Wednesday, July 20, 2005

حکومت مرگ
اعدام دو نوجوان در مشهد



عکس ها از همبستگی ملی

هنوز تصویر تن پاره پاره شوانه قادری از اذهان پاک نشده این بار خود خبرگزاری ایستا تصاویر اعدام دو نوجوان در مشهد را به دنیا مخابره کرده است.
از دیروز که این عکس ها را دیده ام قیافه گریان این دو نوجوان قبل از مرگ جلو چشمم است.

از قرار جرم این تجاوز به یک پسر سیزده ساله به زور چاقو و سرقت مسلحانه است. مسلما با این عمل به شدت مخالف هستم اما اعدام چاره کار نیست.

مجازات اعدام مجازاتی غیر انسانی و شنیع است.اعدام از وقوع جرم جلوگیری نمیکند. این را میشود از افزایش جرایم در دوران جمهوری اسلامی با همه این مجازات های غیر انسانی دید. جایی که خود دولت قاتل و مجرم و فاسد است وقوع جرم در جامعه غریب نیست . کشتن آفتابه دزدها و نگاه داشتن شتردزدها رسم و راه جمهوری اسلامی است.

این عکس ها از هر جای دنیا مخابره میشد دنیا را به هم میریخت. اما نه تن پاره پاره شوانه قادری- نه چشمان گریان کبری رحمان پور که مرگ و زندگیش در دست کسانی است که زندگیش را خراب کرده اند- نه قیافه این دو نوجوان قبل از مرگ کافی نیست که خانم شیرین عبادی یا سیمین بهبهانی یا نوام چامسکی صدایشان را بلند کنند. باز هم مذاکرات اتمی پیش خواهد رفت. این بار جک استراو به جای خاتمی با احمدی نژاد قاتل دکتر سامی و قربانیان میکونوس دست خواهد داد..
نفع آنها در دست دادن با این جانیان است. اما ما چی؟

ما در کجای زمان ایستاده ایم؟
گنجی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
گنچی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه

Thursday, July 14, 2005

حکومت مرگ
قتل شوانه قادری در مهاباد






عکس ها از همبستگی ملی


این حکومت عوض شدنی و اصلاح شدنی نیست.

چقدر باید بگذرد؟ چند نفر باید بمیرند و شکنجه و اعدام شوند تا بفهمیم که همه ارکان این حکومت سر و ته یک کرباس هستند؟

خبر از دیدگاه

یک فعال انقلابی در مهاباد به قتل رسید

ساعت 10 شب 18/4/84 جوانی بنام شوانه قادری معروف به شوانه سید قادر در میدان استقلال مهاباد بدست جاشهای محلی و نیروهای اطلاعات و انتظامی مهاباد به قتل رسید. شوانه کسی بود که در اکثر اعتراضات وتظاهرات شهرستان مهاباد حضور فعالانه داشته و به همین دلیل مدتی بود که تحت تعقیب نیروهای اطلاعاتی و مزدوران محلی بود که سرانجام شب 18 تیرماه 1384 طی یک نقشه طرح ریزی شده توسط اداره اطلاعات ونیروهای جاش محلی کشته شد. بعد از کشته شدن شوانه جوانهای میدان استقلال و پشت تپ تا ساعت 1 یک بعد از نصف شب در خیابانهای چهارراه مولوی و میدان استقلال دست به اعتراض زدند و از شوانه پشتیانی نمودند و حمله وحشیانه نیروهای سرکوبگر را محکوم کردند.

----------------
عکس های دیگر از جسد شوان قادری-
( از همبستگی ملی(

اخطار: این عکس ها بسیار هولناک و غیر قابل تحمل هستند. اگر فکر میکنید طاقت نمی آورید نگاه نکنید.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند...

ببینید بر سر جوان مردم چه آورده اند. همه جای دنیا دولت ها پول خرج میکنند تا یک روز به عمر یک مریض اضافه کنند. در کشور بخت برگشته و ملا زده ما جوان رشید را میگیرند و شکنجه میکنند و میکشند و بعد هم جسدش را روی زمین میکشند.

میدانید چرا؟
برای اینکه میدانند حافظه تاریخی ما کوتاه است.
برای اینکه ما اینها را خواهیم بخشید
شاید چند سال دیگر بهشان رای هم دادیم

ما جنایت های سال 60 را دیدیم
قتل عام 67 را دیدیم

میگفتند که به دختران تجاوز میکنند- زن هفتاد ساله را شکنجه میکنند و میکشند
با برانکار جوانها را میبرند پای دیوار اعدام

حرفی نزدیم

گفتیم غلو میکنند

گفتیم خوب هر کی وارد سیاست بشه همین بلا هم سرش میاد. ما سیاسی نیستیم.

در خارج آمدند و ترور کردند و کشتند گفتیم خوب ما را که نکشته اند.

مارا که شکنجه نکرده اند

حجاریان و جلایی پور و خلخالی شدند اصلاح طلب
موسوی خوئینیها که رییس دادگاه مرگ بود شد اصلاح طلب

مخملباف شد فیلمساز و هنرمند

اپوزیسیون ما شد محمدرضا خاتمی و آقاجری

زندانی سیاسی ما شد اکبر گنجی*

خاتمی شد دکتر و فیلسوف

به لاجوردی گفت خدمتگزار
به دانشجویان گفت اوباش

جوانمان را از پنجره پرت کردند پایین
یادمان رفت

یادمان رفت که بر سر داریوش و پروانه فروهر
مختاری
پوینده
سعیدی سیرجانی
چه آمد
و خاتمی چه کرد

دخترانمان
کودکانمان در کشورهای همسایه خرید و فروش میشوند

جوانانمان چشم و کلیه شان را میفروشند

اعتیاد و فساد بیداد میکند
یادمان میرود
عیبی ندارد

گفتیم در عوض رنگ مانتوها شاد شد
دیگه کسی به ماهواره زیاد سخت نمیگیره

ما زود یادمان میرود
برای اینکه نفع ما در فراموشی است
برای اینکه فراموشی
آسان تر از ایستادن و نه گفتن و فحش خوردن
و کتک خوردن و زندانی شدن و مارک و برچسب تروریست خوردن است

و این چرخه ادامه خواهد داشت

تا روزی که ما بفهمیم که هیچ چیزی به خصوص آزادی
نه آسا ن به دست می آید و نه کسی مجانی به آدم تقدیم میکند

تا روزی که چشممان را از سراب برداریم و به دریایی که بی دریغ خودش را جلو ما پهن کرده نگاهی دقیق بیندازیم

تا آن روز

هر وقت فراموشی به سراغمان آمد
چهره خونین شوانه قادری
جوان رشید کرد را
که هر جای دیگر این دنیا بود الآن شاید زنده بود
را به خاطر بیاوریم...

-------------
* من با زندانی بودن اکبر گنجی و هیچ زندانی دیگری به جرم عقیده موافق نیستم. اعتصاب غذای اکبر گنجی را هم ارج مینهم.
اما در بهمن ماه زندانیان سیاسی در گوهر دشت سی و دو روز اعتصاب غذا کردند. فرزاد حمیدی تا نابینایی و مرگ پیش رفت. صدای کسی در نیامد. آیا گنجی از آنها مبارز تر است یا هزینه دفاع از گنجی کمتر از دفاع از یک زندانی سیاسی مجاهد یا کمونیست است ؟
حکومت مرگ
اعدام دو نوجوان در مشهد



عکس ها از همبستگی ملی

هنوز تصویر تن پاره پاره شوانه قادری از اذهان پاک نشده این بار خود خبرگزاری ایستا تصاویر اعدام دو نوجوان در مشهد را به دنیا مخابره کرده است.
از دیروز که این عکس ها را دیده ام قیافه گریان این دو نوجوان قبل از مرگ جلو چشمم است.

از قرار جرم این تجاوز به یک پسر سیزده ساله به زور چاقو و سرقت مسلحانه است. مسلما با این عمل به شدت مخالف هستم اما اعدام چاره کار نیست.

مجازات اعدام مجازاتی غیر انسانی و شنیع است.اعدام از وقوع جرم جلوگیری نمیکند. این را میشود از افزایش جرایم در دوران جمهوری اسلامی با همه این مجازات های غیر انسانی دید. جایی که خود دولت قاتل و مجرم و فاسد است وقوع جرم در جامعه غریب نیست . کشتن آفتابه دزدها و نگاه داشتن شتردزدها رسم و راه جمهوری اسلامی است.

این عکس ها از هر جای دنیا مخابره میشد دنیا را به هم میریخت. اما نه تن پاره پاره شوانه قادری- نه چشمان گریان کبری رحمان پور که مرگ و زندگیش در دست کسانی است که زندگیش را خراب کرده اند- نه قیافه این دو نوجوان قبل از مرگ کافی نیست که خانم شیرین عبادی یا سیمین بهبهانی یا نوام چامسکی صدایشان را بلند کنند. باز هم مذاکرات اتمی پیش خواهد رفت. این بار جک استراو به جای خاتمی با احمدی نژاد قاتل دکتر سامی و قربانیان میکونوس دست خواهد داد..
نفع آنها در دست دادن با این جانیان است. اما ما چی؟

ما در کجای زمان ایستاده ایم؟
گنجی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
گنچی نماد زندانیان سیاسی ایران نیست.

اعتصاب غذای اکبر گنچی نه اولین و نه تنها اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران است. در زندان گوهر دشت زندانیان سیاسی بارها دست به اعتصاب غذا زدند که در بهمن ماه این اعتصاب غذا بیش از سی و دو روز طول کشید.
نه خانم شیرین عبادی آنها را با بابی ساندز مقایسه کرد. نه نوام چامسکی بریشان تقاضای آزادی کرد . نه بوش بیانیه صادر کرد و نه خیلی از وبلاگ نویسان صدایشان در آمد.

آیا واقعا نماد مبارزه ما گنجی و آقا جری هستند؟
واقعا ما برای دنیایی مبارزه میکنیم که آقاجری و گنجی قرار است برایمان درست کنند؟ دنیای قاطعیت امام خمینی؟

طرفداری از زندگی اکبر گنجی و آقا جری به جای خود و کار درستی است. زندانی سیاسی باید آزاد شود. هیچ انسانی نباید برای عقیده اش در زندان باشد حتی اکبر گنجی.

تا وقتی ما به کسانی که زندگی خود را در راه مبارزه برای آزادی ما فدا میکنند پشت کنیم و دنبال گل های کاغذی باشیم نباید انتظار داشته باشیم که تغییر جدی در جامعه ما اتفاق بیفتد.

علی ناظر در دیدگاه مقاله ای نوشته که عین آن رااینجا می آورم.

***********

حالا چي؟
علی ناظر

خوشبختانه اکبر گنجي به بيمارستان منتقل شده و قرار بر اينست که وي را تا پايان دوران محکوميت اش در بيمارستان جهت مداوا نگاه دارند. اميد است که بعد از آن دوره ايشان به سلامت به آغوش خانواده باز گردند.
به دو دليل گفتم خوشبختانه. اول اينکه يک انسان رنجديده و قرباني زندانهاي رژيم آزاد مي شود. دوم اينکه، از الان به بعد تمام کساني که براي آزادي ايشان تظاهرات کردند، شعر سرودند، کتک خوردند، مقاله نوشتند، تحليل دادند، و بعضي ها فراموش کردند که گنجي کي بوده و همين الان چه مي گويد، مي توانند با فراغ بال به ديگر زندانيان سياسي بپردازند.

خانم سيمين بهبهاني براي شوانه سيد قادر و بيضه هاي ورم کرده و سينه چاک خورده و صورت متورم و بدن لهيده شده اش شعر بگويد.ابراهيم نبوي در کنار بقيه آزادي طلبان گنجي خواهان آزادي زندانيان سياسي شود تا بقول خودش فقط « خداوند و مسیح و پیغمبر » بمانند که از آزادي زندانيان سياسي دفاع نکرده باشندجرج بوش، که تمام معضلات فکري اش پيرامون هسته اي شدن رژيم و افراطي شدن رييس قوه مجريه رژيم حل شده و توانسته به آزادي گنجي بپردازد، حال به آزادي حجت زماني و ديگر زندانيان محکوم به اعدام بپردازد. حمله به ايران و آزادي يک ملت پيشکش جرج بوش، همين چند نفر زنداني سياسي در زندان رجايي شهر را نجات دهد.

من اصلا مخالف آزادي گنجي نبوده و نيستم. من اصلا مخالف آزادي نيستم. ولي دو رويي، نان را به نرخ روز خوردن، زنداني سياسي را به زنداني سياسي ديگر ترجيح دادن و امثالهم، آزرده ام مي کند. تا حالا نمي توانستم بنويسم، چون اکبر گنجي در اعتصاب غذا بود، گفته مي شد که از حداقلهاي لازم رفاهي محروم است. اما اکنون مي توانم بپرسم مگر فرقي است بين اعتصاب غذاي زندانيان غير خودي و خودي؟
خانم بهبهاني چه شد که طبع شعرگويي تان موقعي که خبر محکوميت حجت زماني به اعدام پخش شد گل نکرد؟

در پايان به چند نکته که اکبر گنجي در نامه دوم اش نوشته توجه کنيم:« فردی که از طريق بيان از حقوق بشر و دموکراسي، دفاع و به روش‌های مسالمت آميز با نظام‌های اقتدارگرا مبارزه مي‌نمايد، دگرانديش ناميده مي‌شود.» يعني اينکه اگر خواهان سرنگوني اين نظام باشي و به اين باور رسيده باشي که اين رژيم به زبان خوش رفتني نيست، «دگر انديش» نيستي. اگر رژيم را نخواهي، مخالف استبداد مذهبي باشي، شکنجه شده باشي و در سالهاي 60-67 اعدام شده باشي، دگر انديش نبوده اي - اگر نبوده اي چه بودي؟ همگون و همخون رژيم؟ چه کسي از رژيم دفاع کرد؟ اينها که دگر انديش نبوده اند، يا گنجي که امام خميني را هنوز هم که هنوز است لعن نکرده - که باعث و باني تمام فجايعي که بر ملت ايران مي گذرد هم اوست.

وي ادامه مي دهد « من در گذشته بارها تأکيد کرده‌ام که نظام سلطانی حاکم بر ايران يک نظام غير دموکراتيک است. رهبر مادام العمرِ غيرانتخابی با دموکراسی تعارض دارد.» ولي فراموش مي کند که مشخص کند اين «گذشته» از چه سالي شروع شد. به راستي اگر کنفرانس برليني نمي بود و تفرقه بين جناحهاي رژيم علني نمي شد، آيا اکبر گنجي و ديگر واسلاو هاول هاي نو ظهور به اين جمعبندي که الان رسيده اند مي رسيدند؟ اگر رژيم شمشير را از رو نمي بست و معين را بجاي احمدي نژاد منتصب مي کرد، باز هم اينهمه قشقره به پا مي شد؟ شعر و آهنگ سروده مي شد؟

وي در پاسخ به اين معضل مي نويسد « يعنی هيچ فرد برتری وجود ندارد که صلاحيت تصميم گيری در مورد خير فردی يا جمعی (زندگی خوب يا سعادتمندانه) را داشته باشد، مگر اين که ما به طور خاص و در محدوده‌های کاملاً تعريف شده، اختيار چنين کاری را به او، برای مدتی معيّن داده باشيم.» يعني اينکه درب پشتي هميشه براي ورود رهبر عقيدتي ايشان باز است. دعوا بر سر رهبريت خامنه اي است. مساله شخصي است. خامنه اي بد تا کرده است. در اينکه بايد «دل شير» داشت در زندان رژيم باشي و در برابر آنها بايستي و حرف خودت را بزني و کوتاه هم نيايي حرفي نيست. ولي سعيد امامي که دل قوي تري داشت. ايستاد و آنچه را که بايد مي مالاند خورد.

وي در مورد ولايت مطلقه فقيه تاکيد مي کند که « هم اصل تئوری نادرست و غير دموکراتيک است، هم مصداق آن». به زباني ديگر خميني غاصب بوده و حکومت از پايه نامشروع است. اگر چنين است از جان خاتمي و معين و رفسنجاني و...چه مي خواهد؟ مگر آنها محافظان اين نظام نيستند؟ فراتر اينکه، اگر اين نظامي غاصب است، چگونه به مبارزه ادامه خواهد داد؟ فرض بگيريم از بيمارستان به خير و شادي مرخص شد، بعدش چي؟ آيا مي خواهد در برابر غاصبين ساکت بماند؟ آيا مي خواهد در يکي از نشريات نظام قلم زني کند؟ يا اينکه به خارج کوچ کند؟ مگر فرج سرکوهي به خارج کوچ نکرد، نتيجه چه بود؟ به هر حال نظام همچنان غاصب مي ماند.

گنجي در ارتباط با حقوق بشر به اين نتيجه رسيده است که « ارتباط دموکراسی و حقوق بشر يکی از مسائل فلسفه‌ی کنونی است.» شايد براي وي اين ارتباط به تازگي پديدار شده باشد، اما از زمان سقراط و ارسطو رابطه مستقيم دموکراسي و حقوق بشر هميشه مورد بحث قرار مي گرفته است. سقراط جانش را براي تدوين اين رابطه فدا کرد.

خلاصه اينکه،خوب است که يک نفر ديگر از رژيم کنده مي شود و به جبهه مخالفان اضافه ميشود، ولي تنها به يک شرط، اين تغيير فصلي نباشد.گنجي مي گويد « من با سکوت چند سال گذشته، جان دادن تدريجی خود را طولانی تر مي‌کردم.» مي گويم نه تنها جان کندن تدريجي خود را طولاني کرد، بلکه اين سکوت اهرمي شد براي جان کندن تدريجي يک ملت.

تنها اميد من اين است که ديگر همگنان گنجي درسي آموخته باشند، چرا که شتر استبداد مذهبي و ولايت مطلقه فقيه دير يا زود در خانه آنها هم خواهد خوابيد. هر چه زودتر با ولايت مطلقه فقيه مرزبندي کنند هم به نفع خودشان است و هم به نفع ملت شان

.علي ناظر – 27 تير 1384 - ديدگاه
حکومت مرگ
قتل شوانه قادری در مهاباد






عکس ها از همبستگی ملی


این حکومت عوض شدنی و اصلاح شدنی نیست.

چقدر باید بگذرد؟ چند نفر باید بمیرند و شکنجه و اعدام شوند تا بفهمیم که همه ارکان این حکومت سر و ته یک کرباس هستند؟

خبر از دیدگاه

یک فعال انقلابی در مهاباد به قتل رسید

ساعت 10 شب 18/4/84 جوانی بنام شوانه قادری معروف به شوانه سید قادر در میدان استقلال مهاباد بدست جاشهای محلی و نیروهای اطلاعات و انتظامی مهاباد به قتل رسید. شوانه کسی بود که در اکثر اعتراضات وتظاهرات شهرستان مهاباد حضور فعالانه داشته و به همین دلیل مدتی بود که تحت تعقیب نیروهای اطلاعاتی و مزدوران محلی بود که سرانجام شب 18 تیرماه 1384 طی یک نقشه طرح ریزی شده توسط اداره اطلاعات ونیروهای جاش محلی کشته شد. بعد از کشته شدن شوانه جوانهای میدان استقلال و پشت تپ تا ساعت 1 یک بعد از نصف شب در خیابانهای چهارراه مولوی و میدان استقلال دست به اعتراض زدند و از شوانه پشتیانی نمودند و حمله وحشیانه نیروهای سرکوبگر را محکوم کردند.

----------------
عکس های دیگر از جسد شوان قادری-
( از همبستگی ملی(

اخطار: این عکس ها بسیار هولناک و غیر قابل تحمل هستند. اگر فکر میکنید طاقت نمی آورید نگاه نکنید.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند...

ببینید بر سر جوان مردم چه آورده اند. همه جای دنیا دولت ها پول خرج میکنند تا یک روز به عمر یک مریض اضافه کنند. در کشور بخت برگشته و ملا زده ما جوان رشید را میگیرند و شکنجه میکنند و میکشند و بعد هم جسدش را روی زمین میکشند.

میدانید چرا؟
برای اینکه میدانند حافظه تاریخی ما کوتاه است.
برای اینکه ما اینها را خواهیم بخشید
شاید چند سال دیگر بهشان رای هم دادیم

ما جنایت های سال 60 را دیدیم
قتل عام 67 را دیدیم

میگفتند که به دختران تجاوز میکنند- زن هفتاد ساله را شکنجه میکنند و میکشند
با برانکار جوانها را میبرند پای دیوار اعدام

حرفی نزدیم

گفتیم غلو میکنند

گفتیم خوب هر کی وارد سیاست بشه همین بلا هم سرش میاد. ما سیاسی نیستیم.

در خارج آمدند و ترور کردند و کشتند گفتیم خوب ما را که نکشته اند.

مارا که شکنجه نکرده اند

حجاریان و جلایی پور و خلخالی شدند اصلاح طلب
موسوی خوئینیها که رییس دادگاه مرگ بود شد اصلاح طلب

مخملباف شد فیلمساز و هنرمند

اپوزیسیون ما شد محمدرضا خاتمی و آقاجری

زندانی سیاسی ما شد اکبر گنجی*

خاتمی شد دکتر و فیلسوف

به لاجوردی گفت خدمتگزار
به دانشجویان گفت اوباش

جوانمان را از پنجره پرت کردند پایین
یادمان رفت

یادمان رفت که بر سر داریوش و پروانه فروهر
مختاری
پوینده
سعیدی سیرجانی
چه آمد
و خاتمی چه کرد

دخترانمان
کودکانمان در کشورهای همسایه خرید و فروش میشوند

جوانانمان چشم و کلیه شان را میفروشند

اعتیاد و فساد بیداد میکند
یادمان میرود
عیبی ندارد

گفتیم در عوض رنگ مانتوها شاد شد
دیگه کسی به ماهواره زیاد سخت نمیگیره

ما زود یادمان میرود
برای اینکه نفع ما در فراموشی است
برای اینکه فراموشی
آسان تر از ایستادن و نه گفتن و فحش خوردن
و کتک خوردن و زندانی شدن و مارک و برچسب تروریست خوردن است

و این چرخه ادامه خواهد داشت

تا روزی که ما بفهمیم که هیچ چیزی به خصوص آزادی
نه آسا ن به دست می آید و نه کسی مجانی به آدم تقدیم میکند

تا روزی که چشممان را از سراب برداریم و به دریایی که بی دریغ خودش را جلو ما پهن کرده نگاهی دقیق بیندازیم

تا آن روز

هر وقت فراموشی به سراغمان آمد
چهره خونین شوانه قادری
جوان رشید کرد را
که هر جای دیگر این دنیا بود الآن شاید زنده بود
را به خاطر بیاوریم...

-------------
* من با زندانی بودن اکبر گنجی و هیچ زندانی دیگری به جرم عقیده موافق نیستم. اعتصاب غذای اکبر گنجی را هم ارج مینهم.
اما در بهمن ماه زندانیان سیاسی در گوهر دشت سی و دو روز اعتصاب غذا کردند. فرزاد حمیدی تا نابینایی و مرگ پیش رفت. صدای کسی در نیامد. آیا گنجی از آنها مبارز تر است یا هزینه دفاع از گنجی کمتر از دفاع از یک زندانی سیاسی مجاهد یا کمونیست است ؟