که در ایران سر کار بیاید باید بتوانید به این خواسته ها تحقق ببخشد و گرنه با نیروی مردم طرف خواهد شد. تا وقتی از خواسته هایمان کوتاه نیامده ایم دلیلی برای ترس از آینده وجود ندارد. واقعا حکومت رفسنجانی شیاد و قاتل از یک حکومت ائتلافی گروههای مخالف یا هر گروه مخالفی بهتر است؟

امروز بهانه ای برای اشتباه کردن وجود ندارد. دست همه رو شده است. توپ در زمین مردم است. یا تحریم گسترده انتخابات و نه گفتن به شارلاتان بازی آخوندی و یا همراه شدن با قاتلین و دزدهای بالفطره برای کشیدن خون مردم ایران.

ای روشنفکرانی که با علم به جنایات این رژیم باز هم پای صندوق های رای میروید:

-هر سری که بالای دار میرود
- هر زندانی سیاسی که شکنجه و اعدام میشود
- هر دختر و کودکی که در بازارهای کشورهای همسایه به فروش میرسد
- هر کارگری که شب گرسنه میخوابد
- هر دختری که به دست پدرش به جرم بی ناموسی به قتل میرسد
- هر کلیه و چشمی که فروش میرود
-هر کودکی که به جای مدرسه رفتن بیگاری میکند
-هر کتابفروشی که به آتش کشیده میشود
- هر روزنامه ای که بسته میشود


شما هم به اندازه حاکمین قدرت در این جنایات شریک خواهید بود.این را فراموش نکنید.


********************************
کانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) روز سه شنبه ( فردا) هشت شب به وقت ایران در پالتاک جلسه ای برای بررسی نتایج انتخابات ترتیب داده است.





این جلسه برای عموم آزاد است.. منتظر همگی هستیم

Thursday, June 16, 2005

با راي خود به جنايات اين رژيم مهر تاييد نزنيم!

. اينهمه كشتار و قتل عام و غارت را اگر مي بينيد با راي خود بر آن مهر تاييد نزنيد. . هر راي برگ سبز كشتارها و اعدام ها و غارت هاي بعد ي است. .. ...يك بار براي هميشه به حكومت شيادان در ايران نه بگوييم.





تحریم انتصابات فرمایشی تنها راه نجات ایران


ما با رای خود بر این جنایات مهر تایید نمی‌زنیم

اين انيميشن را در وبلاگ خود بگذاريد. (‌گرفته شده از وبلاگ خسن آقا)

Monday, June 06, 2005

تحريم انتخابات
آزادي زندانيان سياسي


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار

طبق اعلام وکيل مدافع مجتبی سميعی‌نژاد، محاکمه‌ی اين وب‌لاگ‌نويس زندانی در روز سی و يکم خرداد برگزار و دو سال محکوميت وی به اتهام توهين به رهبری به طور رسمی اعلام می‌شود.مديار نويسنده‌ی وب‌لاگ "من‌نه‌منم" و "استيجه" هر آن چه که نوشته باشد در گستره‌ای مجازی بوده است، گستره‌ای که در حوزه‌ی قضایی هيچ حکومتی قرار ندارد و مرزبردار نيست. در اصل سوم منشور کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ نيز آمده است:"وب‌لاگ‌ها وطن ندارند و نويسنده يا نويسندگان‌شان، در محدوده‌ی وب‌لاگ‌ها، ملزم به رعايت قوانين محل زندگی خود نيستند. تنها ملزم به رعايت قوانين عام و جهان‌شمول هستند." از اين رو چنين محاکمه‌ای سراسر غيرقانونی و بی‌اعتبار است. پن‌لاگ همه‌ی وب‌لاگ‌نويسان به‌ويژه اعضای خود را فرامی‌خواند تا به اين محاکمه‌ی ناعادلانه اعتراض کنند. پن‌لاگ خواستار آزادی بی‌قيد و شرط و فوری مجتبی سميعی‌نژاد و پی‌گرد بازداشت‌کنندگان و کسانی است که در بازجويی‌ها او را مورد اذيت و آزار قرار داده‌اند.به اميد آن که روز 31 خرداد روز هم‌بستگی برای دفاع از آزادی بيان شود و بتوانيم دستگاه قضايی را به تبرئه‌ی مجتبی و پذيرش جهان‌شمولی وب‌لاگ‌ها وادار کنيم.

.کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
××××××××××××××××××××××××××××××××
واقعا ازحكومتي كه تاب نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را آن هم در زمان انتخابات ندارد چه انتظار رفرم و اصلاح ميرود؟ هزار و پانصد تا هم انتخابات فرمايشي بشود اين حكومت درست نخواهد شد.. خانه از پاي بست ويران است. براي آزادي مديار و همه زندانيان سياسي هر چه در توان داريم انجام دهيم.

××××××××××××××××××××××××××××××

در باره انتخابات كذايي فقط ميتوانم بنويسم كه اگر كسي پس از اينهمه سال كشتار و غارت و سركوب و بعد از گذار از خاتمي شياد و تلف شدن هشت سال وقت و عمر مردم بينوا باز فكر ميكند معين يا رفسنجاني يا هر شياد ديگري ممكن است سر سوزني به فكر مردم باشند يا خيلي خوش خيال است يا ريگي به كفش دارد. كه فكر نكنم در اين مرحله هيچكدام درماني داشته باشند. براي دوستان خوش خيال متاسفم و براي آنها كه آنقدر در سياهي اين رژيم خونخوار غرق شده اند كه نميتوانند از آن جدا شوند هم به طور مضاعف متاسفم.
بهترين تفسير انتخابات را هادي خرسندي كرده است.

اطلاعيه انتخاباتي
نه من ديگر به اکبر ميدهم رأي
نه بر کانديد رهبر ميدهم رأي
نه بر سردار و نه غير نظامي
نه بر اصحاب منبر ميدهم رأي
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود،به اين خر ميدهم رأِِِِِِي

دوباره ميچاپمت وطن !
با اجازه سیمین بزرگ و عزیز
دوباره میچاپمت وطن ، اگرچه با آبروی خویش
ستون ز سقف تو میبرم ، به یاری خلق و خوی خویش
دوباره میگیرم از تو خون ، به خاطر آقازاده ها
اضافه اش نیز میدهم ، به بچه های عموی خویش
دوباره این خاک پر گهر ، به توبره و کیسه میکشم
دمی تغافل نمیکنم ، ز کوشش و جستجوی خویش
دوباره میبُرمش نفس ، ز هرکه کوشد برای جیک
به انفرادی بیفکنم ، چه منتقد چه عدوی خویش
به چند تن از قلمزنان ، دلار و پوندی دهم نشان
خصوصاً آنکه برای من ، نموده پاره گلوی خویش
به رهبری نیز میدهم ، زکات و خمس و کمیسیون
اگرچه بیزارم از طرف ، چو یک زنی از هووی خویش
دوباره میسازمت وطن ، برای بانک سوئیس خود
که کبک بختم نموده حظ ز بانگ قوقلی قو قوی خویش
-----------

از همه دوستاني كه در اين چند هفته كليك هايشان هدر رفت معذرت ميخواهم. . اميدوارم بعد از اين مرتب تر بنويسم.

راستي هادي خرسندي چند وقتي است اسباب كشي كرده . صفحه جديدش اينجاست:
http://asgharagha.com

اگر مي خواهيد شهامت و انسانيت را با هم ببينيد به اينجا سري بزنيد و از دور دست نگين را بفشاريد.

Friday, April 22, 2005

رابطه پیشنهاد خرید شرکت رور از طرف ایران و راهپیمایی همبستگی با رهبر در اهواز و آیت الله بی بی سی...

حتما مثال معروف پیدا کنید "پرتقال فروش را..." یادتان هست. اگر غلط نکنم بی بی سی فارسی این مسئله ریاضی را باید اولین بار در جهان علم پراکنده کرده باشد.از کجا میدانم از اینکه هر وقت دنبال دم خروس و پرتقال فروش میگردم از سایت بی بی سی فارسی در میآید.

روزها است که در باره قیام مردم خوزستان می خوانم و تعجب نمیکنم. مردمی که روی نفت خوابیده اند اما باید نفت را با بشکه بخرند. آب سالم ندارند. گاز طبیعی به همسایه ها فرستاده میشود مردم خوزستان اما از آن بی بهره اند. هیچ تعجب نمیکنم اگر همه مردم ایران بخواهند بنیان این حکومت قاتل و مفتخوار را بر هم بریزند.خبر از دستگیری ها می خوانم. از محاکمه عوامل...از کشته ها و زخمی ها ...

در این میان بی بی سی فارسی خبر تظاهرات حکومتی را اینطور نوشته:

راهپیمایی همبستگی ملی در اهواز

فکر میکنید شوخی دارد میکند لینک را باز میکنید و می بنیید که صد رحمت به کیهان و جمهوری اسلامی

بخوانید اراجیف را:

به ‌دنبال نا آراميهايی در استان خوزستان در جنوب غرب ايران که چند کشته به بار آورد، گروهی از مردم شهر اهواز، مرکز اين استان با دست زدن به راهپيمايی نسبت به حکومت جمهوری اسلامی در ايران اعلام پايبندی کردند.


شرکت کنندگان راهپيمايی روز جمعه که در مخالفت با عاملان درگيريها برگزار شده، در پايان قطعنامه ای صادر کردند که در آن با آيت الله خامنه ای، رهبر ايران به عنوان "ولی امر مسلمين جهان، برای چندمين بار" تجديد بيعت شده و وحدت و همبستگی ملی مورد تأکيد قرار گرفته است.
راهپيمايی کنندگان در قطعنامه خود همچنين خواهان توسعه همه جانبه استان خوزستان و نگاه ويژه به اين استان در امر رفع عقبماندگی عمرانی و اقتصادی باقيمانده از دوران جنگ با عراق شده و اعلام کرده اند که در انتخابات رياست جمهوری ايران که قرار است تا چند هفته ديگر برگزار شود شرکت خواهند کرد.


******************
مثل اینکه آیت الله بی بی سی شمشیر را بر علیه مردم ایران از رو بسته است. نویسندگان بی بی سی فارسی ایرانی هستند و این انسان را بیشتر متاثر میکند. خمینی و هیتلر و شاه و خامنه ای و مرتضوی و ..اینها یک نفر هستند. آن سر باز نیروی انتظامی که گلوله را به سوی مردم شلیک میکند- پاسداری که شکنجه میکند- خواهر زینبی که لب ماتیکی زنان را تیغ میزند - و نویسنده ای که بر علیه مردم خودش و طبق منافع استثمارگران از حکومتی که در همین تظاهرات 20 نفر را کشته و الان 2 زندانی سیاسی را زیر تیغ اعدام دارد همه و همه پایه های حکومت جباران هستند.
بدون ارتش نازی- بدون سپاه پاسداران- بدون نیروی انتظامی و بدون نویسندگان خودفروخته این حکومت ها نمی توانند سر کار بمانند. اما سرباز ارتش هیتلر- پاسدار سپاه پاسداران یا سرباز نیروی انتظامی ممکن است به دلیل اجبار یا شرایط اجتماعی این کار را بکند. به نویسنده روشنفکر ایرانی در انگلیس چه باید گفت؟

*************************
یک حکم اعدام دیگر

حکم اعدام اسماعیل محمدی کارگر کرد و پدر 5 فرزند صادر شد.




برای جلوگیری از اعدام اسماعیل محمدی تومار زیر را امضا کنید و به همه دوستان خود بفرستید.
http://www.petitiononline.com/es2012/petition.html
Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
12/26/2005

بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران در حمایت از حق آزادی بیان کارگران اعتصابی شرکت واحد

کانون وبلاگ نویسان ایران( پن‌لاگ) دستگیری کارگران زحمتکش شرکت واحد را شدیدا محکوم می‌کند. دولت جمهوری اسلامی ایران به جای ترتیب اثر دادن به خواسته‌های بر حق صنفی کارگران شرکت واحد و بهبود وضع اسف بار معیشتی آنان به روش همیشگی خود می‌خواهد با سرکوب و دستگیری و ارعاب کارگران اعتصاب آنها را در هم بشکند.کانون وبلاگ نویسان ایران(پن‌لاگ) خواهان آزادی بی قید و شرط رئیس و اعضای هیات مدیره سندیكای كارگران شركت واحد آقایان منصور اصانلو؛سعید ترابیان، سید داوود رضوی، رضا شهابی، ناصر غلامی، حمید زندی، صادق محمدی، صادق خندان، علی ابراهیمی، امیر تاخیری، علی قربانیان، رضا شهابی، ارسلان زرگریان و حسین مهدیخانی می‌باشد.

کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) از همه وبلاگ نویسان تقاضا می‌کند با پخش اخبار این اعتصاب و نوشتن در باره آن در وبلاگ‌های خود از کارگران شریف شرکت واحد حمایت کنند. پن‌لاگ همچنین از همه سازمان‌های طرفدار حقوق بشر انتظار دارد با اعتراض گسترده و شدید به دولت ایران خواهان تضمین امنیت جانی اعتصابیون و خانواده‌های آنان شوند و نگذارند این اعتصاب صنفی با روش همیشگی دولت ایران یعنی کشتار و اعدام خاتمه پیدا کند

. کانون وبلاگ نویسان ایران(پن‌لاگ)
از اعتصاب کارگران شرکت واحد حمایت کنیم.

خواسته های کارگران اعتصابی:
افزایش حقوق، بهبود شرایط کار و بازنشستگی به موقع

جواب دولت
دستگیری رییس و اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد

جواب مردم؟
حمایت ...حمایت ...از کارگران

حامیان:
کارگران ایران خودرو
کانون نویسندگان ایران
شورای ملی مقاومت
ایران نبرد
کانون وبلاگ نویسان ایران(پن لاگ)

(لطفا در تکمیل این لیست به من کمک کنید)


عکس گرفته شده از سایت زاگرس


برحذر باش...
تقدیم به کارگران شریف شرکت واحد

نمی توانی مرا خاموش کنی
من هزارانم
من بیشمارانم

نان مرا غصب کرده ای
تو می خوری
من نگاه میکنم

من کار میکنم
از توی مفت خور خیلی بیشتر
از تو که از دستانت خون میچکد
از تو که به جز قتل و غارت و تجاوز نمیدانی

از تو که به اسم خدا
هر چه نعمت را بر من حرام و بر خودت حلال کرده ای

من از تو درخواست نمی کنم
حقم را میخواهم
تو زور داری
اسلحه داری
زندان داری
مزدور داری

من شرف دارم
من هنوز انسان مانده ام

لطف هایت ارزانی خودت
من حقم را می طلبم
من نانم را می خواهم

اگر این نان را هم از من دریغ کنی
اگر مرا بکشی
زندانی کنی و یا زبانم را ببری

بدان که من
بیشمارانم
هزارنم
مشت من آهنین است و سرخ
مشتی با قوت هزاران

بر حذر باش از مشت من....


*********

اخبار اعتصاب

رادیو فردا
کارکنان شركت واحد اتوبوسراني اعتصاب صنفی خود را تا نتیجه نهائی ادامه خواهند داد: یک راننده اعتصابی
از ساعت شش بامداد روز یکشنبه کارکنان و رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی در اعتراض به بی توجهی دولت به خواست های آنان و نیز دستگیر شدن رئیس و اعضای هیات مدیره سندیکا، دست به اعتصاب زدند. منصور اصانلو دبیر سندیکا از روز پنجشنبه همچنان در زندان اوین به سر می برد و ملاقات با او ممنوع شده است. مهدی چمران رئیس شورای اسلامی شهر تهران، سندیکای کارگران و اعتصاب آنها را غیر قانونی قلمداد کرد و گفت تلاش شهرداری برای عادی ساختن رفت وآمد در شهر چندان کارساز نبود. منصور حیات غیبی از اعضای هیات مدیره سندیکا که شنبه شب بعد از چهار روز از زندان آزاد شد، در مصاحبه با رادیو فردا اعتصاب را صددرصد صنفی توصیف می کند و میگوید در 13 ساعت که از اعتصاب می گذرد مسئولان اقدامی برای مذاکره با کارگران اعتصابی انجام ندادند. وی می افزاید کارکنان شرکت واحد از مناطق ده گانه براي اعلام همبستگي به منطقه شش رفته اند و اعلام كردند اگر تا چهار روز هم طول بكشد، مي خواهند بمانند
(ادامه)

تحصن كاركنان شركت واحد اتوبوسراني تهران همچنان ادامه دارد: مصاحبه با نايب رئيس سنديكا
از ساعت شش بامداد روز یکشنبه کارکنان و رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در اعتراض به بی توجهی دولت به خواست های آنان و نیز دستگیر شدن اعضای هیات مدیره سندیکای کارکنان شرکت، دست به اعتصاب زدند. ابراهيم مددي، نايب رئيس سنديكاي كاركنان شركت واحد در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: مديريت شركت واحد به همراه فرمانده پليس تهران سردار طلايي، شنبه شب در نشست كارگران منطقه شش شركت واحد در ساعت دو بامداد مذاكراتي انجام دادند كه از سوي كارگران خواسته هايي مطرح شد ولي به نتايج ملموسي نرسيد و متعاقب آن امروز (يكشنبه) صبح رانندگان مناطق مختلف نسبت به ترك كار از خودشان تحركاتي نشان دادند كه اوج آن در منطقه شش شركت واحد بود و از مناطق ديگري هم رانندگان به آنجا رفتند و با كاركنان آنجا كه به شكل تجمع و تحصن اعتراضات خودشان را اعلام كردند پيوستند و اين تحصن تا اكنون هم ادامه دارد و هيچ مقامي براي رفع اين مشكل اقدامي نكرده است.
(ادامه)


اجازه ملاقات با رئيس سنديكاي كارگري شركت واحد اتوبوسراني تهران، در زندان اوين داده نشد: مصاحبه با همسر منصور اصانلو
[ ساعت پيش ۲:۱۳ ] يكي از خواست هاي كاركنان اعتصاب كننده شركت واحد اتوبوسراني تهران، آزادي منصور اصانلو رئيس سنديكاي كارگري است كه از روز پنجشنبه در زندان اوين به سر مي برد و ملاقات با او ممنوع شده است. پروانه اصانلو همسر منصور اصانلو در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: امروز (يكشنبه) رفتم زندان اوين بلكه بتوانم ملاقات حضوري با آقاي اصانلو داشته باشم، ولي گفتند شما نمي توانيد ملاقات كنيد. خانم اصانلو مي گويد: هفت نفر از همكاران ايشان كه به اتفاق با هم دستگير شدند، شنبه شب آزاد شدند، ولي دوباره صبح تعداديشان دستگير شدند، آقاي اصانلو بي گناه در زندان هستند، مساله سنديكايي و صنفي بوده و اگر بخواهند برچسب ديگري به ايشان بزنند، قابل قبول نيست.
)ادامه)

گزارش خبری کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری تا ساعت 11 صبح از اعتصاب امروز کارگران شرکت واحد تهران

بنا به فراخوان سندیکای کارگران شرکت واحد از ساعات اولیه امروز رانندگان ناوگان حمل نقل اتوبوش شهری تهران دست از کار کشیده و در مناطق دهگانه دست به تجمع زدند.حضور نیروی انتظامی بویژه در مناطق پر تردد شهر چشمگیر است ، نیروی انتظامی مناطق دهگانه پایانه اتوبوسهای مسافر بری را احاطه کرده و دراین مناطق و برخی میادین و نقاط پر تردد شهر به همراه جرثقیلهای سنگین مستقر شده است. در برخی خیابانها اتوبوسهای بدون راننده پارک کرده است در میدان آذری از مینی بوسهای وزارت دفاع برای جابجایی مسافران استفاده میشود. در طول خیابان آزادی به طرف میدان انقلاب تعداد محدودی اتوبوس از مناطق شاد اباد ، نازی اباد و خانی اباد مشغول تردد هستند. برای کاستن از اثر اعتصاب در مناطق اصلی شهر اتوبوسهایی را از اطراف تهران به خطوط داخل شهر منتقل کرده اند. در مواردی رانندگان خطوط بیرون شهر تهران از امدن به خطوط داخل شهر امتناع میکنند. همچنین بنا به گزارشهای دریافتی در ساعت 12 شب گذشته 8 نفر از اعضای هیت مدیره سندیکای شرکت واحد آزاد شده اند که هم اکنون در منطقه 6 مشغول مذاکره با مسئولین میباشند. منصور اسانلو را ازاد نکرده اند و اعلام نموده اند که موارد اتهامی وی ربطی به سندیکا ندارد.توقفگاه خیابان آیت الله کاشانی – بلوار اسیااتوبوسها به ندرت در سطح خیابانها دیده میشوند. صف مردم در ایستگاهای اتوبوس طولانی است و همه مسافران چشم به یک جهت دارند. در قسمت ورودی توقفگاه خیابان ایت الله کاشانی خرده شیشه روی زمین پخش است که احتمالا از برخوردی بین رانندگان و اعتصاب شکنان حکایت دارد در محوطه توقفگاه حدود 400 راننده ایستاده اند و با هم صحبت میکنند.نیروی انتظامی با دو مینی بوس به همراه تعدادی سرباز با لباس سبز در مدخل درب ورودی مستقر شده است و جرثقیل راهنمایی و رانندگی با نرده های راه بندان آماده حوادث احتمالی هستند.پایانه صادقیه (مترو)در این پایانه مبدا حداقل 15 الی 20 خط جهت رفتن به نقاط مختلف شهر دایر میباشد. صف طولانی مردم حاکی از غیر عادی بودن اوضاع است. مردم به رئیس خط مراجعه میکنند و محترمانه میگویند: آقا حدود نیم ساعت است که ایستاده ایم و از اتوبوس خبری نیست ، یکی از مسئولین او را به کناری میکشد و میگوید خانم امروز اعتصاب است اگر خیلی عجله دارید با وسیله شخصی بروید. یک نفر میگوید خانم از روز پنج شنبه اعتصابشان را روی اینترنت اعلام کرده بودند، عده ای از دستگیری تعدادی از رهبران سندیکا صحبت میکنند و تاکید دارند که باید اعتصاب را تا آخر ادامه دهند. مردم در صف های اتوبوس با یکدیگر صحبت میکنند و علیرغم انتظار طولانی در موضع حمایت از اعتصاب رانندگان شرکت واحد میباشند.کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری 4/10/ 84
منبع خبر

اعتصاب رانندگان شروع شد "گزارش"وب لاگ کارنه:
امروز رانندگان اتوبوس در تهران اعتصاب كردند. اعتصاب هم شد و اكثر رانندگان شركت واحد سر كارشان حاضر نشدند. اما يك سئوال ممكن است بريتان پيش آيد! پس امروز حمل و نقل عمومي تهران توسط چه كساني انجام شد؟!امروز، به جاي رانندگان شركت واحد، رانندگان سپاه و ايران‌خودرو و سايپا را به كار گرفتند. عده‌اي بيسجي را هم كه توان كنترل اتوبوس‌هاي دنده اتوماتيك را داشتند، به خدمت گرفتند. اين‌ها را يكي از رانندگان سايپا برايم تعريف كرد.

چند سالي است كه مسير خانه تا محل كار را با اتوبوس طي مي‌كنم و مسيرم هم ثابت است. تمامي راننده‌هاي آن خط را هم تقريبا مي‌شناسم. امروز كه خواستم سوار اتوبوس شوم، ديدم هم اتوبوس‌ها تغيير كرده است و در خط خود نيستند و هم رانندگانش همه غريبه‌اند. خطي كه سوار مي‌شوم از مسيرهاي اصلي شهر است؛ سوار يكي از اتوبوس‌ها شدم. راننده هيچ يك از ايستگاه‌هاي بين راه را نمي شناخت. بعد از چند دقيقه كه با راننده گرم گرفتم، به من اعتماد كرد و جريان را گفت؛ گفت كه ديروز به رانندگان سرويس ايران خودرو و سايپا اعلام كرده‌اند كه همگي خود را براي امروز به ايستگاه‌هاي منطقه‌اي شركت واحد معرفي كنند. رئيس شركت واحد به هر يك از رانندگاني كه امروز جاي رانندگان شركت واحد كار كند، مبلغ 20 هزار تومان پرداخت مي‌كند.راستش حسابي عصبي شده بودم. شركت واحد به رانندگان خودش حاضر نيست تحت هيچ عنواني كمك كند اما اعلام كرده كه به راننده‌هاي سپاه و سايپا و ايران خودرو هر نفر بيست هزار تومان در روز پرداخت مي‌كند. يعني اگر تا آخر ماه كار كنند، حدود پانصد هزار تومان حقوق هر نفر مي‌شود.

رو كردم به راننده و گفتم تو چطور حاضر شدي جاي همكارت در شركت واحد حاضر شوي و كار او را انجام دهي؟ به نظرت كارت اخلاقي بوده با توجه به اينكه هر دو راننده هستيد و همكار؟ او گفت: به خدا مجبور شدم. پيشنهادشان در واقع پيشنهاد نبود، امري بود! اگر امروز اين اتوبوس را راه نمي‌انداختم، قطعا خودم بيكار مي‌شدم. آنها يك جمع بزرگ هستند اما ما جمع كوچكي هستيم و تازه بيشتري‌ها قبول كردند بيست هزار تومان را و خيلي هم شاد بودند.مانده بودم به اين راننده چه بگويم. بنده خدا با حالتي نزار مي‌گفت كه تهديد شده است. مجبور شده؛ وگرنه كه خودش روزي راننده شركت واحد بوده و حالشان را مي‌داند. شايد باورش مشكل باشد، اما به گفته اين راننده حق نهار راننده‌هاي شركت واحد در روز 30 تومان است. سي تا تك توماني! شگفت زده شده بودم؛ مگر مي شود؟! روز قبل كه با راننده‌اي از شركت واحد صحبت مي‌كردم، مي‌گفت: " شغل ما كه جزو مشاغل دشوار است و بايد طبق قانون 32 روز مرخصي داشته باشيم، بيست روز هم در سال مرخصي نمي‌دهند و اگر از صبح ساعت شش تا هشت شب تمام وقت در خيابان‌هاي شلوغ تهران دنده عوض كنيم، تنها دويست و پنجاه هزار تومان دستمزد ماهيانه‌مان مي‌شود." چيزي در حدود ده هزار تومان در روز آن هم دو شيفت. در صورتيكه رئيس شركت واحد قرار است به رانندگان جايگزين در روز بيست هزار تومان دستمزد بدهد. حدودا دو برابر!
نمي‌خواهم در مشكلات صنفي رانندگان داخل شوم. مشكل‌شان‌ صنفي ست، اين چند خط را هم كه نوشتم جهت اطلاع نوشتم. اما چند سئوال دارم؛ به راستي لج و لجبازي مديران شركت واحد با رانندگان واحد براي چيست؟ مگر اينها برده هستند كه به خواسته‌هايشان توجه نمي‌كنند؟ چرا به رانندگان جايگزين قرار است حقوق دو برابر پرداخت ‌شود؟ چرا همين مبلغ را براي رانندگان خود در نظر نمي‌گيرند.رانندگان شركت واحد در ادامه اعتصاب امروز و با توجه به جايگزين شدن رانندگان نهاد‌هاي ديگر، تهديد كرده‌اند كه از فردا در مناطق شركت واحد جلوي خروج اتوبوس‌ها را خواهند گرفت و در صورت مقاومت، شيشه‌هاي دستگاه‌ها را خواهند شكست. http://carneh.blogspot.com/2005/12/blog-post_25.html
ای سرزمین من....



می جوشد
...می جوشد و بالا می آید
چرخ میزند
می پیچد
چون گردباد
سیاه میشود
همه جا سیاه است

جابجا میشوند
تصاویر جابجا میشوند
کودک آدامس فروش
کودک کوره آجرپزی
زندانی روی برانکار
با چشمان بسته جلوی جوخه اعدام
زهرا کاظمی
مردی که از طنابی در میدانی آویزان است
صورت عاطفه رجبی شانزده ساله
گورهای دسته جمعی
تابلوی زندان رجایی شهر
باطبی- حجت زمانی- اسماعیل محمدی
مشت گره کرده دختری در اتوبوس
در کاروانی که روانه زندان اوین بود
دختری که امروز درخاوران خفته است

پیرزنی در خیابان خوابش برده است
مردی دست کودکی را میکشد

زنی به قصاب برای صد گرم گوشت التماس میکند
میوه ها گندیده اند

سرم را بالا می آورم
با دستم اشک چشمان قباد جوراب فروش را پاک میکنم
خودش را عقب میکشد
خانوم این از سرماست ....من گریه نمیکنم
بقیه پولم را پس میدهد
خانوم ما گدا نیستیم...

صدای پای تلفن میگوید
میدانی در ایران هواپیما افتاده روی ساختمان
120 نفر مرده اند

مغزم بی حس شده است

می جوشد
می جوشد و بالا می آید
همه تنم را میگیرد
از گوشهایم بیرون میزند
سرم را فشار میدهد
و می خندد
راه گلویم را می بندد
سوراخ های بینی ام را گرفته است
قهقه میزند
تا نوک انگشتانم میرود و برمیگردد
چشمانم را باز نگاه داشته است
تصاویر را می برد
می آورد
نشانم میدهد

اینجا سرزمین من است
این درد
درد من
درد زیستن

درد سرزمین اشغال شده ام
که در آن به لطف حرامیان
هیچ چیز چون جان آدمی
بی ارزش نیست...
خاک ما
به در خون خفتگان قطعه 33
خاوران ومادرم زمین
به بذر های فردا


(از وبلاگ سیاهکل)
خاک بر خاک می پاشی
بر استخوانی
که داغ گلوله
سوراخ کرده سینه اش را
بر جسدی که که طناب دار
نفس آخر او را بریده
حالا این همه جسد مانده
بر دست تاریخ شوم سرمایه
و تو حالا به حکم شر ع مقدس
می خواهی ببندی دهان این همه جسد را!!
بی هوده تلاش می کنی
حتی اگر هزار بار شخم زنی این خاک را
اگر دوباره بر دروازه ها بیاویزی اجساد ما را
عبرت نخواهد گرفت آن که بپا خاسته است !!
نه سکوت نخواهیم کرد
اگر چه نیزه سوراخ کرده گلوی سرخ چشمه
نه سکوت ما زمزمه ترس نیست
نظاره کردن تقریری که تومی کنی
از تاریخ ما
از مرگ ما نیست
اگر به دستان تو نوشتن
شعار مرگ ما بود
اگر به رنگین نامه های تو
زندگی ما سرود بی تلاطم مرداب بود
در دل تاریخ بی قراری هامان
نگین فرداست
سرخی پرچمی
که خونش
پرچم سرخ کارگران
سرود فرداست .
هزار هزار اگر
سیاهه ها پر کنی که تاریخ تمام شد
و جار زنی که سرمایه علوفه ای است
که پر می کند
دهان همه را دیر یا زود
هزار هزار اگر
دروغ زنی
هزار هزار اگر
بدل بسازی و مترسک سازی
اگر با محکمه و بی محکمه
به خیانت محکوم کنی
مردگان ما را
اگر خط کشی بر چهره خورشید
مردگان ما باز یگران فیلم نامه ی شما نخواهند شد
اگر شعار دهی که این همه شعار بود حرف های شما
اگر به کافه ها روان کنی
سیل خود فروختگانت را با شعار انقلاب
اگر خیانت کار بفروشد به سکه ای تاریخ !!
اگر از چه گوارا لیوانی بسازی
و سرو کنی مشروب برای انقلابی های الکلی!!
و پوستری تنها که بپوشاند
حقارت روح کرم خورده ما را!!
شراره های قهر چشم مردگان ما
آتش می کشد بزک ها و هرزگی های پر وقاحت را
اگر در لباس دوست تزویر می کند
اگرکه با پوتین و لباس خاکی و عکس چه
در کافه به شکار دختری خوش رو فکر می کند
رفیق کج کلاه دهان کف کرده
با رگانی که تنها در اختلاط لجن و عقیده
با رگانی که تنها در حسرت پناهندگی به بیگانه!!
باد می کند چون باد کنک
عاقبت روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
در سرزمین ما مثلی است قدیمی
که می گوید دوغ شبیه دوشاب نیست
فکر می کنم
در سر زمین های دیگر هم
مثل های زیادی هست که می تواند
دهان مفتخوران را پر کند از گچ
روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
و مر دم این واژه همیشه دستمالی شده !!
این واژه تحقیر شده،این واژه فریفته شده
به عکس های رنگی به ژست های پر از خالی
این واژه چون خمیر بازی به رنگ و زرق برق قدرتمداران
این یک برگ رای
به سهم
روزنامه تریبون سهام داران پول و قدرت
در صندوق اربابان
حق خود را خواهند گرفت
حتی اگر هزار بار شخم زده باشی خاک اجساد ما را
عاقبت روزی بر ملا می شود سرخی خون ما
و آشکار می شودعفونت و سیاهی شما
که بر جوانه ها تبر زنید
اگر با خاک پر کنی گلوی ما را
اگر به خیانت متهم کنی ما را
اگر چه به پاک کردن رنگ سرخ ما
بکوشی با فیلسوفان نارنجی
با قحبه گان تاریخ
اگر تاریخ نویسی !!
با بیشمار جوانه ها
چه می کنی !!
با لاله های روئیده
از بذر های خفته فردا
چه می کنید !!
نمی دانید این سرخی
"خون است و ماندگار است"!!


ار ش ی ا

********************
اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مونتریال توسط سازندگان فیلم
"زنان تن فروش"


"در اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مستند مونتریال در دریافت کمک مالی از رژیم ایران، سازندگان فیلم زنان تن فروش، از نمایش این فیلم در فستیوال خودداری کردند. "


لیلا قبادی تهیه کننده فیلم مستند اپیتپ (زنان تن فروش ایرانی) ساخته هنرمند در تبعید مسلم منصوری، پس از با خبرشدن از ارتباط فستیوال، با واسطه گری فردی ایرانی به نام فربد هنرپیشه در مونتریال با سفارت جمهوری اسلامی ایران در اتاوا- کانادا، روز پانزدهم نوامبر در تماسی با برگزارکنندگان فستیوال، ضمن اعتراض به عملکرد توهین آمیز آنان در قبول کمک مالی از رژیم ایران خواستار بیرون کشیدن فیلم از برنامه فستیوال شد. وی در پاسخ به دلیل خودداری کردن از نمایش فیلم از فستیوال اعلام کرد که نمایش فیلم در این فستیوال به همان اندازه مضحک است که اگر فیلمی علیه جنایت آلمان نازی به دست نازی ها به نمایش در می آمد. خوشبختانه این اعتراض در رسانه های کانادایی منعکس شد و مسئولان فستیوال مجبور به موضع گیری در خصوص دریافت کمک مالی از رژیم ایران شدند: " تمام فستیوالها از دولتها کمک مالی دریافت می کنند، حتی دولت ایران و ما بعنوان گردانند گان این فستیوال در شرایط مشابه باز هم اقدامی مشابه خواهیم کرد." اما برغم این اظهار نظر اولیه، در روزهای پایانی فستیوال و زیر سوال رفتن رابطه فستیوال با رژیم ایران و مخالفت به این اقدام از سوی منتقدان کانادایی، مقامات فستیوال به طور غیر رسمی اعلام کردند که بزودی چک اهدایی سفارت ایران را به اتاوا باز خواهند گرداند.
لینک خبر

گل کو:
این خبر این سوال را هم مطرح میکند که آیا فستیوالهای دیگر هم از ایران کمک مالی دریافت میکرده اند یا نه؟این که دولت ایران پولی را که باید حقوق کارگران و کارمندان شود در رشوه دادن به این و آن برای سرپا نگاه داشتن خود پخش میکند خبر جدیدی نیست . اما اقدام شجاعانه لیلا قبادی و مسلم منصوری و همه انسانهایی که فراتر از یک جایزه فکر میکنند به افشاگری این رشوه ها کمک بسیاری کرده و میکند. باید یک لیست از تمام فستیوالهایی که سخاوتمندانه به فیلمهای ایرانی جایزه داده اند تهیه شود و در باره کم و کیف کمک مالی ایران به این فستیوال ها هم تحقیق شود.
آنوقت معلوم میشود که آیا خانواده مخملباف و مادر زن و پسر دایی شان و بچه هفت ساله اش واقعا نابغه بوده اند یا بنا به مصلحتی جایزه نثارشان شده. کما اینکه حالا که دولت خاتمی رفته نبوغ این خانواده و جایزه بگیرهای دیگر هم انگار کمتر شده که دیگر دو روز یک بار خبر جایزه به آنها را نمی شنویم.
برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.
متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس

خانم‌ها آقایان:
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشه‌های خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پن‌لاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نموده‌ایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همه‏یِ عرصه‏هایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصه‌ی فضاهای اینترنتی و به خصوص وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کنیم.

شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان می‌باشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگ‌نویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی می‌نموده‌اند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر می‌برند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبه‌های تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرم‌هایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد می‌شود که مجازات‌های سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر می‌برد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبه‌های تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر می‌برد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.

علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام می‌شد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایت‌های خبری و شخصی در ایران مسدود شده‌اند.

ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شده‌اند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم .

ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواسته‌های خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگ‌ها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان

کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
وقتی "حقوق بشر" خوب و لازم است!

این را امروز در رادیو فردا خواندم:

دادگاه حقوق بشر اروپا دادخواست یک زن اسلامگرای ترک برای رد قانون منع حجاب ترکیه را رد کرد.

لیلا شاهین، یک زن محجبۀ وابسته به حزب عدالت و توسعه رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه، که اخیرا شکوائیه ای در پیوند با قانون منع حجاب در ادارت دولتی و آموزشگاهها به دادگاه حقوق بشر اروپا ارجاع داده و خواستار تغییر این قانون شده بود، موفق نشد تا در این اقدام خود نظام لائیک این کشور را به تسلیم وادارد.
بنا به گزارش آژانس «جهان خبر» دادگاه حقوق بشر اروپا، قانون مذکور را یک مسئلۀ داخلی ترکیه خواند و شکایت لیلا شاهین را وارد ندانست. احمد نجدت سزر، رئیس جمهوری ترکیه در یک کنفرانس مطبوعاتی از این مسئله به عنوان «یک پروندۀ بسته شده» یاد کرد که یک دادگاه ذی صلاح در مورد آن قاطعانه رای خود را صادر کرده است و کسی حق ندارد آن را تغییر دهد. وی تاکید کرد که در ادارت و مراکز آموزشی ترکیه نباید نشانی از مذهب راه یابد.
در عین حال، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور که وابسته به حزب اسلامگرای عدالت و توسعه است، در فرودگاه و در آستانۀ سفر خود به دوهه، پایتخت قطر، اعلام کرد که با نظر رئیس جمهوری همرای نیست. از سوی دیگر، عبدالله گل، وزیر امور خارجۀ ترکیه اعلام کرد که دادگاه نمی تواند حقوق لیلا شاهین را پایمال کند.
در ادامۀ این تنشها، هفتۀ گذشته نمایندگان وابسته به حزب راستگرای جمهوری مردم نسبت به حضور همسر محجبۀ رئیس پارلمان ترکیه به شدت انتقاد کردند و با نگارش نامه ای به رؤسای ارتش این کشور، خواستار آن شدند که از تبدیل پارلمان لائیک ترکیه به مجلس شورای اسلامی ایران جلوگیری شود.


در یک جامعه ایده آل نباید کسی به لباس دیگری کاری داشته باشد. اگر لخت مادرزاد هم بیرون بیایند یا توی بشکه هم بروند باید مسئله خود آدم ها باشد نه دیگری. من در کل با دخالت در امور شخصی انسانها مخالفم.

اما این خبر از آن جهت به نظرم جالب آمد که منع روسری به دادگاه حقوق بشر احاله شده. این دو معنی دارد . یکی اینکه حقوق مسلمانان در ترکیه دارد ضایع میشود و دوم اینکه حقوق بشر چیز بدی نیست به شرط اینکه به کار ما بیاید!!!

در این که حقوق مسلمانان در ترکیه ضایع نمیشود شکی نیست. مساجد- نماز - روزه و همه چیز برپاست. زنان محجبه هم همه جا هستند. . خیلی از موسسات آموزشی قوانین را زیر سبیلی رد میکنند.. بخصوص با آمدن دولت مذهبی خیلی از قوانین قبلی شل تر شده است. گمان میکنم اگر درد اصلی مردم حجاب بود سر و صدایش تا حالا در آمده بود. ( مثل نمونه اعتراض زنان با حجاب در فرانسه) . اگر کسی در این باره خبر و اطلاع درست تری دارد لطفا بنویسد.

قوانین اصلی حاکم بر ترکیه قوانین لاییک هستند. یعنی دین از مذهب جداست و هیچ مذهب رسمی در ترکیه وجود ندارد. اما دولت فعلی ترکیه که مذهبی است سعی دارد در قوانین به نفع خودش تغییراتی بدهد. این حرکات را من در آن سمت و سو می بینم نه در دفاع از حقوق بشر.

لیلا زانا یک نماینده کرد مجلس ترکیه به جرم اینکه نواری با رنگ های پرچم کردستان به سرش زده بود فکر کنم ده سال پیش به زندان محکوم شد و هنوز هم زندانی است اما کسی برای او دنبال حقوق بشر نیست.

حقوق بشر نباید یک سویه باشد. باید برای همه باشد. اگر با روسری بودن حق انسانهاست بی روسری بودن هم حق آنهاست. من از حق لیلاشاهین دفاع میکنم به این شرط که خانم لیلا شاهین و حزبش هم در زندگی دیگران دخالت نکنند و همان حق و حقوقی را که برای خودشان "حقوق بشر" میدانند برای انسانهای دیگر هم محترم بشمارند..
از حق پناهندگی امید امیدی دفاع کنیم.

لازم به گفتن نیست که پناهجویان ایرانی در کشورهای مختلف با چه مشکلاتی روبرو هستند. . در حالی که از دولتمردان تروریست و آدمکش ایران با فرش قرمز استقبال میشود.
. قاتلان و شکنجه گرانی که خون زندانیان سیاسی را کشیدند و به دخترانمان تجاوز کردند و زندانی ها را زیر شکنجه کشتند و یا فله ای اعدام کردند و در گورهای دسته جمعی انداختند راست راست راه میروند و با این مقام و آن مقام دست میدهند و از این کشور به آن کشور پرواز میکنند . در عوض پناهجویانی که از جهنم این آدمکشان فرار کرده اند در اروپا با یک جهنم دیگر که سازمان ملل و کشورهای اروپایی برایشان درست کرده اند روبرو میشوند.

امید امیدی یکی از این پناهجویان است که در ضمن عضو کانون وبلاگ نویسان ایران هم هست.امید چند بار تهدید به مرگ شده و یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.امید نباید به ایران برگردانده شود.درایران حق زندگی برای هیچ کس محترم شناخته نمیشود چه برسد به پناهجویانی که جرات کرده اند جنایت های دولت ایران را افشا کنند.

باید حق پناهندگی امید به رسمیت شناخته شود و بتواند مثل یک انسان عادی بدون نگرانی از جان خود زندگی کند. ازتان خواهش میکنم پتیشن پایین را امضا کنید و در وبلاگ خود بگذارید تا دیگران هم امضا کنند. . .

http://www.petitiononline.com/IFIROMID/petition.html
CRASH
( برخورد)



برخورد" یکی از بهترین فیلم هایی است که اخیرا دیده ام . قیلم در سال 2005 به روی اکران آمده به کارگردانی پل هگیس.
فیلم به زیبایی اختلافات نژادی و زبانی را به تصویر میکشد. چیزی که در امریکا به آن " استریو تایپینگ" میگویند. یعنی قضاوت اولیه بر حسب داده های ذهنی. . این را در حین تماشای قیلم به خوبی احساس میکنید. کارگردان و سناریست ها به طور ماهرانه ای اول شخصیت های فیلم را معرفی میکنند. در آن حال ناخودآگاه انتظاری در بیننده ایجاد میشود. در طول فیلم بارها این را تجربه میکنید که در قضاوت خود عجله کرده اید. .
سناریو طوری نوشته شده که فیلم نه تنها حوصله بیننده را سر نمیبرد بلکه در صحنه های بسیاری هم نفس بیننده را در سینه حبس میکند.


فیلم با صحنه ای شروع میشود که در یک محل جرم دو کارآگاه پلیس( یک زن سفید پوست و یک مرد سیاه پوست که عاشق و معشوق هستند) دارند با هم بحث میکنند . بعد فیلم 36 ساعت گذشته و حوادثی را که منجر به این جادثه اخیر شده را بررسی میکند


صحنه بعد بحث دو سیاه پوست است که در یک محله اعیان نشین سفید پوست ها راه میروند .. اینجا قضاوت های آنها در باره سفیدها را میشنوید که منجر به دزدیدن ماشین یک سفید پوست میشود که از قضا دادستان کل منطقه هم هست و با زنش در یک خانه مجلل زندگی میکند و یک پیشخدمت مکزیکی دارد
دزدیدن ماشینش توسط سیاهان برای او فقط از این جهت اهمیت دارد که رای سیاهان رااز دست ندهد.در عوض زنش از حادثه به شدت ترسیده و عکس العمل های هستریک نشان میدهد. در عین حال کسی که کلید خانه شان را عوض میکند هم سیاه پوست است!!!


صحنه بعد یک ایرانی را نشان میدهد که مشغول خریدن اسلحه است. یک دختر همراه او است و هر دو خیلی عصبی هستند. با فروشنده دعوایشان میشود و فروشنده او را " اسامه " خطاب میکند. حتی ما هم نمیدانیم او اسلحه را برا ی چه میخواهد.( عکس هیجکدام در سایت فیلم نبود. عکسشان را از جشن فیلم پیدا کرده ام که این پایین میگذارم)


صحنه بعد مت دیلون را نشان میدهد که در نقش یک پلیس بازی میکند که از سیاهان متنفر است و بدون هیچ دلیلی ماشین مرسدس یک سیاه پوست و زنش را متوقف میکند. . رفتار تحقیر آمیز او با راننده سیاه پوست بیگناه و زنش در حضور همراه پلیسش که از میان وظیفه پلیسی و وجدانش سرگردان مانده است یکی از
تکان دهنده ترین قسمت های فیلم است.

در طول فیلم متوجه میشوید که در باره اکثر آدم ها قضاوت کرده اید و اکثر قضاوت های شما بر اساس رنگ و پوست و نژاد انسانهاست و اکثر قضاوت ها اشتباه بوده است. حتی در باره بهترین یا بدترین شخصیت های فیلم.

در آخر فیلم بعد از 36 ساعت همه شخصیت های فیلم که جدا جدا دیده شده اند با هم ارتباط برقرار میکنند. . آخر فیلم هم مثل اولش هیجان انگیز و دیدنی است.
اگر ندیده اید توصیه میکنم ببینید و نظرتان را بنویسید
.
Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
10/29/2005

بیان اندیشه در ایران جرم جنایی است
احمد سراجی وب‌لاگ نویس تبریزی سی ضربه شلاق می‌خورد و به یک سال زندان محکوم می‌شود. جرم : انتقاد از استبداد، وب‌لاگ نویسی.
امید شیخان باید یک سال در زندان بماند و شلاق هم بخورد. جرم : ارتکاب جرایم اینترنتی، بخوان نوشتن وب‌لاگ.
مجتبی سمیعی نژاد هم چنان در زندان به سر می‌برد. او پس از تحمل آزار و شکنجه باید دو سال از بهترین دوران جوانی خود را پشت میله‌ها بگذراند. جرم : هم دردی با مردم. آزاد اندیشی و صد البته نوشتن وب‌لاگ.

فرید مدرسی و حسین عبدالله پور روزنامه نگاران قمی به نود و یک روز حبس محکوم می‌شوند. جرم : توهین به رئیس جمهور سابق (خاتمی) و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و از همه بدتر وب‌لاگ نویسی.

این سیاهه را می‌توان ادامه داد. در ایران دستگیری، آزار و شکنجه و زندانی کردن افراد به جرم فکر کردن ، سرباز ایستادن ندارد. اگر نوشتن وب‌لاگ و بیان آزاد افکار و عقاید در بسیاری از نقاط جهان ، صلح آمیزترین شکل مبارزه سیاسی است، این عمل در ایران جرم جنایی محسوب می‌شود.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران احکام نفرت انگیز قرون وسطایی را به شدت محکوم می‌کند و از تمام وجدان‌های آزادی بشری و ارگان‌های دفاع از حقوق بشر می‌خواهد که به یاری زندانیان سیاسی ایران برخیزند و لگدمالی ابتدایی ترین حقوق انسان در ایران را محکوم کنند.

ما خواستار فرستادن هیئتی از سوی سازمان عفو بین‌الملل برای ملاقات با وب لاگ نویسان و زندانیان سیاسی دربند و بررسی پرونده آنان و فشار بر رژیم جمهوری اسلامی ایران برای آزادی آنها هستیم.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران ( پن‌لاگ )

سایت‌های خبری زیر بیانیه پن‌لاگ را در اخبار خود منعکس کرده‌اند. با سپاس از مسولین این سایت‌ها
اخبار روز- پیک ایران-روشنگری-صدای ما-گویانیوز
عمله استبداد نشویم

دو روز است که همراه با شروع محاکمه صدام حسین رادیو فردا چپ و راست درخواست های "اعضا پیشین مجاهدین" و " کردهای عراقی" را برای محاکمه همزمان مسعود رجوی رهبر مجاهدین پخش میکند.

من این را کاملا درک میکنم که خانم رایس و جناب بوش دلشان به حال مردم ایران نسوخته است. با گفته یکی از کاربران دیدگاه که نوشته بود کسی مانند آخوندها منافع امریکا را تامین نخواهد کرد هم صد در صد موافقم. امریکا هرگز با روی کار آمدن یک حکومت مردمی در هیچ جای دنیا موافق نبوده که ایران دومیش باشد. به همین دلیل شاخ و شانه کشیدن های اتمی ایران و امریکا و اروپا راهمیشه با بدبینی دنبال میکنم تا ببینم آخر سر کی به کی امتیاز میدهد. این که آیا یک حکومت مردمی در ایران میتواند خود را به زد و بندهای حکومت های سرمایه داری تحمیل کند یا نه بحث جداگانه ای است.

آنچه درکش برای من مشکل است نقش به اصظلاح روشنفکرانی است که قلم خود را به دولت ایران فروخته اند. این را به جرات میگویم برای اینکه دیگر خط ها دیگر خاکستری نیستند. جنایات این رژیم آنقدر فراوان است که دیگر گفتن ندارد. مرزها کاملا روشن هستند . یا با رژیم هستید یا بر علیه رژیم. نمیشود که طبل خواسته های رژیم را بکوبید اما خودتان را مخالف آنها قلمداد کنید. حساب بسیار ساده ای است که لازم نیست برای درکش کسی هوادار مجاهدین باشد. عده ای از قرارگاه اشرف به ایران رفته اند. از آنجا به پاریس آمده اند و ضمن تعریف از خوش رفتاری دولت ایران! از شکنجه هایی که در اشرف دیده اند سخن میگویند و خواستار محاکمه رهبر مجاهدین هستند. اولا که خوش رفتاری دولتی که یک وبلاگ نویس را به جرم نوشتن عقیده اش شلاق میزند و نوجوان 16 ساله را اعدام میکند با سابقه کشتار و سرکوب و رفتار وحشیانه اش با مردم ایران جای سوال بسیا ر دارد. مگر ممکن است کسی جنایات این دولت را ببیند و بعد بیاید در راستای منافع آن خوش خدمتی کند ؟ دولتی که تحمل یک روزنامه اصلاح طلب و یک وبلاگ نویس را ندارد چطور شده که با این آقایان خوش رفتاری میکند؟ این رابطه چنان بوی گندی دارد که لازم نیست کسی نابغه باشد تا بتواند عمق فاجعه را درک کند. در ثانی اگر کسی بر علیه کسی شکایتی دارد نه دولت ایران و نه دولت طالبانی و جعفری جنایت کار صلاحیت رسیدگی به آن را ندارند. در روز آزادی ایران و در یک دولت دمکراتیک امیدوارم همه بتوانند بیایند و بر علیه هر که میخواهند شکایت کنند تا در یک دادگاه عادلانه به آن رسیدگی شود.

رادیو فردا با چنان آب و تابی این اخبار را مینویسد که اگر کسی نداند فکر میکند مهمترین مسئله روز ایران نه مسئله اتمی و نه خطر حمله امریکا و نه فقر و فحشا و اعتیاد و حقوق عقب افتاده کارگران و کارمندان و نه احکام اعدام و شلاق و سنگسار در سراسر ایران – بلکه محاکمه مسعود رجوی است. در خبر روز بعد نیز از قول "کردهای عراقی" محاکمه مسعود رجوی را خواستار میشود. وقتی خبر را میخوانید می بینید کردهای عراقی
" اعضا جبهه میهنی کردستان" یعنی همان" یه که تی" گروه طالبانی همکار سفت و سخت دولت ایران در بیست سال گذشته هستند که حالا به لطف رادیو فردا همه کردهای عراق را نمایندگی میکنند! این که رادیو فردا فقط خبررسانی میکند فرض درستی نیست برای اینکه اولا حتی بی بی سی که با کیهان شریعتمداری رقابت میکرد نیز این اخبار را درج نکرده است .و ثانیا روزانه اخبار بسیار مهمی در باره مجاهدین حتی در رسانه های خبری غربی چاپ میشود که رادیو فردا حتی یکی از آنها را هم پخش نمیکند. منجمله تظاهرات هزاران نفراز طرفداران مجاهدین بر علیه احمدی نژاد در نیویورک . این که الآن رادیو فردا پرچمدار محاکمه مسعود رجوی شده است به احتمال زیاد اجرای سیاست لابی های طرفدار دولت ایران است که از قدرت گرفتن مجاهدین و دیگر مخالفان دولت ایران وحشت کرده اند.

برزگترین و خونخوار ترین دیکتاتورهای دنیا کسانی نیستند که فرمان قتل عام و کشتار را صادر میکنند. بلکه کسانی هستند که این اوامر را اجرا میکنند . آنها که دانسته و برای یک جو منفعت آلت دست دیکتاتورها میشوند. آنها که فکر و قلمشان را به جویی میفروشند. مهره ها چرخ استبداد را میچرخانند. بدون این مهره ها بقای استبداد امکان ندارد. بدون مزدوران و حامیانی که به دلیل نفع شخصی یا ناآگاهی یا هر دلیل دیگری فرمان ها و اوامر این قاتلین را مو به مو اجرا میکنند حکومت استبدادی ازمیان خواهد رفت. انجام وظیفه بهانه نیست. وجدان و اندیشه را هم باید به کار گرفت.

خبرنگاران رادیو فردا باید مرز خود را با کسانی که بلندگوی رژیم جمهوری اسلامی هستند مشخص کنند. شاید بیست و شش سال پیش میشد گفت که طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی از روی ناآگاهی است. امروز دیگر این غیر ممکن است. بخصوص برای کسانی که در خارج از ایران هستند و باید بتوانند زندگی طاقت فرسای ایرانیان را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه کنند و به جای محاکمه آزادیخواهان خواستار محاکمه سران قاتل نظام جمهوری اسلامی بشوند که برای هر کدامشان لااقل یک پرونده ترور با دلیل و مدرک باز است.
ادب مرد به ز دولت اوست....
( ما همه چیزمان از دولتمان بهتر است!)

در میان هیاهوهای اتمی و هارت و پورت های دولتمردان ایرانی و غلط کردن های شگفت ! در روزگاری که تونی بلر که حاضر نبود بگوید بالای چشم دولت جمهوری اسلامی ایران ابروست امروز اقرار میکند که شاید به صورتی و از جهتی ایران در عراق بمب منفجر میکند...وسط اخباری که میگوید سوریه و عربستان وزیر امور خارجه آقایان را راه ندادند....میان اخبار تایید احکام اعدام و بزن و ببیند و بگیر و بکش بعضی وقت های اخبار دیگری هم دیده میشوند که متاسفانه باز هم جز حکایت بدبختی نیستند.

دو خبر خواندم که مرا خیلی ناراحت کرد. نه اینکه بقیه اخبار ایران خوشحال کننده باشند.. اما فقر فرهنگی هم مسئله ای نیست که دست کم گرفته شود. گرچه در حکومتی سرکوب گر انتظار بیش از این هم نباید داشت. فقط با آزادی و آزادی مطلق است که میشود بر این جهل پیروز شد. آنهم از هیچ ملایی بر نمی آید و تا اینها هستند همین آش و همین کاسه است . فقط ممکن است که زهر آش هر روز غلیظ تر شود.

سرنوشت امیر پسر جوان همجنس گرای ایرانی که به ترکیه فرار کرده است را در یکی دو سایت خواندم. پدر امیر در جنگ کشته شده است . امیر یک بار در یک مهمانی دستگیر میشود و صد ضربه شلاق تحمل میکند . به علاوه بازپرس ها فیلمی را به مادرش نشان میدهند که مادرش متوجه همجنسگرا بودن امیر میشود. پس از یک سال در یک چت روم در اینترنت مردی با او صحبت میکند. امیر میگوید که از او خوشش نمی آیدو مشخصات فرد مورد علاقه خود را مینویسد. بالفاصله شخص دیگری با او تماس میگیرد و با همان مشخصات خود را معرفی میکند. امیر با او عکس رد و بدل میکند و قرار میگذارد. سر قرار دستگیر میشود. و معلوم میشود که هر دو آن اشخاص مامور بوده اند
امیر در اداره امر به معروف و نهی از منکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. میگوید زیر یک صندلی فلزی چراغ گاز گذاشته بودند که داغ شود و به او گفتند که باید روی آن صندلی بنشیند. این علاوه بر کتک و شکنجه های دیگر است. بالاخره امیر از ترس اعتراف میکند و با وثیقه آزاد میشود . اما میگوید که مزاحمت های مامورین اطلاعات هر روز ادامه داشته است. مامورینی که در ازای آزاد کردن او درخواست های سکسی از او میکرده اندو سابقه تجاوز به زندانیان همجنس گرای دیگر را هم داشته اند. به او میگویند که اگر بدانیم تو با مردی سکس داشته ای ترا مانند پسرهایی که در مشهد اعدام کردیم میکشیم. همان دو نوجوانی که به اتهام تجاوز به دار آویخته شدند.
امیر میگوید پس از اعدام آن دو نوجوان تهدید ها شدت بیشتری گرفت تا اینکه روزی امیر به بهانه ای به تهران می آید و از آنجا با اتوبوس به ترکیه میرود و اکنون در انتظار پناهندگی به سر میبرد.
عکس بدن شلاق خورده این جوان و گزارش مفصل تر فارسی را در اینجا میتوانید ببینید.
این هم سایت انگلیسی
http://direland.typepad.com/direland/

**************

خبر دوم که آن هم اتفاقا به همجنس گرایان ربط دارد در باره عروسی یک مرد 42 ساله با یک پسر 16 ساله در پاکستان بود. ظاهرا چناب لیاقت علی که عاشق و دلباخته این پسرک 16 ساله بوده او را به قیمت 380 دلار از خانواده اش میخرد و با دهل و دنبک و مراسم آتش بازی برای او عروسی میگیرد.

خبر از این جهت وحشتناک است که همه با به به و چه چه این را یک پیروزی بزرگ برای همجنس گرایان در پاکستان جلوه میدهند. یعنی در جایی که هنوز ایالت کالیفرنیای امریکا دارد در باره ازدواج همجنس گرایان من و من میکند در پاکستان علیزغم همه قوانین اسلامی این دو عاشق به طور رسمی با هم عقد ازدوا ج بسته اند.در هیچ سایتی ندیدم که این ازدواج محکوم شده باشد شاید از ترس اینکه متهم به مخالفت با همجنس گرایان شوند . اما باید مسئله را با عمق بیشتری نگاه کرد.

من این خبر را به عنوان بردگی و سو استفاده جنسی از یک پسر 16 ساله فقیر می بینم. همانقدر که ازدواج یک دختر 16 ساله با مرد 42 ساله قبیح است ازدواج یک پسر 16 ساله با یک مرد 42 ساله هم باید قبیح باشد نه برای اینکه همجنس هستند بلکه برای این که او از خانواده اش خریداری شده است.

در کشور عقب مانده ای مثل پاکستان که زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد به جرم زنا محاکمه میشود فقط کسی که سبیل دولتیان را چرب کرده باشد یا پشتش به جایی گرم باشد میتواند اینطور علنی عروس همجنس به خانه بیاورد. گروههایی که از حقوق همجنس گرایان حمایت میکنند باید به جای دست زدن برای چنین ازدواجی بهره کشی جنسی از یک کودک 16 ساله را محکوم کنند. اگر الآن بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند برده داری جنسی کودکان را به رسمیت شناخته اند
جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان ایران برای مبارزه با سانسور

خبر کوتاه بود

اعدامشان کردند....

*********
اسماعیل محمدی و محمد پنجوینی به جوخه های اعدام سپرده شدند...

همین چند وقت پیش بود که عکس اسماعیل احمدی با توماری برای جلوگیری از اعدامش را در این صفحه گذاشته بودم. به همراه بسیاری بسیار دلسوزان دیگر. همراهی های وبلاگ نویسان باعث شده بود تا از اعدام افسانه نوروزی و کبری رحمان پور و اجرای یک حکم سنگسار جلوگیری شود . اما این بار انگار اثر نکرد. یک جوان رشید 38 ساله پدر 5 فرزند به همین سادگی اعدام شد. وقتی دو دختر کوچکش برای ملاقات به زندان ارومیه میروند وصیت نامه پدرشان را میگیرند. همین .
جرم اسماعیل محمدی و محمد پنجوینی چه بوده ؟ آزادیخواهی. اینها هر جای دیگر دنیا متولد شده بودند الآن شانس زندگیشان بیشتر بود و حتما زندگی بهتری داشتند و به احتمال زیاد افکار مترقی و آزادیخواهانه آنها مورد استقبال قرار میگرفت.. این کشور لعنت زده ماست که از کودک و جوان و پیر و زن و مرد همه در لبه پرتگاه و همه مهدورالدم و واجب الاعدام هستند.

از حکومتی که همه از دم پاسدار و قاتل هستند دیگر هیچ چیزی بعید نیست . خود کابینه که هیچ شهردار و رییس پلیس و همه از بسیج یا سپاه هستند. این اعدام ها به نظر من آغاز یک کشتار دیگر است. الآن سه فعال کرد دیگر که دو تاشان فکر کنم برادر هستند در معرض اعدام قرار دارند. زندانیان سیاسی مثل سعید ماسوری که دو سال است در انفرادی است و حجت زمانی که هر دو حکم اعدامشان صادر شده در خطر هستند. بعلاوه بقیه زندانیان سیاسی بینا داراب زند- بهروز جاوید تهرانی- ولی الله فیض مهدوی - و همه آنها که اسمشان گنجی نیست.

خنده دار این است که جناب احمدی نژاد دارد میرود نیویورک که در باره "مهرورزی برای بندگان خدا" سخنرانی کند. خنده دار تر از آن این است که این اعدام ها و کشتار ها هنوز به قول معروف به سر ما " دانک" نکرده و ما را به خود نیاورده. یک عده در نیویورک جمع شده اند که از رییس جمهور استقبال در خوری به عمل بیاورند. من هنوز ندیده ام کسی از اینها حمایت کند..باید همه ایرانیها این فرصت را مغتنم بشمرند و حداقل عکس این اعدامی ها ببرند نشان بدهند که مردم امریکا هم ببیند مهرورزی برای بندگان خدا چیزی جز رشوه دادن و عمر حریدن برای بندگان عمامه به سر به خدا نیست و گرنه بقیه فله ای قابل اعدام هستند.

من این لوگو را کنار صفحه گذاشته ام و فکر میکنم همه ما باید از این تظاهرات حمایت کنیم. باید نفرت ایرانیان به این رژیم خونخوار در جلوی سازمان ملل به عینه به نمایش گذاشته شود. تا مردم دنیا بدانند که ملت ایران از این خونخوارها خیلی وقت است عبور کرده اند.

.
نماهنگ:" آن فروریخته گل های پریشان در باد"

به مناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67

روی این لینک کلیک کنید:
http://www.bazr84.com/muzic/khavaran.htm
دستگیرشدگان خاوران را آزاد کنید!

روز جمعه ۱۱ شهریور، در هفدهمین سال‌گرد قتل‌عام زندانیان سیاسی، خانواده‌ها مراسم باشکوهی در گلزار خاوران در جنوب تهران برگزار کردند. مراسم امسال از دوجنبه از برجستگی بیشتری نسبت به سال‌های پیشین برخوردار بود. جمعیت بیشتری که اغلب جوان بودند در آن شرکت کردند و نظم و روحیه همبستگی بیشتری در آن به چشم می خورد. موضوع قتل‌عام زندانیان سیاسی و کشتار زندانیان سیاسی در اوایل دهه ۶۰‌ به تدریج از حیطه خانواده‌ها بیرون آمده و در حال تبدیل شدن به یک مساله اجتماعی است. نسل‌ جوان که به اشکال گوناگون از فجایعی که برای نسل پیشین خود در زندان‌های رژیم اتفاق افتاد آگاهی می یابد، نسبت به این موضوع حساسیت نشان داده و از این رو با حضور در مراسم‌ها و تجمعات خانواده‌ها با آن‌ها اظهار همدردی و همبستگی می‌کنند. رژیم با آگاهی به این موضوع، امسال با اعزام نیروهای امنیتی بیشتری در پوشش جمعیت به خاوران، فضا را به شدت در این گلزار ناامن کرده و به شناسائی کسانی پرداخت که به تازگی پا به عرصه مراسم‌های سال‌گرد در خاوران گذاشته‌اند. این شناسائی بیش از همه پیرامون دختران جوانی بود که به گرفتن عکس و فیلم برداری پرداخته بودند. ماموران امنیتی بعد از پایان مراسم در بیرون گلزار خاوران و در مکان‌های مختلف به شکار طعمه‌های خود پرداختند و با ضبط فیلم‌ها و دوربین‌ها، بنا به گزارش خانواده‌ها و شاهدان عینی، پانزده دختر جوان را از ماشین‌ها با ضرب و شتم پیاده کرده و با خود بردند. در یکی از موارد که گویا اولین طعمه بوده، خانواده‌هائی که شاهد دستگیری دختر جوانی بنام آرزو سیابی شهریور بودند، به ماموران نسبت به دستگیری و ضرب و شتم وی اعتراض می‌کنند، اما اعتراض آن‌ها برای رهائی این دختر جوان از دست عوامل اطلاعاتی رژیم به جائی نمی رسد و تنها در پاسخ می‌شنوند "که این دختر با سایت‌های خارج همکاری می‌کند و عکس و فیلم برای آن‌ها می‌فرستد، از او چند سئوال می کنیم و دو ساعت دیگر آزادش می‌کنیم." بعد از این حادثه، چند ماشین دیگر را متوقف و چندین دختر جوان دیگر را به همان شیوه دستگیر می‌کنند و اعتراض خانواده‌ها برای رهائی آن‌ها به جائی نمی رسد. ظهر دیروز شنبه ۱۲‌شهریور از تهران خبر رسید که رژیم اولین طعمه خود را آزاد کرده است. ساعاتی بعد خبر رسید که جوان "آزاد شده" با یکی از بستگان خود در خارج تماس گرفته و گفته که از دست ماموران فرار کرده است. بعد از دستگیری این دختران جوان، ماموران به فاصله بیست و چهار ساعت چندین بار به خانه‌های آن‌ها می ریزند و هاردیسکهای کامپیوتر، فیلم‌های خانوادگی و یادداشت‌ها و دست نوشته‌های متعلق به دستگیرشدگان را با خود می برند. روز شنبه یک بعداز ظهر عوامل اطلاعاتی مجددا به منزل آرزو می ریزند و این بار نیز او را همراه خود به منزل می‌برند که اسناد ارتبا‌طش با خارج را در اختیار آن‌ها قرار دهد. آرزو را به شدت زده بودند و او را مجبور می‌کنند به یک سری فعالیت‌های انجام نداده اعتراف کند. آرزو بعد از رسیدن به منزل از ماموران می‌خواهد که به دستشوئی برود. او با توجه به اینکه به شدت ترسیده بود و به دنبال فشارهای دوران بازداشت وضعیت جسمانی و روانی خوبی نداشت، از طریق دسئشوئی به حمام و سپس از پنچره حمام به بیرون پریده و از طریق پشت بام همسایه‌های فرار می‌کند. از سرنوشت دیگر دستگیرشدگان تا زمان انتشار این اطلاعیه خبری در دست نیست و خانواده ها در به در به دنبال آن‌ها می گردند.
کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید) دستگیری این دختران جوان را قویا محکوم می‌کند و خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط آن‌ها است. کانون بعد از دریافت گزارشاتی از ایران که از این دستگیری‌ها خبر می داد، به اقدامات وسیع بین‌الملل برای آزادی آن‌ها دست زد و طی ارسال نامه به نهادهای بین‌المللی و محلی حقوق بشر، از آن‌ها خواست که دستگیری‌های اخیر را پی‌گیری و رژیم را برای آزادی این دختران جوان تحت فشار قرار دهند. کانون زندانیان سیاسی در صورتی که دستگیرشدکان خاوران به زودی آزاد نشوند، به اقدامات اعتراضی سراسری دست خواهد زد و از همه فعالین و سازمان‌ها سیاسی چپ و مترقی در خارج می‌خواهد، ضمن مشارکت در این اقدام اعتراضی با ارسال نامه به نهادهای بین المللی خواهان دخالت فوری آن‌ها برای آزادی دستگیرشگان خاوران شوند.

کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)۱۳ سهریور ۱۳۸٤ برابر با ٤ سپتامبر ۲۰۰۵‌

درگذشت یک مادر داغدیده

خبر از همبستگی ملی



مادر رضايي جهرمي ، مادر چهار شهيد راه آزادي ايران درگذشت


با كمال تاسف مطلع شديم كه مادر رضايي جهرمي، مادر ارجمند 4تن از شهيدان راه آزادي ايران پس از سالها تحمل داغ و درد در يك حادثه تصادف به نحوي دلخراش جان خود را از دست داد.
اين مادر مقاوم كه چهار فرزندش در سالهاي 61 ، 62 و 67 توسط رژيم ضدبشري آخوندي در تهران و كرج اعدام شده اند،در اين ساليان دراز هرگز از پاي ننشست و ازجمله با شركت در مراسم مختلف گراميداشت ياد شهيدان و با حضور بر مزار پاك آنها و ديگر فرزندان دلير مردم ايران، به مبارزه با آخوندهاي حاكم و افشاي جنايتهاي آنان و تقويت همبستگي ميان خانواده هاي شهيدان پرداخت.مادر رضايي جهرمي در روز 25مرداد در حالي كه با تعداد ديگري از مادران و خانواده هاي شهيدان از مراسم سالگرد پسر قهرمانش بيژن از بهشت زهرا باز مي گشت، در نزديكي منزلش توسط يك اتوبوس زير گرفته شد و به نحوي دلخراش جان خود را از دست داد.ياد مادر قهرمان، مادر رضايي جهرمي و چهار فرزند شهيدش و همه شهيدان راه آزادي مردم ايران را گرامي مي داريم و فقدان او را به خانواده رضايي جهرمي و همه خانواده هاي شهيدان تسليت مي گوييم.بي ترديد مردم ايران در فرداي آزادي ميهنمان ياد تمامي رزمندگان و رهروان آزادي را بيش از پيش ارج خواهند نهاد.شايان ذكر است كه اسامي و مشخصات فرزندان مجاهد و مبارز مادر جهرمي كه توسط رژيم آخوندي اعدام شده اند، به اين شرح است:


1
ـ كاووس رضايي جهرمي: متولد آبادان 31 ساله ، مهندس معماري از هواداران مجاهدين كه در روز اول ارديبهشت61 در تهران اعدام شد.


2 ـ بهنام رضايي جهرمي متولد آبادان ، 30 ساله ، معلم از گروه كومله كه در تيرماه62 در تهران تيرباران شد.3


. بيژن رضايي جهرمي: متولد آبادان ، 20 ساله ، دانش آموز ، از هواداران مجاهدين كه در روز22مرداد62 در تهران اعدام شد



.4. منوچهر رضايي جهرمي: متولد آبادان ، 27 ساله ، ديپلم از هواداران مجاهدين كه در مرداد ماه67درجريان قتل عام زندانيان سياسي در گوهردشت كرج اعدام شد

.يادو راهشان گرامي باد.

غیبت های غیر موجه

یکی از شرایط عضویت در کانون وبلاگ نویسان ایران این است که وبلاگ فعال باشد. قکر کنم اگر به مدت دو یا سه ماه( مدتش رادقیق نمیدانم) متروک بماند عضویت هم معلق میشود. (

کم مانده که عضویت وبلاگ گل کو هم به دلیل متروک ماندن معلق شود. بدتر از آن این است که دوستان عزیزی که اینجا می آیند و هر بار باهمان مطلب قبلی مواجه میشوند کلیکشان هدر میرود. خیلی وقت ها فکر کرده ام که شاید نوشتن در وبلاگ دیگر بس باشد اما هر بار میبینم که وبلاگ زیاد هم بی اثر نیست. . وقتی حکومتی همه هم و غمش را برای سانسور و فیلتر کردن نظرات مردم در اینترنت بسیج میکند پس باید نوشت!

چند اتفاق مهم هست که همه تابستان را در بر میگیرد
قتل عام زندانیان سیاسی
درگذشت احمد شاملو
مرگ صمد بهرنگی

در باره هر کدام سعی خواهم کردکه بنویسم.

امسال تابستان دیگر خاتمی شیک با عبای ایو سن لورن نداریم. دیگر به قول فرنگی ها اسلحه ها از رو بسته شده است. فریب دوم خرداد و گفتگوی تمدن ها و کانت و دکارت و دکتراهای افتخاری به خاتمی جوهرشان در همان قرارداهای کلان این هشت سال خشکید و تمام شد و حامیان دوم خرداد را بهت زده بر جای گذاشت. آنها که فکر میکردند راه آسانی برای مقابله با این اهریمن وجود دارد و ممکن است که مثلا روزی قاتل هزاران جوان استحاله شود و دلش برای مردم ایران بسوزد.
آمدن احمدی نژاد نشان داد که این دوران یک فریب بزرگ بیش نبود. نه تنها برای امیدواران اصلاحات بلکه برای کشورهای خارجی که فکر میکردند ملاها دستشان را گاز نخواهند گرفت.

جناب دکتر پاسدار احمدی نژاد آب پاکی روی دست همه ریخت. در ایران تا بحال بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد دهها اعدام صورت گرفته است. برای کوچه و خیابان و کوه و دشت هم پلیس گذاشته اند. هموطنان کرد ما دوباره به روش اول انقلاب سلاخی و کشتار شدند. نه تنها خود جناب رییس جمهور بلکه اعضای کابینه اش هم در قتل و جنایت سابقه طولانی دارند . تا آنجا که صدای خود نماینده های مجلس هم در آمده است. پلیس و نیروی انتظامی به دست بسیج و سپاه پاسداران سپرده شده است . این اگر یک کودتا بر علیه مردم ایران نیست پس چیست؟

ما که از اول میدانستیم اینها چه تحفه هایی هستند اما واکنش کشورهای اروپایی خیلی جالب توجه بود. اول فکر کردند اینها هم مثل سید خندان ادای متمدن بودن در خواهند آورد. هنوز باورشان نمیشد که دولت ایران زیر مذاکرات اتمی زده و دارد کار خودش را میکند. علاوه بر اینکه سالیان سال برنامه های اتمی ایران را مخقی نگاه داشتند دو سه سال هم با خاتمی آنها را سر دواندند و حالا هم خدا را بنده نیستند . یک هو لحن اروپاییان تغییر کرد . جناب ژاک شیراک که پناهندگان ایرانی را دو سال پیش داشت کت بسته تحویل ایران میداد و دادستانش هر روز بک پرونده برای مجاهدین درست میکرد یک هو لحنش قاطع شد. آقای یوشکا فیشر و جناب استرا کشف کردند که ایران امکان تولید سلاح اتمی را دارد . .
حتی البرادعی که میترسید اسم ایران را بیاورد حالا دیگر دارد شاخ و شانه میکشد.
باید فقط بگویم جنابان منفعت طلب ساعت خواب!!

خوشبختانه مردم ایران سرنوشتشان را دست این بوقلمون صفتان نداده اند. اگر در این دوران سیاه یک چیز یاد گرفته باشیم آن هم این است که هیچ چیزی به خصوص آزادی مجانی نیست و کسی هم در طبق طلا آن را به ما تقدیم نخواهد کرد. اگر کنار گود بنشنیم به آنها که در میان گود دارند حرف خودشان را پیش میبرند باخته ایم. باید هر طور که میشود حرفمان را بزنیم. باید خواسته هایمان را بدانیم. در این باره فکر کنم پارسال نوشته بودم و دوباره هم خواهم نوشت.

احمدی نژآد روز 14 سپتامبر به نیویورک میرود تا از طرف ما در سازمان ملل حرف بزند. یک آدم قاتل که خودش تیر خلاص میزده است نمی تواند نماینده ما باشد. ما لیاقتمان از احمدی نژاد قاتل خیلی بالاتر است.. ایرانیان در امریکا از قرار به این سفر اعتراض خواهند کرد. امیدوارم وب نویس ها و ایرانیان در جاهای دیگر هم صدایشان را یلند کنند.



.


آدرس صفحه شان هم این است:
http://www.no2ahmadinejad.com/

دست مریزاد...
*****************

از اخبار دیگر این که محمدرضا نسب عبداللهی آزاد شد و مجتبی سمیعی نژاد و احمد سراجی هنوز در بند هستند و شاید دیگران که اسمشان را نمیدانیم.
با تبریک به محمدرضا نسب عبداللهی و امید به آزادی همه زندانیان سیاسی.

محمدرضا نسب عبداللهی با رادیو امریکا مصاحبه ای کرده است که برای خبرنامه پن لاگ در پن لاگ 2 گذاشتم. از شرایط طاقت فرسای زندان میگوید و خواهان آزادی مجنبی سمیعی نژاد است . از قرار مجتبی سمیعی نژاد در قزل حصار است که در ماه گذشته در آن دو نفر از وبا جان خود را از دست داده اند.

همه مصاحبه را اینجا میتوانید بخوانید

این وضعیت زندانیانی است که به جرم یک نوشته زندانی شده اند. نمیتوانم تصور کنم که زندانیان عقیدتی و سیاسی در گوهر دشت کرج ( رجایی شهر ) که کسی صدایشان را نمیشنود در چه وضعی هستند.

به امید آزادی
حکومت مرگ
اعدام دو نوجوان در مشهد



عکس ها از همبستگی ملی

هنوز تصویر تن پاره پاره شوانه قادری از اذهان پاک نشده این بار خود خبرگزاری ایستا تصاویر اعدام دو نوجوان در مشهد را به دنیا مخابره کرده است.
از دیروز که این عکس ها را دیده ام قیافه گریان این دو نوجوان قبل از مرگ جلو چشمم است.

از قرار جرم این تجاوز به یک پسر سیزده ساله به زور چاقو و سرقت مسلحانه است. مسلما با این عمل به شدت مخالف هستم اما اعدام چاره کار نیست.

مجازات اعدام مجازاتی غیر انسانی و شنیع است.اعدام از وقوع جرم جلوگیری نمیکند. این را میشود از افزایش جرایم در دوران جمهوری اسلامی با همه این مجازات های غیر انسانی دید. جایی که خود دولت قاتل و مجرم و فاسد است وقوع جرم در جامعه غریب نیست . کشتن آفتابه دزدها و نگاه داشتن شتردزدها رسم و راه جمهوری اسلامی است.

این عکس ها از هر جای دنیا مخابره میشد دنیا را به هم میریخت. اما نه تن پاره پاره شوانه قادری- نه چشمان گریان کبری رحمان پور که مرگ و زندگیش در دست کسانی است که زندگیش را خراب کرده اند- نه قیافه این دو نوجوان قبل از مرگ کافی نیست که خانم شیرین عبادی یا سیمین بهبهانی یا نوام چامسکی صدایشان را بلند کنند. باز هم مذاکرات اتمی پیش خواهد رفت. این بار جک استراو به جای خاتمی با احمدی نژاد قاتل دکتر سامی و قربانیان میکونوس دست خواهد داد..
نفع آنها در دست دادن با این جانیان است. اما ما چی؟

ما در کجای زمان ایستاده ایم؟
گنجی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
گنچی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
حکومت مرگ
قتل شوانه قادری در مهاباد






عکس ها از همبستگی ملی


این حکومت عوض شدنی و اصلاح شدنی نیست.

چقدر باید بگذرد؟ چند نفر باید بمیرند و شکنجه و اعدام شوند تا بفهمیم که همه ارکان این حکومت سر و ته یک کرباس هستند؟

خبر از دیدگاه

یک فعال انقلابی در مهاباد به قتل رسید

ساعت 10 شب 18/4/84 جوانی بنام شوانه قادری معروف به شوانه سید قادر در میدان استقلال مهاباد بدست جاشهای محلی و نیروهای اطلاعات و انتظامی مهاباد به قتل رسید. شوانه کسی بود که در اکثر اعتراضات وتظاهرات شهرستان مهاباد حضور فعالانه داشته و به همین دلیل مدتی بود که تحت تعقیب نیروهای اطلاعاتی و مزدوران محلی بود که سرانجام شب 18 تیرماه 1384 طی یک نقشه طرح ریزی شده توسط اداره اطلاعات ونیروهای جاش محلی کشته شد. بعد از کشته شدن شوانه جوانهای میدان استقلال و پشت تپ تا ساعت 1 یک بعد از نصف شب در خیابانهای چهارراه مولوی و میدان استقلال دست به اعتراض زدند و از شوانه پشتیانی نمودند و حمله وحشیانه نیروهای سرکوبگر را محکوم کردند.

----------------
عکس های دیگر از جسد شوان قادری-
( از همبستگی ملی(

اخطار: این عکس ها بسیار هولناک و غیر قابل تحمل هستند. اگر فکر میکنید طاقت نمی آورید نگاه نکنید.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند...

ببینید بر سر جوان مردم چه آورده اند. همه جای دنیا دولت ها پول خرج میکنند تا یک روز به عمر یک مریض اضافه کنند. در کشور بخت برگشته و ملا زده ما جوان رشید را میگیرند و شکنجه میکنند و میکشند و بعد هم جسدش را روی زمین میکشند.

میدانید چرا؟
برای اینکه میدانند حافظه تاریخی ما کوتاه است.
برای اینکه ما اینها را خواهیم بخشید
شاید چند سال دیگر بهشان رای هم دادیم

ما جنایت های سال 60 را دیدیم
قتل عام 67 را دیدیم

میگفتند که به دختران تجاوز میکنند- زن هفتاد ساله را شکنجه میکنند و میکشند
با برانکار جوانها را میبرند پای دیوار اعدام

حرفی نزدیم

گفتیم غلو میکنند

گفتیم خوب هر کی وارد سیاست بشه همین بلا هم سرش میاد. ما سیاسی نیستیم.

در خارج آمدند و ترور کردند و کشتند گفتیم خوب ما را که نکشته اند.

مارا که شکنجه نکرده اند

حجاریان و جلایی پور و خلخالی شدند اصلاح طلب
موسوی خوئینیها که رییس دادگاه مرگ بود شد اصلاح طلب

مخملباف شد فیلمساز و هنرمند

اپوزیسیون ما شد محمدرضا خاتمی و آقاجری

زندانی سیاسی ما شد اکبر گنجی*

خاتمی شد دکتر و فیلسوف

به لاجوردی گفت خدمتگزار
به دانشجویان گفت اوباش

جوانمان را از پنجره پرت کردند پایین
یادمان رفت

یادمان رفت که بر سر داریوش و پروانه فروهر
مختاری
پوینده
سعیدی سیرجانی
چه آمد
و خاتمی چه کرد

دخترانمان
کودکانمان در کشورهای همسایه خرید و فروش میشوند

جوانانمان چشم و کلیه شان را میفروشند

اعتیاد و فساد بیداد میکند
یادمان میرود
عیبی ندارد

گفتیم در عوض رنگ مانتوها شاد شد
دیگه کسی به ماهواره زیاد سخت نمیگیره

ما زود یادمان میرود
برای اینکه نفع ما در فراموشی است
برای اینکه فراموشی
آسان تر از ایستادن و نه گفتن و فحش خوردن
و کتک خوردن و زندانی شدن و مارک و برچسب تروریست خوردن است

و این چرخه ادامه خواهد داشت

تا روزی که ما بفهمیم که هیچ چیزی به خصوص آزادی
نه آسا ن به دست می آید و نه کسی مجانی به آدم تقدیم میکند

تا روزی که چشممان را از سراب برداریم و به دریایی که بی دریغ خودش را جلو ما پهن کرده نگاهی دقیق بیندازیم

تا آن روز

هر وقت فراموشی به سراغمان آمد
چهره خونین شوانه قادری
جوان رشید کرد را
که هر جای دیگر این دنیا بود الآن شاید زنده بود
را به خاطر بیاوریم...

-------------
* من با زندانی بودن اکبر گنجی و هیچ زندانی دیگری به جرم عقیده موافق نیستم. اعتصاب غذای اکبر گنجی را هم ارج مینهم.
اما در بهمن ماه زندانیان سیاسی در گوهر دشت سی و دو روز اعتصاب غذا کردند. فرزاد حمیدی تا نابینایی و مرگ پیش رفت. صدای کسی در نیامد. آیا گنجی از آنها مبارز تر است یا هزینه دفاع از گنجی کمتر از دفاع از یک زندانی سیاسی مجاهد یا کمونیست است ؟
پيرزني را ستمي در گرفت ..... دست زد عمامه اکبر گرفت
" پيرزني عمامه رفسنجاني را برداشت و بر سر خود گذاشت "خبر از گويانيوز

پيرزني را ستمي درگرفت
تقديم به تحريم کنندگان انتخابات که آلت دست خامنه اي و پسرش نشدند.

)هادی خرسندی)

پيرزني را ستمي درگرفت
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم
بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
مثل توما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و اجاره نشين
خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
هر نفري آمده با توپ پر
فحش دهد بر پدر نسيه خور
اين طلبد پول پنير و کره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن دگري ميطلبد پول نان
فحش کشيده به زمين و زمان
کرده حواله به من مشتري
چيز خران بابت نان بربري
ليک گذشته ز چنين ماجرا
زندگيم هست شبيه شما
چون پسرانت پسرانم رشيد
هر سه در انديشه ي شغل جديد
**
آن وسطي رفته به جنگ عراق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
آمده با عزت و جوش و خروش
گشته گداي سر ميدان شوش
گر که ز « بنياد » کنندش کمک
ميرود اينهفته سه راه ونک
آن پسر کوچک من مصطفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
رفته کلينيک ِ ته لاله زار
کليه خود داده به سيصد هزار
من شده ام حال ، پرستار او
نصف شده يک کمي ادرار او
دکتره گفت آب بنوشد زيا
دتا که دوباره سر شاشش بياد
***
آن پسر ارشد من مرتضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
رفته و همکار شده با پليس
قسمت توزيع هروئين رئيس
با دوگرم جنس که شد دستگير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بعد فروشنده ي سيار شد
با هروئين وارد بازار شد
اولش او عاشق ترياک بود
قيمتش البته خطرناک بود!
در پي اقدام گراني شکن
بررسي تعرفه هاي وطن
دولت تو شد ز گراني پکر
داد هروئين به بهاي شکر
هرچه که کمبود در آن ديد ،
دادبابت يارانه و سوبسيد داد
گردسفيد آمد و بيداد کرد
نسل جوان را همه معتاد کرد
بچه ي ما را که گرفته پليس
گفته صدا هيچ نکن ، هيس هيس
يا که بمان داخل زندان اسير
زجر کشيده ز خماري بمير
يا که ز همکاري ما شاد شو
کاغذي امضا کن و آزاد شو
روز دگر عامل توزيع شد
حائز بس رتبه و ترفيع شد
پس پسرانم همه با افتخار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
***
دختر من در پي شلوار جين
رفت به يونايتدِ شيخان نشين
پول ز من خواست و تأمين نشد
خطبه ي تو ، نطق تو هم جين نشد
رفت دوبي دخترِ کم سن و سالت
ا بخرد جين و کمربند و شال
گر بکند فرصت پوشيدنش!
کَنده شود شيخ عرب از تنش!
******
شوهر من آدم دلپاک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
بود بدون نظري آن مي
انشاهد رفتامد روحانيان
ضمن پذيرائي ِ با چاي و کيک
با همه شان داشت سلام و عليک
داشت به ياد از همه شان نام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
گفت اگر شاه شود سرنگو
نزود ز ساواک بيايم برون
نزد رفيقان خودم ميروم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
ليک دو روزي پس از آن انقلاب
نيمه شبي جلب شد از رختخواب
خورد به او با همه ي دلخوشي
مهر شکنجه گري آدمکشي!
من به بزرگان متوسل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
غصه شدم گريه ي هق هق شدم
ناله شدم درد شدم دق شدم
اشک شدم آه شدم غم شدم
پوچ شدم هيچ شدم کم شدم
تا که بيايند و شهادت دهند
پاي به ميدان حقيقت نهند
ليک کسي زانهمه مرد خدا
آنهمه با شوهر من آشنا
هيچ نکردند نگاهي به من
تا به چه کار آمده اين پيرزن
حالتشان وه چه دلازار بود
حالت حاشائي و انکار بود
صبح ِ من اينگونه اگر شام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
مصلحتاً در هچل افتاد و رفت
عمر خودش را به شما داد و رفت!
***
خوب شنيدي پرزيدنت خان!
!قصه ي تلخ من آزرده جان
مام وطن نيز زني چون من اس
تغصه خور مردم اين ميهن است
مردم بيچاره ي بي دادرَس
مرغ گرفتار هزاران قفس
نيست در او جرأت گفتار و جيک!
گشته سکوتش عملاً کارنيک
اين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين
خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند
کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
اين همه نامرد شدن در نبرد
کشتن زنجيره اي اهل درد
قتل نويسنده ي " بد" نيمه شب
کارد به آن دکتر " بد" در مطب
تيرخلاصي به حقيقت زدنن
ام سعيدي مثلاً خط زدن
آن که به زندان شما بود و مُرد
در ميکونوس کشتن مردان کُرد
قتل برومند و سپس بختيار ....
مختصري گفتم و فهرست وار
اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
سيّد علي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده
الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
اين که در اين دوره ترا شد رقيب
خود تو درآوردي اش از توي جيب
ماهي تو بوده و در تور تو
قتل اگر کرده به دستور تو
نوچه ي تو بوده در اين راسته
با مدد لطف تو برخاسته
باز علمدار و سخنگو توئ
يچون پرزيدنت تر از او توئي
چونکه بهرحال تو پر مايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
اي پرزيدنت همه فصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
اِند ِ سخن ، ختم کلامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
حجت الاسلام پرآوازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
هست در عمامه ي تو رازها
شعبده ها دارد و اعجازها
من که به عمامه ي تو ميپرم
آب گذشته است دگر از سرم
ترس ندارم ز پليس شما
وز قلم مدح نويس شما
هر قلمي رام تو شد خوب شد
هرکه نشد رام تو ، مغضوب شد!
خود تو ببين حالت موجود ر
افاصله ي گنجي و بهنود را ...
***
آه ببخشيد اگر شد زياد
حرف من پيرزن بيسواد
چونکه سر درد دلم باز شد
قطره اي از برکه اي ابراز شد
حال به تو پس دهم عمامه را
باز ادامه بده برنامه را
شعبده را اينطرف آغاز کن
لوله ي نفت آنطرفي باز کن

شاد ز عمامه و از دلق باش
منتظر محکمه خلق باش
خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما-2

امروز به همت خسن آقای عزیز جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان در باره انتخابات برگزار شد. بحث های جالبی در گرفت که مرا به فکر انداخت که این مطالب را بنویسم.

دو نفر از دوستان شرکت کننده طرفدار رای دادن بودند. از صحبت های آنها و خواندن مطالب در وبلاگ های دیگر به این نتیجه رسیده ام که آنها که رای میدهند اکثرا دارند دوباره بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکنند( به قول خودشان) . این بار میان رفسنجانی و احمدی نژاد می خواهند که رفسنجانی برنده شود و به عبارتی دیگر احمدی نژاد برنده نشود.
اگر اشتباه میکنم لطفا تصحیح کنید. فکر نمی کنم در میان رای دهندگان ( حداقل در وبلاگستان) کسی طرفدار شخص رفسنجانی یا احمدی نژاد باشد.

در باره اینها فکر کنید:
1- آیا از موضع ترس رای میدهید یا جدا فکر میکنید با رایتان به بهبود اوضاع کشور کمک میکنید؟
2- آیا واقعا پروسه انتخابات در ایران درست است و هیچ تقلبی در آرا نمیشود؟
3- آیا کاندید شدن و انتخاب شدن در این انتخابات آزاد است؟
4- آیا هیچ امیدی دارید که با آمدن یکی از این کاندیداها اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران بهتر شود؟
5- آیا فکر کرده اید که عواقب وخیم رای دادن به یک حکومت فاشیستی چیست ؟ حاضرید مسئولیت این رای و این مشروعیت دادن به این نظام جانی را برعهده بگیرید؟


انتخابات در ایران برای مردم ایران نیست. نمایش قدرت برای دولت های خارجی است. من و شما رای بدهیم یا ندهیم نتایج از قبل معلوم است. اما تاثیر انتخابات بر سرنوشت مردم ایران با رایی که میدهند نیست با شرکت یا عدم شرکتشان در انتخابات و شلوغ یا خلوت بودن حوزه ها است. این نمایشی است که دولت غیر مشروع و غیر مردمی ایران به آن احتیاج دارد . در نوشته بعدی در این باره توضیح خواهم داد.. .
خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما

انتخابات در ایران نمایش عجیبی است. رای نهایی و تعداد آرا هیچ ربطی به تعداد شرکت کنندگان و رایشان ندارد.. این را سالهاست که میدانیم و تجربه کرده ایم.. با هر انتخابات نمایشی حلقه استثمار بر گرده ما تنگ تر شده.سنگسار میکنند و میگویند این فرهنگ اسلامی ماست. جوانانمان را مثل خوشه انگور هشت تا و ده تا از جراثقال آویزان میکنند. اعتراض که میکنید می گویند ببینید هزاران نفر جمع میشوند و تماشا میکنند. این فرهنگ مردم ماست. وسط خیابان شلاق میزنند. حقوق زنان و کودکان و اقلیت ها را به هیچ میگیرند.زندان ها دیگر جا ندارند. زندانیان سیاسی هر آن در خطر اعدام قرار دارند. حقوق کارگر در ایران معنایی ندارد. حقوق انسانی در ایران هیچ معنایی ندارد. دیگر مردم از استیصال به فروش کلیه و چشم و تن و بدن روی آورده اند. آرامش و امنیت از کشور رخت بسته است.

اما هنوز هستند کسانی که به پای صندوق های رای میروند و به این رژیم خونخوار مشروعیت میبخشند. روی سخنم با آنهاست.

هر انسانی مسئول تصمیماتی است که میگیرد. نتیجه انتخاب و تصمیم های ما است که دنیای اطراف ما و جامعه ما را میسازد. . هیچ کدام این کاندیداها از خاتمی شیاد بیشتر ادعای مردمی بودن ندارند. سابقه رفسنجانی و احمدی نژاد کاملا معلوم است. هر دو جانی بالفطره و با سابقه هستند. دزدی های رفسنجانی که حسابی ندارد. رفسنجانی رسما در دادگاه میکونوس محکوم شده و تحت تعقیب است. ازآغاز انقلاب تا امروز جزو مهمترین پایه های این رژیم خونخوار بوده است. با چه رویی به چنین جانی هایی رای میدهند؟

در زمان خاتمی شیاد چه گلی بر سر ایران زده شد که در زمان اینها از آن بهتر شود؟ مگر فروهر ها و پوینده و سعیدی سیرجانی در زمان خاتمی به قتل نرسیدند؟ پرونده زهرا کاظمی را فراموش کرده اند؟ حاضر هستند به قاتلان رای بدهند و آنها را به جان مردم بی پناه بیندازند. پس فرق آنها با جلادی که طناب دار بر گردن مردم می اندازد یا شلاق را بر پشت جوانی وارد میآورد یا به دخترکی قبل از اعدام تجاوز میکند یا نان کارگر را از دستش در میآورد چیست؟

امروز دیگر نمی توانیم بگوییم نمیدانستیم و گول خوردیم و اشتباه کردیم. تجربه بیست و هفت سال گذشته را داریم. با یک حساب سرانگشتی میتوانیم بفهمیم با این روال بیست و هفت سال دیگر از آنگولا هم بدتر و گرسنه تر خواهیم بود و طالبان از ما مدرن تر خواهند بود. هر انسانی مسئول مستقیم عملکرد های خودش است و وجدانش باید عاقبت و مسئولیت عملکردش را تحمل کند.

تحلیل بعضی ها برای رای دادن این است که اگر رای ندهیم اوضاع از این بدتر میشود. این گول زدن خودشان است. اگر رای ندهیم دنیا متوجه میشود که این نظام در بین مردم مشروعیتی ندارد. اما هر رای که به صندوق ریخته میشود حتی اگر خالی باشد یا به خر و الاغ و میکی ماوس رای داده شده باشد وسیله تبلیغاتی برای مشروعیت گرفتن این رژیم است.

بعضی ها میترسند که مبادا این رژیم سرنگون شود و یک گروه مخالف بیاید و اوضاع از این بدتر شود. به اینها باید گفت که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. اما تا وقتی مسئولیت را به دیگران بسپارید اوضاع طبق میل دیگران خواهد شد. فقط زمانی که خواسته هایمان را بدانیم و از آنها کوتاه نیاییم میتوانیم به آینده مطمئن باشیم. هر گروهی یا هر ائتلافی که در ایران سر کار بیاید باید بتوانید به این خواسته ها تحقق ببخشد و گرنه با نیروی مردم طرف خواهد شد. تا وقتی از خواسته هایمان کوتاه نیامده ایم دلیلی برای ترس از آینده وجود ندارد. واقعا حکومت رفسنجانی شیاد و قاتل از یک حکومت ائتلافی گروههای مخالف یا هر گروه مخالفی بهتر است؟

امروز بهانه ای برای اشتباه کردن وجود ندارد. دست همه رو شده است. توپ در زمین مردم است. یا تحریم گسترده انتخابات و نه گفتن به شارلاتان بازی آخوندی و یا همراه شدن با قاتلین و دزدهای بالفطره برای کشیدن خون مردم ایران.

ای روشنفکرانی که با علم به جنایات این رژیم باز هم پای صندوق های رای میروید:

-هر سری که بالای دار میرود
- هر زندانی سیاسی که شکنجه و اعدام میشود
- هر دختر و کودکی که در بازارهای کشورهای همسایه به فروش میرسد
- هر کارگری که شب گرسنه میخوابد
- هر دختری که به دست پدرش به جرم بی ناموسی به قتل میرسد
- هر کلیه و چشمی که فروش میرود
-هر کودکی که به جای مدرسه رفتن بیگاری میکند
-هر کتابفروشی که به آتش کشیده میشود
- هر روزنامه ای که بسته میشود


شما هم به اندازه حاکمین قدرت در این جنایات شریک خواهید بود.این را فراموش نکنید.


********************************
کانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) روز سه شنبه ( فردا) هشت شب به وقت ایران در پالتاک جلسه ای برای بررسی نتایج انتخابات ترتیب داده است.





این جلسه برای عموم آزاد است.. منتظر همگی هستیم
با راي خود به جنايات اين رژيم مهر تاييد نزنيم!

. اينهمه كشتار و قتل عام و غارت را اگر مي بينيد با راي خود بر آن مهر تاييد نزنيد. . هر راي برگ سبز كشتارها و اعدام ها و غارت هاي بعد ي است. .. ...يك بار براي هميشه به حكومت شيادان در ايران نه بگوييم.





تحریم انتصابات فرمایشی تنها راه نجات ایران


ما با رای خود بر این جنایات مهر تایید نمی‌زنیم

اين انيميشن را در وبلاگ خود بگذاريد. (‌گرفته شده از وبلاگ خسن آقا)

تحريم انتخابات
آزادي زندانيان سياسي


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار

طبق اعلام وکيل مدافع مجتبی سميعی‌نژاد، محاکمه‌ی اين وب‌لاگ‌نويس زندانی در روز سی و يکم خرداد برگزار و دو سال محکوميت وی به اتهام توهين به رهبری به طور رسمی اعلام می‌شود.مديار نويسنده‌ی وب‌لاگ "من‌نه‌منم" و "استيجه" هر آن چه که نوشته باشد در گستره‌ای مجازی بوده است، گستره‌ای که در حوزه‌ی قضایی هيچ حکومتی قرار ندارد و مرزبردار نيست. در اصل سوم منشور کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ نيز آمده است:"وب‌لاگ‌ها وطن ندارند و نويسنده يا نويسندگان‌شان، در محدوده‌ی وب‌لاگ‌ها، ملزم به رعايت قوانين محل زندگی خود نيستند. تنها ملزم به رعايت قوانين عام و جهان‌شمول هستند." از اين رو چنين محاکمه‌ای سراسر غيرقانونی و بی‌اعتبار است. پن‌لاگ همه‌ی وب‌لاگ‌نويسان به‌ويژه اعضای خود را فرامی‌خواند تا به اين محاکمه‌ی ناعادلانه اعتراض کنند. پن‌لاگ خواستار آزادی بی‌قيد و شرط و فوری مجتبی سميعی‌نژاد و پی‌گرد بازداشت‌کنندگان و کسانی است که در بازجويی‌ها او را مورد اذيت و آزار قرار داده‌اند.به اميد آن که روز 31 خرداد روز هم‌بستگی برای دفاع از آزادی بيان شود و بتوانيم دستگاه قضايی را به تبرئه‌ی مجتبی و پذيرش جهان‌شمولی وب‌لاگ‌ها وادار کنيم.

.کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
××××××××××××××××××××××××××××××××
واقعا ازحكومتي كه تاب نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را آن هم در زمان انتخابات ندارد چه انتظار رفرم و اصلاح ميرود؟ هزار و پانصد تا هم انتخابات فرمايشي بشود اين حكومت درست نخواهد شد.. خانه از پاي بست ويران است. براي آزادي مديار و همه زندانيان سياسي هر چه در توان داريم انجام دهيم.

××××××××××××××××××××××××××××××

در باره انتخابات كذايي فقط ميتوانم بنويسم كه اگر كسي پس از اينهمه سال كشتار و غارت و سركوب و بعد از گذار از خاتمي شياد و تلف شدن هشت سال وقت و عمر مردم بينوا باز فكر ميكند معين يا رفسنجاني يا هر شياد ديگري ممكن است سر سوزني به فكر مردم باشند يا خيلي خوش خيال است يا ريگي به كفش دارد. كه فكر نكنم در اين مرحله هيچكدام درماني داشته باشند. براي دوستان خوش خيال متاسفم و براي آنها كه آنقدر در سياهي اين رژيم خونخوار غرق شده اند كه نميتوانند از آن جدا شوند هم به طور مضاعف متاسفم.
بهترين تفسير انتخابات را هادي خرسندي كرده است.

اطلاعيه انتخاباتي
نه من ديگر به اکبر ميدهم رأي
نه بر کانديد رهبر ميدهم رأي
نه بر سردار و نه غير نظامي
نه بر اصحاب منبر ميدهم رأي
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود،به اين خر ميدهم رأِِِِِِي

دوباره ميچاپمت وطن !
با اجازه سیمین بزرگ و عزیز
دوباره میچاپمت وطن ، اگرچه با آبروی خویش
ستون ز سقف تو میبرم ، به یاری خلق و خوی خویش
دوباره میگیرم از تو خون ، به خاطر آقازاده ها
اضافه اش نیز میدهم ، به بچه های عموی خویش
دوباره این خاک پر گهر ، به توبره و کیسه میکشم
دمی تغافل نمیکنم ، ز کوشش و جستجوی خویش
دوباره میبُرمش نفس ، ز هرکه کوشد برای جیک
به انفرادی بیفکنم ، چه منتقد چه عدوی خویش
به چند تن از قلمزنان ، دلار و پوندی دهم نشان
خصوصاً آنکه برای من ، نموده پاره گلوی خویش
به رهبری نیز میدهم ، زکات و خمس و کمیسیون
اگرچه بیزارم از طرف ، چو یک زنی از هووی خویش
دوباره میسازمت وطن ، برای بانک سوئیس خود
که کبک بختم نموده حظ ز بانگ قوقلی قو قوی خویش
-----------

از همه دوستاني كه در اين چند هفته كليك هايشان هدر رفت معذرت ميخواهم. . اميدوارم بعد از اين مرتب تر بنويسم.

راستي هادي خرسندي چند وقتي است اسباب كشي كرده . صفحه جديدش اينجاست:
http://asgharagha.com

اگر مي خواهيد شهامت و انسانيت را با هم ببينيد به اينجا سري بزنيد و از دور دست نگين را بفشاريد.
رابطه پیشنهاد خرید شرکت رور از طرف ایران و راهپیمایی همبستگی با رهبر در اهواز و آیت الله بی بی سی...

حتما مثال معروف پیدا کنید "پرتقال فروش را..." یادتان هست. اگر غلط نکنم بی بی سی فارسی این مسئله ریاضی را باید اولین بار در جهان علم پراکنده کرده باشد.از کجا میدانم از اینکه هر وقت دنبال دم خروس و پرتقال فروش میگردم از سایت بی بی سی فارسی در میآید.

روزها است که در باره قیام مردم خوزستان می خوانم و تعجب نمیکنم. مردمی که روی نفت خوابیده اند اما باید نفت را با بشکه بخرند. آب سالم ندارند. گاز طبیعی به همسایه ها فرستاده میشود مردم خوزستان اما از آن بی بهره اند. هیچ تعجب نمیکنم اگر همه مردم ایران بخواهند بنیان این حکومت قاتل و مفتخوار را بر هم بریزند.خبر از دستگیری ها می خوانم. از محاکمه عوامل...از کشته ها و زخمی ها ...

در این میان بی بی سی فارسی خبر تظاهرات حکومتی را اینطور نوشته:

راهپیمایی همبستگی ملی در اهواز

فکر میکنید شوخی دارد میکند لینک را باز میکنید و می بنیید که صد رحمت به کیهان و جمهوری اسلامی

بخوانید اراجیف را:

به ‌دنبال نا آراميهايی در استان خوزستان در جنوب غرب ايران که چند کشته به بار آورد، گروهی از مردم شهر اهواز، مرکز اين استان با دست زدن به راهپيمايی نسبت به حکومت جمهوری اسلامی در ايران اعلام پايبندی کردند.


شرکت کنندگان راهپيمايی روز جمعه که در مخالفت با عاملان درگيريها برگزار شده، در پايان قطعنامه ای صادر کردند که در آن با آيت الله خامنه ای، رهبر ايران به عنوان "ولی امر مسلمين جهان، برای چندمين بار" تجديد بيعت شده و وحدت و همبستگی ملی مورد تأکيد قرار گرفته است.
راهپيمايی کنندگان در قطعنامه خود همچنين خواهان توسعه همه جانبه استان خوزستان و نگاه ويژه به اين استان در امر رفع عقبماندگی عمرانی و اقتصادی باقيمانده از دوران جنگ با عراق شده و اعلام کرده اند که در انتخابات رياست جمهوری ايران که قرار است تا چند هفته ديگر برگزار شود شرکت خواهند کرد.


******************
مثل اینکه آیت الله بی بی سی شمشیر را بر علیه مردم ایران از رو بسته است. نویسندگان بی بی سی فارسی ایرانی هستند و این انسان را بیشتر متاثر میکند. خمینی و هیتلر و شاه و خامنه ای و مرتضوی و ..اینها یک نفر هستند. آن سر باز نیروی انتظامی که گلوله را به سوی مردم شلیک میکند- پاسداری که شکنجه میکند- خواهر زینبی که لب ماتیکی زنان را تیغ میزند - و نویسنده ای که بر علیه مردم خودش و طبق منافع استثمارگران از حکومتی که در همین تظاهرات 20 نفر را کشته و الان 2 زندانی سیاسی را زیر تیغ اعدام دارد همه و همه پایه های حکومت جباران هستند.
بدون ارتش نازی- بدون سپاه پاسداران- بدون نیروی انتظامی و بدون نویسندگان خودفروخته این حکومت ها نمی توانند سر کار بمانند. اما سرباز ارتش هیتلر- پاسدار سپاه پاسداران یا سرباز نیروی انتظامی ممکن است به دلیل اجبار یا شرایط اجتماعی این کار را بکند. به نویسنده روشنفکر ایرانی در انگلیس چه باید گفت؟

*************************
یک حکم اعدام دیگر

حکم اعدام اسماعیل محمدی کارگر کرد و پدر 5 فرزند صادر شد.




برای جلوگیری از اعدام اسماعیل محمدی تومار زیر را امضا کنید و به همه دوستان خود بفرستید.
http://www.petitiononline.com/es2012/petition.html