Saturday, August 31, 2002

جامعه معدني

آريا از وبلاگ هيس در وبلاگ وبلاگ عمومي نامه اي نوشته و اعلام كرده كه به دليل مزاحمت هايي كه
براي خودش و خانواده اش ايجاد شده از جمله كنترل تلفن و ... ديگر در وبلاگش نخواهد نوشت.. مي گويد من ترجيح مي دهم ننويسم تا آنچه كه آنان مي خواهند بنويسم.

يعني اينكه اولا كه ديگر هيس نخواهد نوشت. دوم اينكه بقيه هم حواسشان جمع باشد كه اگر پايشان را از گليمشان درازتر كردند عواقبي چنين در انتظارشان است.. ..يعني يا آنچه ما مي خواهيم بنويسيد يا از هك كردن هم پا را فراتر مي گذاريم وخانواده تان و تلفنتان را هك مي كنيم...بعدش هم كه ديگه هيچي....

مي خواهم بپرسم آرياي عزيز از اول اينها رانمي دانست كه اسم و آدرس و تلفنش را تبليغ مي كرد؟ اينهمه در وبلاگستان مي نويسند كه اگر بر خلاف ميل آقايان مي نويسيد اله و بله كنيد. . ‌مهم اين است كه افكارمان را بگوييم و در موردشان بحث كنيم. لازم نيست همه اسم و آدرس ما را داشته باشند. اينجا امريكا و اروپا نيست. براي يك تي شرت به اعدام محكوم مي كنند . يادم هست حسن آقا يك بار در مورد روش هاي نوشتن وبلاگ به طور سالم!!! مفصل نوشته بود. كاش آن قسمت را دوباره بگذارد كه بشود ازشان استفاده كرد. اين هم يك اثبات ديگر بر اينكه اينجا دمكراسي حاكم نيست. ترس و وحشت است كه حكم مي راند. كجاست دولت اصلاح طلب كه حتي نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را نمي تواند تحمل كند.
. .
ببينيد پول هاي مملكت كه بايد براي ساختن اين جامعه به كار برود در چه را ه هايي خرج مي شود. كنترل تلفن وبلاگ نويس ها. واقها كه آفرين به اين دولت شمعداني با اين جامعه معدني اش.

متشكر از هيس عزيز كه به جاي پرت و پرت نوشتن ترجيح دادي ننويسي. يعضي وقت ها سكوت هم يك جور صداست.

گفتگوي تمدن ها خوب است اما براي بقيه دنيا
جامعه معدني خوب است اما براي همسايه......





از امروز در لينك وبلاگ هاي فارسي به جاي صفحه حسين درخشان صفحه اكسير را مي گذارم كه زودتر به روز مي شود و به گمانم نام اكثر وبلاگ ها را هم دارد..


Friday, August 30, 2002

مي دانستيد كه پنجره مي تواند شما را با سايه اي خوشايند و خوش سخن آشنا كند؟‌
اگر مي خواهيد اخبار تلويزيوني وبلاگ ها را ببينيد اينجا را كليك كنيد ..
باز هم سانســـــــــــــــــــــور!

فضولك عزيز باز بحث آزادي را پيش كشيده اما اين بار از زاويه اي كه من يكي انتظارش را نداشتم. مي گويد آزادي هم حدي دارد مثل هر چيز ديگر...و مي نويسد :

اما آنجا که به بهانه آزادی بيان خود را مجاز بشماريم که به ديگران بدون دليل اهانت کنيم، به شعور اشخاص به ناحق توهين کنيم يا با استفاده از بيان و مطالبي نه چندان پاکيزه اخلاقيات جامعه را تهديد کنيم همين نعمت تبديل به مصيبت خواهد شد.بگذريم که مخالفان آزادی نيز نيازمند چنين بهانه هائي هستند تا با فرياد وامصيبتا برای اخلاق جامعه و مذهب ، سانسور و تحديد آزاديها وحقانيت استبداد خودرا را موجه نشان دهند . در چنين اوضاعي آنها که با استفاده نابجا ( يا سوء استفاده )از آزادی و يا محيط فراهم شده، چنين بهانه ای را بدست شب پرستان ميدهند اگر در آن جبهه نباشند پس لااقل ساده انديشند.

فضولك اين ها را با حسن نيت مي نويسد اما اين طرز فكر به نظر من به دلايلي كه در پايين مي نويسم درست نيست و حتي مضر هم هست.

اگر فكر مي كنيم كه فرهنگ ما در عقب ماندگي مان تاثير داشته بايد در هر قدمي تامل كنيم و ببينيم تفكراتي كه از اين فرهنگ نشات گرفته ما را به كجا مي برد. فرهنگ ما فرهنگ سانسور است. از بچگي يادمان مي دهند كه براي خوش آيند ديگران حرف بزنيم نه خودمان. بايد فكر مان را پنهان كنيم. در جامعه بايد تملق گو و چاپلوس باشيم. براي پيدا كردن كار يا راه پيدا كردن به دانشگاه بايد وانمود كنيم كه آني هستيم كه دولت مي خواهد.وقتي از كسي بدمان مي آيد جرات نمي كنيم بهش حرفي بزنيم درعوض تعارف و تملق بارش مي كنيم بعد مي رويم پشت سرش حرف مي زنيم. ترس...ترس و باز هم ترس...
مي گوييم بهانه به دست ديكتاتور ها و سركوب گران ندهيم كه آزادي ما را از ما بگيرند. اين را بايد معني كرد. معني اش اين است كه ديكتاتور حق دارد از ما آزادي مان را بگيرد. اين حق طبيعي ديكتاتور است. اما حرف زدن و آزادي بيان حق ما نيست. محدوده آزادي ما را ديكتاتور مشخص مي كند. هر بار كه نعره اي بكشد و شاخي نشان دهد بايد دو متر عقب تر برويم.
اين بهانه را نه تنها در وبلاگستان بلكه در تمام جامعه دارند استفاده مي كنند كه بحث آن هم جداست. فضولك سخن را از اين هم فراتر مي برد و كساني را كه خارج از محدوده آزادي بيان ! مي نويسند را همراه ديكتاتور ها مي خواند. چرا؟چون به دست ديكتاتور ها بهانه مي دهند كه آزادي ما را بگيرد. باز هم ديكتاتور گناهي ندارد.به گمان من كشاندن سانسور به وبلاگستان خيلي بيشتر با ديكتاتوري هماهنگي دارد تا آزادي وبلاگ هاي خارج از محدوده..

اين بحث را قبلا در وبلاگ صد ملك دل كر ده بوديم و من بارها نوشتم كه سانسور در وبلاگستان بي معني است. اينجا خيابان نيست كه مثلا لخت شدن يكي بقيه را ناراحت كند ( كه تازه در آن هم جاي حرف ياقي است) . يا مثلا دو نفر به هم فحش و بد و بيراه بگويند و آرامش خيابان را به هم بريزند. اينجا پر از پنجره است. يا حتي در خانه .
خانه من. خانه فضولك خانه ديگران....اين شما هستيد كه كليك مي كنيد و و ارد خانه آنها مي شويد تازه براي صاحب خانه هم تعيين تكليف مي كنيد. اگر كسي برايتان ايي ميل ويروس مي فرستد يا هك مي كند دارد از آزاديش براي آزار ديگران استفاده مي كند و اين درست نيست. مي شود ازش به هات ميل يا ياهو يا مثلا بلاگر شكايت كرد. اما يكي در خانه خودش نشسته دارد فيلم پورنو نگاه مي كند يا راجع به سكس مي نويسد يا به يكي فحش مي دهد. به خانه اش نرويد. اگر بگوييم در اين خانه حرفي را كه ما دوست داريم بنويس يا ننويس چه فرقي با حكومتي داريم كه وارد خانه مردم مي شود و به جرم رقص شلاق مي زند؟
فضولك و دوستاني ديگر مي گويند اين ها بهانه به دست دولت مي دهد كه اين آزادي را از ما بگيرد. اين حرفي است كه با حسن نيت زده مي شود اما عواقبش را بايد در نظر گرفت. تعريف آزادي در اينجا دست خودمان است. اگر بگوييم اين يا آن را ننويسيد مبادا اينجا را ببندند مي شويم مثل خودشان. يعني آن جوري بايد بنويسيم كه آقايان خوش دارند. اولا كي مي خواهد تعيين كند كه چي نوشته شود و چي نوشته نشود . اين حد و نصاب را كي مي خواهد تعيين كند؟چه كسي در خودش اين صلاحيت را مي بيند كه نهاد قضايي وبلاگستان بشود؟

تا وقتي محدوديت هست بهانه هم هست. مي شود هر روز يك وبلاگ علم كرد و به همان بهانه وبلاگستان را بست. من اگر طرفدار تئوري توطئه باشم مي گويم خيلي از اين وبلاگ هاي مزخرف را خود آقايان را ه انداخته اند (مگر بازجويان قتل هاي زنجيره اي كم افكار پورنو و بيمار گونه سكسي داشتند؟) كه بعد بهانه اي شود براي بستن اينترنت. اگر محدوديت نباشد كسي هم بهانه اي براي بستن جايي نخواهد داشت. اگر كسي محدوديت را قبول نكند و بگويد شما لازم نيست جاي ما تصميم بگيريد ما خودمان عقل و شعور داريم كه چي را بخوانيم يا نخوانيم بستن اينترنت به بهانه اي الكي هم بي معني مي شود. كسي ديگر نمي تواند به بهانه اينكه ما براي صلاح شما و مملكت اين كار را كرديم روزنامه و يا اينترنت را ببندد.
خلاصه كلام اينكه به نظر من سانسور به هر دليلي بي معني و محكوم است. بايد به شعور خودمان ايمان بياوريم و ولي و قيم قبول نكنيم. حد آزادي ما دست خودمان است نه عاليجناباني كه 23 سال است خودشان را اثبات كرده اند . يك بار ديگر هم اين را نوشته بودم. اگر هميشه همان كاري را بكنيم كه قبلا مي كرديم زندگي مان هم هماني خواهد بود كه قبلا بوده. تا اين حرف ها و طرز فكر هاي كهنه را دور نيندازيم محال است كه بتوانيم زندگي مان را بهتر كنيم.

در باره اين وبلاگ هاي خارج از محدوده هم خواهم نوشت.






Wednesday, August 28, 2002

چند روزي به دليل مسافرت به اينترنت دسترسي نداشتم و فكر نمي كردم اينقدر هم به درازا بكشد. . از دوستاني كه به اينجا سر زدند وبا هر كليك همان مطالب قبلي را ديدند خواهش مي كنم پوزش مرا بپذيرند. به رسم وبلاگ نويسي بايد از قبل مي نوشتم. (‌ كه فرصت نشد!) .....
. . .

Tuesday, August 20, 2002

اگر وقت كرديد سري به راپورتچي بزنيد. احبار روزانه را بادقت ..به طور خلاصه..منظم و با كمي (‌نه زياد)‌ تحليل مي توانيد آنجا ببينيد. ..
دو سه روزي ا ست بحث جالبي در وبلاگ صد ملك دل را افتاده در باره سانسور.اينكه وبلاگ هاي پورنو بايد معرفي شوند يا نه يا اينكه آيا بايد اجازه دادكه به مذهب و مقدسات توهين شود يا نه...
خواندنش وشركت در نظر خواهي را بهتان شديدا توصيه مي كنم..

من با سانسور به هر شكلش مخالفم. به نظر من شعور انسان ها نبايد دست كم گرفته شوند. من بارها نوشته ام كه وبلاگستان به نظر من يك ساختمان پر از پنجره است. هر پنجره را كه ياز كرديم وخوشمان نيامد مي بنديم وشايد سراغش هم نرويم. وبلاگ هايي كه در مورد سكس مي نويسند معمولا چزو پر طرفدارترين ها هستند. آيا از اين نمي شود فهميد كه چقدر دراين مورد در جامعه كمبود هست؟‌با بستن اين وبلاگ ها چي حل مي شود عير از اينكه خودمان را گول مي زنيم و مي گوييم ما اصلاچنين مشكلي نداريم

. همان آسان طلبي هميشگي. با بجه نمي توانيم كنار بياييم سرش داد مي زنيم. زن يا فرزند حرفمان را گوش نمي كنند كتك مي زنيم. روزنامه اي مطابق ميل ما نمي نويسد تعطيلش مي كنيم. كسي فكرش با فكر ما موافق نيست. مي دزديم ومي كشيمش. زندان ها را پر مي كنيم. خيابان ها را پر از گشت امر به معروف و نهي از منكر مي كنيم. باز در فساد وفقر و فحشا شاگرد اول دنيا مي شويم...پس اگر سانسور و فرهنگ حذف مي توانست مسئله اي حل كند براي متخصصينش مي كرد. .

فروغ عزيز مي نويسد پس وظيفه ما در مقابل جامعه چيست؟‌
به نظر من هر انساني اول در مقابل خودش وظيفه دارد. اول خودمان را اصلاح كنيم و براي ديگران شعور و ارزش قائل باشيم. ما نمي توانيم به جاي خواننده هاي وبلاگستان تصميم بگيريم كه اين وبلاگ بد است يا خوب. اگر با كسي اختلاف نظر داريم مي توانيم باهاش بحث كنيم. در نظر خواهي ها شر كت كنيم. يا بهشان وقت بدهيم بگذاريم ببينند كه مي شود چيزهاي ديگر هم نوشت..در اين مورد در نظر خواهي ها هم نوشته ام..
اين ها مثل زخم هاي جامعه است . با پوشاندشان چيزي حل نمي شود . تازه بدتر هم مي شوند.

خيلي وبلاگ ها در مورد مذهب مي نويسند. به دليل خفقان شديد وعملكرد حكومتي كه خودش را ام القراء‌اسلام مي داند وچپ راست خودش را نماينده خدا (يا به قول شبح خدا را نماينده خودش) مي داند بايد هم انتظار داشت كه انتقادات به حكومت و تنفر از سياست هاي حكومتي به طرف دين متوجه شود. . خيلي ها اين را با دليل و برهان مي نويسند وبعضي ها هم به با كلمات توهين آميز اين كار را مي كنند.

من با توهين موافق نيستم چون اصل مسئله را لوث مي كند و از ابتدا پايه بحث را بر دشمني مي ريزد.. بايد با دليل حرف زد.اما باز مي گويم اگر دوست نداريد نخوانيد.. اگر هم خيال مي كنيد به مقدسات توهين شده بنشينيد وجواب بنويسيد.

اينكه مي خواهيم هر مشكلي ...زود ..تند...سريع ...و در جا.... با راه حل هاي فوري حل شود به دردي نمي خورد تازه آن هم در جامعه اي كه قرن ها زيربار خفقان ..فشار و سنت هاي غلط بوده و پر از زخم هاي سر ياز نكر ده است ...
.
آنجا كلي نوشته ام و سرريزش را هم اينجا...اما به نظرم اين بحث فعلاادامه خواهد داشت و هر چه راجع بهش بنويسيم كم گفته ايم....

Monday, August 19, 2002

قسمت دوم و آخر توكايي در قفس ( از نيما يوشيج )‌را در اينجا بخوانيد.

Sunday, August 18, 2002

شبح عزيز يك مسابقه طراحي لوگو براي وبلاگش گذاشته ومن حقير را هم به سمت داوري گماشته. جايزه اول نهار يا شام در يك رستوران به انتخاب برنده و به خرج شبح مي باشد . (دوستان خارج از كشور بايد جايي را پيدا كنند كه كارت اعتباري شبح بانك قبول كند!)
به عنوان داور اعلا م مي كنم كه داوري كاملا منصفانه خواهد بود . تنها معيا ر آرائ عموم و پول هاي چايي خواهند بود.

گفتم از اينترنت يك لوگوي شبح پيدا كنم . و جايزه را خودم ببرم. در گوگل اينها را پيدا كردم:













Saturday, August 17, 2002

چند وقت پيش به احسان قول داده بودم كه داستان توكايي در قفس(از نيما يوشيج) را در اينجا بگذارم. اين داستان توسط كانون پرورش فكري كودكان هم به چاپ رسيده است. اگر خواستيد اينجا مي توانيد قسمت اولش را بخوانيد..

.اين باعث شد كه صفجه ديگري باز كنم به نام داستان هاي كوتاه . سعي خواهم كرد داستان هاي كوتاهي را كه به نظرم جالب مي آيد آنجا بگذارم .بعضي ها را سعي مي كنم از اينترنت پيدا كنم و لينك بدهم . اگرپيدا نكردم مثل اين يكي تايپ خواهم كرد. .. .


هر حركت انسان اول در ذهنش شكل مي گيرد و بعد به بدنش منتقل مي شود. اگر ورزشكارها را ببينيد در زمان مسابقه روي جنبه هاي مثبت شان متمر كر مي شوند. اگر همه اش .
توي سر بچه اي بزنيم و به او القاء كنيم كه تنبل و كودن است به احتمال زياد هم همانطور بار خواهد آمد. اميد بزرگترين نمودار زندگي است. نيروي تشويق و تلقين و تلقين مثبت ديگر انكار شدني نيست.

يك بار فيلم مستندي ديدم كه از زندگي چند پسربچه تهيه شده بود. نكته جالب اين فيلم دراينجا بود كه تهيه كننده فيلم در ابتدا با اين بجه ها مصاحبه مي كرد كه مثلا در آينده مي خواهند چكاره بشوند و پس از آن هر هفت سال يك بار به سراغ آنها مي رفت و پيدايشان مي كرد كه ببيند در چه حالي هستند.
آحرين بار همه شان بالاي سي سال بودند. بعضي ها به آنچه كه مي خواستند رسيده بودند و بعضي درجا زده بودند. ميان آنها كه آرزوهايشان نيمه كاره مانده بود مردي بود كه در بچگي آرزو داشت كار خيلي مهمي بكند. (الآن دقيقا يادم نيست. فكر كنم مي خواست دانشمند شود)‌. وقتي خبرنگار از او پرسيد كه چرا براي رسيدن به آن تلاش نكرده گفت:‌فكر مي كنم ديگر زندگي من از اين بهتر نخواهد شد. همين است و همين خواهد ماند.

در آن لحظه فكر كردم ممكن است انسان ها به طور فيزيكي مثلا در پيري بميرند اما قبل از مرگ قيزيكي روحشان مي ميرد و اين وقتي است كه اميد به آينده را از دست بدهند. روزي كه فكر كنيم زندگي ما همين است و هميشه همين خواهد ماند و از اين بهتر نخواهد شد ما مرده ايم و جسممان هم شايد سال ها بعد روحمان را دنبال كند.



Tuesday, August 13, 2002

حسن آقا در يك ابتكار جالب ليست برخي وبلاگ ها را با تاريخ به روز شدنشان در وبلاگش گذاشته. قابل توجه مسئولين وبلاگ عمومي.
اگر بتوانند اين را براي تمام يا بيشتر وبلاگ ها انجام دهند خيلي خوب ميشود.

در ضمن اين زمينه وبلاگ عمومي شده بلاي جان.اين همه لوگو در زمينه به هيچ دردي نمي خورد. نه بعد از آمدن صفحه ديده مي شوند و نه مي شود رويشان كليك كرد .كاش اين لوگو ها را در صفحه جداگانه اي همراه با لينكشان بگذارند كه هم لوگوها به دردي بخورند و هم آمدن صفحه اينقدر طول نكشد..



من با حسن آقا موافقم كه حرف هاي نااميدانه زدن ما را به جايي نمي رساند. هي بگوييم كه از كجا معلوم كه اين ها بروند بدتر از اين نيايد؟‌اين يعني كه اصلا به خودمان اعتماد نداريم . يا عمل يكي را مبنا بگيريم و بگوييم كه ما از همه نا اميد شده ايم. اين اخلاق از آنجا مي آيد كه اكثر ما خواسته ايم سرمان به كار خودمان باشد و يكي ديگر بيايد همه زحمت ها را بكشد و ما نتيجه اش را ببريم.يعني يك جور فرصت طلبي ملي! . مثلا مي گوييم هر كه خر شد ماهم پالانش!‌ ضرب المثل از اين مزخرف تر وجود ندارد. همين بد بيني و بد گماني و بي عملي باعث شده كه تا حالا سرنوشتمان را ديگران تعيين كنند.

تا وقتي منتظر ناجي هستيم و تا وقتي هر چه برايمان مي دوزند به اميد خوش سليقگي خياط تنمان كنيم اوضاع همين است.

اگر از حاشيه نشيني در بياييم و لااقل در حرف حقمان را بخواهيم ..به مسائل روز و مملكت بيشتر از نفع شخصي علاقه نشان دهيم ديگر هيچ كس آزادي را از ما نبايد كه بتواند بگيرد . براي اينكه برايش زحمت كشيده ايم. وقتي مي گوييم چرا 23 سال يوغمان را دستشان گرفتند بايد ببينيم در اين 23 سال جه تحولاتي شد؟‌شايد اين بها لازم بود تا ما از خرافه ها دست برداريم. و دوست را از دشمن تشخيص دهيم. بفهميم كه ما اصلا چه مي خواهيم.
وقتي مي گوييد ما لياقت از اين بهتر را نداريم يادمان باشد هيچ ملتي به اندازه ما براي آزادي بها نداده. بگذار روز هاي آزادي نزديكتر كه شد و مردم راحت تر توانستند حرفشان را بزنند ببينيد چطور همه چيز تصاعدي پيش خواهد رفت.

همه چيز در مغزانسان ها شكل ميگيرد. آزادي ..اسارت...در ماندگي ...ياس ..اميد. . اين است كه حكومت هاي غاصب با سلاح جهل و ناآگاهي بر مردم حكومت مي كنند. اول با خرافات مغز انسان ها را به دست مي گيرند تا مردم باور كنند كه اين زندگي برده وار حقشان است و بعد سركوب و خفقاني كه فكر كنم ما در تاريخ ركورددارش بوده ايم. .. اما سطح آگاهي مردم ما خيلي بالا رفته و ديگر گول نمي خورند و به قول معروف ديگر جز زنجيرهايشان چيزي را ندارند كه از دست بدهند..



Sunday, August 11, 2002

براي نيمه ديوانه عزيز و مقاله اي كه در مورد بچه هاي كپر نشين نوشته.

اين شعري را كه در پايين نوشته ام را در كتاب ؛‌برادرم صمد بهرنگي؛ ‌نوشته اسد بهرنگي خوانده بودم. وقتي نوشته پر احساس ؛‌نيمه ديوانه؛‌ را خواندم ناخودآگاه اين شعر مناف يكي از شاگردان و دوستان صمد بهرنگي به يادم آمد. ..
شعر را به زبان تركي با ترجمه فارسي اش ( عينا از همان كتاب) در پايين بخوانيد.:

دفه لر
گلير گوپ گوپ دفه لردن سس
ايستي دير كرخانالاردا نفس
سارالميش بارماقلار...قانلي
تايلاردا قيرميزي ايزلر قويوبدور
آيري آيري سسلر اولور بيله ليك
دوداقلار اللرله سس سه وئرير:
ياييلير هريانا قانسيز نفسلر
سحردن آخشاما اوزون زامان دير
اونون ايچره ايستي
قان
سسلي دفه لر
نازيك بيلك لرين اوزون نغمه سي
ياي قيشي
ايستي
شن نفس لري
سالمالار سالمالار..دالي قالمالار
آغلامالار آغلامالار يامان لاشمالار
ايشلمه لر ايشلمه لر چيخمالار
فيكيرلشمه لر فيكيرلشمه لر.باخمالار.....

ترجمه فارسي:

تاپ تاپ...صداي كارخانه قاليبافي
كارخانه دم كرده و نفس پس مي رود
انگشتت هاي زرد خونين
تارو پود را رنگ ميزند
هياهوي كارخانه
سرود لب ها و دست ها
نفس هاي بي خون كه به در و ديوار مي چسبد
از سفيده سحر تا عصر زمان درازي است
سرشار از گرما
خون
وصداي دفه ها
نغمه هاي دراز دستان لاغر
تابستان و زمستان
نفس هاي گرم
و شاد
بافتن ها..بافتن ها...عقب ماندن ها
گريه ها ...گريه ها..فحشكاري ها...
كار كردن ها..كار كردن ها...بيكاري ها
فكر كردن ها..فكر كردن ها...نگاه كردن ها
. .
. به روايت اسد بهرنگي مناف مجبور به ترك تحصيل شده بود و دوازده سال در كارخانه هاي قاليبافي تبريز كار كرده بود. با تشويق صمد دبيرستان را تمام مي كند و به دانشگاه مي رود.. در حال پخش اعلاميه بر عليه رژيم شاه در تهران دستگير و اعدام ميشود

كشوري با اين همه ثروت و منابع طبيعي نبايد يك بچه گرسنه داشته باشد. كپرها و حلبي آباد ها در كنار كاخ ها و قصرها ...چه ننگ بزرگي !. ببين كه اين داستان سال هاست ادامه دارد...



Friday, August 09, 2002

اين هم براي اينكه حوصله تان از اين همه جديت سر نرود!

چند شب پيش فيلم
Amelie را ديدم و به نظرم فيلم جالبي آمد...




در نگاه اول فيلم به نظر واقعي نمي آيد اما دقت كه كنيد مي بينيد كه زياد هم از زندگي دور نيست. گر چه اينها در قالب هاي فانتزي در فيلم بيان شده.قهرمان فيلم دختري است كه از بچگي به دلايل عجيب و غريب (مثلا پدرش در او يك بيماري كشف كرده)‌ به مدرسه نمي رود و از انسان ها دور است. پدر و مادرش هم به اندازه خودش عجيبند . مادرش در يك تصادف بسيار عجيب تر!‌ كشته مي شود.
دحترك بزرگ مي شود و در جايي كار مي كند. با اجتماع زياد خوب نيست . درونگراست. به جزئيات اهميت زيادي مي دهد. به همه چيز دقت مي كند. باز به دليل مسخره اي به اين فكر مي افتد كه به انسان هاي ديگر كمك كند كه اين تكه هايش حيلي جالب است. بقيه فيلم را هم اگر بگويم ديگر لازم نيست كه بينيدش!ا

. . در هيچ جاي فيلم حوصله تان سر نمي رود. با اين كه به نظر ساده مي آيد در آخر باعث مي شود كه به خودتان و روابطتان فكر كنيد. در اين ميان چند لبخند هم بر لبانتان مي نشاند


Thursday, August 08, 2002

جواب كيوان حسيني به مطلب 3 آگوست مرا در اينجا بخوانيد.

اولا خوشحالم كه در مورد اين مسائل بحث ميشود و نظرات مخالف و موافق گفته مي شوند. بايد بتوان مسائل جامعه را با روشن بيني شكافت و بررسي كرد و چه جايي بهتر از اينجا؟
نظرات كيوان انسان دوستانه است ولي با سادگي و خوش بيني زيادي مطرح مي شوند. كيوان سعي دارد مسائل جامعه را با ديدي عاقلانه و بدون احساس بررسي كند و با اين هم كسي مخالف نيست.

اما براي رفع يك مشكل بايد اول علل به وجود آمدن آن بررسي شود . گرنه هر راه حلي در بهترين شرايط حكم مسكن را خواهند داشت.. كيوان در جوابش مي نويسد.

اين دوست علت رشداين آسيب را اداره غلط مملکت دانسته. قطعا او دلايل خوبی برای بی کفايتی حکومتهای سراسر دنيا دارد.شما کشوری را می شناسيد که با اين پديده درگير نباشد؟ من نظرم را از همان کشورهايی وام گرفته ام که سالهاست به دنبال حل اين مشکل هستند.همان حکومت های دموکراتی که ما آرزويش را داريم!من که هيچ وقت تا به حال در جايی مثل امريکا نبوده ام ولی شما که مدعی هستيد اداره غلط مملکت موجب شده تا در ايران بسياری علی رغم ميل خود به اين "فحشا"(!) دچار شوند را ارجاع می دهم به اِِين کليپ متاليکا : "ورق را بر گردان".
شما مدعی هستيد اين طرح روسپيگری را گسترش می دهد.من ضمن اين که با آوردن مثال هلند پاسخ اين انتقاد را داده ام در باره پيشنهاد شما (تعطيل ماندن روسپي خانه ها)هم ادعايی ندارم کافيست نگاهی به اطراقتان بياندازيد.دو دهه است که در ايران روسپي خانه ها تعطيل شده اند.


در هر جامعه اي مسائل و مشكلات را نسبت به وضع داخلي خودش بررسي مي كنند. همه كشورهاي دنيا...با ايران ما به دلايل واضح و مبرهن حيلي فرق دارند.
ومن در همان متن 3 آگوست هم در اين باره (با مثال هلند)‌نوشته بودم .
اين مشكل به اين شكل در هيچ جاي دنيا وجود ندارد. سري به وبلاگ زويا (هزار و يك شب ) ‌بزنيد و مطلب آخرش را بخوانيد.

در صورتي مثال هلند و تعميم دادن.دنياي آزاد براي ايران هم صدق خواهد كرد كه لااقل يك هزارم شرايط سياسي و اجتماعي ما با آنها يكي باشد . .جوانان ومردم هلند از فقر و بيچارگي و براي سير كردن شكم فرزندانشان به اعتياد روئ نمي آورند.( ضمنا فقط فروش ماري جوانا در هلند آزاد است نه مواد مخدر ديگر).
هر وقت ما آزادي ها و سيستم تامين اجتماعي آنها را داشتيم و باز زناني به فحشا رو آوردند شايد بشود اين حرف را قبول كرد.

حرف آخر من اين است:
در جامعه كنوني ايران فحشا نه از سر ؛رفع نياز جنسي؛‌بلكه از سر نياز اقتصادي صورت مي گيرد. فحشا در سال هاي اخير به اين حد بحراني رسيده . در كنار آن معضلات احتماعي ديگر مثل اعتياد ...خشونت هاي خانوادگي..ناراحتي هاي رواني و ...هم گسترش روز افزون پيدا كرده. اينها به دليل عدم لياقت و عدم علاقه دولت به مسائل مردم بوده.من مي گويم فحشا در جامعه هست اما نه به اين دليل كه زن ها از سر خوشي تن فروشي مي كنند بلكه به اين دليل كه جا ندارند بخوابند..پول ندارند غذا بخورند..پول ندارند كرايه خانه بدهند. يا شوهرانشان به هزار دليل مجبورشان مي كنند كه به اين كار تن در بدهند.. حالا دولت براي اينها جا و غذا تامين مي كند؟برايشان كار پيدا مي كند يا شوهر را باز خواست مي كند؟ ‌نه!‌برايشان خانه عفاف درست مي كند كه بروند آنجا ؛كار ؛‌كنند وآقايان هم از پولش بهره اي ببرند. .

اين كه با هر طرحي (بدون اينكه ببينيم از طرف كي و به چه منظوري درست شده) فقط به صرف اينكه به يك مشكل جامعه اشاره مي كند موافق باشيم خوش بيني زياده از حد است. الآن اعتياد هم در جامعه بيدادمي كند. سال هاست هزاران هزار نفر را به نام معتاد يا دلال مواد مخدر اعدام كرده اند. معتادان را از جامعه جمع كرده و به جزاير خليج فارس فرستادند. آيا مشكل اعتياد در جامعه ريشه كن شده؟ نه! بدتر هم شده براي اينكه كساني از اين كار سود كلان مي برند

كيوان مي نويسد:
نبود تحقيقات را از علل مخرب بودن اين طرح میدانند که اين هم از نظر من عجيب است.واقعا شما فکر می کنيد مديران اين حکومت نمی دانند که زير گوششان چه اتفاقی می افتد؟

اولا كه فكر نكنم اين دولت درهم و برهم از اين عرضه ها داشته باشد. اما به فرض محال هم اگر چنين آماري باشد چرا ارائه نمي كنند؟ اگر اين آمار موجود باشد كه مثلا چند درصد زنان به دلايل اقتصادي و عدم تامين اجتماعي به اين كار رو مي آورند آيا با اين اطلاعات دولت نبايد به ريشه مسئله بپردازد؟

خلاصه كلام اينكه اين طرح اولا در محتوا طرح درستي نيست . مفادش را بخوانيد. ثانيا قبل از اجراي چنين طرحي بايد مسائل زير بنايي كه به اين نابساماني منجر مي شود حل شوند و گر نه ايران بزرگترين فاحشه خانه دنيا مي شود.مي گوييد با اين همه زن كه به اين كار رو آورده اند چه كنيم؟‌مي گويم همين امروز برايشان حقوق و مقرري كافي و مسكن تامين كنيد ببينيد از خيابان جمع مي شوند يا نه.اينها را همين زير هم نوشته ام..

اين ها به معني اين نيست كه مشكلات اجتماعي مثل اعتياد و فحشا را ناديده بگيريم. اما بايد اول منبع مشكلات را پيدا كنيم و ريشه اش را بخشكانيم. . ..




..........?Really
!.....Impossible

درنظرخواهي مربوط به طرح خانه هاي عفاف!! نكته جالبي مطرح شده. . اينكه خيلي خوب حالا كه اين طرح تصويب نشد با اين زنان چه بايد كرد؟

جواب اين سوال را بايد از دولت بي جواب پرسيد. البته مشكل بر مشكلات ما اضافه نكنند ما ازشان ديگر توقع را ه حل نداريم. اما اين مشكل با ابعاد فعلي را چگونه مي شود كنترل كرد؟
يك را ه حل ساده اين است كه با بودجه اي كه براي خانه هاي عفاف!! در نظر گرفته بودند مي توانند زناني را كه به اين شغل رو آورده اند زير پوشش تامين اجتماعي بگيرند. به آنان ماهيانه حقوق مكفي بدهند . برايشان مسكن و شغل مناسب پيدا كنند. اگر مهارت خاصي ندارند برايشان كلاس بگذارند يا پول كلاس و دوره شان را بدهند. در كنار اين ها براي فرزندانشان امكانات مهد فراهم كنند يا هزينه مهدشان را هنگامي كه مادرشان به كلاس مي رود بپردازند.
امكانات پزشكي مجاني در اختيارشان بگذارند تا براي بيماري هاي مختلف تست و معالجه بشوند.آن وقت ببينيد درصد فحشا به چه حدي مي رسد
(اين ها در خيلي از كشورها انحام مي شود. از زويا بپرسيد.)
مي گوييد بودجه خانه هاي عفاف!! كافي نيست. از خرج هاي ديگر مثل خريد بنز الگانس...دادن حقوق به لباس شخصي ها...زنداني كردن مردم....دخالت در امور كشورهاي ديگر و ... ..وريخت و پاش هايشان كم كنند و به درد مردم برسند.
*******************
يا يك پيشنهاد ديگر. هر آقا زاده يك ميليون دلاركمك كند ميشود يك ميليارد دلار ناقابل كه مي شود براي مردم خرج كرد.
يك پيشنهاد ديگر: بودجه اي را كه صرف سركوب مردم مي كنند صرف تامين اجتماعي كنند . ببينيد وضع زندگي مردم چگونه تغيير خواهد كرد.



Tuesday, August 06, 2002

اگر اخبار مربوط به رفرم هاي تصويب شده در پارلمان تركيه را نشنيده ايد حتما سري به وبلاك حسن آقا بزنيد:. من اينجا فقط ليستشان را مي آورم. بي بي سي فارسي هم
گزارشي در اين زمينه دارد.

لغو مجازات اعدام
آزادی زبان
تدريس زبان کردی برای کردزبانان
آزادی بيان (لغو نمودن هرگونه مجازات برای انتقادات نوشتاری، گفتاری و تصویری)
اصلاح قانون مربوط به قاچاق انسان
اصلاح قانون کار اجباری
اصلاح قانون اقليتهای مذهبی
اصلاح قانون مربوط به فعاليت سازمان هاي غير دولتي .
اصلاح قانون اجتماعات، احزاب و ميتينگها
اصلاح قانون مطبوعات
اصلاح قانون پليس
*******
اول وضع ايران و تركيه را در 23 قبل با هم مقايسه كنيد و بعد رفرم هاي ايراني را با رفرم هاي تركي ...




چقدر خوبه يکی با عيبهات دوستت داشته باشه
اين را ندا در وبلاگش نوشته.
خيلي وقت ها ما در فكر عوض كردن كسي هستيم كه دوستش داريم. طرف هم در فكر عوض كردن ماست در حالي كه هر دومان دوست داريم با كسي باشيم كه ما را بعنوان خودمان قبول كند. نه كسي كه بايد حركات و رفتارمان را جلويش كنترل كنيم. معني راحت بودن هم شايد همين است كه آدم بتواند خودش باشد و در عشقش هم كسي را كه مي بيند دوست بدارد نه كسي را كه در ذهنش ساخته
؟آيا اين عشق باعث ميشه كه هر دو با هم رشد كنند و تعيير كنند؟.
چه ايده آل بزرگي نه؟
.. . .


عكس قشنگي است نه؟




مرسي نداي عزيز.

Saturday, August 03, 2002

يكي از دلايلي كه در دفاع از اين خانه هاي عفاف آورده مي شود اين است كه فحشا جزء جدايي ناپذير يك جامعه است و بايد قبولش كرد . خانه هاي عفاف! اين پديده ضاله اجتماعي را از خيابان جمع مي كند و مي برد به جايي كه دور از چشم ما باشد. مزاحمت هاي خياباني براي زنان كمتر مي شود.... امراض كمتر منتقل مي شوند و ...
خلاصه اينكه اين پديده ضاله احتماعي را تحت كنترل بگيريم بهتر است تا به امان خدا رهايش كنيم.
.بعضي ها هر گونه مخالفت با اين طرح را ايده آليسم غير منطقي و شعارهاي توخالي مي خوانند

كساني كه اين نظرات را مطرح مي كنند بايد اول به اين سوال جواب بدهند كه آيا ميزان فحشا در 23 سال گذشته ثابت بوده كه بشود به آن به عنوان يك معضل اجتماعي و بي ارتباط به شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران نگاه كرد؟‌
رشد تصاعدي فحشا به دليل اداره غلط مملكت و تقسيم نا عادلانه ثروت صورت مي گيرد و در سال هاي اخير به دليل فقير شدن هر چه بيشتر مردم اين سير صعودي را گرفته. در هلند يا هر جاي ديگر كه شما مثال ميزنيد مردم به اين شدت زير فشار اقتصادي و اجتماعي و سياسي نيستند.
اگر ايران يك كشور دمكرات و معمولي بود و به قول حسن آقا عده اي به خواست خودشان و نه به دليل سير كردن شكم بچه شان يا زير فشار شوهر معتادشان اين كار را انتحاب كرده بودند حرف شما درست بود.
اما دفاع از اين طرح در اين شرايط يعني چشم بستن به تمام مشكلاتي كه باعث مي شود يك زن عليرغم ميل خودش به اين كار تن بدهد.
به قول فروغ يعني پاك كردن صورت مسئله. اين طرح نه تنها باعث كاهش فحشا نخواهد شد بلكه با عادي شدن آن عده بيشتري كه هر روز و هر روز فقير تر مي شوند به اين راه كشانده خواهند شد.
گذشته از آن به مفاد اين طرح هم نگاهي بيندازيدكه آنقدر مسخره است كه حتي جاي بحث هم ندارد. فكر مي كنيد كدام زني كه مريض است يا شوهرش زياد به مسافرت مي رود قبول كند كه آقا سر از اين خانه ها در در بياورد؟!

مي گويند چرا اين بحث را به سياست ربط مي دهيد. اين حرف هم خيلي مسخره است كه در مملكتي كه دولتش به رنگ لباس آدم هم دخالت مي كند باز بيايند به مردم ايراد بگيرند كه چراوارد سياست مي شويد.
رواج فحشا و اعتياد در جامعه تنها به سود كساني است كه از جوان ها و مردم مي ترسند..

اين جمله هم از وبلاگ ايگنياتسيو:

.راهکاری که توانبخشی امروز مطرح مي کند پذيرش واقعيت آسيب و جلوگيری از گسترش آسيب است.حتما شما هم شنيده ايد که در هلند فروشگاهها يی مخصوص مواد مخدر وجود دارد و معتادان به راحتی می توانند مواد مورد نياز خود را ار اين فروشگاهها بخرند


وقتي مثال هلند را مي زنيد لطفا قوانين اجتماعي و حقوق مردم را هم يادآوري كنيد. . در هلند زن هامجبور نيستند در گرماي 40 درجه مانتو و روسري و چادر بپوشند. زن ها رابه جرم رابطه خارج از ازدواج سنگسار نمي كنند. در هلند مردم زير پوشش تامين اجتماعي هستند. حقوق كافي مي گيرند. تعطيلات مي روند. زندگي شان برنامه دارد. بين مردم فرق نيست. هر كس از حداقل زندگي بهره مند است.و... در خيابان هايشان گشت هاي رنگارنگ مزاحم مردم نمي شوند. . مردم در خانه هايشان امنيت دارند. هر جاي دنيا كه بخواهند مي روند. بي دغدغه مي توانند كتاب بخوانند .موسيقي گوش كنند. سينما بروند. دست هم را بگيرند و حتي همديگر را در خيابان ببوسند ..

مي گوييد پذيرش آسيب و جلو گيري از گسترش آسيب. هر كجاي اين طرح را نگاه كنيد فقط سعي در پنهان كردن آسيب مي بينيد نه جلو گيري از گسترش آن. كاش يك آمار درست از درصد فحشا در جامعه در سال هاي اخير در دست بود تا مي شد فهميد چقدر از اين آسيب توسط خود دولت به مردم زده شده.
در ضمن در هر جاي دنيا براي جنين طرح هايي تحقيقات وسيع انجام مي شود .راه هاي مختلف پيشنهاد مي شود. علت ها و معلول ها بررسي مي شوند بعد طرح داده مي شود. كه هيچكدام اينها (طبق معمول )‌در اين مورد انجام نشده. مثلا :
1- آمار زناني كه به فحشا رو آورده اند
2-سن و موقعيت اجتماعي زن هايي كه به اين كار رو آورده اند
3- روند فحشا در 10 سال اخير و مقايسه با سال هاي گذشته
4-بررسي نقش عدم تامين احتماعي در گسترش فحشا
5-بررسي نقش بيكاري و فقر در گسترش فحشا و ارائه را ه حل هاي عملي
6-زير پوشش گرفتن زنان بي سرپرست و تامين كودكانشان
و الي آخر

مي بينيد كه اينها از عهده اين دولت خارج است چون پول براي خرج هاي ديگر كم مي آورند. هيچ كس به طرحي كه توسط كساني كه مورد اعتماد مردم باشند و با راه و روش درست انجام گرفته باشد نمي توان ايراد اصولي بگيرد. اما از آنان كه به گفته خود آقاي حسيني هميشه اساسي ترين حقوق مردم را پايمال كرده اند انتظار معجزه داشتن كمي زيادي خوش بينانه است.

يك جاي ديگر نوشته اند:

.انصاف نيست در جامعه ای که انسانها از طبيعی ترين حقوق خود محرومند با چنين طرحهايی که می توانند سر منشا تغييرات بعدی باشند اين گونه برخورد شود.(حتی اگر اين طرح از جانب دگم ترين نهادها مطرح شود)جالب است مردمی که هم اکنون زير اجبار قوانينی مانند حجاب اجباری سر خم کرده اند در مقابل چنين قوانييی تا اين حد مقاومت می کنند!بر خلاف نظر برخی از آقايان من اين موضوع را نشانه هيچ چيز نمی دانم!

چرا اين دوست ما فكر مي كنند كساني كه به مردم حجاب را اجبارا تحمبل كرده اندو مردم را از حقوق ابتدايي خويش محروم كرده اند( جملات خودشان)‌حالا يك هو به فكر رفع اين مشكل بيفتند؟‌مگر فحشا با هر آنچه خودشان مي گويند منافات ندارد؟‌مگر دختر و پسر ي كه دست هم را بگيرند مجازات نمي كنند؟ تا حالا چند تازن به همين دليل سنگسا رشده اند؟ ‌اين سوال را نه از مردم بيگناه كوچه و خيابان بلكه ا ز خود آقايان بپرسيد كه چه شده كه بعد از 23 سال به چنين فكري افتاده اند؟(حالا فرض كنيم كه مفادش هم مسخره نباشد)؟
چند بار بايد آزموده تان را دوباره بيازماييد؟‌اين وسط چند تا زندگي بايد نابود شود؟
*********************
نكته آخر::

بايد اول علل بوجود امدن اين فحشاي تصاعدي در جامعه از بين برود بعد اگر كسي ماند و خواست به اين كار ادامه بدهد تحت پوشش قرار بگيرد و گرنه مملكت مي شود كارخانه فاحشه سازي. از يك طرف به دليل چپاول همه هر روز فقير تر مي شوند و از طرف ديگر اين فقرا از بيچاره گي به فحشا رو مي آورند و جذب خانه هاي عفاف ! مي شوند. پس از مدتي هم به قول زبانم لال ديگر بايد استان عفاف درست كنيم چون از خانه و محله سر ريز خواهند شد




جامعه معدني

آريا از وبلاگ هيس در وبلاگ وبلاگ عمومي نامه اي نوشته و اعلام كرده كه به دليل مزاحمت هايي كه
براي خودش و خانواده اش ايجاد شده از جمله كنترل تلفن و ... ديگر در وبلاگش نخواهد نوشت.. مي گويد من ترجيح مي دهم ننويسم تا آنچه كه آنان مي خواهند بنويسم.

يعني اينكه اولا كه ديگر هيس نخواهد نوشت. دوم اينكه بقيه هم حواسشان جمع باشد كه اگر پايشان را از گليمشان درازتر كردند عواقبي چنين در انتظارشان است.. ..يعني يا آنچه ما مي خواهيم بنويسيد يا از هك كردن هم پا را فراتر مي گذاريم وخانواده تان و تلفنتان را هك مي كنيم...بعدش هم كه ديگه هيچي....

مي خواهم بپرسم آرياي عزيز از اول اينها رانمي دانست كه اسم و آدرس و تلفنش را تبليغ مي كرد؟ اينهمه در وبلاگستان مي نويسند كه اگر بر خلاف ميل آقايان مي نويسيد اله و بله كنيد. . ‌مهم اين است كه افكارمان را بگوييم و در موردشان بحث كنيم. لازم نيست همه اسم و آدرس ما را داشته باشند. اينجا امريكا و اروپا نيست. براي يك تي شرت به اعدام محكوم مي كنند . يادم هست حسن آقا يك بار در مورد روش هاي نوشتن وبلاگ به طور سالم!!! مفصل نوشته بود. كاش آن قسمت را دوباره بگذارد كه بشود ازشان استفاده كرد. اين هم يك اثبات ديگر بر اينكه اينجا دمكراسي حاكم نيست. ترس و وحشت است كه حكم مي راند. كجاست دولت اصلاح طلب كه حتي نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را نمي تواند تحمل كند.
. .
ببينيد پول هاي مملكت كه بايد براي ساختن اين جامعه به كار برود در چه را ه هايي خرج مي شود. كنترل تلفن وبلاگ نويس ها. واقها كه آفرين به اين دولت شمعداني با اين جامعه معدني اش.

متشكر از هيس عزيز كه به جاي پرت و پرت نوشتن ترجيح دادي ننويسي. يعضي وقت ها سكوت هم يك جور صداست.

گفتگوي تمدن ها خوب است اما براي بقيه دنيا
جامعه معدني خوب است اما براي همسايه......





از امروز در لينك وبلاگ هاي فارسي به جاي صفحه حسين درخشان صفحه اكسير را مي گذارم كه زودتر به روز مي شود و به گمانم نام اكثر وبلاگ ها را هم دارد..


مي دانستيد كه پنجره مي تواند شما را با سايه اي خوشايند و خوش سخن آشنا كند؟‌
اگر مي خواهيد اخبار تلويزيوني وبلاگ ها را ببينيد اينجا را كليك كنيد ..
باز هم سانســـــــــــــــــــــور!

فضولك عزيز باز بحث آزادي را پيش كشيده اما اين بار از زاويه اي كه من يكي انتظارش را نداشتم. مي گويد آزادي هم حدي دارد مثل هر چيز ديگر...و مي نويسد :

اما آنجا که به بهانه آزادی بيان خود را مجاز بشماريم که به ديگران بدون دليل اهانت کنيم، به شعور اشخاص به ناحق توهين کنيم يا با استفاده از بيان و مطالبي نه چندان پاکيزه اخلاقيات جامعه را تهديد کنيم همين نعمت تبديل به مصيبت خواهد شد.بگذريم که مخالفان آزادی نيز نيازمند چنين بهانه هائي هستند تا با فرياد وامصيبتا برای اخلاق جامعه و مذهب ، سانسور و تحديد آزاديها وحقانيت استبداد خودرا را موجه نشان دهند . در چنين اوضاعي آنها که با استفاده نابجا ( يا سوء استفاده )از آزادی و يا محيط فراهم شده، چنين بهانه ای را بدست شب پرستان ميدهند اگر در آن جبهه نباشند پس لااقل ساده انديشند.

فضولك اين ها را با حسن نيت مي نويسد اما اين طرز فكر به نظر من به دلايلي كه در پايين مي نويسم درست نيست و حتي مضر هم هست.

اگر فكر مي كنيم كه فرهنگ ما در عقب ماندگي مان تاثير داشته بايد در هر قدمي تامل كنيم و ببينيم تفكراتي كه از اين فرهنگ نشات گرفته ما را به كجا مي برد. فرهنگ ما فرهنگ سانسور است. از بچگي يادمان مي دهند كه براي خوش آيند ديگران حرف بزنيم نه خودمان. بايد فكر مان را پنهان كنيم. در جامعه بايد تملق گو و چاپلوس باشيم. براي پيدا كردن كار يا راه پيدا كردن به دانشگاه بايد وانمود كنيم كه آني هستيم كه دولت مي خواهد.وقتي از كسي بدمان مي آيد جرات نمي كنيم بهش حرفي بزنيم درعوض تعارف و تملق بارش مي كنيم بعد مي رويم پشت سرش حرف مي زنيم. ترس...ترس و باز هم ترس...
مي گوييم بهانه به دست ديكتاتور ها و سركوب گران ندهيم كه آزادي ما را از ما بگيرند. اين را بايد معني كرد. معني اش اين است كه ديكتاتور حق دارد از ما آزادي مان را بگيرد. اين حق طبيعي ديكتاتور است. اما حرف زدن و آزادي بيان حق ما نيست. محدوده آزادي ما را ديكتاتور مشخص مي كند. هر بار كه نعره اي بكشد و شاخي نشان دهد بايد دو متر عقب تر برويم.
اين بهانه را نه تنها در وبلاگستان بلكه در تمام جامعه دارند استفاده مي كنند كه بحث آن هم جداست. فضولك سخن را از اين هم فراتر مي برد و كساني را كه خارج از محدوده آزادي بيان ! مي نويسند را همراه ديكتاتور ها مي خواند. چرا؟چون به دست ديكتاتور ها بهانه مي دهند كه آزادي ما را بگيرد. باز هم ديكتاتور گناهي ندارد.به گمان من كشاندن سانسور به وبلاگستان خيلي بيشتر با ديكتاتوري هماهنگي دارد تا آزادي وبلاگ هاي خارج از محدوده..

اين بحث را قبلا در وبلاگ صد ملك دل كر ده بوديم و من بارها نوشتم كه سانسور در وبلاگستان بي معني است. اينجا خيابان نيست كه مثلا لخت شدن يكي بقيه را ناراحت كند ( كه تازه در آن هم جاي حرف ياقي است) . يا مثلا دو نفر به هم فحش و بد و بيراه بگويند و آرامش خيابان را به هم بريزند. اينجا پر از پنجره است. يا حتي در خانه .
خانه من. خانه فضولك خانه ديگران....اين شما هستيد كه كليك مي كنيد و و ارد خانه آنها مي شويد تازه براي صاحب خانه هم تعيين تكليف مي كنيد. اگر كسي برايتان ايي ميل ويروس مي فرستد يا هك مي كند دارد از آزاديش براي آزار ديگران استفاده مي كند و اين درست نيست. مي شود ازش به هات ميل يا ياهو يا مثلا بلاگر شكايت كرد. اما يكي در خانه خودش نشسته دارد فيلم پورنو نگاه مي كند يا راجع به سكس مي نويسد يا به يكي فحش مي دهد. به خانه اش نرويد. اگر بگوييم در اين خانه حرفي را كه ما دوست داريم بنويس يا ننويس چه فرقي با حكومتي داريم كه وارد خانه مردم مي شود و به جرم رقص شلاق مي زند؟
فضولك و دوستاني ديگر مي گويند اين ها بهانه به دست دولت مي دهد كه اين آزادي را از ما بگيرد. اين حرفي است كه با حسن نيت زده مي شود اما عواقبش را بايد در نظر گرفت. تعريف آزادي در اينجا دست خودمان است. اگر بگوييم اين يا آن را ننويسيد مبادا اينجا را ببندند مي شويم مثل خودشان. يعني آن جوري بايد بنويسيم كه آقايان خوش دارند. اولا كي مي خواهد تعيين كند كه چي نوشته شود و چي نوشته نشود . اين حد و نصاب را كي مي خواهد تعيين كند؟چه كسي در خودش اين صلاحيت را مي بيند كه نهاد قضايي وبلاگستان بشود؟

تا وقتي محدوديت هست بهانه هم هست. مي شود هر روز يك وبلاگ علم كرد و به همان بهانه وبلاگستان را بست. من اگر طرفدار تئوري توطئه باشم مي گويم خيلي از اين وبلاگ هاي مزخرف را خود آقايان را ه انداخته اند (مگر بازجويان قتل هاي زنجيره اي كم افكار پورنو و بيمار گونه سكسي داشتند؟) كه بعد بهانه اي شود براي بستن اينترنت. اگر محدوديت نباشد كسي هم بهانه اي براي بستن جايي نخواهد داشت. اگر كسي محدوديت را قبول نكند و بگويد شما لازم نيست جاي ما تصميم بگيريد ما خودمان عقل و شعور داريم كه چي را بخوانيم يا نخوانيم بستن اينترنت به بهانه اي الكي هم بي معني مي شود. كسي ديگر نمي تواند به بهانه اينكه ما براي صلاح شما و مملكت اين كار را كرديم روزنامه و يا اينترنت را ببندد.
خلاصه كلام اينكه به نظر من سانسور به هر دليلي بي معني و محكوم است. بايد به شعور خودمان ايمان بياوريم و ولي و قيم قبول نكنيم. حد آزادي ما دست خودمان است نه عاليجناباني كه 23 سال است خودشان را اثبات كرده اند . يك بار ديگر هم اين را نوشته بودم. اگر هميشه همان كاري را بكنيم كه قبلا مي كرديم زندگي مان هم هماني خواهد بود كه قبلا بوده. تا اين حرف ها و طرز فكر هاي كهنه را دور نيندازيم محال است كه بتوانيم زندگي مان را بهتر كنيم.

در باره اين وبلاگ هاي خارج از محدوده هم خواهم نوشت.






چند روزي به دليل مسافرت به اينترنت دسترسي نداشتم و فكر نمي كردم اينقدر هم به درازا بكشد. . از دوستاني كه به اينجا سر زدند وبا هر كليك همان مطالب قبلي را ديدند خواهش مي كنم پوزش مرا بپذيرند. به رسم وبلاگ نويسي بايد از قبل مي نوشتم. (‌ كه فرصت نشد!) .....
. . .
اگر وقت كرديد سري به راپورتچي بزنيد. احبار روزانه را بادقت ..به طور خلاصه..منظم و با كمي (‌نه زياد)‌ تحليل مي توانيد آنجا ببينيد. ..
دو سه روزي ا ست بحث جالبي در وبلاگ صد ملك دل را افتاده در باره سانسور.اينكه وبلاگ هاي پورنو بايد معرفي شوند يا نه يا اينكه آيا بايد اجازه دادكه به مذهب و مقدسات توهين شود يا نه...
خواندنش وشركت در نظر خواهي را بهتان شديدا توصيه مي كنم..

من با سانسور به هر شكلش مخالفم. به نظر من شعور انسان ها نبايد دست كم گرفته شوند. من بارها نوشته ام كه وبلاگستان به نظر من يك ساختمان پر از پنجره است. هر پنجره را كه ياز كرديم وخوشمان نيامد مي بنديم وشايد سراغش هم نرويم. وبلاگ هايي كه در مورد سكس مي نويسند معمولا چزو پر طرفدارترين ها هستند. آيا از اين نمي شود فهميد كه چقدر دراين مورد در جامعه كمبود هست؟‌با بستن اين وبلاگ ها چي حل مي شود عير از اينكه خودمان را گول مي زنيم و مي گوييم ما اصلاچنين مشكلي نداريم

. همان آسان طلبي هميشگي. با بجه نمي توانيم كنار بياييم سرش داد مي زنيم. زن يا فرزند حرفمان را گوش نمي كنند كتك مي زنيم. روزنامه اي مطابق ميل ما نمي نويسد تعطيلش مي كنيم. كسي فكرش با فكر ما موافق نيست. مي دزديم ومي كشيمش. زندان ها را پر مي كنيم. خيابان ها را پر از گشت امر به معروف و نهي از منكر مي كنيم. باز در فساد وفقر و فحشا شاگرد اول دنيا مي شويم...پس اگر سانسور و فرهنگ حذف مي توانست مسئله اي حل كند براي متخصصينش مي كرد. .

فروغ عزيز مي نويسد پس وظيفه ما در مقابل جامعه چيست؟‌
به نظر من هر انساني اول در مقابل خودش وظيفه دارد. اول خودمان را اصلاح كنيم و براي ديگران شعور و ارزش قائل باشيم. ما نمي توانيم به جاي خواننده هاي وبلاگستان تصميم بگيريم كه اين وبلاگ بد است يا خوب. اگر با كسي اختلاف نظر داريم مي توانيم باهاش بحث كنيم. در نظر خواهي ها شر كت كنيم. يا بهشان وقت بدهيم بگذاريم ببينند كه مي شود چيزهاي ديگر هم نوشت..در اين مورد در نظر خواهي ها هم نوشته ام..
اين ها مثل زخم هاي جامعه است . با پوشاندشان چيزي حل نمي شود . تازه بدتر هم مي شوند.

خيلي وبلاگ ها در مورد مذهب مي نويسند. به دليل خفقان شديد وعملكرد حكومتي كه خودش را ام القراء‌اسلام مي داند وچپ راست خودش را نماينده خدا (يا به قول شبح خدا را نماينده خودش) مي داند بايد هم انتظار داشت كه انتقادات به حكومت و تنفر از سياست هاي حكومتي به طرف دين متوجه شود. . خيلي ها اين را با دليل و برهان مي نويسند وبعضي ها هم به با كلمات توهين آميز اين كار را مي كنند.

من با توهين موافق نيستم چون اصل مسئله را لوث مي كند و از ابتدا پايه بحث را بر دشمني مي ريزد.. بايد با دليل حرف زد.اما باز مي گويم اگر دوست نداريد نخوانيد.. اگر هم خيال مي كنيد به مقدسات توهين شده بنشينيد وجواب بنويسيد.

اينكه مي خواهيم هر مشكلي ...زود ..تند...سريع ...و در جا.... با راه حل هاي فوري حل شود به دردي نمي خورد تازه آن هم در جامعه اي كه قرن ها زيربار خفقان ..فشار و سنت هاي غلط بوده و پر از زخم هاي سر ياز نكر ده است ...
.
آنجا كلي نوشته ام و سرريزش را هم اينجا...اما به نظرم اين بحث فعلاادامه خواهد داشت و هر چه راجع بهش بنويسيم كم گفته ايم....

قسمت دوم و آخر توكايي در قفس ( از نيما يوشيج )‌را در اينجا بخوانيد.
شبح عزيز يك مسابقه طراحي لوگو براي وبلاگش گذاشته ومن حقير را هم به سمت داوري گماشته. جايزه اول نهار يا شام در يك رستوران به انتخاب برنده و به خرج شبح مي باشد . (دوستان خارج از كشور بايد جايي را پيدا كنند كه كارت اعتباري شبح بانك قبول كند!)
به عنوان داور اعلا م مي كنم كه داوري كاملا منصفانه خواهد بود . تنها معيا ر آرائ عموم و پول هاي چايي خواهند بود.

گفتم از اينترنت يك لوگوي شبح پيدا كنم . و جايزه را خودم ببرم. در گوگل اينها را پيدا كردم:













چند وقت پيش به احسان قول داده بودم كه داستان توكايي در قفس(از نيما يوشيج) را در اينجا بگذارم. اين داستان توسط كانون پرورش فكري كودكان هم به چاپ رسيده است. اگر خواستيد اينجا مي توانيد قسمت اولش را بخوانيد..

.اين باعث شد كه صفجه ديگري باز كنم به نام داستان هاي كوتاه . سعي خواهم كرد داستان هاي كوتاهي را كه به نظرم جالب مي آيد آنجا بگذارم .بعضي ها را سعي مي كنم از اينترنت پيدا كنم و لينك بدهم . اگرپيدا نكردم مثل اين يكي تايپ خواهم كرد. .. .


هر حركت انسان اول در ذهنش شكل مي گيرد و بعد به بدنش منتقل مي شود. اگر ورزشكارها را ببينيد در زمان مسابقه روي جنبه هاي مثبت شان متمر كر مي شوند. اگر همه اش .
توي سر بچه اي بزنيم و به او القاء كنيم كه تنبل و كودن است به احتمال زياد هم همانطور بار خواهد آمد. اميد بزرگترين نمودار زندگي است. نيروي تشويق و تلقين و تلقين مثبت ديگر انكار شدني نيست.

يك بار فيلم مستندي ديدم كه از زندگي چند پسربچه تهيه شده بود. نكته جالب اين فيلم دراينجا بود كه تهيه كننده فيلم در ابتدا با اين بجه ها مصاحبه مي كرد كه مثلا در آينده مي خواهند چكاره بشوند و پس از آن هر هفت سال يك بار به سراغ آنها مي رفت و پيدايشان مي كرد كه ببيند در چه حالي هستند.
آحرين بار همه شان بالاي سي سال بودند. بعضي ها به آنچه كه مي خواستند رسيده بودند و بعضي درجا زده بودند. ميان آنها كه آرزوهايشان نيمه كاره مانده بود مردي بود كه در بچگي آرزو داشت كار خيلي مهمي بكند. (الآن دقيقا يادم نيست. فكر كنم مي خواست دانشمند شود)‌. وقتي خبرنگار از او پرسيد كه چرا براي رسيدن به آن تلاش نكرده گفت:‌فكر مي كنم ديگر زندگي من از اين بهتر نخواهد شد. همين است و همين خواهد ماند.

در آن لحظه فكر كردم ممكن است انسان ها به طور فيزيكي مثلا در پيري بميرند اما قبل از مرگ قيزيكي روحشان مي ميرد و اين وقتي است كه اميد به آينده را از دست بدهند. روزي كه فكر كنيم زندگي ما همين است و هميشه همين خواهد ماند و از اين بهتر نخواهد شد ما مرده ايم و جسممان هم شايد سال ها بعد روحمان را دنبال كند.



حسن آقا در يك ابتكار جالب ليست برخي وبلاگ ها را با تاريخ به روز شدنشان در وبلاگش گذاشته. قابل توجه مسئولين وبلاگ عمومي.
اگر بتوانند اين را براي تمام يا بيشتر وبلاگ ها انجام دهند خيلي خوب ميشود.

در ضمن اين زمينه وبلاگ عمومي شده بلاي جان.اين همه لوگو در زمينه به هيچ دردي نمي خورد. نه بعد از آمدن صفحه ديده مي شوند و نه مي شود رويشان كليك كرد .كاش اين لوگو ها را در صفحه جداگانه اي همراه با لينكشان بگذارند كه هم لوگوها به دردي بخورند و هم آمدن صفحه اينقدر طول نكشد..



من با حسن آقا موافقم كه حرف هاي نااميدانه زدن ما را به جايي نمي رساند. هي بگوييم كه از كجا معلوم كه اين ها بروند بدتر از اين نيايد؟‌اين يعني كه اصلا به خودمان اعتماد نداريم . يا عمل يكي را مبنا بگيريم و بگوييم كه ما از همه نا اميد شده ايم. اين اخلاق از آنجا مي آيد كه اكثر ما خواسته ايم سرمان به كار خودمان باشد و يكي ديگر بيايد همه زحمت ها را بكشد و ما نتيجه اش را ببريم.يعني يك جور فرصت طلبي ملي! . مثلا مي گوييم هر كه خر شد ماهم پالانش!‌ ضرب المثل از اين مزخرف تر وجود ندارد. همين بد بيني و بد گماني و بي عملي باعث شده كه تا حالا سرنوشتمان را ديگران تعيين كنند.

تا وقتي منتظر ناجي هستيم و تا وقتي هر چه برايمان مي دوزند به اميد خوش سليقگي خياط تنمان كنيم اوضاع همين است.

اگر از حاشيه نشيني در بياييم و لااقل در حرف حقمان را بخواهيم ..به مسائل روز و مملكت بيشتر از نفع شخصي علاقه نشان دهيم ديگر هيچ كس آزادي را از ما نبايد كه بتواند بگيرد . براي اينكه برايش زحمت كشيده ايم. وقتي مي گوييم چرا 23 سال يوغمان را دستشان گرفتند بايد ببينيم در اين 23 سال جه تحولاتي شد؟‌شايد اين بها لازم بود تا ما از خرافه ها دست برداريم. و دوست را از دشمن تشخيص دهيم. بفهميم كه ما اصلا چه مي خواهيم.
وقتي مي گوييد ما لياقت از اين بهتر را نداريم يادمان باشد هيچ ملتي به اندازه ما براي آزادي بها نداده. بگذار روز هاي آزادي نزديكتر كه شد و مردم راحت تر توانستند حرفشان را بزنند ببينيد چطور همه چيز تصاعدي پيش خواهد رفت.

همه چيز در مغزانسان ها شكل ميگيرد. آزادي ..اسارت...در ماندگي ...ياس ..اميد. . اين است كه حكومت هاي غاصب با سلاح جهل و ناآگاهي بر مردم حكومت مي كنند. اول با خرافات مغز انسان ها را به دست مي گيرند تا مردم باور كنند كه اين زندگي برده وار حقشان است و بعد سركوب و خفقاني كه فكر كنم ما در تاريخ ركورددارش بوده ايم. .. اما سطح آگاهي مردم ما خيلي بالا رفته و ديگر گول نمي خورند و به قول معروف ديگر جز زنجيرهايشان چيزي را ندارند كه از دست بدهند..



براي نيمه ديوانه عزيز و مقاله اي كه در مورد بچه هاي كپر نشين نوشته.

اين شعري را كه در پايين نوشته ام را در كتاب ؛‌برادرم صمد بهرنگي؛ ‌نوشته اسد بهرنگي خوانده بودم. وقتي نوشته پر احساس ؛‌نيمه ديوانه؛‌ را خواندم ناخودآگاه اين شعر مناف يكي از شاگردان و دوستان صمد بهرنگي به يادم آمد. ..
شعر را به زبان تركي با ترجمه فارسي اش ( عينا از همان كتاب) در پايين بخوانيد.:

دفه لر
گلير گوپ گوپ دفه لردن سس
ايستي دير كرخانالاردا نفس
سارالميش بارماقلار...قانلي
تايلاردا قيرميزي ايزلر قويوبدور
آيري آيري سسلر اولور بيله ليك
دوداقلار اللرله سس سه وئرير:
ياييلير هريانا قانسيز نفسلر
سحردن آخشاما اوزون زامان دير
اونون ايچره ايستي
قان
سسلي دفه لر
نازيك بيلك لرين اوزون نغمه سي
ياي قيشي
ايستي
شن نفس لري
سالمالار سالمالار..دالي قالمالار
آغلامالار آغلامالار يامان لاشمالار
ايشلمه لر ايشلمه لر چيخمالار
فيكيرلشمه لر فيكيرلشمه لر.باخمالار.....

ترجمه فارسي:

تاپ تاپ...صداي كارخانه قاليبافي
كارخانه دم كرده و نفس پس مي رود
انگشتت هاي زرد خونين
تارو پود را رنگ ميزند
هياهوي كارخانه
سرود لب ها و دست ها
نفس هاي بي خون كه به در و ديوار مي چسبد
از سفيده سحر تا عصر زمان درازي است
سرشار از گرما
خون
وصداي دفه ها
نغمه هاي دراز دستان لاغر
تابستان و زمستان
نفس هاي گرم
و شاد
بافتن ها..بافتن ها...عقب ماندن ها
گريه ها ...گريه ها..فحشكاري ها...
كار كردن ها..كار كردن ها...بيكاري ها
فكر كردن ها..فكر كردن ها...نگاه كردن ها
. .
. به روايت اسد بهرنگي مناف مجبور به ترك تحصيل شده بود و دوازده سال در كارخانه هاي قاليبافي تبريز كار كرده بود. با تشويق صمد دبيرستان را تمام مي كند و به دانشگاه مي رود.. در حال پخش اعلاميه بر عليه رژيم شاه در تهران دستگير و اعدام ميشود

كشوري با اين همه ثروت و منابع طبيعي نبايد يك بچه گرسنه داشته باشد. كپرها و حلبي آباد ها در كنار كاخ ها و قصرها ...چه ننگ بزرگي !. ببين كه اين داستان سال هاست ادامه دارد...



اين هم براي اينكه حوصله تان از اين همه جديت سر نرود!

چند شب پيش فيلم
Amelie را ديدم و به نظرم فيلم جالبي آمد...




در نگاه اول فيلم به نظر واقعي نمي آيد اما دقت كه كنيد مي بينيد كه زياد هم از زندگي دور نيست. گر چه اينها در قالب هاي فانتزي در فيلم بيان شده.قهرمان فيلم دختري است كه از بچگي به دلايل عجيب و غريب (مثلا پدرش در او يك بيماري كشف كرده)‌ به مدرسه نمي رود و از انسان ها دور است. پدر و مادرش هم به اندازه خودش عجيبند . مادرش در يك تصادف بسيار عجيب تر!‌ كشته مي شود.
دحترك بزرگ مي شود و در جايي كار مي كند. با اجتماع زياد خوب نيست . درونگراست. به جزئيات اهميت زيادي مي دهد. به همه چيز دقت مي كند. باز به دليل مسخره اي به اين فكر مي افتد كه به انسان هاي ديگر كمك كند كه اين تكه هايش حيلي جالب است. بقيه فيلم را هم اگر بگويم ديگر لازم نيست كه بينيدش!ا

. . در هيچ جاي فيلم حوصله تان سر نمي رود. با اين كه به نظر ساده مي آيد در آخر باعث مي شود كه به خودتان و روابطتان فكر كنيد. در اين ميان چند لبخند هم بر لبانتان مي نشاند


جواب كيوان حسيني به مطلب 3 آگوست مرا در اينجا بخوانيد.

اولا خوشحالم كه در مورد اين مسائل بحث ميشود و نظرات مخالف و موافق گفته مي شوند. بايد بتوان مسائل جامعه را با روشن بيني شكافت و بررسي كرد و چه جايي بهتر از اينجا؟
نظرات كيوان انسان دوستانه است ولي با سادگي و خوش بيني زيادي مطرح مي شوند. كيوان سعي دارد مسائل جامعه را با ديدي عاقلانه و بدون احساس بررسي كند و با اين هم كسي مخالف نيست.

اما براي رفع يك مشكل بايد اول علل به وجود آمدن آن بررسي شود . گرنه هر راه حلي در بهترين شرايط حكم مسكن را خواهند داشت.. كيوان در جوابش مي نويسد.

اين دوست علت رشداين آسيب را اداره غلط مملکت دانسته. قطعا او دلايل خوبی برای بی کفايتی حکومتهای سراسر دنيا دارد.شما کشوری را می شناسيد که با اين پديده درگير نباشد؟ من نظرم را از همان کشورهايی وام گرفته ام که سالهاست به دنبال حل اين مشکل هستند.همان حکومت های دموکراتی که ما آرزويش را داريم!من که هيچ وقت تا به حال در جايی مثل امريکا نبوده ام ولی شما که مدعی هستيد اداره غلط مملکت موجب شده تا در ايران بسياری علی رغم ميل خود به اين "فحشا"(!) دچار شوند را ارجاع می دهم به اِِين کليپ متاليکا : "ورق را بر گردان".
شما مدعی هستيد اين طرح روسپيگری را گسترش می دهد.من ضمن اين که با آوردن مثال هلند پاسخ اين انتقاد را داده ام در باره پيشنهاد شما (تعطيل ماندن روسپي خانه ها)هم ادعايی ندارم کافيست نگاهی به اطراقتان بياندازيد.دو دهه است که در ايران روسپي خانه ها تعطيل شده اند.


در هر جامعه اي مسائل و مشكلات را نسبت به وضع داخلي خودش بررسي مي كنند. همه كشورهاي دنيا...با ايران ما به دلايل واضح و مبرهن حيلي فرق دارند.
ومن در همان متن 3 آگوست هم در اين باره (با مثال هلند)‌نوشته بودم .
اين مشكل به اين شكل در هيچ جاي دنيا وجود ندارد. سري به وبلاگ زويا (هزار و يك شب ) ‌بزنيد و مطلب آخرش را بخوانيد.

در صورتي مثال هلند و تعميم دادن.دنياي آزاد براي ايران هم صدق خواهد كرد كه لااقل يك هزارم شرايط سياسي و اجتماعي ما با آنها يكي باشد . .جوانان ومردم هلند از فقر و بيچارگي و براي سير كردن شكم فرزندانشان به اعتياد روئ نمي آورند.( ضمنا فقط فروش ماري جوانا در هلند آزاد است نه مواد مخدر ديگر).
هر وقت ما آزادي ها و سيستم تامين اجتماعي آنها را داشتيم و باز زناني به فحشا رو آوردند شايد بشود اين حرف را قبول كرد.

حرف آخر من اين است:
در جامعه كنوني ايران فحشا نه از سر ؛رفع نياز جنسي؛‌بلكه از سر نياز اقتصادي صورت مي گيرد. فحشا در سال هاي اخير به اين حد بحراني رسيده . در كنار آن معضلات احتماعي ديگر مثل اعتياد ...خشونت هاي خانوادگي..ناراحتي هاي رواني و ...هم گسترش روز افزون پيدا كرده. اينها به دليل عدم لياقت و عدم علاقه دولت به مسائل مردم بوده.من مي گويم فحشا در جامعه هست اما نه به اين دليل كه زن ها از سر خوشي تن فروشي مي كنند بلكه به اين دليل كه جا ندارند بخوابند..پول ندارند غذا بخورند..پول ندارند كرايه خانه بدهند. يا شوهرانشان به هزار دليل مجبورشان مي كنند كه به اين كار تن در بدهند.. حالا دولت براي اينها جا و غذا تامين مي كند؟برايشان كار پيدا مي كند يا شوهر را باز خواست مي كند؟ ‌نه!‌برايشان خانه عفاف درست مي كند كه بروند آنجا ؛كار ؛‌كنند وآقايان هم از پولش بهره اي ببرند. .

اين كه با هر طرحي (بدون اينكه ببينيم از طرف كي و به چه منظوري درست شده) فقط به صرف اينكه به يك مشكل جامعه اشاره مي كند موافق باشيم خوش بيني زياده از حد است. الآن اعتياد هم در جامعه بيدادمي كند. سال هاست هزاران هزار نفر را به نام معتاد يا دلال مواد مخدر اعدام كرده اند. معتادان را از جامعه جمع كرده و به جزاير خليج فارس فرستادند. آيا مشكل اعتياد در جامعه ريشه كن شده؟ نه! بدتر هم شده براي اينكه كساني از اين كار سود كلان مي برند

كيوان مي نويسد:
نبود تحقيقات را از علل مخرب بودن اين طرح میدانند که اين هم از نظر من عجيب است.واقعا شما فکر می کنيد مديران اين حکومت نمی دانند که زير گوششان چه اتفاقی می افتد؟

اولا كه فكر نكنم اين دولت درهم و برهم از اين عرضه ها داشته باشد. اما به فرض محال هم اگر چنين آماري باشد چرا ارائه نمي كنند؟ اگر اين آمار موجود باشد كه مثلا چند درصد زنان به دلايل اقتصادي و عدم تامين اجتماعي به اين كار رو مي آورند آيا با اين اطلاعات دولت نبايد به ريشه مسئله بپردازد؟

خلاصه كلام اينكه اين طرح اولا در محتوا طرح درستي نيست . مفادش را بخوانيد. ثانيا قبل از اجراي چنين طرحي بايد مسائل زير بنايي كه به اين نابساماني منجر مي شود حل شوند و گر نه ايران بزرگترين فاحشه خانه دنيا مي شود.مي گوييد با اين همه زن كه به اين كار رو آورده اند چه كنيم؟‌مي گويم همين امروز برايشان حقوق و مقرري كافي و مسكن تامين كنيد ببينيد از خيابان جمع مي شوند يا نه.اينها را همين زير هم نوشته ام..

اين ها به معني اين نيست كه مشكلات اجتماعي مثل اعتياد و فحشا را ناديده بگيريم. اما بايد اول منبع مشكلات را پيدا كنيم و ريشه اش را بخشكانيم. . ..




..........?Really
!.....Impossible

درنظرخواهي مربوط به طرح خانه هاي عفاف!! نكته جالبي مطرح شده. . اينكه خيلي خوب حالا كه اين طرح تصويب نشد با اين زنان چه بايد كرد؟

جواب اين سوال را بايد از دولت بي جواب پرسيد. البته مشكل بر مشكلات ما اضافه نكنند ما ازشان ديگر توقع را ه حل نداريم. اما اين مشكل با ابعاد فعلي را چگونه مي شود كنترل كرد؟
يك را ه حل ساده اين است كه با بودجه اي كه براي خانه هاي عفاف!! در نظر گرفته بودند مي توانند زناني را كه به اين شغل رو آورده اند زير پوشش تامين اجتماعي بگيرند. به آنان ماهيانه حقوق مكفي بدهند . برايشان مسكن و شغل مناسب پيدا كنند. اگر مهارت خاصي ندارند برايشان كلاس بگذارند يا پول كلاس و دوره شان را بدهند. در كنار اين ها براي فرزندانشان امكانات مهد فراهم كنند يا هزينه مهدشان را هنگامي كه مادرشان به كلاس مي رود بپردازند.
امكانات پزشكي مجاني در اختيارشان بگذارند تا براي بيماري هاي مختلف تست و معالجه بشوند.آن وقت ببينيد درصد فحشا به چه حدي مي رسد
(اين ها در خيلي از كشورها انحام مي شود. از زويا بپرسيد.)
مي گوييد بودجه خانه هاي عفاف!! كافي نيست. از خرج هاي ديگر مثل خريد بنز الگانس...دادن حقوق به لباس شخصي ها...زنداني كردن مردم....دخالت در امور كشورهاي ديگر و ... ..وريخت و پاش هايشان كم كنند و به درد مردم برسند.
*******************
يا يك پيشنهاد ديگر. هر آقا زاده يك ميليون دلاركمك كند ميشود يك ميليارد دلار ناقابل كه مي شود براي مردم خرج كرد.
يك پيشنهاد ديگر: بودجه اي را كه صرف سركوب مردم مي كنند صرف تامين اجتماعي كنند . ببينيد وضع زندگي مردم چگونه تغيير خواهد كرد.



اگر اخبار مربوط به رفرم هاي تصويب شده در پارلمان تركيه را نشنيده ايد حتما سري به وبلاك حسن آقا بزنيد:. من اينجا فقط ليستشان را مي آورم. بي بي سي فارسي هم
گزارشي در اين زمينه دارد.

لغو مجازات اعدام
آزادی زبان
تدريس زبان کردی برای کردزبانان
آزادی بيان (لغو نمودن هرگونه مجازات برای انتقادات نوشتاری، گفتاری و تصویری)
اصلاح قانون مربوط به قاچاق انسان
اصلاح قانون کار اجباری
اصلاح قانون اقليتهای مذهبی
اصلاح قانون مربوط به فعاليت سازمان هاي غير دولتي .
اصلاح قانون اجتماعات، احزاب و ميتينگها
اصلاح قانون مطبوعات
اصلاح قانون پليس
*******
اول وضع ايران و تركيه را در 23 قبل با هم مقايسه كنيد و بعد رفرم هاي ايراني را با رفرم هاي تركي ...




چقدر خوبه يکی با عيبهات دوستت داشته باشه
اين را ندا در وبلاگش نوشته.
خيلي وقت ها ما در فكر عوض كردن كسي هستيم كه دوستش داريم. طرف هم در فكر عوض كردن ماست در حالي كه هر دومان دوست داريم با كسي باشيم كه ما را بعنوان خودمان قبول كند. نه كسي كه بايد حركات و رفتارمان را جلويش كنترل كنيم. معني راحت بودن هم شايد همين است كه آدم بتواند خودش باشد و در عشقش هم كسي را كه مي بيند دوست بدارد نه كسي را كه در ذهنش ساخته
؟آيا اين عشق باعث ميشه كه هر دو با هم رشد كنند و تعيير كنند؟.
چه ايده آل بزرگي نه؟
.. . .


عكس قشنگي است نه؟




مرسي نداي عزيز.
يكي از دلايلي كه در دفاع از اين خانه هاي عفاف آورده مي شود اين است كه فحشا جزء جدايي ناپذير يك جامعه است و بايد قبولش كرد . خانه هاي عفاف! اين پديده ضاله اجتماعي را از خيابان جمع مي كند و مي برد به جايي كه دور از چشم ما باشد. مزاحمت هاي خياباني براي زنان كمتر مي شود.... امراض كمتر منتقل مي شوند و ...
خلاصه اينكه اين پديده ضاله احتماعي را تحت كنترل بگيريم بهتر است تا به امان خدا رهايش كنيم.
.بعضي ها هر گونه مخالفت با اين طرح را ايده آليسم غير منطقي و شعارهاي توخالي مي خوانند

كساني كه اين نظرات را مطرح مي كنند بايد اول به اين سوال جواب بدهند كه آيا ميزان فحشا در 23 سال گذشته ثابت بوده كه بشود به آن به عنوان يك معضل اجتماعي و بي ارتباط به شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران نگاه كرد؟‌
رشد تصاعدي فحشا به دليل اداره غلط مملكت و تقسيم نا عادلانه ثروت صورت مي گيرد و در سال هاي اخير به دليل فقير شدن هر چه بيشتر مردم اين سير صعودي را گرفته. در هلند يا هر جاي ديگر كه شما مثال ميزنيد مردم به اين شدت زير فشار اقتصادي و اجتماعي و سياسي نيستند.
اگر ايران يك كشور دمكرات و معمولي بود و به قول حسن آقا عده اي به خواست خودشان و نه به دليل سير كردن شكم بچه شان يا زير فشار شوهر معتادشان اين كار را انتحاب كرده بودند حرف شما درست بود.
اما دفاع از اين طرح در اين شرايط يعني چشم بستن به تمام مشكلاتي كه باعث مي شود يك زن عليرغم ميل خودش به اين كار تن بدهد.
به قول فروغ يعني پاك كردن صورت مسئله. اين طرح نه تنها باعث كاهش فحشا نخواهد شد بلكه با عادي شدن آن عده بيشتري كه هر روز و هر روز فقير تر مي شوند به اين راه كشانده خواهند شد.
گذشته از آن به مفاد اين طرح هم نگاهي بيندازيدكه آنقدر مسخره است كه حتي جاي بحث هم ندارد. فكر مي كنيد كدام زني كه مريض است يا شوهرش زياد به مسافرت مي رود قبول كند كه آقا سر از اين خانه ها در در بياورد؟!

مي گويند چرا اين بحث را به سياست ربط مي دهيد. اين حرف هم خيلي مسخره است كه در مملكتي كه دولتش به رنگ لباس آدم هم دخالت مي كند باز بيايند به مردم ايراد بگيرند كه چراوارد سياست مي شويد.
رواج فحشا و اعتياد در جامعه تنها به سود كساني است كه از جوان ها و مردم مي ترسند..

اين جمله هم از وبلاگ ايگنياتسيو:

.راهکاری که توانبخشی امروز مطرح مي کند پذيرش واقعيت آسيب و جلوگيری از گسترش آسيب است.حتما شما هم شنيده ايد که در هلند فروشگاهها يی مخصوص مواد مخدر وجود دارد و معتادان به راحتی می توانند مواد مورد نياز خود را ار اين فروشگاهها بخرند


وقتي مثال هلند را مي زنيد لطفا قوانين اجتماعي و حقوق مردم را هم يادآوري كنيد. . در هلند زن هامجبور نيستند در گرماي 40 درجه مانتو و روسري و چادر بپوشند. زن ها رابه جرم رابطه خارج از ازدواج سنگسار نمي كنند. در هلند مردم زير پوشش تامين اجتماعي هستند. حقوق كافي مي گيرند. تعطيلات مي روند. زندگي شان برنامه دارد. بين مردم فرق نيست. هر كس از حداقل زندگي بهره مند است.و... در خيابان هايشان گشت هاي رنگارنگ مزاحم مردم نمي شوند. . مردم در خانه هايشان امنيت دارند. هر جاي دنيا كه بخواهند مي روند. بي دغدغه مي توانند كتاب بخوانند .موسيقي گوش كنند. سينما بروند. دست هم را بگيرند و حتي همديگر را در خيابان ببوسند ..

مي گوييد پذيرش آسيب و جلو گيري از گسترش آسيب. هر كجاي اين طرح را نگاه كنيد فقط سعي در پنهان كردن آسيب مي بينيد نه جلو گيري از گسترش آن. كاش يك آمار درست از درصد فحشا در جامعه در سال هاي اخير در دست بود تا مي شد فهميد چقدر از اين آسيب توسط خود دولت به مردم زده شده.
در ضمن در هر جاي دنيا براي جنين طرح هايي تحقيقات وسيع انجام مي شود .راه هاي مختلف پيشنهاد مي شود. علت ها و معلول ها بررسي مي شوند بعد طرح داده مي شود. كه هيچكدام اينها (طبق معمول )‌در اين مورد انجام نشده. مثلا :
1- آمار زناني كه به فحشا رو آورده اند
2-سن و موقعيت اجتماعي زن هايي كه به اين كار رو آورده اند
3- روند فحشا در 10 سال اخير و مقايسه با سال هاي گذشته
4-بررسي نقش عدم تامين احتماعي در گسترش فحشا
5-بررسي نقش بيكاري و فقر در گسترش فحشا و ارائه را ه حل هاي عملي
6-زير پوشش گرفتن زنان بي سرپرست و تامين كودكانشان
و الي آخر

مي بينيد كه اينها از عهده اين دولت خارج است چون پول براي خرج هاي ديگر كم مي آورند. هيچ كس به طرحي كه توسط كساني كه مورد اعتماد مردم باشند و با راه و روش درست انجام گرفته باشد نمي توان ايراد اصولي بگيرد. اما از آنان كه به گفته خود آقاي حسيني هميشه اساسي ترين حقوق مردم را پايمال كرده اند انتظار معجزه داشتن كمي زيادي خوش بينانه است.

يك جاي ديگر نوشته اند:

.انصاف نيست در جامعه ای که انسانها از طبيعی ترين حقوق خود محرومند با چنين طرحهايی که می توانند سر منشا تغييرات بعدی باشند اين گونه برخورد شود.(حتی اگر اين طرح از جانب دگم ترين نهادها مطرح شود)جالب است مردمی که هم اکنون زير اجبار قوانينی مانند حجاب اجباری سر خم کرده اند در مقابل چنين قوانييی تا اين حد مقاومت می کنند!بر خلاف نظر برخی از آقايان من اين موضوع را نشانه هيچ چيز نمی دانم!

چرا اين دوست ما فكر مي كنند كساني كه به مردم حجاب را اجبارا تحمبل كرده اندو مردم را از حقوق ابتدايي خويش محروم كرده اند( جملات خودشان)‌حالا يك هو به فكر رفع اين مشكل بيفتند؟‌مگر فحشا با هر آنچه خودشان مي گويند منافات ندارد؟‌مگر دختر و پسر ي كه دست هم را بگيرند مجازات نمي كنند؟ تا حالا چند تازن به همين دليل سنگسا رشده اند؟ ‌اين سوال را نه از مردم بيگناه كوچه و خيابان بلكه ا ز خود آقايان بپرسيد كه چه شده كه بعد از 23 سال به چنين فكري افتاده اند؟(حالا فرض كنيم كه مفادش هم مسخره نباشد)؟
چند بار بايد آزموده تان را دوباره بيازماييد؟‌اين وسط چند تا زندگي بايد نابود شود؟
*********************
نكته آخر::

بايد اول علل بوجود امدن اين فحشاي تصاعدي در جامعه از بين برود بعد اگر كسي ماند و خواست به اين كار ادامه بدهد تحت پوشش قرار بگيرد و گرنه مملكت مي شود كارخانه فاحشه سازي. از يك طرف به دليل چپاول همه هر روز فقير تر مي شوند و از طرف ديگر اين فقرا از بيچاره گي به فحشا رو مي آورند و جذب خانه هاي عفاف ! مي شوند. پس از مدتي هم به قول زبانم لال ديگر بايد استان عفاف درست كنيم چون از خانه و محله سر ريز خواهند شد