Sunday, December 19, 2004


عكس از راديوفردا

حاجيه اسماعيل وند در سه روز آينده سنگسار خواهد شد.

جمهوري اسلامي ايران در طول عمر ننگين خود ركوددار بسياري از اعمال غير انساني است. . كه در مورد زنان بعد فجيع تري به خود ميگيرد. تجاوز به دحتران قبل از اعدام-اعدام زنان حامله- شكنجه در خانه هاي مسكوني و ...سنگسار..به جرم رابطه نامشروع.

در جمهوري اسلامي انسان ها بايد زجر كش شوند. اين كه زندگي هر روز انسان ها شكنجه است كافي نيست. فقر- اعتياد- افسردگي - نااميدي به آينده بس نيست. بايد جوان را گرفت - زجر كش كرد- زير تلي از سنگ كم كم جانش را گرفت - بايد شكنجه هاي فجيع نر اختراع كرد- براي اينكه جوان پرشور است و خطرناك- بايد انسان ها را به هر ترتيب ترساند و منفعل كرد و با خيال راحت بر دلارهاي نفتي صاحب شد.

قاتل حاجيه و ليلا وعاطفه و ژيلا و زهرا كاظمي تنها ملايان خون آشام نيستند. بلكه حكومت هايي كه به اين دژخيمان ياري ميرسانند و با آنها دست ميدهند و رژيمي را كه 51 بار به جرم نقض حقوق بشر در سازمان ملل محكوم شده قابل ؛ رفرم؛ ميدانند از اين ملاها بدتر هستند.

؛سيايت و منافع همه چيز را توجيه نمي كند. هيچ پرنسيبي در دنيا مذاكره با كساني كه زندگي انسان ها را بي ارزش ميدانند توجيه نمي كند. اروپا بايد از اين دوران سياه تاريخ خود شرم كند. به عنوان ايرانيان بايد به اين سياست منفعت طلبانه اعتراض كنيم. . هر بار اروپاييان با ايران بر سر ميز مذاكره نشسته اند وضع حقوق بشر در ايران خراب تر شده است- اعدام ها فزوني گرفته اند - پناهندگان به ايران مسترد شده اند و مخالفان ايران به خصوص مجاهدين محدودتر شده اند. اگر اين سياست ها براي بر پا نگاه داشتن جكومت ملايان نيست پس چيست؟

جالب است كه اين افعي كه آقايان در آستين مي پرورانند از همين مذاكرات و آوانس ها جان ميگيرد و نه تنها به فرامين اربابان خود وقعي نمي نهد بلكه هر چه بيشتر در سياست هاي ضد انساني خود جري تر ميشود. ملايان ديوانه حالا دنبال بمب اتم هستند. دولتي كه نماينده مجلسشان به راحتي از تريبون مجلس براي زنان خياباني حكم اعدام صادر ميكند معلوم است كه با بمب اتم چه خواهد كرد. اما اروپا چنان سرمست قراردهاي سود آور در ايران است كه فعلا اين را خطري نمي داندو شايد هم برايش آسان تر است كه پس از سركيسه كردن مردم ايران با يك حمله نظامي كاررا يكسره كند.

در يان ميان زندگي انسانهايي مثل ليلا و حاجيه و عاطفه و وبلاگ نويسان دستگير شده و زندانيان سياسي و ...است كه از بين ميرود. اين حكومت قابل رفرم و بهتر شدن نيست. . راه آسان وجود ندارد . بايد اين دندان پوسيده را كند و دور انداخت. بايد يك حكومت مردمي كه در آن دين از سياست جدا باشد و حقوق همه انسانها در آن مراعات شده باشد سر كار بيايد. تا آن روز بايد هر چه ميتوانيم افشاگري كنيم و جان آنها را كه مي توانيم نجات بدهيم.. براي نحات حاجيه بايد كاري كنيم.

خسن آقاي عزيز در وبلاگش آدرس كمپين عفو بين الملل براي نجات ليلا را داده است. شما هم برويد و امضا كنيد. سرعت اعدام ها و سنگسار ها را آنقدر زياد كرده اند كه آدم سرگيجه ميگيرد اما تا نيفتاده ايم بايد هر كاري از دستمان بر مي آيد انجام دهيم.
حتي اگر شده يك تلفن به عفو بين الملل ...

*************

مرگ بي خانمان ها و كارتن خواب ها
دولت بي لياقت و آدمخوار جمهوري اسلامي 25 سال است كه سر كار است و در اين ميان به جز بيشتر كردن قطر شكم و گردن سران خود كاري نكرده است.
در عرض يك ماه هشتاد نفر فقط در تهران از سرما جان خود را از دست داده اند. مقامات ايراني آنقدر بي شرم هستند كه تازه منت هم بر سر مردم ميگذارند و ميگويند همه جاي دنيا مشكل بي خانمان ها وجود دارد. . همه جاي دنيا ملاها سر كار نيستند. زنان به جرم بدحجابي دستگير و زنداني نمي شوند. جوانان به جرم وبلاگك نويسي تحت شكنجه قرار نميگيرند. همه جاي دنيا انسانها لااقل در حريم زندگي خصوص خود آزاد هستند.

اين انسانها خوابيدن در خيابان ها و مردن در سرما را انتخاب نكرده اند. شرايط اسف يبار زندگي در ايران آنها را به اين روز انداخته است. مگرفروختن كليه و چشم و بدن براي امرار معاش به صورت يك امر عادي در نيامده است؟
دولت جمهوري اسلامي در همه سياست هايش شكست خورده است. 25 سال حكومت آخوندي جز مرگ براي ايرانيان چيزي به ارمغان نياورده است.

آنچه در اين ميان اميد را در قلب انسان زنده ميكند انسانيت جوان هايي است كه براي همدردي با بي خانمان ها شب هاي متوالي را در خيابان ها به سر ميكنند و از اين طريق توجه جهانيان را به اين انسانهاي بي پناه جلب ميكنند. اگر ايران خميني و رفسنجاني و خاتمي و خامنه اي و لاجوردي دارد در عوض انسان هاي پاكي هم دارد كه بي هيچ چشمداشتي براي آزادي و بهروزي ديگران تلاش ميكنند. مبارزاني كه جان خود را دردر راه آزادي فدا ميكنند. مبارزاني كه زندگي عادي را رها ميكنند و عمر خود را وقف آزادسازي كشورشان ميكنند و جواناني كه در همين حكومت ضد انساني بزرگ شده اند اما به عوض گردن نهادن به فرامين ضد بشرس آخوندها انسانيت را انتخاب ميكنند. بر دست تك تك شما بوسه ميزنم...

جوانان ايراني بدون هيچ چشمداشتي به كمك اين انسانها آمده اند. علي عزيز در صفحه اش به همه اخبار مربوط به كارتن خواب ها لينك داده است و بي وقفه براي كمك به آنها تلاش ميكند. با خبر رساني و كمك هاي خود به ياري اين انسانها بشتبابيم.

يك راه سريع براي كمك رساني به كارتن خواب ها جاي دادن آنها در استاديوم هاي ورزشي و مساجد است. . تهران هر كمبودي داشته باشد مسجد كم ندارد. . اما از ملا هاي حاكم بر ايران چه توقعي مي شود داشت؟‌ . ....

**********

سخنراني مريم رجوي در كميسيون پارلمان اروپا

هفته پيش درست دو روز بعد از امضاي معاهده ننگين بين چهار كشور اروپايي و ايران مريم رجوي در استراسبورگ در يك كميسيون پارلمان اروپا به عنوان مهميان حاضر شدو سخنراني كرد. يكي از شرايط دولت ايران براي منجمد كردن فعاليت هاي اتمي اين است كه اروپا نام مجاهدين خلق را همچنان در ليست تروريستي نگاه دارد. انگار نه انگار كه اين دولت ايران است كه در جاي جاي دنيا به جرم تروريسم محاكمه شده و براي سرانش حكم جلب بين المللي صادر شده است. وقتي گردن زدن ها در عراق را مي بينم درست به ياد روش كشته شدن شاپور بختيار و بريدون فرخ زاد مي افتم كه با چاقو گلويشان را بريده بودند. اينها را اگر من ميدانم حتما مقامات اروپايي همميدانند اما دلارهاي نفتي را به زندكگي انسانهاي ميدل ايتي ارجح ميشمارند.

به همين دليل سخنراني مريم رجوي در پارلمان اروپا در اين موقعيت اهميت زيادي دارد. اكنون در نقطه اي از تاريخ هستيم كه نه تنها مردم ايران بلكه مردم همه دنيا بر سر يك دوراهي قرار دارند. احازه دادن به بقاي ننگين ملاها يا دست برداشتن از حمايت از آنها؟
آيا ملاها قابل تغيير هستند؟‌دادن امتياز به آنها آيا باعث خواهد شد كه وشع زندگي مردم ايران و مردم دنيا بهتر شود يا فقز بدبختي بيشتري براي بشريت به ارمغان خواهد آورد؟

علاوه بر اينها مريم رجوي به يك نكته مهم ديگر اشاره ميكند. اين كه دنيا سناريويي درست كرده كه طبق آن يا بايد با ملاها سازش كند و بهشان پر و بال بدهد يا اينكه به ايران حمله نظامي كند. در صورتي كه ايرانيان خود ميتوانند و قادر هستند كه سرنوشت خودشان را در دست بگيرند و يك حكومت مردمي در ايران بر سر كار بياورند . در اين ميان به كمك غرب يا حمله نظامي كه باعث بدبختي بيشتر ايران خواهد شد احتياجي نيست. فقط بايد غرب دست از حمايت از اين ملاها بردارد آنوقت خواهيم ديد مردم ايران چه خواهند كرد

سخنان مريم رجوي :
من در شرايطي به اينجا آمده ام كه استبداد مذهبي حاكم بر ايران, ازيكسو در داخل كشور مرزهاي جديدي را در نقض حقوق بشر در نورديده و ازسوي ديگر با مداخلات فزاينده در عراق و تلاش براي توليد سلاح اتمي. به بزرگترين چالش جامعه بين المللي تبديل شده است. ملاهاي تهران و كساني كه در وضع موجود منفعت دارند, اين را الغا ميكنند كه هر تغيير جدي, مستلزم جنگ خارجي است و گزينه اي جز سازش وجود ندارد. اما من امروز آمده ام بگويم يك راه حل سوم وجود دارد: تغيير توسط مردم و مقاومت ايران.اگر موانع خارجي برداشته شود, مردم و مقاومت ايران توانايي و آمادگي اين تغيير را دارند و اين تنها راه جلوگيري از جنگ خارجي است. امتياز دادن به ملايان آلترناتيو جنگ خارجي نيست و آنها را از اهداف شومشان منصرف نخواهد كرد.


ما مجبور به انتخاب بين مماشات يا جنگ نيستيم. معادله «يا جنگ و دخالت نظامي يا مماشات» يك فريب سياسي است. راه حل سوم در دسترس است. مردم و مقاومت سازمان يافته آنها, ظرفيت و توانايي تغيير را دارندمقاومت سازمانيافته با 120هزار شهيد و بيش از نيم ميليون زنداني سياسي طي 25سال گذشته, عمق و شدت و پايداري واكنش جامعه دربرابر اين رژيم را نشان ميدهد. اين مقاومت با ارائة يك آلترناتيو كثرت گرا, با شبكه گسترده اجتماعي و با ارتش آزاديبخش ملي, توان و پتانسيل تغيير را دارد. اين مقاومت در سخت ترين شرايط داخلي و منطقه اي, جنبش مردم براي دمكراسي را رهبري كرده است. خانم رجوي تاكيد كرد مهمترين مانع و راه بند تغيير در ايران, سياستهاي غربي است. غرب قيمت سازش با ملايان را از جيب مردم ومقاومت ايران ميدهد ومهمترين, نامشروع ترين و زيانبارترين كار غرب قبول درخواست ملايان براي زدن برچسب تروريستي به مقاومت ايران بوده است. برچسب تروريستي به مقاومت ايران ناديده گرفتن اراده يك ملت براي تغيير درايران است. اين برچسب ناديده گرفتن همان راه حل سوم است. اين برچسب, انكارحق يك ملت براي مقاومت دربرابرفاشيسم مذهبي است. اين برچسب فتواي سركوب يك ملت به دست رژيمي است كه 51قطعنامه ملل متحد آن را به خاطرنقض حقوق بشرمحكوم كرده است.

خانم رجوي گفت:ما از غرب نه پول ميخواهيم و نه سلاح, ما ميخواهيم بين مردم و مقاومت از يكسو, و رژيم حاكم ازسوي ديگر, بيطرف باشند. حق مقاومت را نفي نكنند و به ملايان امداد نرسانند. حذف برچسب نا عادلانه تروريستي خواست مشروع مردم ايران است و من از خلال تجربه ام با مردم فرانسه مطمئن هستم كه اكثريت قاطع مردم اروپا از اين خواست حمايت مي كنند. رژيم آخوندي مانع تحقق صلح وآرامش در منطقه و به ويژه درعراق است. تغيير اين رژيم و استقرار آزادي و حاكميت مردم در ايران, كليد صلح و ثبات و همزيستي در منطقه خاورميانه و پايان خشونت و نفرت در زادگاه موسي, مسيح و محمد است






Monday, December 06, 2004

سعید ماسوری زندانی سیاسی در آستانه اعدام

هر روز باید برای نجات جان یک انسان بی گناه از چنکال ملاهای خون آشام تلاش کنیم .
متن نامه برادر سعید ماسوری زندانی سیاسی که هر لحظه ممکن است اعدام شود
( از دیدگاه)


مردم شریف و آزاده
گروهها و سازمانهای مدافع حقوق بشر

سعید و خانواده سعید از شما تقاضای کمک دارند. کمک کنید تا سعید به سلول خود برگردد و از بلاتکلیفی بیرون بیاید و مسولین حکم لغو اعدام وی را به او ابلاغ کنند. این خواست
زیادی نیست. اعتراضات شما در این مدت، جمهوری اسلامی را از اعدام سعید بازداشته است. شما با ادامه اعتراضتان می توانید، و ضعیت سعید را دگرگون کنید و نگرانی خانواده و بویژه مادر سعید را بر طرف کنید. در پیوست این یادداشت، شما نامه مادر سعید را ملاحظه می کنید. این تقاضای کمک مادری است که فرزند عزیزش زیر تبغ جمهوری اسلامی، شب را به صبح می رساند، دست یاری مادر سعید را رد نکنید و به یاری سعید و زندانیان سیاسی ایران بشتابید
منوچهر ماسوری
0046-736999114
manochermasori@yahoo.com

سومین هفته سعید ماسوری در انفرادی و نامه سرگشاده مادر سعید
آخرین اخبار و وضعیت جدید سعید


بعد از ملاقات کوتاهی که هفته پیش مادر سعید، با سعید در حضور بازجو داشت. خانواده به دادگاه رفته و از مسولین خواسته اند که تکلیف خانواده را روشن کنند و بگویند تا کی سعید قرار است در انفرادی باشد. و چرا وقتی شاهرودی می گوید که انفرادی نداریم و اگر هم هست غیر قانونی است، شما سعید را در انفرادی نگه داشته اید. و مسولین در جواب خانواده گفته اند که ما برای حفظ نظام هر کاری که لازم باشد می کنیم و تا زمانی که سعید با ما همکاری نکند و دست از کارها و فعالیتهایش از زندان برندارد وضع او به همین منوال است. خانواده پرسیده اند که آخر چه فعالیتی می شود در زندان کرد و آنها جواب داده اند که سعید ایجاد تشکل کرده و خبر ها را به بیرون می دهد. بلاخره بعد از اصرار خانواده برای ملاقات سعید می گویند که هر دو هفته یکبار می توانید همگی به ملاقات وی بروید و سعید کنید با وی صحبت کنید که با ما همکاری کند. خانواده هم روز پنجشنبه از ساعت 9 صبح به زندان اوین مراجعه می کنند ولی تا ساعت 3 بعد از به آنها اجازه ملاقات نمی دهند. مسولین زندان اظهار می کنند که با آنها هماهنگی نشده است. بعد از اصرار فراوان تنها به مادر سعید اچازه می دهند که مدث 15 دقیق با وی ملاقات کند. مادر سعید می گوید که سعید زیر فشار شبانه روزی است و وضعیت سلامتی اش نامناسب است. سعید از زندان به همه انسانهای شریف و آزدیخواه دنیا درود فرستاده و تقاضای کمک کرده است.

گپی کوتاه با" ليلا" ؛ دختر عقب مانده ای که در انتظار اعدام است

(به نقل از روشنگری)


سايت زنان ايران: "اعدام برای دختر 18 ساله "؛ اين تيتری بود که بيشتر روزنامه ها بعد ازصدور حکم اعدام برای ليلا از سوی شعبه 25 دادگستری اراک انتخاب کردند، اين حکم در حالی صادر شد که در آن توجهی به عقب ماندگی ذهنی ليلا و شرايط خانوادگی اش نشده بود. ليلای 18 ساله با همان بيان کودکانه اش در دادگاه توضيح داد که چطور مادرش او را به مردان مختلف اجاره می داد تا زندگی فقيرانه شان با فروش جسم ليلای عقب مانده تامين شود. ليلا که زيرکی ديگران را نداشت صادقانه توضيح داد که چطور برادران و پدرش به او تجاوز کردند. آيا اگر ليلا می دانست گفته های بی پرده او و راستگويی اش در باره اين که خويشانش با او چه کردند، سرش را به سمت دار خواهد برد، باز هم با همين صداقت کودکانه رو بروی دستگاه قضاوت می ايستاد؟ يا شايد می پنداشت ماءمن امن عدالت پناهی برای اوست. پناهی که نزديکترين کسانش نيز آن را از او دريغ کردند! بدون شک شما خواننده عزيز سوالهای زيادی برای پرسيدن از ليلا ، خانواده، وکيل و قاضی اش داريد. اين گفت و گوی بسيار کوتاه در زندان با ليلا صورت گرفته وتنها گپی با اوست و به همه آن پرسشها جواب نمی دهد. اما شما را که به دفاع از حقوق زنان علاقه منديد روبروی يکی از تلخترين واقعيتها در باره زندگی دختری می نشاند که تنش را فروختند و اينک به همين جرم حق حيات نيز بر او حرام شده است.آنچه می خوانيد ممکن است نخست گفت و گويی بسيار ساده و بی مايه حتا به نظر ايد اما پشت اين حرفهای بسيار ساده دره ای ژرف است که به اندک نظری می توان ديد. شما با دختری که تنها دلخوشی اش در زندگی پفک و شکلات است چيز ديگری می توانيد گفت؟ اما سايت زنان بر ان است تا از افراد درگير با اين پرونده اخبار و اطلاعات ديگری هم به دست آورد.

*می دانی چند سال داري؟
18 سال.

*می دانی قرار است اعدام شوي؟
گفته اند قرار است اعدامم کنند، اما در زندان همه می گويند دروغ است. دوستانم می گويند تو را می بخشند فقط می خواهند کمی بترسی. من کاری نکرده ام که !مادرم می گفت امشب برو به خانه آن مرد ،من هم می رفتم.اگر می گفت نرو، نمی رفتم.من هر چه او می گفت گوش می کردم.

*چرا هر چه او می گفت انجام می دادي؟
می ترسيدم اگر به حرف او گوش نمی کردم همه اذيتم می کردند. *مثلا چه می کردند؟ کتکم می زدند.هم مادرم و هم پدرم.آنها با من رفتار خوبی نداشتند.

*اولين بار که با کسی ارتباط داشتی کی بود؟
اولين بار که مادرم مرا به خانه مردی برد 8 سالم بود. خيلی سخت گذشت.آن شب گريه کردم.خيلی گريه کردم.اما مادرم فردای آن روز آمد به دنبالم و مرا به خانه برد وبرايم شکلات و پفک خريد.

*فرزندانت را دوست داري؟
خيلی دوستشان دارم.قبل از اين که به اينجا (زندان) بيايم خيلی با هم بازی می کرديم.

*چند بچه داري؟
دو دختر دارم و يک پسر.آنها خيلی مهربانند.

*خودت بزرگشان کردي؟
مدتی مادرم نگهشان داشت.بعد هم مدتی پيش پدرشان رفتند.حالا نمی دانم کجا هستند.

*پدرت چه؟ او را دوست داري؟
او مرد بد اخلاقی است.از او می ترسم.کتکم می زند.از بچگی کتکم می زد.اما وقتی برايم خوراکی می خرد دوستش دارم.

*مادرت اينجا به ديدنت می آيد؟
نه، از وقتی به زندان افتادم ديگر به سراغم نمی آيد. اگر مادرم را ديدی به او بگو قول داده بود برايم اينجا شکلات و پفک بياورد.پيراهن قرمز رنگم را هم فراموش نکند.

*************

-لیلای هجده ساله- پیرمرد 64 ساله ای که اعدام میشود- وبلاگ نویس های دستگیر شده- سعید ماسوری زندانی سیاسی محکوم به اعدام- سرکوب زندانیان سیاسی بند یک- شکستن دندان های بینا داراب وند- - وادار کردن زندانیان به توبه نامه نویسی و اعتراف به جاسوسی و کارهای خلاف اخلاق....

اینها همه از برکات ملاهای آدم خواری است که بیست و پنج سال است خون ما را در شیشه کرده اند. با هر امضای اروپا و با هر تایید سازمان های بین المللی با بستن هر قرارداد تجاری این لاشخواران در اعمال ضد انسانی خود جری تر می شوند. .

چطور ممکن است این اخبار را شنید و باز پس از بیست و پنج سال زجر و شکنجه باز به استحاله این حکومت ضد بشری اعتقاد داشت؟

چطور ممکن است فکر کرد که میشود در ظرفیت قانون در هوای این کشور تنفس کرد؟

هوای این کشور به میکرب هایی به نام ملا آلوده است که بیماری ارتجاع و فساد را در جامعه شایع کرده اند. تا این میکرب ها ریشه کن نشوند فقر و بدبختی و جهل و فحشا و بیسوادی و اعدام و شکنجه و هر بدبختی دیگری که فکر کنیم بر سرمان خواهد آمد.

سرگذشت لیلا را می خوانم و فکر میکنم چند لیلای دیگر در ایران هستند؟ چند ژیلای دیگر؟ چند عاطفه دیگر؟
این کودکان اگر در ایران به دنیا نیامده بودند چه بسا سرنوشت دیگری داشتند. می گویند تجربه های بسیار تلخ و درد آور باعث شوکهای شدید ی می شود که رشد ذهنی قربانی را متوقف میکند. احتمالا لیلا و عاطفه هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.احتمالا عقب ماندگی ذهنی لیلا و عاطفه تاثیر تجاوز به آنها در سن کودکی است. اما حمهوری جهل و جنایت که خود باعث و بانی فقر و بدبختی خانواده های این کودکان است به جای ریشه کن کردن عامل بدبختی معلول را از بین می برد. در مورد عاطفه به این دلیل که قاضی بی شرم و مامورین انتظامی هم شریک جرم و متجاوز بودند و می خواستند مدرک جرم را هر چه زودتر از بین ببرند. در باره لیلای زیبا اما عقب مانده ذهنی هم چه بسا که شرایط یکسان است.
اما چه کسی به این جرم ها رسیدگی خواهد کرد؟
قوه قضاییه؟ خاتمی ؟ خامنه ای؟ سازمان ملل؟

**********

نگذاریم لیلا اعدام شود


Thursday, December 02, 2004

اتحاد- مبارزه- پیروزی

سیاه و سپید
امروز دیگر هیچ چیز خاکستری نیست. همه چیز واضح و روشن است. مرزها کاملا مشخص هستند. در جنایتکار بودن این دولت دیگر شبهه ای نیست. در این که این دولت جنایتکار دین را آلت دست قرار داده تا بیشتر بخوردو بچاپد و بکشد دیگر تردیدی نیست. در این که دوت های غربی از این جنایت ها آگاهند شکی نیست. در این که در این ایلغار آنها هم سهم بزرگی دارند و به همین دلیل در برابر این جنایات سکوت میکنند هم شکی نیست.
و بی تردید و بی هزاران تردید سرنوشت ما ایرانیان را فقط خودمان رقم خواهیم زد .

آخرین معامله اروپا و غرب با ایران به خوبی و خوشی برگزار شد. ملاهای شکم گنده با منطقی که حتی مورچه را هم به شک می اندازد اما با دسته چک هایی که از جیب مردم ایران صادر میکنند یک فرصت طلایی دیگر برای خود خریدند. . . کاملا واضح است که دنیا به خوبی از نیات پلید ملاها آگاه است اما چون ملاها در این بچاپ بچاپ با دنیای سرمایه داری همکاری "گرانقدری" دارند حیف است که اروپا و امریکا از این خوان نعمت بی بهره بمانند..

به گمان من نقشه امریکا و اروپا برای ایران این است که همانطور که صدام را سالها تقویت کردند و پس از تحریم هایی که کمر مردم عراق را شکست کشورشان را اشغال کردند ایران را هم به همان ترتیب می خواهند از پا در بیاورند. اگر مردم عراق سرنوشتشان را خودشان به دست گرفته بودند شاید در این گرداب نمی افتادند. امروز هم اگر ما سرنوشتمان را خود به دست نگیریم فردایمان چه بسا فرقی با عراقی ها نداشته باشد.

یک بار و برای همیشه به ملاهای خائن نه بگوییم.
برای رها شدن از شر ملاها راه آسان وجود ندارد.

می گویند مار گزیده از زیسمان سیاه و سفید می ترسد. ما هم از ضربه های مهلکی که از ملاجماعت خورده ایم می ترسیم که فردایمان از این هم بدتر شود. .

خفقان- شکنجه- سرکوب بی حد و حصر- شایعه پراکنی در باره مخالفان و بدبین کردن مردم- همه برای منفعل کردن مردم به کار گرفته میشوند.

همین امروز و همین ساعت که من و شما داریم در باره سرنوشتمان فکر میکنیم در کشورمان دختران هجده ساله منتظر اعدام و سنگسار هستند. دخترانی هستند که برای یک لقمه نان توسط خانواده هایشان فروخته میشوند. کودکان خیابانی- دانشجویانی که برای شهریه یک کلیه شان را میفروشند- جوانانی که روزی یک بار در خیابان های شهر اعدام میشوند- جوانانی که انسانیت را فراموش میکند و به جانورانی ملاصفت تبدیل میشوند- کودکانی که ازگرسنگی می میرند- انسانهایی که به دام اعتیاد می افتند- انسانهایی که از افسردگی و بیماریهای روانی که این دولت برایشان به وجود آورده زنج میرند- زنهایی که باید مدام مراقب حجابشان باشند..جوانانی که برای یک کلمه حرف مخالف نوشتن در زندانها به سر میبرند...اینها همه نیروهایی هستند که اگر در راه سازندگی این کشور به کار گرفته میشدن مسلما وضع ایران از این خیلی بهتر می بود.

برای دولت های غربی فرقی ندارد که روزی هزار نفر هم در ایران بمیرد. ما اهل "میدل ایست" هستیم. آنها اهل ینگه دنیا. . در سال 1994 در درگیری بین دو قبیله توتسی و هوتو هشتصد هزار نفر به قتل رسیدند . در همان حال دولت های خارجی اتباع خود را از آنجا خارج کردند و حتی دولت فرانسه که در آنجا نیروهای نظامی داشت نه تنها جلوی این قتل عام را نگرفت بلکه از خارج کردن مردمی که در جلوی هلیکوپترهای به فرانسویان التماس میکردند هم خودداری کرد.
در فلسطین- عراق-افریقا- در جای جای دنیا انسانها فله ای کشته میشوند و کسی را باکی نیست مگر اینکه قیمت سهام یا نفت بالا و پایین برود.

غرب ما را به شکل دلار و یورو می بیند. این ما هستیم که باید ارزش واقعی خودمان را بدانیم و طبق آن حقمان را بخواهیم. چه از ملاها چه از دنیا.
ما هستیم که در برابر ناحقی هایی که به ما میشود چه در ایران و چه در دنیا باید گردن بیفرازیم و اعتراض کنیم.
معاملات تجاری با دولت ایران و اغماض های غربی ها همیشه در ایران به بهای بدتر شدن وضع مردم و نقض بیشتر حقوق بشر و بدتر شدن وضعیت پناهندگان ایرانی در دنیا تمام میشود. به این معاملات ننگین باید اعتراض کنیم.

فایده این اعتراضات چیست؟

به گمان من این اعتراضات به طور مستقیم روی تصمیم های دولت های غربی اثر نمی گذارد. اما روی افکار عمومی مردمی که دولت هایشان را انتخاب میکنند اثر دارد و می تواند به طور غیر مستقیم موثر واقع شود.
نکته دیگر این است که باید بر تبلیغات دولت ایران که می خواهد وانمود کند مردم ایران پشتیبانش هستند فائق آمد. بطور مثال در همه رسانه های ایرانی و خارجی و از زبان دولتمردان ایران میشنویم که مردم ایران همه خواهان به دست آوردن فن آوری اتمی هستند!!! که مسلما دروغی بیش نیست.

اثر مهم تر این اعتراضات این است که باید به خودمان و به دنیا نشان بدهیم که سرنوشت ما را خودمان تعیین خواهیم کرد. . سیاست دولت امریکا و اروپا این است که خودشان برای کشورهای دیگر به روش خمینی" دولت تعیین میکنند". ما می خواهیم دولتمان را خودمان تعیین کنیم. مردمی که صد سال است برای آزادی مبارزه میکنند و برای رهایی از چنگ ملاها تا حالا هزاران هزار شهید و اسیر داده اند احتیاجی به امریکا و اروپا ندارند.

اتحاد

بیایید به این فکر کنیم که اختلافات درونی ما مهم تر است یااختلاف ما با ملاها؟ چقدر دیگر می توانیم وجود این زالو ها را در ایران تحمل کنیم؟
تنها راه اتحاد این است که بر سر پرنسیب های خودمان متحد بشویم و از آنها کوتاه نیاییم. اتحاد به معنی عقب رفتن و عقب نشینی نیست.اتحاد برای ایجاد یک حکومت پارلمانی که در آن حقوق همه انسان ها مساوی باشد . به اقلیت های دینی و قومی بطور یکسان بها داده شود و دین از دولت جدا باشد. حقوق بشر رعایت شود. اعدام و مجازات های غیر انسانی دیگر در آن ممنوع باشد..
اینها حداقل خواسته های مردم است و باید حول این خواسته ها متحد شد.

در بهار آزادی در سال 1358 خیابان های تهران مملو از انسانهایی بود که با هم حرف میزدند و بحث میکردند و کتاب های ممنوع به هم میداند. در بهار آزادی یعدی هم همین خواهد بود. احتلاف نظرات از حالا هم بیشتر خواهد شد و چه خوب که همه بتوانند حرفشان را بزنند. در کشوری که اختناق سالهاست بر آن حاکم بوده مسلما اختلاف نظر و سلیقه خواهد بود و باید همه اینها محترم شمرده شود. .
اما مسلما تا متحد نشویم بر این دیو هزار سر پیروز نخواهیم شد.

اتحاد - مبارزه- پیروزی



----------------

مطلب زیر را امروز درروشنگری خواندم. تا کی باید ساکت بنشینیم؟
( تاکیدها از من است)
سرنوشت تكان دهنده دختر جوانى كه در آستانه اعدام است*

ليلا در 9 سالگى مادر شد و 100 ضربه شلاق خورد، در 12سالگي‌ به‌ عنوان ‌صيغه‌ واگذار شد، در 14 سالگي‌ دوباره 100 ضربه‌ شلاق‌ خود و در زايشگاه‌ دوقلو زاييد و.. اكنون به خاطر تن فروشى پاى چوبه اعدام يك‌ بسته‌ پفك‌ و چند شكلات‌ كاكائويي‌ آرزوى اوست روشنگرى: گزارش زير، روايت يك "عاطفه" ديگر است همان كه در نكا به دارش آويختند و خريداران او و متجاوزان به جسم او بودند كه چنين كردند. وقتى "عاطفه" را اعدام كردند و موج اعتراض جهانى برخاست، دستگاه قضايى جمهورى اسلامى در واكنش به فشارهاى بين المللى و اعتراض مجامع حقوق بشر ادعا كرد كه مى خواهد اعدام كودكان را متوقف كند و بعد كه موج اعتراضات فرو كشيد نه تنها همه ادعاها مسكوت ماند كه به نام "حساسيت هاى شرعى" حتى با برگزارى تجمع اعتراضى نهادهاى غيردولتى مدافع حقوق كودكان و زنان كه برنده جايزه صلح نيز از جمله فراخوان دهندگان آن بود مخالفت كردند و اجازه ندادند تجمعى در اعتراض به اعدام كودكان شكل بگيرد، به جاى آن طرح "كنترل اجتماعى" را مطرح كردند كه يكى از محورهاى اصلى آن گسترش سركوب دختران و زنان است.
و جمهورى اسلامى كه پاسدار ننگين ترين اشكال مردسالارى است همواره چنين عمل كرده است: هر وقت دمش را لاى تله ديده است و زير موج اعتراض وجدان هاى بيدار در داخل و خارج از كشور قرار گرفته است، وعده و وعيد داده است، طرح هاى اصلاحى به ميان كشيده است و فرصت خريده است و افكار عمومى فريفته است و تا سروصداها را خوابانده است چند "عاطفه" را بى سر و صدا و با بى عاطفه گى اعدام كرده است.
اين رژيم گرگ صفت هر وقت كه راز جنايتى وجدان زخم خورده ملتى اسير و فقير را سخت به درد آورده است به جلو گريخته است و در مقام مدعى درآمده است و وعده رسيدگى و عدالت داده است و بعد كه افكار عمومى در هزارتوى رنج هاى بى پايان زندگى فلاكت بار روزانه در جهنم اين نظام وحشى و مردسالار هزار پاره شد و در خود فرو نشست تازيانه ها را بر پيكرهاى نحيف كودكان و جوانان قربانى فقر و ستم فرود آورده است و اين روايتى است كه تا اين حكومت هست هرگز تمامى نداشته و هرگز تمامى نخواهد داشت. سرنوشت "عاطفه" و "ليلا" و عاطفه ها و ليلاها در نظام جمهورى اسلامى هرگز به پايان نخواهند رسيد، اگر اين رنج ها و ستم ها تنها به تك خروش هاى تنها و منزوى بيانجامد و اگر در پس هر فرياد در همين زمين شوره زار استبداد و زير همين تازيانه هاى شلاق اين حكومت، جوانه تشكلى و نهادى تازه برنرويد كه نه تنها نجات ليلا كه نجات نسل ليلا را از چنگال اهريمنى ملايان وجهه همت كند.

اى كاش جز اين راه ميان برى بود؛ اى كاش معجونى بود كه مى شد نوشيد و يك شبه نسل ليلا را از زجركش شدن زير چنگال مردان اهريمن صفتى كه اى بسا همين فردا در پاى طناب اعدام او شيهه مستانه بركشند، نجات دهد، اى كاش تنها سخن و كلام و بيان صدهزار باره ى نخواستن اين حكومت از سوى نخبه گان ناراضى و معترض و منتقد مى توانست معجزه كند و نقطه پايانى بر دردهاى نسل ليلا نهند، اما راز ماندگارى حكومت اعدام و شكنجه، بى سنگرى و بى سرپناهى مردمان اعماق است و براى پايان دادن به پرپر احتضار اين نسل هيچ راهى جز ساختن اين سنگرها وجود ندارد. گزارش زير در شماره يكشنبه 8 آذر روزنامه اعتماد انتشار يافته است:

اراك‌، گزارش‌ از زهره‌ تركماني‌
ليلا با صداي‌ بسته‌ شدن‌ در حياط‌ از خواب‌ پريد، به‌ رختخواب‌هايي‌ كه‌ به‌ رديف‌ تنگ‌ هم‌ در تنها اتاق‌ خانه‌پهن‌ شده‌ بود به‌ دقت‌ نگاه‌ كرد. جاي‌ مادر در كنار پدر روي‌ بالش‌ خالي‌ بود. به‌ آرامي‌ از روي‌ چهار برادر كه‌ در كنارش‌ خوابيده‌ بودند طوري‌ رد شد كه‌ آنها را بيدار نكند، دست‌ و رو نشسته‌ با همان‌ موهاي‌ ژوليده‌ جلوي‌ در، به‌ انتظار بازگشت‌ مادر نشست‌.
ساعتي‌ بعد مادرش‌ با دمپايي‌ پاره‌اش‌ از راه‌ رسيد. لقمه‌يي‌ از نان‌ تازه‌ را به‌ دست‌ ليلا داد و برعكس‌ هميشه‌ كه‌ براي‌ آوردن‌ ليلا به‌ خانه‌ موهايش‌ را مي‌كشيد دستي‌ به‌ نوازش‌ بر سر دخترك‌ كشيد و با مهرباني‌ گفت‌: "ليلا جون‌ مي‌خوام‌ ببرمت‌ يه‌ جاي‌ خوب‌، پفك‌ هم‌ برايت‌ مي‌خرم‌..." مادر با صابوني‌ كه‌ تنها براي‌ ميهماني‌ رفتن‌ و ايام‌ عيد از صندوق‌ گوشه‌ اتاق‌ بيرون‌ مي‌آورد دست‌ و صورت‌ و بدن‌ ليلا را در هواي‌ سرد پاييزي‌ در دستشويي‌ گوشه‌ حياط‌ با آب‌ كتري‌ شست‌ و با چادر كهنه‌اش‌ او را خشك‌ كرد، سپس‌ پيراهن‌ قرمز دست‌ دومي‌ را كه‌ برايش‌ خريده‌ بود بر اندام‌ زيباي‌ ليلا پوشاند. ليلا فقط‌ هشت‌ سال‌ داشت‌ اما نشانه‌هاي‌ بلوغ‌ زودرس‌ از او دختري‌ دوازده‌، سيزده‌ ساله‌ ساخته‌ بود. مادر بسختي‌ و با شتاب‌ موهاي‌ گره‌ خورده‌ خرمايي‌ رنگ‌ ليلا را شانه‌ زد، گونه‌هاي‌ برجسته‌ دخترك‌ از سايش‌ محكم‌ ليف‌ بر صورت‌ گل‌ انداخته‌ بود و به‌ پوست‌ سفيد صورتش‌ زيبايي‌ بخشيده‌ بود. مادر چادر مرطوب‌ را بر سر انداخت‌، دست‌ ليلا را كشيد و با هم‌ از خانه‌ بيرون‌ رفتند
. ساعتي‌ بعد ليلا خود را همراه‌ با مادر در خانه‌يي‌ مجلل‌ يافت‌أ خانه‌يي‌ زيبا اما محصور در حصارهاي‌ فلزي‌ بلند. ليلا غرق‌ در زيبايي‌ خانه‌ بود كه‌ مادر او را به‌ داخل‌ خانه‌ فراخواند، لحظه‌يي‌ بعد او را با مردي‌ كه‌ هم‌ سن‌ پدر اما لباسي‌ فاخر و سر و وضعي‌ آراسته‌ داشت‌ تنها گذاشت‌. ليلا از چشمان‌ دريده‌ و نفس‌هاي‌ تند مرد وحشت‌ كرد، مي‌خواست‌ با مادر اتاق‌ را ترك‌ كند كه‌ متوجه‌ پيچاندن‌ كليد در قفل‌ توسط‌ مادرش‌ شد. چرا مادر او را با آن‌ مرد غريبه‌ تنها گذاشت‌؟ هيچ‌ كس‌ در آن‌ ساعات‌ اوليه‌ صبح‌ از پشت‌ آن‌ ديوارهاي‌ سنگي‌ و حصار فلزي‌ صداي‌ عروسك‌ بلوريني‌ را كه‌ زير ضربات‌ سهمگين‌ پتك‌ فقر يك‌ انسان‌ و بوالهوسي‌ و افزون‌ خواهي‌ انسان‌ ديگر در هم‌ مي‌شكست‌ نشنيد. از آن‌ روز به‌ بعد هر روز ليلا با مادر از خيابانهاي‌ بالاي‌ شهر و پايين‌ شهر مي‌گذشت‌ و با بازشدن‌ در هر خانه‌، تنها وارد مي‌شد. او ديگر حتي‌ برنمي‌گشت‌ تا رفتن‌ مادر را به‌ نظاره‌ بنشيند و هر گاه‌ كه‌ در زير چنگالهاي‌ بي‌رحمانه‌ خفاشان‌ قرار مي‌گرفت‌ با خود مي‌انديشيد شايد اين‌ هم‌ نوعي‌ از بازي‌ خصمانه‌ بزرگان‌ باشد
، ليلا تازه‌ وارد 9 سالگي‌ شده‌ بود كه‌ تجربه‌ مادر شدن‌ و اولين‌ ستيزه‌هاي‌ تازيانه‌ (صد ضربه‌ شلاق‌) را آزمود، خانواده‌اش‌ او را در 12 سالگي‌ به‌ يك‌ مرد افغاني‌ با دريافت‌ مبلغي‌ به‌ عنوان‌ صيغه‌ واگذار كردند.
ليلا اين‌ بار نه‌ توسط‌ مادر كه‌ با فرمان‌ آمرانه‌ مادر شوهر در تجارت‌ يك‌ سويه‌ جسمش‌ به‌ حراج‌ گذاشته‌ شد. او در 14 سالگي‌ براي‌ دومين‌ بار پس‌ از تحمل‌ 100 ضربه‌ شلاق‌ به‌ زايشگاه‌ منتقل‌ و فرزندان‌ دوقلويش‌ را به‌ دنيا آورد.پس‌ از پايان‌ دوران‌ اولين‌ صيغه‌، ليلا بار ديگر توسط‌ خانواده‌اش‌ در بازار بي‌ رحمانه‌ معامله‌ جسم‌ و شهوت‌ به‌ فروش‌ رسيد، آخرين‌ تصاحب‌ كننده‌ روح‌ و جسم‌ ليلا مردي‌ 55 ساله‌ صاحب‌ همسر و دو فرزند بود كه‌ از مشتريان‌ ليلا در منزلش‌ پذيرايي‌ مي‌كرد. عاقبت‌ در يكي‌ از روزهاي‌ سرد پاييزي‌ در روزنامه‌ها نوشتند دختري‌ 18 ساله‌ كه‌ سر كرده‌ باند فحشا بود در شهر اراك‌ دستگير شد! دادگاه‌ ليلا خيلي‌ زود تشكيل‌ و قاضي‌ شعبه‌ 25 پس‌ از بررسي‌ پرونده‌ و اعترافات‌ متهم‌ او را به‌ تحمل‌ شلاق‌ و اعدام‌ محكوم‌ كرد و راي‌ قاضي‌ جهت‌ تاييد به‌ تهران‌ فرستاده‌ شد. وكيل‌ ليلا با ارسال‌ دو دادخواست‌ مبني‌ بر اظهار ندامت‌ او از دادگاه‌ تقاضاي‌ فرجام‌ خواست‌ اما...؟ براي‌ ديدن‌ دختري‌ كه‌ در سن‌ 18 سالگي‌ به‌ جرم‌ فحشا محكوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌ و به‌دليل‌ داشتن‌ پرونده‌ سنگين‌ مسوولان‌ زندان‌ نسبت‌ به‌ ملاقات‌ او سخت‌گيري‌ خاصي‌ اعمال‌ مي‌كردند، بسيار دوندگي‌ كردم‌. روزي‌ كه‌ عاقبت‌ با نامه‌ قاضي‌ پرونده‌ براي‌ ديدنش‌، در سنگين‌ فلزي‌ زندان‌ به‌ رويم‌ گشوده‌ شد، انتظار ديدن‌ دختري‌ زيرك‌ را داشتم‌ كه‌ هوشيارانه‌ در بازار تجارت‌ جسم‌ وارد شده‌ است‌. وقتي‌ ليلا با چادر سياه‌، روسري‌ سفيد و لباس‌هاي‌ چند رنگ‌ با آستين‌هاي‌ كوتاه‌ و بلند وارد اتاق‌ مددكار شد باورم‌ نمي‌شد كه‌ آن‌ دختر ليلا باشد، نگاهي‌ معصومانه‌ داشت‌. وقتي‌ از داستان‌ زندگي‌ اش‌، زجرهاي‌ دوران‌ كودكي‌ و به‌ دنيا آمدن‌ دختران‌ دوقلويش‌ برايم‌ مي‌گفت‌ سادگي‌ كلامش‌ مرا وادار به‌ سكوت‌ كرده‌ بود. از او پرسيدم‌ از مشتريانت‌ چقدر پول‌ مي‌گرفتي‌؟ لبخندي‌ تلخ‌ بر لبانش‌ نشست‌ و با لحني‌ كودكانه‌ گفت‌: من‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ پول‌ نمي‌گرفتم‌، هر بار كه‌ با مادرم‌ مي‌رفتم‌ برايم‌ آدامس‌، آبنبات‌، پفك‌ و... مي‌خريد، نمي‌دانم‌ شايد مادرم‌ يا همسران‌ صيغه‌يي‌ام‌ پول‌ مي‌گرفتند من‌ كه‌ چيزي‌ نمي‌ديدم‌.
?ليلا.م‌?، 18 ساله‌ به‌ جرم‌ اشاعه‌ فحشا، ارتباط‌ نامشروع‌، زنا با محارم‌ محكوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌، اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ مددكاران‌ زندان‌ بارها از او تست‌ هوش‌ گرفته‌اند و هر بار با پاسخي‌ يكسان‌ روبرو شده‌اندأدختري‌ 18 ساله‌ با ضريب‌ هوشي‌ بين‌ هفت‌ تا هشت‌ ساله‌، دختري‌ كه‌ قرباني‌ خواسته‌هاي‌ طمعكارانه‌ خانواده‌اش‌ شده‌، سر كرده‌ باند فحشايي‌ كه‌ در اين‌ مدت‌ 10 سال‌ هيچ‌ چيز عايدش‌ نشده‌ نه‌ لذت‌، نه‌ ثروت‌، نه‌ اندوخته‌ بانكي‌ و نه‌... ليلا بازيچه‌يي‌ بود در دستان‌ بي‌رحم‌ مادر، پدر، برادر، همسران‌ صيغه‌يي‌ و بوالهوسان‌ سيري‌ ناپذير. سهم‌ ليلا در اين‌ تجارت‌ يكسويه‌ درد، زجر و... مرگ‌ در پاي‌ چوبه‌ دار است‌.

ليلا حتي‌ يك‌ بار براي‌ بررسي‌ وضعيت‌ رواني‌ به‌ پزشكي‌ قانوني‌ معرفي‌ نشده‌ و صرفابا بيان‌ مستقيم‌ او به‌ ارتكاب‌ جرم‌، قاضي‌ پرونده‌ به‌ صدور راي‌ اعدام‌ حكم‌ داده‌ است‌. همه‌ مسوولان‌ زندان‌، دادگاه‌ و... متفق‌القول‌ خواستار محو ليلا از گردونه‌ هستي‌ هستند. آنها مي‌گويند ليلا به‌ اين‌ كار اعتياد پيدا كرده‌ و آزادي‌ او برابر است‌ با تولد ده‌ها ليلاي‌ ديگر! آنها هرگز از خود نپرسيدند پس‌ از آنكه‌ ليلا در سن‌ 9 سالگي‌ 100 ضربه‌ تازيانه‌ را بر اندامش‌ تحمل‌ كرد مسوولان‌ حقوقي‌، انتظامي‌، بهزيستي‌، بنگاه‌هاي‌ خيريه‌ و امداد و... براي‌ نجات‌ او از مسلخ‌ رفتن‌ چه‌ كردند و بار ديگر كه‌ در 14 سالگي‌ ضربات‌ شلاق‌ بر پيكرش‌ هاشوري‌ از درد و زخم‌ آفريد باز هم‌ كسي‌ از خود نپرسيد چرا بار ديگر؟ مرگ‌ ليلا در پاي‌ چوبه‌دار يعني‌ پاك‌ كردن‌ علامت‌ سوال‌ به‌ جاي‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ آن‌، پاك‌ كردن‌ علامت‌ سوال‌ پاسخ‌ مناسبي‌ براي‌ معماي‌ ليلا، عاطفه‌ و... نيست‌. مددكار به‌ ساعتش‌ نگاه‌ مي‌كند، وقت‌ تمام‌ شد. وقتي‌ مي‌خواهم‌ تركش‌ كنم‌ از او مي‌پرسم‌ آرزويت‌ چيست‌؟ مي‌گويد: نمي‌دانم‌ قاضي‌ من‌ را ببخشد و از اعدامم‌ بگذرد و آزاد شوم‌ و... ديگر نمي‌دانم‌. مي‌پرسم‌ اگر دوباره‌ اجازه‌ بدهند به‌ ملاقات‌ بيايم‌ چه‌ چيز برايت‌ بياورم‌؟ با همان‌ لبخند تلخ‌ مي‌گويد... يك‌ بسته‌ پفك‌ و چند شكلات‌ كاكائويي‌. ليلاي‌ 19 ساله‌ كه‌ 11 ماه‌ است‌ در حصار ميله‌هاي‌ زندان‌ بسر مي‌برد و در اين‌ مدت‌ من‌ تنها ملاقات‌ كننده‌اش‌ بوده‌ام‌، از من‌ هيچ‌ نمي‌خواهد، او هوس‌ پفك‌ كرده‌ است‌. او از من‌ تقاضاي‌ درخواست‌ برائت‌ از دادگاه‌ را ندارد. ليلا روياي‌ كودكي‌ گمشده‌اش‌ را از من‌ طلب‌ مي‌كند.



عكس از راديوفردا

حاجيه اسماعيل وند در سه روز آينده سنگسار خواهد شد.

جمهوري اسلامي ايران در طول عمر ننگين خود ركوددار بسياري از اعمال غير انساني است. . كه در مورد زنان بعد فجيع تري به خود ميگيرد. تجاوز به دحتران قبل از اعدام-اعدام زنان حامله- شكنجه در خانه هاي مسكوني و ...سنگسار..به جرم رابطه نامشروع.

در جمهوري اسلامي انسان ها بايد زجر كش شوند. اين كه زندگي هر روز انسان ها شكنجه است كافي نيست. فقر- اعتياد- افسردگي - نااميدي به آينده بس نيست. بايد جوان را گرفت - زجر كش كرد- زير تلي از سنگ كم كم جانش را گرفت - بايد شكنجه هاي فجيع نر اختراع كرد- براي اينكه جوان پرشور است و خطرناك- بايد انسان ها را به هر ترتيب ترساند و منفعل كرد و با خيال راحت بر دلارهاي نفتي صاحب شد.

قاتل حاجيه و ليلا وعاطفه و ژيلا و زهرا كاظمي تنها ملايان خون آشام نيستند. بلكه حكومت هايي كه به اين دژخيمان ياري ميرسانند و با آنها دست ميدهند و رژيمي را كه 51 بار به جرم نقض حقوق بشر در سازمان ملل محكوم شده قابل ؛ رفرم؛ ميدانند از اين ملاها بدتر هستند.

؛سيايت و منافع همه چيز را توجيه نمي كند. هيچ پرنسيبي در دنيا مذاكره با كساني كه زندگي انسان ها را بي ارزش ميدانند توجيه نمي كند. اروپا بايد از اين دوران سياه تاريخ خود شرم كند. به عنوان ايرانيان بايد به اين سياست منفعت طلبانه اعتراض كنيم. . هر بار اروپاييان با ايران بر سر ميز مذاكره نشسته اند وضع حقوق بشر در ايران خراب تر شده است- اعدام ها فزوني گرفته اند - پناهندگان به ايران مسترد شده اند و مخالفان ايران به خصوص مجاهدين محدودتر شده اند. اگر اين سياست ها براي بر پا نگاه داشتن جكومت ملايان نيست پس چيست؟

جالب است كه اين افعي كه آقايان در آستين مي پرورانند از همين مذاكرات و آوانس ها جان ميگيرد و نه تنها به فرامين اربابان خود وقعي نمي نهد بلكه هر چه بيشتر در سياست هاي ضد انساني خود جري تر ميشود. ملايان ديوانه حالا دنبال بمب اتم هستند. دولتي كه نماينده مجلسشان به راحتي از تريبون مجلس براي زنان خياباني حكم اعدام صادر ميكند معلوم است كه با بمب اتم چه خواهد كرد. اما اروپا چنان سرمست قراردهاي سود آور در ايران است كه فعلا اين را خطري نمي داندو شايد هم برايش آسان تر است كه پس از سركيسه كردن مردم ايران با يك حمله نظامي كاررا يكسره كند.

در يان ميان زندگي انسانهايي مثل ليلا و حاجيه و عاطفه و وبلاگ نويسان دستگير شده و زندانيان سياسي و ...است كه از بين ميرود. اين حكومت قابل رفرم و بهتر شدن نيست. . راه آسان وجود ندارد . بايد اين دندان پوسيده را كند و دور انداخت. بايد يك حكومت مردمي كه در آن دين از سياست جدا باشد و حقوق همه انسانها در آن مراعات شده باشد سر كار بيايد. تا آن روز بايد هر چه ميتوانيم افشاگري كنيم و جان آنها را كه مي توانيم نجات بدهيم.. براي نحات حاجيه بايد كاري كنيم.

خسن آقاي عزيز در وبلاگش آدرس كمپين عفو بين الملل براي نجات ليلا را داده است. شما هم برويد و امضا كنيد. سرعت اعدام ها و سنگسار ها را آنقدر زياد كرده اند كه آدم سرگيجه ميگيرد اما تا نيفتاده ايم بايد هر كاري از دستمان بر مي آيد انجام دهيم.
حتي اگر شده يك تلفن به عفو بين الملل ...

*************

مرگ بي خانمان ها و كارتن خواب ها
دولت بي لياقت و آدمخوار جمهوري اسلامي 25 سال است كه سر كار است و در اين ميان به جز بيشتر كردن قطر شكم و گردن سران خود كاري نكرده است.
در عرض يك ماه هشتاد نفر فقط در تهران از سرما جان خود را از دست داده اند. مقامات ايراني آنقدر بي شرم هستند كه تازه منت هم بر سر مردم ميگذارند و ميگويند همه جاي دنيا مشكل بي خانمان ها وجود دارد. . همه جاي دنيا ملاها سر كار نيستند. زنان به جرم بدحجابي دستگير و زنداني نمي شوند. جوانان به جرم وبلاگك نويسي تحت شكنجه قرار نميگيرند. همه جاي دنيا انسانها لااقل در حريم زندگي خصوص خود آزاد هستند.

اين انسانها خوابيدن در خيابان ها و مردن در سرما را انتخاب نكرده اند. شرايط اسف يبار زندگي در ايران آنها را به اين روز انداخته است. مگرفروختن كليه و چشم و بدن براي امرار معاش به صورت يك امر عادي در نيامده است؟
دولت جمهوري اسلامي در همه سياست هايش شكست خورده است. 25 سال حكومت آخوندي جز مرگ براي ايرانيان چيزي به ارمغان نياورده است.

آنچه در اين ميان اميد را در قلب انسان زنده ميكند انسانيت جوان هايي است كه براي همدردي با بي خانمان ها شب هاي متوالي را در خيابان ها به سر ميكنند و از اين طريق توجه جهانيان را به اين انسانهاي بي پناه جلب ميكنند. اگر ايران خميني و رفسنجاني و خاتمي و خامنه اي و لاجوردي دارد در عوض انسان هاي پاكي هم دارد كه بي هيچ چشمداشتي براي آزادي و بهروزي ديگران تلاش ميكنند. مبارزاني كه جان خود را دردر راه آزادي فدا ميكنند. مبارزاني كه زندگي عادي را رها ميكنند و عمر خود را وقف آزادسازي كشورشان ميكنند و جواناني كه در همين حكومت ضد انساني بزرگ شده اند اما به عوض گردن نهادن به فرامين ضد بشرس آخوندها انسانيت را انتخاب ميكنند. بر دست تك تك شما بوسه ميزنم...

جوانان ايراني بدون هيچ چشمداشتي به كمك اين انسانها آمده اند. علي عزيز در صفحه اش به همه اخبار مربوط به كارتن خواب ها لينك داده است و بي وقفه براي كمك به آنها تلاش ميكند. با خبر رساني و كمك هاي خود به ياري اين انسانها بشتبابيم.

يك راه سريع براي كمك رساني به كارتن خواب ها جاي دادن آنها در استاديوم هاي ورزشي و مساجد است. . تهران هر كمبودي داشته باشد مسجد كم ندارد. . اما از ملا هاي حاكم بر ايران چه توقعي مي شود داشت؟‌ . ....

**********

سخنراني مريم رجوي در كميسيون پارلمان اروپا

هفته پيش درست دو روز بعد از امضاي معاهده ننگين بين چهار كشور اروپايي و ايران مريم رجوي در استراسبورگ در يك كميسيون پارلمان اروپا به عنوان مهميان حاضر شدو سخنراني كرد. يكي از شرايط دولت ايران براي منجمد كردن فعاليت هاي اتمي اين است كه اروپا نام مجاهدين خلق را همچنان در ليست تروريستي نگاه دارد. انگار نه انگار كه اين دولت ايران است كه در جاي جاي دنيا به جرم تروريسم محاكمه شده و براي سرانش حكم جلب بين المللي صادر شده است. وقتي گردن زدن ها در عراق را مي بينم درست به ياد روش كشته شدن شاپور بختيار و بريدون فرخ زاد مي افتم كه با چاقو گلويشان را بريده بودند. اينها را اگر من ميدانم حتما مقامات اروپايي همميدانند اما دلارهاي نفتي را به زندكگي انسانهاي ميدل ايتي ارجح ميشمارند.

به همين دليل سخنراني مريم رجوي در پارلمان اروپا در اين موقعيت اهميت زيادي دارد. اكنون در نقطه اي از تاريخ هستيم كه نه تنها مردم ايران بلكه مردم همه دنيا بر سر يك دوراهي قرار دارند. احازه دادن به بقاي ننگين ملاها يا دست برداشتن از حمايت از آنها؟
آيا ملاها قابل تغيير هستند؟‌دادن امتياز به آنها آيا باعث خواهد شد كه وشع زندگي مردم ايران و مردم دنيا بهتر شود يا فقز بدبختي بيشتري براي بشريت به ارمغان خواهد آورد؟

علاوه بر اينها مريم رجوي به يك نكته مهم ديگر اشاره ميكند. اين كه دنيا سناريويي درست كرده كه طبق آن يا بايد با ملاها سازش كند و بهشان پر و بال بدهد يا اينكه به ايران حمله نظامي كند. در صورتي كه ايرانيان خود ميتوانند و قادر هستند كه سرنوشت خودشان را در دست بگيرند و يك حكومت مردمي در ايران بر سر كار بياورند . در اين ميان به كمك غرب يا حمله نظامي كه باعث بدبختي بيشتر ايران خواهد شد احتياجي نيست. فقط بايد غرب دست از حمايت از اين ملاها بردارد آنوقت خواهيم ديد مردم ايران چه خواهند كرد

سخنان مريم رجوي :
من در شرايطي به اينجا آمده ام كه استبداد مذهبي حاكم بر ايران, ازيكسو در داخل كشور مرزهاي جديدي را در نقض حقوق بشر در نورديده و ازسوي ديگر با مداخلات فزاينده در عراق و تلاش براي توليد سلاح اتمي. به بزرگترين چالش جامعه بين المللي تبديل شده است. ملاهاي تهران و كساني كه در وضع موجود منفعت دارند, اين را الغا ميكنند كه هر تغيير جدي, مستلزم جنگ خارجي است و گزينه اي جز سازش وجود ندارد. اما من امروز آمده ام بگويم يك راه حل سوم وجود دارد: تغيير توسط مردم و مقاومت ايران.اگر موانع خارجي برداشته شود, مردم و مقاومت ايران توانايي و آمادگي اين تغيير را دارند و اين تنها راه جلوگيري از جنگ خارجي است. امتياز دادن به ملايان آلترناتيو جنگ خارجي نيست و آنها را از اهداف شومشان منصرف نخواهد كرد.


ما مجبور به انتخاب بين مماشات يا جنگ نيستيم. معادله «يا جنگ و دخالت نظامي يا مماشات» يك فريب سياسي است. راه حل سوم در دسترس است. مردم و مقاومت سازمان يافته آنها, ظرفيت و توانايي تغيير را دارندمقاومت سازمانيافته با 120هزار شهيد و بيش از نيم ميليون زنداني سياسي طي 25سال گذشته, عمق و شدت و پايداري واكنش جامعه دربرابر اين رژيم را نشان ميدهد. اين مقاومت با ارائة يك آلترناتيو كثرت گرا, با شبكه گسترده اجتماعي و با ارتش آزاديبخش ملي, توان و پتانسيل تغيير را دارد. اين مقاومت در سخت ترين شرايط داخلي و منطقه اي, جنبش مردم براي دمكراسي را رهبري كرده است. خانم رجوي تاكيد كرد مهمترين مانع و راه بند تغيير در ايران, سياستهاي غربي است. غرب قيمت سازش با ملايان را از جيب مردم ومقاومت ايران ميدهد ومهمترين, نامشروع ترين و زيانبارترين كار غرب قبول درخواست ملايان براي زدن برچسب تروريستي به مقاومت ايران بوده است. برچسب تروريستي به مقاومت ايران ناديده گرفتن اراده يك ملت براي تغيير درايران است. اين برچسب ناديده گرفتن همان راه حل سوم است. اين برچسب, انكارحق يك ملت براي مقاومت دربرابرفاشيسم مذهبي است. اين برچسب فتواي سركوب يك ملت به دست رژيمي است كه 51قطعنامه ملل متحد آن را به خاطرنقض حقوق بشرمحكوم كرده است.

خانم رجوي گفت:ما از غرب نه پول ميخواهيم و نه سلاح, ما ميخواهيم بين مردم و مقاومت از يكسو, و رژيم حاكم ازسوي ديگر, بيطرف باشند. حق مقاومت را نفي نكنند و به ملايان امداد نرسانند. حذف برچسب نا عادلانه تروريستي خواست مشروع مردم ايران است و من از خلال تجربه ام با مردم فرانسه مطمئن هستم كه اكثريت قاطع مردم اروپا از اين خواست حمايت مي كنند. رژيم آخوندي مانع تحقق صلح وآرامش در منطقه و به ويژه درعراق است. تغيير اين رژيم و استقرار آزادي و حاكميت مردم در ايران, كليد صلح و ثبات و همزيستي در منطقه خاورميانه و پايان خشونت و نفرت در زادگاه موسي, مسيح و محمد است






سعید ماسوری زندانی سیاسی در آستانه اعدام

هر روز باید برای نجات جان یک انسان بی گناه از چنکال ملاهای خون آشام تلاش کنیم .
متن نامه برادر سعید ماسوری زندانی سیاسی که هر لحظه ممکن است اعدام شود
( از دیدگاه)


مردم شریف و آزاده
گروهها و سازمانهای مدافع حقوق بشر

سعید و خانواده سعید از شما تقاضای کمک دارند. کمک کنید تا سعید به سلول خود برگردد و از بلاتکلیفی بیرون بیاید و مسولین حکم لغو اعدام وی را به او ابلاغ کنند. این خواست
زیادی نیست. اعتراضات شما در این مدت، جمهوری اسلامی را از اعدام سعید بازداشته است. شما با ادامه اعتراضتان می توانید، و ضعیت سعید را دگرگون کنید و نگرانی خانواده و بویژه مادر سعید را بر طرف کنید. در پیوست این یادداشت، شما نامه مادر سعید را ملاحظه می کنید. این تقاضای کمک مادری است که فرزند عزیزش زیر تبغ جمهوری اسلامی، شب را به صبح می رساند، دست یاری مادر سعید را رد نکنید و به یاری سعید و زندانیان سیاسی ایران بشتابید
منوچهر ماسوری
0046-736999114
manochermasori@yahoo.com

سومین هفته سعید ماسوری در انفرادی و نامه سرگشاده مادر سعید
آخرین اخبار و وضعیت جدید سعید


بعد از ملاقات کوتاهی که هفته پیش مادر سعید، با سعید در حضور بازجو داشت. خانواده به دادگاه رفته و از مسولین خواسته اند که تکلیف خانواده را روشن کنند و بگویند تا کی سعید قرار است در انفرادی باشد. و چرا وقتی شاهرودی می گوید که انفرادی نداریم و اگر هم هست غیر قانونی است، شما سعید را در انفرادی نگه داشته اید. و مسولین در جواب خانواده گفته اند که ما برای حفظ نظام هر کاری که لازم باشد می کنیم و تا زمانی که سعید با ما همکاری نکند و دست از کارها و فعالیتهایش از زندان برندارد وضع او به همین منوال است. خانواده پرسیده اند که آخر چه فعالیتی می شود در زندان کرد و آنها جواب داده اند که سعید ایجاد تشکل کرده و خبر ها را به بیرون می دهد. بلاخره بعد از اصرار خانواده برای ملاقات سعید می گویند که هر دو هفته یکبار می توانید همگی به ملاقات وی بروید و سعید کنید با وی صحبت کنید که با ما همکاری کند. خانواده هم روز پنجشنبه از ساعت 9 صبح به زندان اوین مراجعه می کنند ولی تا ساعت 3 بعد از به آنها اجازه ملاقات نمی دهند. مسولین زندان اظهار می کنند که با آنها هماهنگی نشده است. بعد از اصرار فراوان تنها به مادر سعید اچازه می دهند که مدث 15 دقیق با وی ملاقات کند. مادر سعید می گوید که سعید زیر فشار شبانه روزی است و وضعیت سلامتی اش نامناسب است. سعید از زندان به همه انسانهای شریف و آزدیخواه دنیا درود فرستاده و تقاضای کمک کرده است.

گپی کوتاه با" ليلا" ؛ دختر عقب مانده ای که در انتظار اعدام است

(به نقل از روشنگری)


سايت زنان ايران: "اعدام برای دختر 18 ساله "؛ اين تيتری بود که بيشتر روزنامه ها بعد ازصدور حکم اعدام برای ليلا از سوی شعبه 25 دادگستری اراک انتخاب کردند، اين حکم در حالی صادر شد که در آن توجهی به عقب ماندگی ذهنی ليلا و شرايط خانوادگی اش نشده بود. ليلای 18 ساله با همان بيان کودکانه اش در دادگاه توضيح داد که چطور مادرش او را به مردان مختلف اجاره می داد تا زندگی فقيرانه شان با فروش جسم ليلای عقب مانده تامين شود. ليلا که زيرکی ديگران را نداشت صادقانه توضيح داد که چطور برادران و پدرش به او تجاوز کردند. آيا اگر ليلا می دانست گفته های بی پرده او و راستگويی اش در باره اين که خويشانش با او چه کردند، سرش را به سمت دار خواهد برد، باز هم با همين صداقت کودکانه رو بروی دستگاه قضاوت می ايستاد؟ يا شايد می پنداشت ماءمن امن عدالت پناهی برای اوست. پناهی که نزديکترين کسانش نيز آن را از او دريغ کردند! بدون شک شما خواننده عزيز سوالهای زيادی برای پرسيدن از ليلا ، خانواده، وکيل و قاضی اش داريد. اين گفت و گوی بسيار کوتاه در زندان با ليلا صورت گرفته وتنها گپی با اوست و به همه آن پرسشها جواب نمی دهد. اما شما را که به دفاع از حقوق زنان علاقه منديد روبروی يکی از تلخترين واقعيتها در باره زندگی دختری می نشاند که تنش را فروختند و اينک به همين جرم حق حيات نيز بر او حرام شده است.آنچه می خوانيد ممکن است نخست گفت و گويی بسيار ساده و بی مايه حتا به نظر ايد اما پشت اين حرفهای بسيار ساده دره ای ژرف است که به اندک نظری می توان ديد. شما با دختری که تنها دلخوشی اش در زندگی پفک و شکلات است چيز ديگری می توانيد گفت؟ اما سايت زنان بر ان است تا از افراد درگير با اين پرونده اخبار و اطلاعات ديگری هم به دست آورد.

*می دانی چند سال داري؟
18 سال.

*می دانی قرار است اعدام شوي؟
گفته اند قرار است اعدامم کنند، اما در زندان همه می گويند دروغ است. دوستانم می گويند تو را می بخشند فقط می خواهند کمی بترسی. من کاری نکرده ام که !مادرم می گفت امشب برو به خانه آن مرد ،من هم می رفتم.اگر می گفت نرو، نمی رفتم.من هر چه او می گفت گوش می کردم.

*چرا هر چه او می گفت انجام می دادي؟
می ترسيدم اگر به حرف او گوش نمی کردم همه اذيتم می کردند. *مثلا چه می کردند؟ کتکم می زدند.هم مادرم و هم پدرم.آنها با من رفتار خوبی نداشتند.

*اولين بار که با کسی ارتباط داشتی کی بود؟
اولين بار که مادرم مرا به خانه مردی برد 8 سالم بود. خيلی سخت گذشت.آن شب گريه کردم.خيلی گريه کردم.اما مادرم فردای آن روز آمد به دنبالم و مرا به خانه برد وبرايم شکلات و پفک خريد.

*فرزندانت را دوست داري؟
خيلی دوستشان دارم.قبل از اين که به اينجا (زندان) بيايم خيلی با هم بازی می کرديم.

*چند بچه داري؟
دو دختر دارم و يک پسر.آنها خيلی مهربانند.

*خودت بزرگشان کردي؟
مدتی مادرم نگهشان داشت.بعد هم مدتی پيش پدرشان رفتند.حالا نمی دانم کجا هستند.

*پدرت چه؟ او را دوست داري؟
او مرد بد اخلاقی است.از او می ترسم.کتکم می زند.از بچگی کتکم می زد.اما وقتی برايم خوراکی می خرد دوستش دارم.

*مادرت اينجا به ديدنت می آيد؟
نه، از وقتی به زندان افتادم ديگر به سراغم نمی آيد. اگر مادرم را ديدی به او بگو قول داده بود برايم اينجا شکلات و پفک بياورد.پيراهن قرمز رنگم را هم فراموش نکند.

*************

-لیلای هجده ساله- پیرمرد 64 ساله ای که اعدام میشود- وبلاگ نویس های دستگیر شده- سعید ماسوری زندانی سیاسی محکوم به اعدام- سرکوب زندانیان سیاسی بند یک- شکستن دندان های بینا داراب وند- - وادار کردن زندانیان به توبه نامه نویسی و اعتراف به جاسوسی و کارهای خلاف اخلاق....

اینها همه از برکات ملاهای آدم خواری است که بیست و پنج سال است خون ما را در شیشه کرده اند. با هر امضای اروپا و با هر تایید سازمان های بین المللی با بستن هر قرارداد تجاری این لاشخواران در اعمال ضد انسانی خود جری تر می شوند. .

چطور ممکن است این اخبار را شنید و باز پس از بیست و پنج سال زجر و شکنجه باز به استحاله این حکومت ضد بشری اعتقاد داشت؟

چطور ممکن است فکر کرد که میشود در ظرفیت قانون در هوای این کشور تنفس کرد؟

هوای این کشور به میکرب هایی به نام ملا آلوده است که بیماری ارتجاع و فساد را در جامعه شایع کرده اند. تا این میکرب ها ریشه کن نشوند فقر و بدبختی و جهل و فحشا و بیسوادی و اعدام و شکنجه و هر بدبختی دیگری که فکر کنیم بر سرمان خواهد آمد.

سرگذشت لیلا را می خوانم و فکر میکنم چند لیلای دیگر در ایران هستند؟ چند ژیلای دیگر؟ چند عاطفه دیگر؟
این کودکان اگر در ایران به دنیا نیامده بودند چه بسا سرنوشت دیگری داشتند. می گویند تجربه های بسیار تلخ و درد آور باعث شوکهای شدید ی می شود که رشد ذهنی قربانی را متوقف میکند. احتمالا لیلا و عاطفه هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.احتمالا عقب ماندگی ذهنی لیلا و عاطفه تاثیر تجاوز به آنها در سن کودکی است. اما حمهوری جهل و جنایت که خود باعث و بانی فقر و بدبختی خانواده های این کودکان است به جای ریشه کن کردن عامل بدبختی معلول را از بین می برد. در مورد عاطفه به این دلیل که قاضی بی شرم و مامورین انتظامی هم شریک جرم و متجاوز بودند و می خواستند مدرک جرم را هر چه زودتر از بین ببرند. در باره لیلای زیبا اما عقب مانده ذهنی هم چه بسا که شرایط یکسان است.
اما چه کسی به این جرم ها رسیدگی خواهد کرد؟
قوه قضاییه؟ خاتمی ؟ خامنه ای؟ سازمان ملل؟

**********

نگذاریم لیلا اعدام شود


اتحاد- مبارزه- پیروزی

سیاه و سپید
امروز دیگر هیچ چیز خاکستری نیست. همه چیز واضح و روشن است. مرزها کاملا مشخص هستند. در جنایتکار بودن این دولت دیگر شبهه ای نیست. در این که این دولت جنایتکار دین را آلت دست قرار داده تا بیشتر بخوردو بچاپد و بکشد دیگر تردیدی نیست. در این که دوت های غربی از این جنایت ها آگاهند شکی نیست. در این که در این ایلغار آنها هم سهم بزرگی دارند و به همین دلیل در برابر این جنایات سکوت میکنند هم شکی نیست.
و بی تردید و بی هزاران تردید سرنوشت ما ایرانیان را فقط خودمان رقم خواهیم زد .

آخرین معامله اروپا و غرب با ایران به خوبی و خوشی برگزار شد. ملاهای شکم گنده با منطقی که حتی مورچه را هم به شک می اندازد اما با دسته چک هایی که از جیب مردم ایران صادر میکنند یک فرصت طلایی دیگر برای خود خریدند. . . کاملا واضح است که دنیا به خوبی از نیات پلید ملاها آگاه است اما چون ملاها در این بچاپ بچاپ با دنیای سرمایه داری همکاری "گرانقدری" دارند حیف است که اروپا و امریکا از این خوان نعمت بی بهره بمانند..

به گمان من نقشه امریکا و اروپا برای ایران این است که همانطور که صدام را سالها تقویت کردند و پس از تحریم هایی که کمر مردم عراق را شکست کشورشان را اشغال کردند ایران را هم به همان ترتیب می خواهند از پا در بیاورند. اگر مردم عراق سرنوشتشان را خودشان به دست گرفته بودند شاید در این گرداب نمی افتادند. امروز هم اگر ما سرنوشتمان را خود به دست نگیریم فردایمان چه بسا فرقی با عراقی ها نداشته باشد.

یک بار و برای همیشه به ملاهای خائن نه بگوییم.
برای رها شدن از شر ملاها راه آسان وجود ندارد.

می گویند مار گزیده از زیسمان سیاه و سفید می ترسد. ما هم از ضربه های مهلکی که از ملاجماعت خورده ایم می ترسیم که فردایمان از این هم بدتر شود. .

خفقان- شکنجه- سرکوب بی حد و حصر- شایعه پراکنی در باره مخالفان و بدبین کردن مردم- همه برای منفعل کردن مردم به کار گرفته میشوند.

همین امروز و همین ساعت که من و شما داریم در باره سرنوشتمان فکر میکنیم در کشورمان دختران هجده ساله منتظر اعدام و سنگسار هستند. دخترانی هستند که برای یک لقمه نان توسط خانواده هایشان فروخته میشوند. کودکان خیابانی- دانشجویانی که برای شهریه یک کلیه شان را میفروشند- جوانانی که روزی یک بار در خیابان های شهر اعدام میشوند- جوانانی که انسانیت را فراموش میکند و به جانورانی ملاصفت تبدیل میشوند- کودکانی که ازگرسنگی می میرند- انسانهایی که به دام اعتیاد می افتند- انسانهایی که از افسردگی و بیماریهای روانی که این دولت برایشان به وجود آورده زنج میرند- زنهایی که باید مدام مراقب حجابشان باشند..جوانانی که برای یک کلمه حرف مخالف نوشتن در زندانها به سر میبرند...اینها همه نیروهایی هستند که اگر در راه سازندگی این کشور به کار گرفته میشدن مسلما وضع ایران از این خیلی بهتر می بود.

برای دولت های غربی فرقی ندارد که روزی هزار نفر هم در ایران بمیرد. ما اهل "میدل ایست" هستیم. آنها اهل ینگه دنیا. . در سال 1994 در درگیری بین دو قبیله توتسی و هوتو هشتصد هزار نفر به قتل رسیدند . در همان حال دولت های خارجی اتباع خود را از آنجا خارج کردند و حتی دولت فرانسه که در آنجا نیروهای نظامی داشت نه تنها جلوی این قتل عام را نگرفت بلکه از خارج کردن مردمی که در جلوی هلیکوپترهای به فرانسویان التماس میکردند هم خودداری کرد.
در فلسطین- عراق-افریقا- در جای جای دنیا انسانها فله ای کشته میشوند و کسی را باکی نیست مگر اینکه قیمت سهام یا نفت بالا و پایین برود.

غرب ما را به شکل دلار و یورو می بیند. این ما هستیم که باید ارزش واقعی خودمان را بدانیم و طبق آن حقمان را بخواهیم. چه از ملاها چه از دنیا.
ما هستیم که در برابر ناحقی هایی که به ما میشود چه در ایران و چه در دنیا باید گردن بیفرازیم و اعتراض کنیم.
معاملات تجاری با دولت ایران و اغماض های غربی ها همیشه در ایران به بهای بدتر شدن وضع مردم و نقض بیشتر حقوق بشر و بدتر شدن وضعیت پناهندگان ایرانی در دنیا تمام میشود. به این معاملات ننگین باید اعتراض کنیم.

فایده این اعتراضات چیست؟

به گمان من این اعتراضات به طور مستقیم روی تصمیم های دولت های غربی اثر نمی گذارد. اما روی افکار عمومی مردمی که دولت هایشان را انتخاب میکنند اثر دارد و می تواند به طور غیر مستقیم موثر واقع شود.
نکته دیگر این است که باید بر تبلیغات دولت ایران که می خواهد وانمود کند مردم ایران پشتیبانش هستند فائق آمد. بطور مثال در همه رسانه های ایرانی و خارجی و از زبان دولتمردان ایران میشنویم که مردم ایران همه خواهان به دست آوردن فن آوری اتمی هستند!!! که مسلما دروغی بیش نیست.

اثر مهم تر این اعتراضات این است که باید به خودمان و به دنیا نشان بدهیم که سرنوشت ما را خودمان تعیین خواهیم کرد. . سیاست دولت امریکا و اروپا این است که خودشان برای کشورهای دیگر به روش خمینی" دولت تعیین میکنند". ما می خواهیم دولتمان را خودمان تعیین کنیم. مردمی که صد سال است برای آزادی مبارزه میکنند و برای رهایی از چنگ ملاها تا حالا هزاران هزار شهید و اسیر داده اند احتیاجی به امریکا و اروپا ندارند.

اتحاد

بیایید به این فکر کنیم که اختلافات درونی ما مهم تر است یااختلاف ما با ملاها؟ چقدر دیگر می توانیم وجود این زالو ها را در ایران تحمل کنیم؟
تنها راه اتحاد این است که بر سر پرنسیب های خودمان متحد بشویم و از آنها کوتاه نیاییم. اتحاد به معنی عقب رفتن و عقب نشینی نیست.اتحاد برای ایجاد یک حکومت پارلمانی که در آن حقوق همه انسان ها مساوی باشد . به اقلیت های دینی و قومی بطور یکسان بها داده شود و دین از دولت جدا باشد. حقوق بشر رعایت شود. اعدام و مجازات های غیر انسانی دیگر در آن ممنوع باشد..
اینها حداقل خواسته های مردم است و باید حول این خواسته ها متحد شد.

در بهار آزادی در سال 1358 خیابان های تهران مملو از انسانهایی بود که با هم حرف میزدند و بحث میکردند و کتاب های ممنوع به هم میداند. در بهار آزادی یعدی هم همین خواهد بود. احتلاف نظرات از حالا هم بیشتر خواهد شد و چه خوب که همه بتوانند حرفشان را بزنند. در کشوری که اختناق سالهاست بر آن حاکم بوده مسلما اختلاف نظر و سلیقه خواهد بود و باید همه اینها محترم شمرده شود. .
اما مسلما تا متحد نشویم بر این دیو هزار سر پیروز نخواهیم شد.

اتحاد - مبارزه- پیروزی



----------------

مطلب زیر را امروز درروشنگری خواندم. تا کی باید ساکت بنشینیم؟
( تاکیدها از من است)
سرنوشت تكان دهنده دختر جوانى كه در آستانه اعدام است*

ليلا در 9 سالگى مادر شد و 100 ضربه شلاق خورد، در 12سالگي‌ به‌ عنوان ‌صيغه‌ واگذار شد، در 14 سالگي‌ دوباره 100 ضربه‌ شلاق‌ خود و در زايشگاه‌ دوقلو زاييد و.. اكنون به خاطر تن فروشى پاى چوبه اعدام يك‌ بسته‌ پفك‌ و چند شكلات‌ كاكائويي‌ آرزوى اوست روشنگرى: گزارش زير، روايت يك "عاطفه" ديگر است همان كه در نكا به دارش آويختند و خريداران او و متجاوزان به جسم او بودند كه چنين كردند. وقتى "عاطفه" را اعدام كردند و موج اعتراض جهانى برخاست، دستگاه قضايى جمهورى اسلامى در واكنش به فشارهاى بين المللى و اعتراض مجامع حقوق بشر ادعا كرد كه مى خواهد اعدام كودكان را متوقف كند و بعد كه موج اعتراضات فرو كشيد نه تنها همه ادعاها مسكوت ماند كه به نام "حساسيت هاى شرعى" حتى با برگزارى تجمع اعتراضى نهادهاى غيردولتى مدافع حقوق كودكان و زنان كه برنده جايزه صلح نيز از جمله فراخوان دهندگان آن بود مخالفت كردند و اجازه ندادند تجمعى در اعتراض به اعدام كودكان شكل بگيرد، به جاى آن طرح "كنترل اجتماعى" را مطرح كردند كه يكى از محورهاى اصلى آن گسترش سركوب دختران و زنان است.
و جمهورى اسلامى كه پاسدار ننگين ترين اشكال مردسالارى است همواره چنين عمل كرده است: هر وقت دمش را لاى تله ديده است و زير موج اعتراض وجدان هاى بيدار در داخل و خارج از كشور قرار گرفته است، وعده و وعيد داده است، طرح هاى اصلاحى به ميان كشيده است و فرصت خريده است و افكار عمومى فريفته است و تا سروصداها را خوابانده است چند "عاطفه" را بى سر و صدا و با بى عاطفه گى اعدام كرده است.
اين رژيم گرگ صفت هر وقت كه راز جنايتى وجدان زخم خورده ملتى اسير و فقير را سخت به درد آورده است به جلو گريخته است و در مقام مدعى درآمده است و وعده رسيدگى و عدالت داده است و بعد كه افكار عمومى در هزارتوى رنج هاى بى پايان زندگى فلاكت بار روزانه در جهنم اين نظام وحشى و مردسالار هزار پاره شد و در خود فرو نشست تازيانه ها را بر پيكرهاى نحيف كودكان و جوانان قربانى فقر و ستم فرود آورده است و اين روايتى است كه تا اين حكومت هست هرگز تمامى نداشته و هرگز تمامى نخواهد داشت. سرنوشت "عاطفه" و "ليلا" و عاطفه ها و ليلاها در نظام جمهورى اسلامى هرگز به پايان نخواهند رسيد، اگر اين رنج ها و ستم ها تنها به تك خروش هاى تنها و منزوى بيانجامد و اگر در پس هر فرياد در همين زمين شوره زار استبداد و زير همين تازيانه هاى شلاق اين حكومت، جوانه تشكلى و نهادى تازه برنرويد كه نه تنها نجات ليلا كه نجات نسل ليلا را از چنگال اهريمنى ملايان وجهه همت كند.

اى كاش جز اين راه ميان برى بود؛ اى كاش معجونى بود كه مى شد نوشيد و يك شبه نسل ليلا را از زجركش شدن زير چنگال مردان اهريمن صفتى كه اى بسا همين فردا در پاى طناب اعدام او شيهه مستانه بركشند، نجات دهد، اى كاش تنها سخن و كلام و بيان صدهزار باره ى نخواستن اين حكومت از سوى نخبه گان ناراضى و معترض و منتقد مى توانست معجزه كند و نقطه پايانى بر دردهاى نسل ليلا نهند، اما راز ماندگارى حكومت اعدام و شكنجه، بى سنگرى و بى سرپناهى مردمان اعماق است و براى پايان دادن به پرپر احتضار اين نسل هيچ راهى جز ساختن اين سنگرها وجود ندارد. گزارش زير در شماره يكشنبه 8 آذر روزنامه اعتماد انتشار يافته است:

اراك‌، گزارش‌ از زهره‌ تركماني‌
ليلا با صداي‌ بسته‌ شدن‌ در حياط‌ از خواب‌ پريد، به‌ رختخواب‌هايي‌ كه‌ به‌ رديف‌ تنگ‌ هم‌ در تنها اتاق‌ خانه‌پهن‌ شده‌ بود به‌ دقت‌ نگاه‌ كرد. جاي‌ مادر در كنار پدر روي‌ بالش‌ خالي‌ بود. به‌ آرامي‌ از روي‌ چهار برادر كه‌ در كنارش‌ خوابيده‌ بودند طوري‌ رد شد كه‌ آنها را بيدار نكند، دست‌ و رو نشسته‌ با همان‌ موهاي‌ ژوليده‌ جلوي‌ در، به‌ انتظار بازگشت‌ مادر نشست‌.
ساعتي‌ بعد مادرش‌ با دمپايي‌ پاره‌اش‌ از راه‌ رسيد. لقمه‌يي‌ از نان‌ تازه‌ را به‌ دست‌ ليلا داد و برعكس‌ هميشه‌ كه‌ براي‌ آوردن‌ ليلا به‌ خانه‌ موهايش‌ را مي‌كشيد دستي‌ به‌ نوازش‌ بر سر دخترك‌ كشيد و با مهرباني‌ گفت‌: "ليلا جون‌ مي‌خوام‌ ببرمت‌ يه‌ جاي‌ خوب‌، پفك‌ هم‌ برايت‌ مي‌خرم‌..." مادر با صابوني‌ كه‌ تنها براي‌ ميهماني‌ رفتن‌ و ايام‌ عيد از صندوق‌ گوشه‌ اتاق‌ بيرون‌ مي‌آورد دست‌ و صورت‌ و بدن‌ ليلا را در هواي‌ سرد پاييزي‌ در دستشويي‌ گوشه‌ حياط‌ با آب‌ كتري‌ شست‌ و با چادر كهنه‌اش‌ او را خشك‌ كرد، سپس‌ پيراهن‌ قرمز دست‌ دومي‌ را كه‌ برايش‌ خريده‌ بود بر اندام‌ زيباي‌ ليلا پوشاند. ليلا فقط‌ هشت‌ سال‌ داشت‌ اما نشانه‌هاي‌ بلوغ‌ زودرس‌ از او دختري‌ دوازده‌، سيزده‌ ساله‌ ساخته‌ بود. مادر بسختي‌ و با شتاب‌ موهاي‌ گره‌ خورده‌ خرمايي‌ رنگ‌ ليلا را شانه‌ زد، گونه‌هاي‌ برجسته‌ دخترك‌ از سايش‌ محكم‌ ليف‌ بر صورت‌ گل‌ انداخته‌ بود و به‌ پوست‌ سفيد صورتش‌ زيبايي‌ بخشيده‌ بود. مادر چادر مرطوب‌ را بر سر انداخت‌، دست‌ ليلا را كشيد و با هم‌ از خانه‌ بيرون‌ رفتند
. ساعتي‌ بعد ليلا خود را همراه‌ با مادر در خانه‌يي‌ مجلل‌ يافت‌أ خانه‌يي‌ زيبا اما محصور در حصارهاي‌ فلزي‌ بلند. ليلا غرق‌ در زيبايي‌ خانه‌ بود كه‌ مادر او را به‌ داخل‌ خانه‌ فراخواند، لحظه‌يي‌ بعد او را با مردي‌ كه‌ هم‌ سن‌ پدر اما لباسي‌ فاخر و سر و وضعي‌ آراسته‌ داشت‌ تنها گذاشت‌. ليلا از چشمان‌ دريده‌ و نفس‌هاي‌ تند مرد وحشت‌ كرد، مي‌خواست‌ با مادر اتاق‌ را ترك‌ كند كه‌ متوجه‌ پيچاندن‌ كليد در قفل‌ توسط‌ مادرش‌ شد. چرا مادر او را با آن‌ مرد غريبه‌ تنها گذاشت‌؟ هيچ‌ كس‌ در آن‌ ساعات‌ اوليه‌ صبح‌ از پشت‌ آن‌ ديوارهاي‌ سنگي‌ و حصار فلزي‌ صداي‌ عروسك‌ بلوريني‌ را كه‌ زير ضربات‌ سهمگين‌ پتك‌ فقر يك‌ انسان‌ و بوالهوسي‌ و افزون‌ خواهي‌ انسان‌ ديگر در هم‌ مي‌شكست‌ نشنيد. از آن‌ روز به‌ بعد هر روز ليلا با مادر از خيابانهاي‌ بالاي‌ شهر و پايين‌ شهر مي‌گذشت‌ و با بازشدن‌ در هر خانه‌، تنها وارد مي‌شد. او ديگر حتي‌ برنمي‌گشت‌ تا رفتن‌ مادر را به‌ نظاره‌ بنشيند و هر گاه‌ كه‌ در زير چنگالهاي‌ بي‌رحمانه‌ خفاشان‌ قرار مي‌گرفت‌ با خود مي‌انديشيد شايد اين‌ هم‌ نوعي‌ از بازي‌ خصمانه‌ بزرگان‌ باشد
، ليلا تازه‌ وارد 9 سالگي‌ شده‌ بود كه‌ تجربه‌ مادر شدن‌ و اولين‌ ستيزه‌هاي‌ تازيانه‌ (صد ضربه‌ شلاق‌) را آزمود، خانواده‌اش‌ او را در 12 سالگي‌ به‌ يك‌ مرد افغاني‌ با دريافت‌ مبلغي‌ به‌ عنوان‌ صيغه‌ واگذار كردند.
ليلا اين‌ بار نه‌ توسط‌ مادر كه‌ با فرمان‌ آمرانه‌ مادر شوهر در تجارت‌ يك‌ سويه‌ جسمش‌ به‌ حراج‌ گذاشته‌ شد. او در 14 سالگي‌ براي‌ دومين‌ بار پس‌ از تحمل‌ 100 ضربه‌ شلاق‌ به‌ زايشگاه‌ منتقل‌ و فرزندان‌ دوقلويش‌ را به‌ دنيا آورد.پس‌ از پايان‌ دوران‌ اولين‌ صيغه‌، ليلا بار ديگر توسط‌ خانواده‌اش‌ در بازار بي‌ رحمانه‌ معامله‌ جسم‌ و شهوت‌ به‌ فروش‌ رسيد، آخرين‌ تصاحب‌ كننده‌ روح‌ و جسم‌ ليلا مردي‌ 55 ساله‌ صاحب‌ همسر و دو فرزند بود كه‌ از مشتريان‌ ليلا در منزلش‌ پذيرايي‌ مي‌كرد. عاقبت‌ در يكي‌ از روزهاي‌ سرد پاييزي‌ در روزنامه‌ها نوشتند دختري‌ 18 ساله‌ كه‌ سر كرده‌ باند فحشا بود در شهر اراك‌ دستگير شد! دادگاه‌ ليلا خيلي‌ زود تشكيل‌ و قاضي‌ شعبه‌ 25 پس‌ از بررسي‌ پرونده‌ و اعترافات‌ متهم‌ او را به‌ تحمل‌ شلاق‌ و اعدام‌ محكوم‌ كرد و راي‌ قاضي‌ جهت‌ تاييد به‌ تهران‌ فرستاده‌ شد. وكيل‌ ليلا با ارسال‌ دو دادخواست‌ مبني‌ بر اظهار ندامت‌ او از دادگاه‌ تقاضاي‌ فرجام‌ خواست‌ اما...؟ براي‌ ديدن‌ دختري‌ كه‌ در سن‌ 18 سالگي‌ به‌ جرم‌ فحشا محكوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌ و به‌دليل‌ داشتن‌ پرونده‌ سنگين‌ مسوولان‌ زندان‌ نسبت‌ به‌ ملاقات‌ او سخت‌گيري‌ خاصي‌ اعمال‌ مي‌كردند، بسيار دوندگي‌ كردم‌. روزي‌ كه‌ عاقبت‌ با نامه‌ قاضي‌ پرونده‌ براي‌ ديدنش‌، در سنگين‌ فلزي‌ زندان‌ به‌ رويم‌ گشوده‌ شد، انتظار ديدن‌ دختري‌ زيرك‌ را داشتم‌ كه‌ هوشيارانه‌ در بازار تجارت‌ جسم‌ وارد شده‌ است‌. وقتي‌ ليلا با چادر سياه‌، روسري‌ سفيد و لباس‌هاي‌ چند رنگ‌ با آستين‌هاي‌ كوتاه‌ و بلند وارد اتاق‌ مددكار شد باورم‌ نمي‌شد كه‌ آن‌ دختر ليلا باشد، نگاهي‌ معصومانه‌ داشت‌. وقتي‌ از داستان‌ زندگي‌ اش‌، زجرهاي‌ دوران‌ كودكي‌ و به‌ دنيا آمدن‌ دختران‌ دوقلويش‌ برايم‌ مي‌گفت‌ سادگي‌ كلامش‌ مرا وادار به‌ سكوت‌ كرده‌ بود. از او پرسيدم‌ از مشتريانت‌ چقدر پول‌ مي‌گرفتي‌؟ لبخندي‌ تلخ‌ بر لبانش‌ نشست‌ و با لحني‌ كودكانه‌ گفت‌: من‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ پول‌ نمي‌گرفتم‌، هر بار كه‌ با مادرم‌ مي‌رفتم‌ برايم‌ آدامس‌، آبنبات‌، پفك‌ و... مي‌خريد، نمي‌دانم‌ شايد مادرم‌ يا همسران‌ صيغه‌يي‌ام‌ پول‌ مي‌گرفتند من‌ كه‌ چيزي‌ نمي‌ديدم‌.
?ليلا.م‌?، 18 ساله‌ به‌ جرم‌ اشاعه‌ فحشا، ارتباط‌ نامشروع‌، زنا با محارم‌ محكوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌، اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ مددكاران‌ زندان‌ بارها از او تست‌ هوش‌ گرفته‌اند و هر بار با پاسخي‌ يكسان‌ روبرو شده‌اندأدختري‌ 18 ساله‌ با ضريب‌ هوشي‌ بين‌ هفت‌ تا هشت‌ ساله‌، دختري‌ كه‌ قرباني‌ خواسته‌هاي‌ طمعكارانه‌ خانواده‌اش‌ شده‌، سر كرده‌ باند فحشايي‌ كه‌ در اين‌ مدت‌ 10 سال‌ هيچ‌ چيز عايدش‌ نشده‌ نه‌ لذت‌، نه‌ ثروت‌، نه‌ اندوخته‌ بانكي‌ و نه‌... ليلا بازيچه‌يي‌ بود در دستان‌ بي‌رحم‌ مادر، پدر، برادر، همسران‌ صيغه‌يي‌ و بوالهوسان‌ سيري‌ ناپذير. سهم‌ ليلا در اين‌ تجارت‌ يكسويه‌ درد، زجر و... مرگ‌ در پاي‌ چوبه‌ دار است‌.

ليلا حتي‌ يك‌ بار براي‌ بررسي‌ وضعيت‌ رواني‌ به‌ پزشكي‌ قانوني‌ معرفي‌ نشده‌ و صرفابا بيان‌ مستقيم‌ او به‌ ارتكاب‌ جرم‌، قاضي‌ پرونده‌ به‌ صدور راي‌ اعدام‌ حكم‌ داده‌ است‌. همه‌ مسوولان‌ زندان‌، دادگاه‌ و... متفق‌القول‌ خواستار محو ليلا از گردونه‌ هستي‌ هستند. آنها مي‌گويند ليلا به‌ اين‌ كار اعتياد پيدا كرده‌ و آزادي‌ او برابر است‌ با تولد ده‌ها ليلاي‌ ديگر! آنها هرگز از خود نپرسيدند پس‌ از آنكه‌ ليلا در سن‌ 9 سالگي‌ 100 ضربه‌ تازيانه‌ را بر اندامش‌ تحمل‌ كرد مسوولان‌ حقوقي‌، انتظامي‌، بهزيستي‌، بنگاه‌هاي‌ خيريه‌ و امداد و... براي‌ نجات‌ او از مسلخ‌ رفتن‌ چه‌ كردند و بار ديگر كه‌ در 14 سالگي‌ ضربات‌ شلاق‌ بر پيكرش‌ هاشوري‌ از درد و زخم‌ آفريد باز هم‌ كسي‌ از خود نپرسيد چرا بار ديگر؟ مرگ‌ ليلا در پاي‌ چوبه‌دار يعني‌ پاك‌ كردن‌ علامت‌ سوال‌ به‌ جاي‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ آن‌، پاك‌ كردن‌ علامت‌ سوال‌ پاسخ‌ مناسبي‌ براي‌ معماي‌ ليلا، عاطفه‌ و... نيست‌. مددكار به‌ ساعتش‌ نگاه‌ مي‌كند، وقت‌ تمام‌ شد. وقتي‌ مي‌خواهم‌ تركش‌ كنم‌ از او مي‌پرسم‌ آرزويت‌ چيست‌؟ مي‌گويد: نمي‌دانم‌ قاضي‌ من‌ را ببخشد و از اعدامم‌ بگذرد و آزاد شوم‌ و... ديگر نمي‌دانم‌. مي‌پرسم‌ اگر دوباره‌ اجازه‌ بدهند به‌ ملاقات‌ بيايم‌ چه‌ چيز برايت‌ بياورم‌؟ با همان‌ لبخند تلخ‌ مي‌گويد... يك‌ بسته‌ پفك‌ و چند شكلات‌ كاكائويي‌. ليلاي‌ 19 ساله‌ كه‌ 11 ماه‌ است‌ در حصار ميله‌هاي‌ زندان‌ بسر مي‌برد و در اين‌ مدت‌ من‌ تنها ملاقات‌ كننده‌اش‌ بوده‌ام‌، از من‌ هيچ‌ نمي‌خواهد، او هوس‌ پفك‌ كرده‌ است‌. او از من‌ تقاضاي‌ درخواست‌ برائت‌ از دادگاه‌ را ندارد. ليلا روياي‌ كودكي‌ گمشده‌اش‌ را از من‌ طلب‌ مي‌كند.