Friday, March 07, 2008

بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران(پن لاگ) در گرامی داشت 8 مارس روز جهانی زن

کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ ضمن گرامی داشت 8 مارس روزجهانی زن، از جنبش‌ آزادی ‌خواهی و برابری طلب ‌زنان جهان و به ویژه زنان ایران پشتیبانی می‌کند.
صدمین سالگرد 8 مارس روزجهانی زن در شرایطی فرا می‌رسد که زنان یعنی نیمی از شهروندان در ایران،هنوز هم مطابق سیاستهای رسمی و قوانین جمهوری اسلامی موجود درجه دو محسوب می‌شوند و در طی سال‌های گذشته به طور سیستماتیک مورد تحقیر، خشونت و سرکوب دولتی قرار گرفته‌اند. اما علی رغم همه فشارها و ستم‌کشی جنسیِ تحمیلی دولتی و غیر دولتی، زنان در عرصه‌های اجتماعی همچون: زنان کارگر، کارمند، معلم ، پرستار، دانشجو، گروه‌های هنری فرهنگی و تحقیقی درگیر مبارزه‌ای بی وقفه هستند و در شرایط نامناسب اجتماعی بکار و فعالیت می‌پردازند.

در سالهای اخیر حرکت زنان در 8 مارس با وجود سرکوب شدید، گویای واقعیت مبارزه حق طلبانه و آزادی خواهانه زنان جامعه ایران است.تضاد آشکار بین نیاز های فرهنگی،اقتصادی،آموزشی،اجتماعی ،حقوقی زنان و قوانین و امكانات موجود باعث محرومیت سیستماتیك و مداوم زنان مطابق قوانین شرعی و قانونی كشور می‌شود

.مرگ مشکوک زهرا بنی یعقوب در بازداشت، ابلاغ حکم اعدام به سه زن بی پناه در روزهای اخیر، سنگسار دختری 14 ساله بدست پدری متعصبِ و کوردل و سرکوب روزانه فعالین این عرصه که شمار بسیاری از زنانِ آزادی خواه و برابری طلب را در اسارت رژیم جمهوری اسلامی قرار می‌دهد، نمایشی ازبی حقوقی آشکار زنان در ایران است. ابعاد ظلم و نابرابری حقوقی و اجتماعی زنان در کشورهایی نظیر ایران آنچنان گسترده است که انعکاس رویدادهای بی حقوقی زنان جهان فرصت دیگری طلب می‌کند

.كانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) توجه سازمان‌‌ها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را به پایمال شدن مداوم و برنامه‌ریزی شده‌ی حقوق زنان در ایران جلب می‌کند. كانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) خواستار نابودی هرگونه خشونت دولتی و غیردولتی علیه زنان در قوانین زن ستیز دولت جمهوری اسلامی و التزام دولت ایران به حقوق اولیه انسانی مندرج در منشور بین‌المللی حقوق بشر سازمان ملل متحد است

.کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ
http://penlog.blogspot.com

Thursday, March 06, 2008

یک کاندید دیگر برای جایزه سنگ پای قزوین طلایی

متکی: توهین مذهبی باید نقض حقوق بشر به حساب آید

( از صفحه آیت الله بی بی سی)
وی پس از شرکت در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، چاپ مجدد کاریکاتوری با موضوع پیامبر اسلام در روزنامه های دانمارکی و قصد یک سیاستمدار هلندی برای انتشار فیلمی که اسلام را به عنوان دینی "فاشیستی" مورد حمله قرار می دهد، محکوم کرد.
وزیر خارجه ایران، کشوری که خود کارنامه خوبی در زمینه حقوق بشر ندارد، شکایت کرد که بحث و مناظره درباره حقوق بشر باید شامل قوانینی برای جلوگیری از هتک حرمت مذهبی باشد.
*************
من قبلا وقتی هم این کاریکاتور منتشر شد نوشته بودم . اگر دقت کنید هزاران فیلم و جوک و مقاله برای مسیحیان و دینهای دیگر نوشته شده. نه مسیحیت به خطر افتاده و نه در کشورهای مسیحی نشین زلزله هایی از ریشتر بم و زنجان رخ داده است..
چند تا کاریکاتور در باره خود خدا دیده اید؟
اما اینها گناه نیست.
تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام هم نقض حقوق بشر نیست
اعدام مادران و زنان باردار هم نقض حقوق بشر نیست
کتک زدن زنها در خیابان هم نقض حقوق بشر نیست
اعدام جوانان و نوجوانان هم نقض حقوق بشر نیست

اما چاپ کاریکاتور و پخش فیلم نقض حقوق بشر است.

واقعا که چنین منطقی رو را از سنگ پای قزوین هم کم میکند:

به این وسیله اعلام میشود که آقای متکی نیز به صف طویل کاندیداهای جایزه سنگ پای قزوین طلایی اضافه شده اند.

زن کشی در آستانه روز جهانی زن

روز هشتم مارس روز جهانی زن است و دولت ایران با ابلاغ حکم اعدام به سه زن بی پناه به استقبال این روز میرود و به همه زنان ایران و به فعالین حقوق زنان دهن کجی میکند
یکی از این زنان سه فرزند دارد و شوهر ش به گفته او خودکشی کرده و هیچ اثری از ضرب و جرح بر بدن او پیدا نشده اما به دلیل اصرار خانواده مقتول خواهد مرد و سه فرزندش در بهزیستی بزرگ خواهند شد. بی پدر و بی مادر....

نفر دوم اکرم نام دارد. اگر خانواده پدری اش زمین مقتول را پس میدادند زندگی اش نجات پیدا میکرد اما جان او فعلا از یک زمین بی مقدار تر است. او نیز مادر است و با اعدام او فرزندانش بی سرپرست خواهند ماند و گرفتار خانواده هایی که هنوز سر جان دو فرزند و ارزش یک زمین با هم دعوا دارند

نفر سوم یک زن خیابانی است. او فرزند 5 روزه اش را کشته است تا مانند خودش زجر نکشد. او از سالها پیش به مرگ تن داده است. مانند بسیاری از ایرانیان مرگ را به این زندگی زجر آلود ترجیح میدهد. از سرنوشت عاطفه رجبی 16 ساله و تاریخچه توحش زندانبانان میشود گفت که سرنوشت زنان جوان اگر خیابانی هم باشند در زندان چه خواهد بود و چند بار تا بحال به آنان تجاوز شده است.
معلوم نیست این اعدام ها برای از بین بردن مدرک جرم است یا صرف نشان دادن وحشی گری دولتی که التزامش به قوانین بین المللی در انتقال اعدام ها از میادین و چهار راه ها به دیوارها و تپه های زندان ها خلاصه میشود.

روزی اینها نیز خواهند رفت اما چند زن و چند مرد و چند کودک قربانی این جهالت و قدرت طلبی خواهند شد؟

اجرای حکم اعدام سه زن در زندان اوین به آنها ابلاغ شده
روزنامه اعتماد: سه زن که به اتهام قتل به قصاص محکوم شده اند در ليست اعداميان قرار گرفتند و قرار است چهارشنبه هفته جاري به دار آويخته شوند.
اجراي حکم اعدام در زندان به اين سه زن ابلاغ شده و لحظات براي پايان زندگي آنها به شمارش افتاده است. اولين زن اعدامي شهربانو نام دارد که متهم است در سال 77 شوهرش را به قتل رسانده است. شهربانو که سه فرزند دارد و هر سه فرزندش اکنون در بهزيستي به سر مي برند، مدعي است شوهرش به نام رضا خودکشي کرده و وي هيچ نقشي در مرگ او نداشته است. ماموران پليس که با شکايت اولياي دم مقتول شهربانو را بازداشت کردند، ابتدا از طريق تماس تلفني اين زن در جريان مرگ رضا قرار گرفتند. شهربانو در تماس خود به پليس گفت؛ شوهرم رضا خود را در حياط خانه حلق آويز کرده است. با حضور پليس در محل و انجام تحقيقات اوليه جسد به پزشکي قانوني انتقال يافت. شهربانو ابتدا به عنوان مطلع به اداره آگاهي احضار شد و در بازجويي ها گفت؛ هنگام حادثه من در خانه نبودم وقتي برگشتم ديدم جسد شوهرم از چارچوبي در حياط خانه آويزان شده است. رضا همسر دوم من بود و از او يک بچه داشتم، دو فرزند هم از همسر اولم داشتم که آنها هم با ما زندگي مي کردند. من نمي دانم چرا رضا خودکشي کرده است و از انگيزه اش مطلع نيستم.اين در حالي بود که متخصصان پزشکي قانوني نيز در گزارشي، خودکشي رضا را تاييد کردند. در اين گزارش آمده است؛ روي گردن رضا شياري وجود دارد که بر اثر کشيده شدن پارچه يي به وجود آمده که رضا براي خودکشي از آن استفاده کرده و تارهايي از اين پارچه روي شيار مشاهده شده است. هيچ آثار ضرب و جرح يا شکستگي روي صورت يا ساير اندام هاي بدن رضا مشاهده نشده و آثار شکستگي نيز در جمجمه وجود ندارد و مشاهدات نشان دهنده مرگ بر اثر خودکشي است.هرچند پزشکي قانوني مرگ را به طور قطع خودکشي اعلام کرد، اما خانواده رضا عليه شهربانو اعلام شکايت و با معرفي وي به عنوان قاتل، براي اين زن تقاضاي صدور حکم قصاص کردند، در تمام مراحل رسيدگي به پرونده شهربانو منکر قتل شد اما سرانجام در سال 80 دادگاه عمومي تهران وي را به قصاص محکوم کرد و اين حکم در ديوان عالي کشور هم به تاييد رسيد و پرونده پس از تاييد از سوي رئيس قوه قضائيه براي اجراي حکم به دادسراي جنايي تهران فرستاده شد. شهربانو که اکنون 50 سال دارد و از سال 78 در زندان به سر مي برد با ابلاغ اجراي حکم اعدامش در سحرگاه 15 اسفندماه روزهاي پراضطرابي را مي گذراند.
دومين اعدامي زن 35ساله يي به نام اکرم است که اين زن هم به جرم قتل همسرش در زندان به سر مي برد. اکرم متهم است تابستان سال 81 شوهر 65 ساله اش را با همدستي مردي ديگر به قتل رسانده است. وي که پس از قتل خود را به کلانتري افسريه معرفي و تسليم کرده بود در جلسه محاکمه به قتل اعتراف کرد و گفت؛ مقتول شوهر دوم من بود، من در زندگي اولم موفق نبودم و به خاطر اعتياد شوهرم از او جدا شده بودم و دختري 8 ساله داشتم که با من زندگي مي کرد، يک سال بعد از جدايي خانواده ام مرا به عقد مردي 65 ساله درآوردند، خودم به اين ازدواج ميلي نداشتم اما اصرار خانواده ام باعث شد تا قبول کنم. مقتول مرد خوبي بود، اما چون با اجبار به عقدش درآمده بودم دوست نداشتم با وي زندگي کنم. چند روز قبل از حادثه با مردي آشنا شدم که به عنوان مسافر سوار ماشينش شده بودم، وقتي داشتم پياده مي شدم شماره تلفنش را به من داد و روز حادثه با او تماس گرفتم. مرد جوان به خانه ما آمد، من و مرد راننده نقشه قتل شوهرم را کشيديم، وقتي شوهرم به خانه آمد، ابتدا در غذايش داروي خواب آور ريختم. بعد از ناهار وي خوابيد، به خواب عميقي فرو رفته بود. من هم دستمالي را برداشتم و دور گردنش پيچاندم و آنقدر فشار دادم که خفه شد. بعد وسايلم را جمع کردم و به اتفاق دخترم و مرد راننده از خانه خارج شديم، اما مرد راننده دوباره به منزلمان برگشت تا خانه را به آتش بکشد و بعد به شمال فرار کرديم. چند روز بعد از اين اتفاق به شدت پشيمان شدم و به خاطر عذاب وجداني که داشتم به تهران برگشتم و خودم را به پليس معرفي کردم.
پس از صدور حکم قصاص براي اکرم و تاييد آن در ديوان عالي کشور و انجام استيذان پرونده اين زن نيز به شعبه اجراي احکام فرستاده شد. در اين هنگام اولياي دم شوهر اکرم اعلام کردند در صورتي که زميني را که پدرشان به عنوان شيربها به پدر اکرم داده پس بگيرند، حاضر هستند از قصاص اکرم گذشت کنند، اما خانواده اکرم قبول نکردند زمين را پس دهند.
به جز شهربانو و اکرم شنيده شده سهيلا زن 28ساله که فرزند پنج روزه اش را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده است نيز در ليست اعداميان 15اسفندماه قرار دارد. سهيلا که يک زن خياباني بود در جلسه محاکمه اش و در دفاع از خود، روزهاي سياه زندگي اش را تشريح کرد و درباره انگيزه اش از قتل گفت؛ وقتي خيلي جوان بودم از خانه پدري فرار کردم، جايي که برايم مثل جهنم بود، مي خواستم زندگي خوبي داشته باشم اما هيچ کس نمي داند در اين سال ها بر من چه گذشت و چند بار مورد آزار و اذيت گروهي قرار گرفتم. من هيچ پناهگاهي نداشتم.
وي افزود؛ فرزندم حاصل يک رابطه نامشروع بود و براي اينکه او دچار سرنوشت من نشود، کشتمش. پدر او مردي معتاد است که يک سال به من پناه داد و به همين خاطر هم نمي خواهم معرفي اش کنم و گرفتار شود.در جلسه محاکمه نماينده دادستان تهران به عنوان ولي دم قهري عليه سهيلا اعلام شکايت و براي وي تقاضاي قصاص کرد و مطابق اين خواسته قضات شعبه 71 دادگاه کيفري اين زن را به اتهام قتل فرزندش به مرگ محکوم کردند.
خبر اعدام سهيلا از سوي مقامات قضايي تاييد نشده اما شنيده شده که وي نيز در ليست اعداميان قرار دارد.

Sunday, March 02, 2008

ماشین کشتار جمهوری اسلامی این بار در پی جان یک معلم.


هنوز از صدور حکم اعدام و دستگیری برادر کوچک یعقوب مهرنهاد ابراهیم مهرنهاد چند روزی نگذشته که این بار یک معلم کرد در یک دادگاه هفت دقیقه ای ( که دو نفر دیگر هم در آن محاکمه شده اند ) به مرگ محکوم میشود. اینها مثل نقل و نبات حکم مرگ و دست و پا بریدن صادر میکنند. بیماران روانی را ول کرده اند به جان مردم که در خیابان ها دختران و پسران مردم را کتک بزنند در زندانها تا حد مرگ شکنجه شان کنند و در بیدادگاهها برایشان حکم مرگ صادر کنند.


آیا ما روی این کره زمین زندگی میکنیم یا ایران از قوانین حقوق بشر دنیا مستثنی است؟
چطور است که زندانی در گوانتانامو و ابوغریب حق دارد اما در ایران هیچ حقی ندارد؟
چطور است که صدای مظلومیت زندانیان سیاسی ایران به گوش هیچ کسی نمی رسد؟
ما چقدر مقصر هستیم؟

ما که میتوانیم بگوییم و بپرسیم و تلفن کنیم و یک ایی میل بزنیم به جز گوشه نشینی و فوقش اظهار تاسف چه میکنیم؟

اینها میخواهند بهترین های کشور را با زندان و شکنجه و اعدام از بین ببرند تا ایران سرزمین کرکسان شود.

کورخوانده اند.

میگویند نه میتوانند در طبقه هفتم جهنم از خمینی و شاه و موسولینی و هیتلر بپرسند.

نامه شعرگونه یک زن معلم کرد به همکار منتظر اعدامش فرزاد کمانگر
از سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان
)گرفته شده از سایت ایران پرس نیوز)
*2008 بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس


آقا معلم در بند !

منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد خانم معلمی از صنف توام

و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو اما
نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم
.و شک دارم که شاگردانم به خوبی شاگردان معلم در بندی باشندکه به قیمت جان درسشان داده است


علمی که در چار دیوارهای بلندزندان رجایی شهر برای "کوروش" آن قربانی فقر میگرید
ودلش برای گل خوردن از پسرکان خود تنگ شده
و چقدر رویای پسرکانش را هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
و اندیشه های پاکش نمی گذارند به رویا ها و لیلا ها پشت کند.

بگذار من هم با ذغال نه ! نه! با ذغال ! نه با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را خط قرمزی بکشم
تا بگویم" عمه قزی" شدن دیگر رسم نیست
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها

درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم
تا نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش "جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده پیر شوند.
آیا ممکن است؟!!!!


وای که اینجا میان کودکی و نه سالگی چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن در این" تلخ سرزمین"چه فاصله ی حقیریست!!!
و میان زندگی نکرده ای به مرگ محکوم شده چه زمان 7 دقیقه ای حقیریست!!!

و آن که از عشق می گوید و به انتظار معجزه ای در یافتن یک جفت کفش نو
وسفره ای از نقل و شیرینیست

و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید
و بنویسد چه جنایتکار بزرگیست که جز به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!

وای که در این "سیاه زمین " ٬ "امنیت ملی" چه ارتفاع حقیری دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز همه چیزکارگر نالان از فقرشزن محروم از "حق بدنش"چه زود حق شلاق می گیرند!
و رقصند ه های راضی به سیمفونی طبیعت دست و پای بریده خود رابه جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
وای که چه خوب گفتی میان دوست داشتن لیلاها و رویا ها و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی و گریستن از غم نان چه فاصله حقیری ست!!!

وای که درسم چه عقب است !
هنوز به شاگردانم نگفته ام از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن در سرزمین اهورا مزدامصیبتی به چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی گم شدن است !


وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترکانم نمی دانند قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دیدخورشید خانوم هم "حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و گل زرد بر سر نهادن اقدام علیه " امنیت ملی " است!

هنوز به فرشتگان خود نگفته ام کشتگاهی خواهند شد برای هر بذر نا مطلوبی
و به چند سکه و اندی تازیانه خوردن را خواهند آموخت!
درسم از" ترسم" عقب است !


ترسم از آن روزی است که اگر دخترانم درسشان را دوست نداشتند
به جای نوشتن " کاش دختر به دنیا نمی آمدیم"

بنویسند کاش زاده نمی شدیم.

بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران(پن لاگ) در گرامی داشت 8 مارس روز جهانی زن

کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ ضمن گرامی داشت 8 مارس روزجهانی زن، از جنبش‌ آزادی ‌خواهی و برابری طلب ‌زنان جهان و به ویژه زنان ایران پشتیبانی می‌کند.
صدمین سالگرد 8 مارس روزجهانی زن در شرایطی فرا می‌رسد که زنان یعنی نیمی از شهروندان در ایران،هنوز هم مطابق سیاستهای رسمی و قوانین جمهوری اسلامی موجود درجه دو محسوب می‌شوند و در طی سال‌های گذشته به طور سیستماتیک مورد تحقیر، خشونت و سرکوب دولتی قرار گرفته‌اند. اما علی رغم همه فشارها و ستم‌کشی جنسیِ تحمیلی دولتی و غیر دولتی، زنان در عرصه‌های اجتماعی همچون: زنان کارگر، کارمند، معلم ، پرستار، دانشجو، گروه‌های هنری فرهنگی و تحقیقی درگیر مبارزه‌ای بی وقفه هستند و در شرایط نامناسب اجتماعی بکار و فعالیت می‌پردازند.

در سالهای اخیر حرکت زنان در 8 مارس با وجود سرکوب شدید، گویای واقعیت مبارزه حق طلبانه و آزادی خواهانه زنان جامعه ایران است.تضاد آشکار بین نیاز های فرهنگی،اقتصادی،آموزشی،اجتماعی ،حقوقی زنان و قوانین و امكانات موجود باعث محرومیت سیستماتیك و مداوم زنان مطابق قوانین شرعی و قانونی كشور می‌شود

.مرگ مشکوک زهرا بنی یعقوب در بازداشت، ابلاغ حکم اعدام به سه زن بی پناه در روزهای اخیر، سنگسار دختری 14 ساله بدست پدری متعصبِ و کوردل و سرکوب روزانه فعالین این عرصه که شمار بسیاری از زنانِ آزادی خواه و برابری طلب را در اسارت رژیم جمهوری اسلامی قرار می‌دهد، نمایشی ازبی حقوقی آشکار زنان در ایران است. ابعاد ظلم و نابرابری حقوقی و اجتماعی زنان در کشورهایی نظیر ایران آنچنان گسترده است که انعکاس رویدادهای بی حقوقی زنان جهان فرصت دیگری طلب می‌کند

.كانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) توجه سازمان‌‌ها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را به پایمال شدن مداوم و برنامه‌ریزی شده‌ی حقوق زنان در ایران جلب می‌کند. كانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) خواستار نابودی هرگونه خشونت دولتی و غیردولتی علیه زنان در قوانین زن ستیز دولت جمهوری اسلامی و التزام دولت ایران به حقوق اولیه انسانی مندرج در منشور بین‌المللی حقوق بشر سازمان ملل متحد است

.کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ
http://penlog.blogspot.com

یک کاندید دیگر برای جایزه سنگ پای قزوین طلایی

متکی: توهین مذهبی باید نقض حقوق بشر به حساب آید

( از صفحه آیت الله بی بی سی)
وی پس از شرکت در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، چاپ مجدد کاریکاتوری با موضوع پیامبر اسلام در روزنامه های دانمارکی و قصد یک سیاستمدار هلندی برای انتشار فیلمی که اسلام را به عنوان دینی "فاشیستی" مورد حمله قرار می دهد، محکوم کرد.
وزیر خارجه ایران، کشوری که خود کارنامه خوبی در زمینه حقوق بشر ندارد، شکایت کرد که بحث و مناظره درباره حقوق بشر باید شامل قوانینی برای جلوگیری از هتک حرمت مذهبی باشد.
*************
من قبلا وقتی هم این کاریکاتور منتشر شد نوشته بودم . اگر دقت کنید هزاران فیلم و جوک و مقاله برای مسیحیان و دینهای دیگر نوشته شده. نه مسیحیت به خطر افتاده و نه در کشورهای مسیحی نشین زلزله هایی از ریشتر بم و زنجان رخ داده است..
چند تا کاریکاتور در باره خود خدا دیده اید؟
اما اینها گناه نیست.
تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام هم نقض حقوق بشر نیست
اعدام مادران و زنان باردار هم نقض حقوق بشر نیست
کتک زدن زنها در خیابان هم نقض حقوق بشر نیست
اعدام جوانان و نوجوانان هم نقض حقوق بشر نیست

اما چاپ کاریکاتور و پخش فیلم نقض حقوق بشر است.

واقعا که چنین منطقی رو را از سنگ پای قزوین هم کم میکند:

به این وسیله اعلام میشود که آقای متکی نیز به صف طویل کاندیداهای جایزه سنگ پای قزوین طلایی اضافه شده اند.

زن کشی در آستانه روز جهانی زن

روز هشتم مارس روز جهانی زن است و دولت ایران با ابلاغ حکم اعدام به سه زن بی پناه به استقبال این روز میرود و به همه زنان ایران و به فعالین حقوق زنان دهن کجی میکند
یکی از این زنان سه فرزند دارد و شوهر ش به گفته او خودکشی کرده و هیچ اثری از ضرب و جرح بر بدن او پیدا نشده اما به دلیل اصرار خانواده مقتول خواهد مرد و سه فرزندش در بهزیستی بزرگ خواهند شد. بی پدر و بی مادر....

نفر دوم اکرم نام دارد. اگر خانواده پدری اش زمین مقتول را پس میدادند زندگی اش نجات پیدا میکرد اما جان او فعلا از یک زمین بی مقدار تر است. او نیز مادر است و با اعدام او فرزندانش بی سرپرست خواهند ماند و گرفتار خانواده هایی که هنوز سر جان دو فرزند و ارزش یک زمین با هم دعوا دارند

نفر سوم یک زن خیابانی است. او فرزند 5 روزه اش را کشته است تا مانند خودش زجر نکشد. او از سالها پیش به مرگ تن داده است. مانند بسیاری از ایرانیان مرگ را به این زندگی زجر آلود ترجیح میدهد. از سرنوشت عاطفه رجبی 16 ساله و تاریخچه توحش زندانبانان میشود گفت که سرنوشت زنان جوان اگر خیابانی هم باشند در زندان چه خواهد بود و چند بار تا بحال به آنان تجاوز شده است.
معلوم نیست این اعدام ها برای از بین بردن مدرک جرم است یا صرف نشان دادن وحشی گری دولتی که التزامش به قوانین بین المللی در انتقال اعدام ها از میادین و چهار راه ها به دیوارها و تپه های زندان ها خلاصه میشود.

روزی اینها نیز خواهند رفت اما چند زن و چند مرد و چند کودک قربانی این جهالت و قدرت طلبی خواهند شد؟

اجرای حکم اعدام سه زن در زندان اوین به آنها ابلاغ شده
روزنامه اعتماد: سه زن که به اتهام قتل به قصاص محکوم شده اند در ليست اعداميان قرار گرفتند و قرار است چهارشنبه هفته جاري به دار آويخته شوند.
اجراي حکم اعدام در زندان به اين سه زن ابلاغ شده و لحظات براي پايان زندگي آنها به شمارش افتاده است. اولين زن اعدامي شهربانو نام دارد که متهم است در سال 77 شوهرش را به قتل رسانده است. شهربانو که سه فرزند دارد و هر سه فرزندش اکنون در بهزيستي به سر مي برند، مدعي است شوهرش به نام رضا خودکشي کرده و وي هيچ نقشي در مرگ او نداشته است. ماموران پليس که با شکايت اولياي دم مقتول شهربانو را بازداشت کردند، ابتدا از طريق تماس تلفني اين زن در جريان مرگ رضا قرار گرفتند. شهربانو در تماس خود به پليس گفت؛ شوهرم رضا خود را در حياط خانه حلق آويز کرده است. با حضور پليس در محل و انجام تحقيقات اوليه جسد به پزشکي قانوني انتقال يافت. شهربانو ابتدا به عنوان مطلع به اداره آگاهي احضار شد و در بازجويي ها گفت؛ هنگام حادثه من در خانه نبودم وقتي برگشتم ديدم جسد شوهرم از چارچوبي در حياط خانه آويزان شده است. رضا همسر دوم من بود و از او يک بچه داشتم، دو فرزند هم از همسر اولم داشتم که آنها هم با ما زندگي مي کردند. من نمي دانم چرا رضا خودکشي کرده است و از انگيزه اش مطلع نيستم.اين در حالي بود که متخصصان پزشکي قانوني نيز در گزارشي، خودکشي رضا را تاييد کردند. در اين گزارش آمده است؛ روي گردن رضا شياري وجود دارد که بر اثر کشيده شدن پارچه يي به وجود آمده که رضا براي خودکشي از آن استفاده کرده و تارهايي از اين پارچه روي شيار مشاهده شده است. هيچ آثار ضرب و جرح يا شکستگي روي صورت يا ساير اندام هاي بدن رضا مشاهده نشده و آثار شکستگي نيز در جمجمه وجود ندارد و مشاهدات نشان دهنده مرگ بر اثر خودکشي است.هرچند پزشکي قانوني مرگ را به طور قطع خودکشي اعلام کرد، اما خانواده رضا عليه شهربانو اعلام شکايت و با معرفي وي به عنوان قاتل، براي اين زن تقاضاي صدور حکم قصاص کردند، در تمام مراحل رسيدگي به پرونده شهربانو منکر قتل شد اما سرانجام در سال 80 دادگاه عمومي تهران وي را به قصاص محکوم کرد و اين حکم در ديوان عالي کشور هم به تاييد رسيد و پرونده پس از تاييد از سوي رئيس قوه قضائيه براي اجراي حکم به دادسراي جنايي تهران فرستاده شد. شهربانو که اکنون 50 سال دارد و از سال 78 در زندان به سر مي برد با ابلاغ اجراي حکم اعدامش در سحرگاه 15 اسفندماه روزهاي پراضطرابي را مي گذراند.
دومين اعدامي زن 35ساله يي به نام اکرم است که اين زن هم به جرم قتل همسرش در زندان به سر مي برد. اکرم متهم است تابستان سال 81 شوهر 65 ساله اش را با همدستي مردي ديگر به قتل رسانده است. وي که پس از قتل خود را به کلانتري افسريه معرفي و تسليم کرده بود در جلسه محاکمه به قتل اعتراف کرد و گفت؛ مقتول شوهر دوم من بود، من در زندگي اولم موفق نبودم و به خاطر اعتياد شوهرم از او جدا شده بودم و دختري 8 ساله داشتم که با من زندگي مي کرد، يک سال بعد از جدايي خانواده ام مرا به عقد مردي 65 ساله درآوردند، خودم به اين ازدواج ميلي نداشتم اما اصرار خانواده ام باعث شد تا قبول کنم. مقتول مرد خوبي بود، اما چون با اجبار به عقدش درآمده بودم دوست نداشتم با وي زندگي کنم. چند روز قبل از حادثه با مردي آشنا شدم که به عنوان مسافر سوار ماشينش شده بودم، وقتي داشتم پياده مي شدم شماره تلفنش را به من داد و روز حادثه با او تماس گرفتم. مرد جوان به خانه ما آمد، من و مرد راننده نقشه قتل شوهرم را کشيديم، وقتي شوهرم به خانه آمد، ابتدا در غذايش داروي خواب آور ريختم. بعد از ناهار وي خوابيد، به خواب عميقي فرو رفته بود. من هم دستمالي را برداشتم و دور گردنش پيچاندم و آنقدر فشار دادم که خفه شد. بعد وسايلم را جمع کردم و به اتفاق دخترم و مرد راننده از خانه خارج شديم، اما مرد راننده دوباره به منزلمان برگشت تا خانه را به آتش بکشد و بعد به شمال فرار کرديم. چند روز بعد از اين اتفاق به شدت پشيمان شدم و به خاطر عذاب وجداني که داشتم به تهران برگشتم و خودم را به پليس معرفي کردم.
پس از صدور حکم قصاص براي اکرم و تاييد آن در ديوان عالي کشور و انجام استيذان پرونده اين زن نيز به شعبه اجراي احکام فرستاده شد. در اين هنگام اولياي دم شوهر اکرم اعلام کردند در صورتي که زميني را که پدرشان به عنوان شيربها به پدر اکرم داده پس بگيرند، حاضر هستند از قصاص اکرم گذشت کنند، اما خانواده اکرم قبول نکردند زمين را پس دهند.
به جز شهربانو و اکرم شنيده شده سهيلا زن 28ساله که فرزند پنج روزه اش را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده است نيز در ليست اعداميان 15اسفندماه قرار دارد. سهيلا که يک زن خياباني بود در جلسه محاکمه اش و در دفاع از خود، روزهاي سياه زندگي اش را تشريح کرد و درباره انگيزه اش از قتل گفت؛ وقتي خيلي جوان بودم از خانه پدري فرار کردم، جايي که برايم مثل جهنم بود، مي خواستم زندگي خوبي داشته باشم اما هيچ کس نمي داند در اين سال ها بر من چه گذشت و چند بار مورد آزار و اذيت گروهي قرار گرفتم. من هيچ پناهگاهي نداشتم.
وي افزود؛ فرزندم حاصل يک رابطه نامشروع بود و براي اينکه او دچار سرنوشت من نشود، کشتمش. پدر او مردي معتاد است که يک سال به من پناه داد و به همين خاطر هم نمي خواهم معرفي اش کنم و گرفتار شود.در جلسه محاکمه نماينده دادستان تهران به عنوان ولي دم قهري عليه سهيلا اعلام شکايت و براي وي تقاضاي قصاص کرد و مطابق اين خواسته قضات شعبه 71 دادگاه کيفري اين زن را به اتهام قتل فرزندش به مرگ محکوم کردند.
خبر اعدام سهيلا از سوي مقامات قضايي تاييد نشده اما شنيده شده که وي نيز در ليست اعداميان قرار دارد.

ماشین کشتار جمهوری اسلامی این بار در پی جان یک معلم.


هنوز از صدور حکم اعدام و دستگیری برادر کوچک یعقوب مهرنهاد ابراهیم مهرنهاد چند روزی نگذشته که این بار یک معلم کرد در یک دادگاه هفت دقیقه ای ( که دو نفر دیگر هم در آن محاکمه شده اند ) به مرگ محکوم میشود. اینها مثل نقل و نبات حکم مرگ و دست و پا بریدن صادر میکنند. بیماران روانی را ول کرده اند به جان مردم که در خیابان ها دختران و پسران مردم را کتک بزنند در زندانها تا حد مرگ شکنجه شان کنند و در بیدادگاهها برایشان حکم مرگ صادر کنند.


آیا ما روی این کره زمین زندگی میکنیم یا ایران از قوانین حقوق بشر دنیا مستثنی است؟
چطور است که زندانی در گوانتانامو و ابوغریب حق دارد اما در ایران هیچ حقی ندارد؟
چطور است که صدای مظلومیت زندانیان سیاسی ایران به گوش هیچ کسی نمی رسد؟
ما چقدر مقصر هستیم؟

ما که میتوانیم بگوییم و بپرسیم و تلفن کنیم و یک ایی میل بزنیم به جز گوشه نشینی و فوقش اظهار تاسف چه میکنیم؟

اینها میخواهند بهترین های کشور را با زندان و شکنجه و اعدام از بین ببرند تا ایران سرزمین کرکسان شود.

کورخوانده اند.

میگویند نه میتوانند در طبقه هفتم جهنم از خمینی و شاه و موسولینی و هیتلر بپرسند.

نامه شعرگونه یک زن معلم کرد به همکار منتظر اعدامش فرزاد کمانگر
از سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان
)گرفته شده از سایت ایران پرس نیوز)
*2008 بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس


آقا معلم در بند !

منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد خانم معلمی از صنف توام

و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو اما
نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم
.و شک دارم که شاگردانم به خوبی شاگردان معلم در بندی باشندکه به قیمت جان درسشان داده است


علمی که در چار دیوارهای بلندزندان رجایی شهر برای "کوروش" آن قربانی فقر میگرید
ودلش برای گل خوردن از پسرکان خود تنگ شده
و چقدر رویای پسرکانش را هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
و اندیشه های پاکش نمی گذارند به رویا ها و لیلا ها پشت کند.

بگذار من هم با ذغال نه ! نه! با ذغال ! نه با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را خط قرمزی بکشم
تا بگویم" عمه قزی" شدن دیگر رسم نیست
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها

درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم
تا نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش "جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده پیر شوند.
آیا ممکن است؟!!!!


وای که اینجا میان کودکی و نه سالگی چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن در این" تلخ سرزمین"چه فاصله ی حقیریست!!!
و میان زندگی نکرده ای به مرگ محکوم شده چه زمان 7 دقیقه ای حقیریست!!!

و آن که از عشق می گوید و به انتظار معجزه ای در یافتن یک جفت کفش نو
وسفره ای از نقل و شیرینیست

و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید
و بنویسد چه جنایتکار بزرگیست که جز به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!

وای که در این "سیاه زمین " ٬ "امنیت ملی" چه ارتفاع حقیری دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز همه چیزکارگر نالان از فقرشزن محروم از "حق بدنش"چه زود حق شلاق می گیرند!
و رقصند ه های راضی به سیمفونی طبیعت دست و پای بریده خود رابه جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
وای که چه خوب گفتی میان دوست داشتن لیلاها و رویا ها و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی و گریستن از غم نان چه فاصله حقیری ست!!!

وای که درسم چه عقب است !
هنوز به شاگردانم نگفته ام از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن در سرزمین اهورا مزدامصیبتی به چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی گم شدن است !


وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترکانم نمی دانند قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دیدخورشید خانوم هم "حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و گل زرد بر سر نهادن اقدام علیه " امنیت ملی " است!

هنوز به فرشتگان خود نگفته ام کشتگاهی خواهند شد برای هر بذر نا مطلوبی
و به چند سکه و اندی تازیانه خوردن را خواهند آموخت!
درسم از" ترسم" عقب است !


ترسم از آن روزی است که اگر دخترانم درسشان را دوست نداشتند
به جای نوشتن " کاش دختر به دنیا نمی آمدیم"

بنویسند کاش زاده نمی شدیم.