Thursday, May 30, 2002

بعضي ها گفتند كه تانيا (Tania Aebi)زشت است. من هم برش داشتم. بعد از رفتن به آرايشگاه بر مي گردد.
تابستان رسيد


بلاد کفر





بلاد اسلام
وبلاگ هميشك را ببينيد
نمي دانم بد است يا خوب كه آدم حرفش را راست و حسيني بزند ..
به هر جهت مي خواهم نوشته ام در مورد مطلب باكره را به همين دليل عوض كنم.
اگر كسي دليل مفصل تر خواست لطفا ايي ميل بزند.

فارسي بلاگينگ 101:
عجول نباشيد

Wednesday, May 29, 2002

داشتم وبلاگ اميد ميلاني را ميديدم و نظر او و هپلي را راجع به فيلم جاده مالهالند (Mulhulland Drive) خواندم. من هم اول از فيلم سر در نياوردم ولي اگر به اين سايت و اين سايت برويد ببيشتر متوجه داستان مي شويد.

يك سايت ديگر هم هست كه فيلم را بيشتر توضيح داده ولي الان لينكش را پيدا نكردم.Mulhulland Drive فيلمي است كه بعد از تمام شدن مدتي ذهن آدم را اشغال مي كند..
اين باكره بقول شبح بعضي وقت ها يك حرف هايي ميزنه كه آدم 4 تا شاخ هم داشته باشه 4 تا ديگه هم در مياره. حالا هم بحثي راه انداخته در مورد حجاب..:

اين هم نظرات شخص بنده:

بنظر من روزي كه حجاب آزاد بشه پنج كيلو از وزن زن ها كم ميشه. كار خانه هاي كره اي كه سالي ميليون ها متر پارچه سياه (‌كه هيچ جاي ديگه دنيا فروش
نميره) به ايران صادر ميكردن ورشكست ميشن
همه جا پر از رنگ ميشه. زن ها مي تونن از هر دو دستشون استفاده كنن. تو گرماي 40 درجه زير مانتو و رو سري و شلوار نمي پزن.به هيكلشون توجه مي كنن چون از تو ي اون استوانه ها در اومدن.اگر گرمشون شد آستين كوتاه مي پوشن. سردشون شد پالتو مي پوشن. همون طوري بيرون ميان كه تو خونه هاشون هستن.
همين افغانستان رو ببينين و اگر عكسي از زن هايي ديديد كه بقول باكره::

يه ميني ژوب تا نصف باسن و يه تيشرت بدون سوتين بره تو خيابون در حاليكه سر سينه هاش زده بيرون؟. .

لطفا براي من هم بفرستين.

اگر كسي به خودش يا خواهر...مادر ...زن و يا دوست دخترش اعتماد نداشته باشد چه حجاب آزاد باشد چه نباشد مشكلش حل نميشه. اين همونيه كه اونايي كه تو سرمون مي زنن مي خوان باشيم. يك عده موجودات ضعيف النفس كه اگر كسي بالاسرمون نباشه كه كنترلمون كنه از بين مي ريم. ما هيچ فرقي با زن ها و مردهاي آزاد دنيا نداريم و اگر موقعيت داشته باشيم مطمئن باشين فكرمون فقط نميره دنبال پايين تنه. ما بلديم فكر كنيم.. درس بخونيم. كار كنيم و به پيشرفت محيطمون كمك كنيم .

اگر حجاب آزاد بشه هنوز كساني به دليل اعتقاداتشون چادر يا روسري سر خواهند كرد. كساني هم شايد لباس باز بپوشند. به عنوان يك انسان به جاي محدود كردن ما ياد ميگيريم كه به اعتقادات اولي احترام بگذاريم و به دليل پوشيدگي مسخره اش نكنيم و بهش امل و عقب مانده نگيم و در مقابل دومي هم چشم هايمان را درويش كنيم و اگر دوست نداريم نگاه نكنيم. يعني باز مسئله بر مي گردد به اينكه خودمان را اصلاح كنيم نه اينكه چون از عهده خودمان بر نمي آييم ديگران را محدود كنيم.

در اين مورد هزار و يكشب و خاموشي دريا هم مطالبي نوشته اند.

Tuesday, May 28, 2002

مطلب هزار ويك شب در مورد روسپي گري را بخوانيد. زويا به اقتضاي شغل مددكاري اش روزانه با خيلي از كساني در ارتباط است كه در موقعيت اجتماعي خوبي نيستند. اين است كه گزارش و قضاوت او واقع بينانه تر است .
خورشيد خانم به نقل از نوروز از شكنجه و كشته شدن يك كودك توسط پدرش نوشته :


يکی از هزاران:
آرين گلشنی رو يادتون هست؟ جلال کوچولو رو چی؟ انسيه رو يادتون مياد؟ زهرا رو چی؟ خوب حالا يه فرزاد کوچولو هم بهشون اضافه شده. ايندفعه تو مشهد. يک سال و نيمش بوده. ضربه مغزی، سکته قلبی، چندين جای سوختگی با سيگار و سيم داغ مخصوص کشيدن ترياک. باورتون نمی شه؟ برين اينجا رو بخونين. هيچ می دونين پدرش هيچوقت به خاطر کاری که کرده اعدام نمی شه؟ هيچ می دونين پدری که بچه اش رو بکشه حکم قصاص نداره؟ هيچ می دونين اين فقط يکی از هزارانه؟



بالاي اون مطلب هم خبر كشته شدن يك زن سي ساله بدست برادر 22 ساله اش به دلايل ناموسي را هم بخوانيد(گل كو)
بامداد مطلبي دارد با عنوان همشهري پلي بوي مي شود. خيلي جالب توصيف كرده كه وقتي كارو زندگي دولت مي شود دخالت در خصوصي ترين مسائل زندگي مردم... هر كدام از اين قوانين مي شوند يك سلاح خطرناك!!
بزاي همين است كه در ايران اسلامي مهد معنويت 800 هزار نفر زنداني وجود دارند. دو روز يكبار هم اركان نظام يه خطر مي افتد. با هر پس زدن روسري..گرفتن
دست جنس مخالف... پوشيدن جوراب نازك ...آرايش...بلوز آستين كوتاه...خواندن كتاب ؛ارشاد نشده؛ ... رقص...گوش كردن به موزيك...خوردن غذا يا نوشابه ناحلال....و الي آخر. ملاحظه مي فرماييد كه برادران بي جهت حقوق نمي گيرند. مشغله شان زياد است.
حالا فكر كنيد اگر يك دهم اين انرژي و پول صرف سازندگي شده بود هم ما اوضاعمان بهتر بود هم آقايان كمتر خسته مي شدند هم نظاممان هر ثانيه در خطر نمي بود...؛

Monday, May 27, 2002

دوستي مي نويسد كه چرا بايد از شنيدن اين مصاحبه ناراحت شد؟‌مگر فحشا در بيشتر كشورهاي دنيا وجود ندارد؟‌آيا اينها از ؛حرص و طمع ؛‌نيست كه به اين راه مي روند؟
.....
تفاوت ديد ما در اين است كه من به اين زن نه بعنوان كسي كه به طمع پول بيشتر فاحشگي را انتخاب كرده بلكه بعنوان مادري نگاه مي كنم كه از ناچاري به اين كار رو آورده. از ما دارد تفاضاي كمك مي كند. چند جاي اين قضيه اشكال دارد. اول اينكه اگر اين مادر مثل خيلي كشورهاي ديگر دنيا از طرف دولت حمايت مي شد و حق و حقوقي داشت شايد تن به اين كار نمي داد. زني كه در 26 سالگي از شوهري معتاد جدا شده و با يك فرزند 5 ساله تنها مانده. يادمان باشد كه الان دانشگاه رفته هايش بيكارند چه برسد به يك زن ديپلمه طلاق گرفته آنهم با بچه و تنها.
اگر كاري داشت و باز به اين كار رو مي آورد مي گفتم از سر طمع است. اما از حرف هايش مي توانيد بفهميد كه از ناچاري است. آن كه از سر طمع فاحشگي را انتخاب كرده از زندگيش راضي است و كمك نمي طلبد.
اين خانم به كنار. دخترهايي را كه در پارك مي خوابند و براي يك لقمه غذا و جاي خواب اين كار را مي كنند چي؟دختراني كه براي شيوخ عرب فرستاده مي شوند چي؟ در ضمن نمي شود گفت چون مشكلي در همه جاي دنيا هست در اينجا بودنش موجه است. نمي شود گفت چون يك سوم بچه هاي افريقايي ايدز دارند پس ما هم داشته باشيم چه عيبي دارد؟
در عربستان سر مي برند پس ما كه از جراثقال آويزان مي كنيم چه اشكالي دارد؟‌در سودان سنگسار مي كنند پس ما هم بكنيم چه اشكالي دارد؟

كشور ما هر سال ميلياردها دلار درآمد نفتي دارد. بايد پرسيد چند درصد اين درآمد كه حق ماست براي ما خرج مي شودو چقدرش به جيبهاي گشاد و بانكهاي خارجي ريخته مي شود؟چقدرش صرف درست كردن زندان و تو سر مردم زدن مي شود؟خيال مي كنيد برادران و خواهراني كه مواظب رنگ جوراب وبلندي و كوتاهي مانتو و آستين و نوع موزيكي كه گوش مي كنيد و طرز دستشويي رفتنتان و...هستند مجاني و در راه خدا كار مي كنند؟ يا آقاياني كه دو روز يكبار با اهالي و عيالان به اينور و آنور دنيا سفر مي كنند با پول خودشان مي روند؟نه خير . پولشان را اتفاقا بنده و جتابعالي و همين خانم و همين معلمان و كارگران و كارمندان داريم پرداخت مي كنيم. ؟
فحشا در هر كشوري نتيجه مشكلات و عدم اداره صحيح آن كشور است و مي بينيد كه هر چه مشكلات اقتصادي كشورها بيشتر است انسان هاي بيشتري مجبور مي شوند از اين راه زندگي كنند.
اشكال كار در اين است كه ماقرار بود اسلاممان را به تمام دنيا صادر كنيم نه دختران كوچك و كليه و مغزهامان را.

Sunday, May 26, 2002

نمي دانم مصاحيه اي را كه حسن آقا گذاشته تو وبلاگش گوش كرده ايد يا نه. حتما به عنوان يك انسان ناراحت مي شويد. اين ناراحتي چقدر طول مي كشد؟ آيا اين هم جزو پروسه عادت است؟‌همان كه فضول (23 May )و آشنا چهره غريب (23 May )
ازش حرف مي زنند؟‌اين كه چيزي نيست. ما از اين بدترش را هم ديده ايم و صدايمان در نيامده. قتل هاي زنجيره اي.حمله به دانشگاه و هزاران واقعه ديگر. مگر همين چند وقت پيش دو معلم فقط به دليل شركت در تظاهرات يراي افزايش حقوق كشته نشدند؟ حالا قرار است به اين هم عادت كنيم؟‌كه جوان هايمان يا با فروش كليه زندگي كنند يا با فحشا؟ يك زن كه از شوهرش به دليل اعتياد طلاق گرفته در اين والاترين و مقدس ترين !!!كشور عالم آيا بايد از ناچاري فحشا را انتخاب كند؟ درد ما اين است كه نمي خواهيم فكر كنيم. دوست داريم ما زندگي خودمان را بكنيم و يكي ديگر برايمان تصميم بگيرد. اين است كه هميشه احتياج به بزرگ و سرور و قهرمان داريم. در صورتيكه قهرمان آن نيست كه پول ما را مي چاپد و منت هم سرمان مي گذارد يا آنكه خاك و منافع مارا از كيسه خليفه مي بخشد. قهرمان آن زني است كه بي پناه و سرگردان و از همه جا رانده حتي به قيمت تن فروشي هنوز زنده است. قهرمان آن كارگري است كه بدون حقوق نه ماه كار مي كند. دانشجويي كه كور شده..كليه اش را از دست داده ولي هنوز تقاضاي بخشش نمي كند.خودمان ..همسايه مان و هر كس كه در اين خراب آباد هنوز زنده است يك قهرمان است. با يك حساب دو دو تا چهار تا لطفا بگو ييد در ده سال آينده با اين وضع به كجا خواهيم رسيد

Friday, May 24, 2002

.يك توضيح

شعر زير (ديدار از شفيعي كدكني) به مناسبت دروغ بزرگ دوم خرداد است نه دعواهاي وبلاگي. ..

Thursday, May 23, 2002

به صفحه حسن آقا .برويد و مصاحبه اي را كه گذاشته گوش كنيد.
يك نكته در مورد جنگ دوم وبلاگستان.
...آقايان...خانم ها
..بجث هايتان ..و تو سر هم زدن هايتان حوصله آدم را سر مي برد. هر چه خواستيد به هم گفتيد.
حالا برگرديد سر كارو زندگيتان . ...

يك شعر با مناسبت.:

ديدار (شفيعي کدکني)

۱
ديدي که باز هم
صد گونه گشت و بازي ايام
يک بيضه در کلاهش نشکست؟
اين معجزه است . سحر و فسون نيست:
چندين که ؛عرض شعبده با راز کرد؛*

زان ساليان و روزان
روزي که خيل تاتار
دروازه را به آتش و خون بست:
سال کتابسوزان
با مرده باد آتش
و زنده باد باد (از هر طرف که آيد)
مهلت به جمع روسپيان دادند

ما در صف گدايان
خرمن خرمن گرسنگي و فقر
از مزرع کرامت اين عيسي صليب نديده
با داس هر هلال دروديم

بانگ رساي ملحد پيري را از دور مي شنيديم
آهنگ ديگري داشت فريادهاي او

۲
هزار پرسش بي پاسخ از شما دارم:
گروه مژده رسانان اين مسيح جديد
شفا دهنده بيمارهاي مصنوعي
ميان خيمه نور زنداني
و هفت کشور از معجزات او لبريز.

کسي نگفت و نپرسيد از شما يکبار:
ميان اينهمه کور و کوير و تشنه و خشک
کجاست شرم و شرف ؟‌تامسيحتان بيند:‌
و لکه هاي بهارش را از اين کوير
از اين ناگزير بزدايد
و مثل قطره زردي ز ابر جادوئيش
به خاک راه چکد؟

کدام روح بهاران؟‌کدام ابر و نسيم؟
مگر نمي بيند:
عبور وحشت و شرم است در عروق درخت:
هجوم نفرت و خشم است در نگاه کوير
زبان شکوه خار از تن نسيم گذشت -
تو از رهايي باغ و بهار مي گويي؟

مسيح غارت و نفرت!
مسيح مصنوعي!
کجاست باران کز چهره تو بزدايد
نگاره هاي دروغين و سايه تزوير؟
کجاست آينه
اي طوطي نهان آموز!
که در نگاه تو بنمايد اينهمه تقرير؟

۱۳۴۸-تهران

*از حافظ

Tuesday, May 21, 2002

همين دو سه روز پيش راجع به بحث مضرات اجتماعي جدا كردن دختر و پسر در مدارس نوشته بودم
. امروز در اينجا ديگر صفحه2 وبلاگ عمومي نسيت(كاميون لطفا)
مطلبي ديدم كه لينكش را اينجا مي گذارم!
اين كاريكاتور از روزنامه USA TODAY است:

وبلاگ هميشك را ديده ايد؟
احسان را چطور؟
حدر به لينكي اشاره كرده كه فيلم سربريدن دانيل پرل را نشان ميدهد.آنقدر وحشيانه است كه حتي براي ما كه خيال مي كنيم بايد تا حالا به وحشي گري عادت كرده باشيم شوك آور
است. چطور آدم ها مي توانند به اين حد از بربريت نزول كنند؟
حرف هاي فضول را هم در اين مورد بخوانيد..

يك دوست نكته سنج (كه اميدوارم خودش يك روز يك وبلاگ باز كنه ) از من پرسيد كه چرا در اين نوار صداي پرل شنيده نمي شود. بعد خودش جواب معما را از مجله هندوستان تايمز18 مي (قسمتWORLD ) پيدا كرد و برايم فرستاد.ينا يه اعتراف يكي از دستگير شدگان بار اول دوربينشان كار نمي كرده و مجبور شده اند دوباره فيامبرداري كنند. خيلي هم زحمت داشته كه سر بريده را در جايش نگه دارند. .
شبح عزيزبالاخره به خانه ي خودش اسباب كشي كرد. ..

Monday, May 20, 2002

وبلاگ معتاد را كه مي خوانم دردش بر بدنم مي نشيند.
بعنوان يك انسان كه مي خواهد اشتباهش را چبران كند چقدر تنها ست. در هر جاي دنيا براي معتادان كلينيك هاي مخصوص براي ترك هست. قرص هاي مخصوص تحت نظر دكتر داده مي شود و خيلي ها به اين وسيله به زندگي عادي برگشته اند. ما فقط درديم. درمان همه چيز مجازات است و مرگ. بالاخره غير از كاندوم صورتي با طعم نعنا
راههاي ديگري هم براي كنترل جمعيت وجود دارد كه مختص ماست . زندان..اعدام...ناپديد گردانيدن... گرسنگي...اعتياد...نااميدي ...خودكشي.......... .

معتاد عزيز. در اين آشفته بازار خودتي و خودت. منتظر كمك كسي نباش. بدان كه تنهايي. اگر امروز عزم كردي بازي را برده اي و گر نه باز درد است و درد و نا اميدي و نا اميدي.. .به جاي اينكه به دام نا اميدي بيفتي هر چه قدرت داري جمع كن. افكار منفي را از ذهنت بران ونيرو و افكارت را بسوي يك هدف مثبت متمركز كن...
.. .

Saturday, May 18, 2002

تمي اورستريت تنها دختري است که توانسته در تيم فوتبال مردان (پيتزبورگ-تگزاس) بعنوان دفاع بازي کند.

سايت باكره هم خيلي حالب است. يك مطلب دارد راجع به جدا كردن دختر ها و پسرها در مدارس و اثر آن بر مشكلات جنسي جوانان...عشق هاي زودرس و....

جدا وقني يك دختر و پسر به هم مي رسند نمي دانند چه بايد بكنند. يك بار جوان هفده ساله اي از من پرسيد كه با يك دختر چطور بايد دوست شد. ؟ حد روابط مشخص نيست. از يك طرف مي گويند دست نامحرم را نگيريد. از طرف ديگر صيغه موقت درست مي شود.ابر وباد و مه و خور شيد و فلك در فكر ناموس جوانانند!
اكثر دختر ها و پسرها به همديگر از ديد نيازهاي جنسي شان نگاه مي كنند. و با اين افكار آشفته نمي دانند چه بايد بكنند.
درخيلي جاهاي دنيا كه پسرها و دخترها با هم درس مي خوانند...همكاري مي كنند...در بازيهاي هم شركت مي كنند سوالات كمتري نسبت به جنس مخالف درشان وجود دارد
وقتي به دختر و پسر امكان كشف اين احساسات طبيعي داده مي شود كودك كنترل احساساتش را بدست مي گيرد و بر آنها حاكم مي شود دختر و پسر حتي با هم بعنوان هم اتاقي و هم ‏خانه هم زندگي مي كنند. با هم هم سفر مي شوند. همكار مي شوند و دنيا هم بر سر جايش مي ماند
. . در اينجا با زن به عنوان وسيله از راه بدر بردن مرد رفتار مي شود و بايد مثل يك گناهكار هميشه تحت مراقبت باشد . .

خيلي از اتفاقات ناگوار و دست اندازي هايي كه به دليل اين فرهنگ نادرست در خانواده ها به كودكان (از دختر و پسر) مي شود ناگفته مي ماند و ما تا دو تا خبر مي شنويم كه در فلانجا به كسي تجاوز شده خدا را شكر مي كنيم كه اينجا در امن و امان است. غافل از اينكه اينجا هم هست ولي به هزاران دليل گفته نمي شود و گر نه ما شايد در اين مسابقه هم اول باشيم! .
به بعضي از مثال ها كه در چند وبلاگ از جمله آزاده سپهري..اژدهاي شكلاتي...
آمده توجه كنيد و با يك ضرب و تقسيم ساده ابعادش را در جامعه مجسم كنيد.
بامداد نوشته جالبي در مورد مصاحبه نوروز با مسعود كيميايي دارد.در مورد اينكه گوگوش ؛ايشان ؛‌و يا فائقه آتشين خوانده مي شود نه ؛گوگوش؛ و اينكه چطور پولاد كيميايي (لابد پسرش) درس مديا را ول كرده و تا آمده ايران رفته براي خودش زنجير خريده كه برود عزاداري. به قول خود بامداد رياكاري كنيد ولي گند نزنيد.

ديگر نه شنيدن صداي گوگوش آن لطف قديمي را دارد نه نگاه كردن فيلمهاي كيميايي!!

.بالاخره نهاد قضايي هم به وبلاگستان اضافه شد
اعلام هم كرده اند كه هر وبلاگي را كه دوست نداريد اعلام كنيد كه ايشان بلافاصله ترتيبش رابدهند. من خواستم آدرس چند تا را بدهم ولي مثل اينكه دارالقضات تا اطلاع ثانوي تعطيل است.!

Wednesday, May 15, 2002

جالبه كه آمار طرفداران ؛كتك در تربيت بچه؛ از20%‌پايين تر نمياد. تازه يك شير پاك خورده اي هم دو خط نمي نويسه كه چرا!!!

Tuesday, May 14, 2002

پرش ارتفاع عکسي از يک دونده معلول را گذاشته. من هم به ياد اين عکس افتادم:




امي مالينز در يك سالگي پاهايش را از دست داده ولي به كمك پاهاي مصنوعيش در دو 100 متر و 200 متر و پرش طول ركورددار جهان است. در زندگي عادي بعنوان مدل هنر پيشه و گوينده ‌كار مي كند.
اگر مي خواهيد بيشتر بدانيد به اينجا مراجعه كنيد.

اين سايت هم ديدني است.
..
***************************************

گل کوهي پس از خواندن گزارش کيهان و مطالب راجع به آن برايم اينطور نوشته:
من مطلب شما را به نقل از کيهان خواندم (حادثه غرق شدن دانش آموزان) ولي از منطق شما تعجب مي کنم. حالا چون گزارش از کيهان است و عکاس از کيهان خوب بايد طبق
مد روز هر چي خواستيد بارش کنيد. خوب اولا وقتي کسي ميگه لحظه به لحظه اينو هزار جور ميشه تفسير کرد. يکيش اينه که لحظه به لحظه از وقتي که رسيده و به اندازهي کافي آدم براي نجات توي آب بوده. ثانيا حالا اگه طبق گفته شما ايشان شنا بلد نبود کي را بايد ببينه؟‌ ثالثا اينکه گفته ايد خونسرد...خوب در جنگ هم عکاسان و فيلمبرداران در اوج درگيري کار خودشان را مي کنند و امدادگران هم کار خودشان را... شما فکر مي کنيد در آن منطقه شهر و در آن ساعت چند نفر آدم در آن دور و بر بوده؟ حالا درست اينه که همه با هم بريزند توي درياچه و شلوغش کنند تا اگه اميد هم به نجات کسي هست تو اون شلوغ بازار از دست بره؟
بله .من فکر مي کنم همان حادثه اول درسته .. گناه عکاس اين بوده که خبرنگارکيهان بوده اگه خبرنگار مثلا نوروز بود خيلي هم قهرمان بود براي اينکه تولنسته بر اعصابش مسلط بشه و کاري را که وظيفه اش بوده انجام داده نه شلوغ بازي و کاري را که از دستش برنمي آيد.
خدا همه مان را هدايت کند (اولش خودم را)

اينهم جواب من:

اينطور که گل کوهي نوشته انگار همه آنجا مشغول نجات بوده اند و اين آقاي خبرنگار هم کار خودش را مي کرده. يادآوري کنم که از ۱۴ کودک فقط ۴ نفر نجات پيدا کرده اند. يعني ۱۰ نفر جان خودشان را از دست داده اند.يعني ۱۰ کودک ۱۲ ساله احتياج داشته اند که يکي بپرد توي آب و نجاتشان بدهد. اگر طبق توصيف شما همه توي آب بودند و امدادگران هم کار خودشان را مي کردند ۱۰ تا بچه جلوي چشم آنهمه آدم پر پر نمي شدند. يا کسي آنجا نبوده يا بوده و کاري نکرده.يکي از يکي بدتر.

براي توجيه منطق خودتان مثال جبهه جنگ را زده ايد. آنجا پارک شهر بود نه جبهه جنگ. کسي با کسي نمي جنگيد. ۱۴ تا بچه احتياج به کمک داشتند. خبرنگار کيهان يا دروغ مي گويد و از اول آنجا نبوده يا از آن بدتر بوده و کاري نکرده. شما خودتان عکاس باشيد و کسي در حال غرق شدن باشد نجاتش مي دهيد يا ازش گزارش لحظه به لحظه تهيه مي کنيد؟ ا

منطق نوروز و کيهانتان خيلي ضعيف است . اين يک مسئله انساني است.

اگر احتياج به هدايت خداوند داريد چشمتان را باز کنيد و نگاه کنيد: فقر..فحشا..اعتياد...بيکاري...از بين رفتن منابع طبيعي.. آلودگي آب و هوا...بالا رفتن ميزان خودکشي...قتل هاي زنجيره اي...قتل هاي عنکبوتي (همه رقمش موجود است...)پر كردن زندان ها.... بر باد دادن ثروت مملکت.....رشوه خواري...

Monday, May 13, 2002

ياشار خان گرامي لطف كرده و بعد از خواندن اين جمله:
همه فكر مي كنند و نظر مي دهند. اما آنهايي موفق مي شوند كه عمل مي كنند

از اين وبلاگ گزارشي به اين مضمون در وبلاگ عمومي نوشته:

گل كو حرف نمي زند . عمل مي كند

اگر شما هم چنينن استنباطي از جمله پايين مي كنيد لطفا اين مطلب را بخوانيد. من هم قول مي دهم ديگر بدون توضيح كلمات قصار ننويسم
چند فكر بكر در ذهنتان مرده است؟‌چند بار برايتان پيش آمده كه از فردا يا يك ساعت ديگر كاري را خواسته ايد انجام بدهيد؟چند بار با حسرت به گذشته نگاه كرده ايد و ايكاش گفته ايد؟ اينها براي من هزاران باز پيش آمده و هنوز عبرت نگرفته ام.

به دور و بر هم كه نگاه كنيد باز اين ؛عمل؛‌است كه انسان ها را در چشمتان متمايز مي كند. نه آنچه كه مي گويند. اگر به حرف كسي گوش مي كنيد به اميد اين است كه از او ؛عمل هم ببينيد و گر نه حرف و گنده گويي را همه بلدند. .
. . .. .مسئوليت انسان ها در برابر حرفشان عمل كردن به آن حرف است. هر چه هم مقامشان بالاتر باشد در مقابل حرفشان مسئوليت بيشتري دارند.

×مردم هم هنرمندان..مسئولان ...روشنفكران و حتي افراد نزديك را با محك عمل مي سنجند نه حرف
×ما هم اگر مي خواهيم به جايي برسيم (در هر بعدي) ‌بايد عمل كنيم نه گنده گويي..

Sunday, May 12, 2002

همه فكر مي كنند و نظر مي دهند. اما آنهايي موفق مي شوند كه عمل مي كنند.

Saturday, May 11, 2002

از خانه شبح راه مي افتيد مي رويد سري به قاصدك مي زنيد. از آنجا مي توانيد خانه شرقي را پيدا كنيد. بخوانيد و ببينيد چه زيبا مي نويسد.
دوست عزيزي تذكر داده كه كلمه ؛استراتژيك؛ از ابراهيم نبوي است. صفحه ابراهيم نبوي را نگاه كردم و ديدم كه راست مي گويد. بعد دوباره به وبلاگ تنها در خانه سري زدم
و ديدم كه بالاي مطلب نوشته ؛‌با اچازه ابراهيم نبوي!! يعني اين اشتباه لپي از من بوده كه همين حالا مي روم و رفع و رجوعش مي كنم! .

Friday, May 10, 2002

وبلاگ خاطرات دارد نظرخواهي مي كند در مورد معادل فارسي كلمه وبلاگ.
به قول نويد خان(از قول نبوي از قول حسني!) من يك استراتژيك دارم::
چرا بايد براي وبلاگ ‌معادل انتخاب كنيم؟‌يا هر كلمه ديگري كه ريشه خارجي دارد؟
اينها را ما درست نكرده ايم و بنظر من بايد همانطور گفته يا نوشته شوند كه در زبان اصلي استفاده مي شوند
حالا ما به جاي وبلاگ بگوييم ؛تارنوشت؛!‌چه مسئله اي حل مي شود؟‌غير از اينكه آن بيچاره اي كه دارد در ديكشنري دنبال معادل براي نمابر و رايانه و تارنما مي گردد حالا فقط كارش بيشتر مي شود.
.
يك اشكال بزرگ ترجمه كردن كلمات فني اين است كه كار كسي را كه اطلاعات فني لازم دارد خيلي سخت مي كند. مثلا يك دانشجو براي فهميدن يك صفحه متن علمي بايد ششصد بار دنبال معني بگردد.
همين دانستن ؛وبلاگ؛‌كلي كارتان را آسان تر نمي كند؟مثلا اگر بدانيد كه شتابacceleration است و نيروForce
فهميدن خيلي قوانين برايتان آسان تر نمي شود؟

الآن عصر ارتباطات است و ما كلي از قافله عقبيم. با اختراع كلمات جديد به جاي لغات فني و علمي هم كارمان اگر هزار برابر سخت تر نشود آسان تر نخواهد شد. در خود انگليسي هم براي كلمات لاتين يا فرانسه يا حتي فارسي معادل تعيين نمي كنند. همان را با حروف ايتاليك مي نويسند كه خواننده بداند اين كلمه انگليسي نسيت.
حالا مي گوئيد اگر بنا بر اين باشد ما بايد صبح تا شب ايتاليك بنويسيم
... چه بخواهيم و جه نخواهيم تمام دانش مدرن بدست غربيان از خدا بي خبر درست شده
ما هر چه هم اسمش را عوض كنيم مال ما نخواهد شد.. .. . ‌‌
سگال هم به جمع وبلاگ نويسها پيوست. يك تحليل در مورد فلسطين و اسرائيل نوشته با نقطه نظرهاي خيلي جالب. . .
هر وقت دلتان گرفت تنها در خانه و چرنديات را بخوانيد.
خانم ها ..آقايان عزيز که لطف کرده و راي داده ايد. لطفا دو خط هم به اينجانب بنويسيد و دليل انتخابتان را بگو ييد. بخصوص دوستاني که آري گفته اند. من دليل ؛نه؛ را مي توانم بفهمم و مي توانم صفحه ها در رد کتک بنويسم. ولي دليل آري گويان را متوجه نمي شوم.به اين جهت اين بحث هميشه يک طرفه مي ماند. باز يادآوري مي کنم که نظرات ويا خاطرات هيچ کس در اينجا بدون اجازه گذاشته نمي شود. اما نظر شما کمک مي کند که اين مسئله از جوانب مختلف مورد بررسي قرار بگيرد.
فضول نقدي بر مطلب رضا قاسمي در مورد حد آزادي در وبلاگ ها نوشته. مطلب الواح شيشه اي به اين مضمون است:

فضای وبلاگ‌ها آزادترين امکانی است که تا به حال نصيب ما ايرانی‌ها شده است. اما اين يک فضای مجازيست. و به عنوان يک فضای مجازی تنها عيبش اين است که حتا يک نهاد قضايی مجازی هم ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد. پس امکان اثبات هيچ اتهامی وجود ندارد. صرف وجود اين يا آن مدرک، يا اين يا آن نقل قول دليلی بر اثبات جرم نيست(در همين کشورهای دموکراتيک کم ديده‌ايم بيگناهانی که به صرف ارائه‌ی چند مدرک سال‌ها، ناکرده جرم، در زندان بوده‌اند؟ يک نمونه‌اش همين عمر رداد مراکشی بيچاره!). از همه‌ی اينها مهمتر، چه کسی می‌خواهد تعيين کند که چه چيزی جرم است و چه چيزی جرم نيست؟ به همه‌ی اين دلايل، در اين فضای کاملاْ آزاد مسئوليت فردی ما عظيم است. اگر هم اصرار داريم کسی را سنگسار کنيم دست کم به سخن مسيح گوش کنيم: «نخستين سنگ را کسی پرت کند که در عمرش گناه نکرده باشد.»


. من هم معني اين سطور را نمي فهمم . احتمالا اينها از پس تجربه اي تلخ گفته مي شود. بايد ياد آوري کنم که در وبلاگ اگر هم به کسي اتهامي وارد شود هرگز به زندان(لااقل در وبلاگستان ) نخواهد رفت. پس قياس با عمر رداد مراکشي بي مورد است.چرا ما خودمان و خواننده ها را تااين سطح پايين مي آوريم که يک نهاد قضايي بايد به ما بگويد که چي بخوانيم و چي نخوانيم؟ الآن شايد دويست سيصد تاوبلاگ فارسي باشد. کي همه اينها را مي خواند؟‌هر کس طبق سليقه اش چند تايي را نگاه مي کند حالا سليقه اش هر چه باشد و آني را باور مي کند که مورد قبولش باشد.طرف مورد اتهام هم وبلاگ خودش را دارد و مختار است که از خودش دفاع کند.

به گمانم که سخنان رضا قاسمي از دل آزردگي است. بياييد حتي در بدترين شرايط هم حرف از ما بهتران و سانسور را نزنيم و به انسان ايمان داشته باشيم. به خود خودمان.

Thursday, May 09, 2002

سايت ديدگاه به نقل از تلويزيون پارس گزارشي از آلودگي وخيم آب شرق تهران داده. خواندنش يک بدبختي است نخواندنش يک بدبختي ديگر.

Wednesday, May 08, 2002

بالاخره اين شتر ؛ ويروس؛‌دم خانه کامپيوتر (ببخشيد رايانه)‌ ما هم خوابيد و پدر مان را درآورد!
اين ويروس اسمش KLEZ است و خودش را به همه جا مي چسباند و تنها چاره اش DELETE کردن فايل هاي آلوده است. اين تميز کردن و RESTART و دوباره تميز کردن براي من ناشي کلي طول کشيد. اما چيزهاي جالبي هم ياد گرفتم:

- برنامه هاي ايي ميل که فقط نوشته هستند (TEXT ) کمتر از برنامه هاي HTML دچار ويروس مي شوند. پس پيش بسوي TEXT e-mail

-حتما بايد attachment قبل از باز شدن scan شود.

-اگر ايي ميلي دريافت کرديد که عنوان غير معمولي داشت و متن نداشت بايد بهش شک کنيد. اگر دکمه REPLY را زديد و نتوانستيد جواب بدهيد (معمولا اين پيام مي آيد: This page cannot be displayed!)

مي توانيد آن ايي ميل را مفسد في الارض اعلام کرده و از شرش خلاص شويد. اگر حاوي ويروس بود که به سزاي اعمالش رسيده اگر نبود هم که ديگر کاري از دستتان بر نمي آيد .
(توضيح: ملاحظه مي فرماييد که مفسد في الارض اعلام کردن آدميزاد چقدر آسان تر است. لااقل آدم بي گناه مي رود بهشت و ما يک خوبي هم در حقش کرده ايم.)

-برنامه هاي پاک کننده ويروس بايد در SAFE MODE استفاده بشوند و گر نه درست عمل نمي کنند.
****************

يك سايت هست كه مي تونين كامپيوترتون رو مجاني scan كنيد:
http://housecall.antivirus.com

درمان مجاني اين ويروس را هم اينجا ميشه پيدا کرد:

http://securityresponse.symantec.com/avcenter

طفلک اين فضول چقدر هشدار داد و براي ما سايت پيدا کرد. البته حالا بعد از رفع بلا ميخوام يک برنامه ضد ويروسش رو DOWNLOAD کنم. به اين ميگن بيماري اپيدميک نوشدارو پس از مرگ سهراب! تا سر خودمون نياد آدم نمي شيم!!

Sunday, May 05, 2002

اين غربي هاي از خدا بي خبر در يک عمل غير انساني در مغز موش فرستنده گذاشته و از آنها بعنوان انسان ياب استفاده مي کنند. به اين صورت که موش را به زير آوار مي فرستند و از طريق سبيل موش و فرستنده تعبيه شده در مغزش مي توانند محل يک انسان زنده در زير آوار را تعيين کرده و او را نجات بدهند.

چه حالي دارند اين ها. نه؟؟؟ما که قشنگ مي گذاريم جلوي چشممان ۷ تا بچه معصوم جان بدهند ....
:اين مطالب در مورد غرق شدن 7 و به گفته اي 13 دختر دانش آموز در پارك شهر تهران در كيهان آمده

سعيده ابهري از نجات يافتگان حادثه پارك شهر كه روي تخت بيمارستان همه چيز را با تعجب نگاه مي كرد ماوقع را اينگونه تعريف كرد: من هم به همراه بچه هاي مدرسه به گردش آمده بودم خواهرم از مربيان اين گروه بود، پس از بازديد از موزه پست، بچه ها گفتند، خسته شديم برويم داخل پارك شهر، خوراكي ها را بخوريم، وقتي به درون پارك رفتيم چشم بچه ها به قايق و درياچه افتاد اصرار كردند كه سوار قايق شوند. مربي ها كه دو خانم بودند مخالفت كردند، اما بچه ها دوست داشتند و سرانجام با قايقران به توافق رسيدند كه از هر نفر 50 تومان بگيرد و ما را سوار قايق كند. دو گروه ده نفري طي دو مرحله سوار شدند. قايقران گفت: بچه ها اين سري آخر است و 15 نفري سوار شديم. من هم همراه بچه ها سوار شدم مربي ها در جمع بچه ها بودند قايق به حركت درآمد، چرخ زد، آب وارد قايق شد و واژگون گشت. من زير آب خود را بالا كشيدم دستم را به نشانه كمك تكان دادم ديگر رمقي نداشتم و مردي مرا از آب نجات داد، فائزه گودرزي يكي ديگر از نجات يافتگان كه روي تخت بيمارستان هنوز از اين حادثه متعجب بود گفت: وقتي قايق بر اثر سنگيني واژگون شد هر يك از بچه ها براي نجات، همديگر را مي گرفتيم، من با شنا خود را به پايه هاي اسكله رساندم. مردي مرا از آب نجات داد و بقيه هم دست و پا مي زدند كه نمي دانم سرنوشت آنها چه شد.
فائزه گودرزي از نجات يافتگان حادثه به خبرنگار ما گفت: از همان ابتدا كه سوار قايق شديم در قايق آب جمع شده بود كفش ها و جوراب هايمان خيس شد. گودرزي كه روي تخت بيمارستان دراز كشيده و ترس از چشمانش نمايان بود افزود: وقتي قايق موتوري به حركت درآمد دانش آموزان هياهو كردند، قايقران مي توانست موتور را خاموش كند اما اين كار را نكرد و الآن اينجا هستيم، فائزه گفت: راستي آقا همشاگردي هاي من همه سالم هستند؟
گفت وگو با يكي از شاهدان
يكي از كمك كنندگان به حادثه ديدگان كه كارمند بانك بود به خبرنگار ما گفت: از پشت پنجره ساختمان باران را تماشا مي كردم چشم من به درياچه و قايق موتوري افتاد. بچه ها سوار شدند قايق به حركت درآمد و يك لحظه همه چيز اتفاق افتاد، خود را به محل حادثه رساندم و با كمك يكي دو نفر ديگر توانستيم چهارنفر از دانش آموزان را نجات دهيم و...
مسئولان و مأموران امداد و نجات و غواصان سازمان آتش نشاني در دقايق اوليه حادثه در محل حاضر شدند، غواصان پس از نجات مصدومان چندين ساعت به جست وجو پرداختند. آب درياچه با چندين موتور تخليه شد. اورژانس و نيروي انتظامي حاضر بود مردم كمك كردند و...
در تازه ترين تماس امروز گزارشگر كيهان با بيات معاون عمليات سازمان آتش نشاني اسامي كشته شدگان زهره رحيمي، زينب كمره اي، نسرين اميني، بهاره رضايي، سعيده دربندي و آرزو جوادي اعلام شد همچنين يك مرد كه هويتش معلوم نبوده و ظاهراً قايقران بوده است. حال مصدومان حادثه به نام هاي فائزه گودرزي، ميناقندچي فاطمه نيك پي و سعيده ابهري كاملاً رضايتبخش اعلام شده است.
كارشناسان آتش نشاني اعلام كردند: نبود جليقه نجات و ناجي و سواركردن بيش از حد متعارف علت اين حادثه تلخ بوده است كه متاسفانه، دراين حادثه از بديهي ترين موارد ايمني نيز استفاده نشده است.گفتني است درياچه طي قراردادي 14 ارديبهشت به يك پيمانكار اجاره داده شده و ديروز نخستين روزكاري درياچه بود كه حادثه آفريد.
¤ شهرداري منطقه 12 با ارسال نمابر صورت قرارداد درياچه تاريخ قرارداد را روز 14/2/81 به مدت سه سال نوشته است يعني تاريخ قرارداد دقيقاً با روز حادثه مطابقت دارد. در ضمن در ماده بيست و سه قرارداد بهره برداري مكلف است از قايق هاي پاروئي شش نفره و پدالي و موتوري با ظرفيت مجاز استفاده نمايد و در ذيل همين ماده در تبصره اي مشخصات قايق ها و اصول ايمني بايستي برابر استاندارد ومقررات جاري فدراسيون قايقراني و اسكي روي آب و سازمان بنادر و كشتي راني باشد. اين در حاليست كه سرنشين قايق جليقه نجات نداشتند و از ناجي خبري نبود.همچنين در اين قرارداد كه با يك جوان 25ساله منعقد شده است امضاء بهره برداري وجود ندارد
آخرين خبر در مورد هويت قايقران
در آخرين تماس گزارشگر كيهان با روابط عمومي شهرداري منطقه 12 هويت قايقران كه از جان باختگان حادثه بود معلوم شد، عفتي مدير روابط عمومي شهرداري منطقه 12 گفت: قايقران به نام اكبر سياه فخرآبادي فرزند ابوالفضل متولد 1355 ساكن اسلام شهر بوده است كه طرف قرارداد شهرداري منطقه مي باشد. عفتي گفت: در تماس صبح امروز با خانواده سياه فخرآبادي متوجه شديم كه او فوت شده است. اين در حاليست كه جنازه قايقران روز گذشته توسط مسئولان ذيربط و حتي عوامل شهرداري منطقه 12 ديده شده ولي هيچكدام هويت او را اعلام نكرده بودند و اين نكته بيانگر آن است كه مسئولان شهرداري حتي فرد طرف قرارداد را نمي شناخته و او را از نزديك نديده اند.
در حاشيه
¤ عكاس كيهان جزو نخستين كساني بود كه در محل حادثه حاضر شد و به ثبت تصويري حادثه غم انگيز درياچه پارك شهر پرداخت.
¤ كيهان تصاويري از لحظه به لحظه حادثه در اختيار دارد كه به دليل جريحه دار نشدن احساسات مردم از چاپ آن ها خودداري كرده است.
¤ نيروي انتظامي، اورژانس با بلندگو اسامي كشته شدگان و مجروحان را اعلام مي كردند.
¤ سر در ورودي اورژانس بيمارستان سينا اسامي مصدومان به چشم مي خورد.

*****************
ملاحظه بفرمائيد که جناب خبرنگار يا عکاس از لحظه به لحظه جريان عکس گرفته اند و کار خطرناک اما بسيار موفقيت آميز نجات دانش آموزان را حواله ديگران کرده اند. (شايد شنا بلد نيستند!) . اما در جايي که آقايي که داشته از پنجره داره تماشا مي کرده آمده و توانسته ۴ نفر را نجات بدهد خونسردي اين آقاي عکاس قابل توجه است!!!

جنابان آتش نشاني وامداد و غيره هم در دقايق اول حادثه آنجا بوده اند فقط متاسفانه موفق به انجام کاري که وظيفه شان بوده نشده اند(عذر بدتر از گناه. !!). خلاصه طبق گزارشات همه به بهترين وجه کارشان را انجام داده اند و همه چيز تقصير خود دانش آموزان بوده که بيخودي در اين امن ترين کشور دنيا هوس قايقراني کرده اند و دوم قايقران طمعکاري که اينها را سوار کرده و همه مسئولين هم که از دنيا رفته اند. درست مثل حادثه سقوط هواپيما در چند ماه پيش.

اما نگران نباشيد. کميسيوني براي ته قيق در مورد اين حادثه تشکيل شده و بزودي شروع به کار خواهد کرد. محل کارش هم احتمالا در همان ساختماني است که کميسيون براي ته قيق در مورد قتل هاي زنجيره اي و کميسيون ته قيق در مورد حادثه سقوط هواپيما...قرار دارند. اگر اين کميسيون ها نبودند ما چه مي کرديم؟؟


قدرت زياد مسئوليت زياد را به همراه مي آورد. (عموي مرد عنکبوتي)

آقايان ..خانم ها ي وبلاگستان...لطفا اگر به قدرت رسيديد اول فيلم مرد عنکبوتي را ببينيد.

Saturday, May 04, 2002

بحث جالبي در مورد دين بين گيس گلاب و دلتنگيها در جريان است. خودتان بخوانيد.

Friday, May 03, 2002

بنظر من اشغال مجدد فلسطين توسط اسرائيل و بي تفاوتي جهان نسبت به آن لکه ننگي بر دامن بشريت است. ببينيد که اسرائيل براي اينکه سازمان ملل قتل عام جنين را بررسي نکند کلي بهانه آورد. من با ساده دلي فکر مي کردم که همين حالا سازمان ملل يک قطعنامه در محکوميت اسرائيل صادر مي کند. اما در عوض جناب Coffee Anan!!!
گفت که اصلا اين خر از کره گي دم نداشت و کلا سازمان ملل اين بررسي را انجام نخواهد داد چون اسرائيل همکاري نمي کند!!!
مثل اينکه بگويند ما در مورد قتل فلانکس تحقيق نمي کنيم چون قاتل حاضر به همکاري نيست!!!

Thursday, May 02, 2002

روز اول ماه مه به تمام كارگران مبارك باد.
مي خواهم پا تو كفش شبح عزيز كنم و كشفياتم را در موردتاريخچه روز كارگر اينجا بنويسم:
جالب است كه منشا اين روز اعتصاب كارگران شيكاگو براي 8 ساعت كار در رو ز است(سال 1886). اين راهپيمائي 80000 نفره با پرتاب يك بمب به ميان نيروي 200 نفره پليس به خشونت كشيده مي شود. (هنوز هم معلوم نيست كي بمب را انداخته)
در اثر تيراندازي پليس به كارگران 4 نفر كشته مي شوند و پليس 7 نفر از رهبران كارگران را دستگير مي كند و4 نفرشان به نام هاي پارسونز..فيشر...اسپايز و اينگل عليرغم اعتراضات جهاني در 11 نوامبر 1887 به دار آويخته مي شوند.
دز سال 1889 كنفرانس جهاني كارگران در پاريس به پيشنهاد كارگران امريكا روز اول ماه مه را روز همبستگي كارگران جهان اعلام مي كند و از آن زمان در تمام دنيا به جز
امريكا اين روز بعنوان روز كارگر جشن گرفته مي شود

در امريكا اولين دوشنبه ماه سپتامبر روز كارگر ناميده شده..
در سال 1935 و پس از اعتراضات و جنبش سراسري كارگران روزولت قانون 8 ساعت كار در روز را تصويب مي كند.

اين مطالب را مي توانيد در اينجا و اينجا ببينيد

لينك اول همونه كه شبح هم داده! !

Wednesday, May 01, 2002

خيلي از شعرهاي شاملو را مي توانيد اينجا بخوانيد
بعضي ها گفتند كه تانيا (Tania Aebi)زشت است. من هم برش داشتم. بعد از رفتن به آرايشگاه بر مي گردد.
تابستان رسيد


بلاد کفر





بلاد اسلام
وبلاگ هميشك را ببينيد
نمي دانم بد است يا خوب كه آدم حرفش را راست و حسيني بزند ..
به هر جهت مي خواهم نوشته ام در مورد مطلب باكره را به همين دليل عوض كنم.
اگر كسي دليل مفصل تر خواست لطفا ايي ميل بزند.

فارسي بلاگينگ 101:
عجول نباشيد
داشتم وبلاگ اميد ميلاني را ميديدم و نظر او و هپلي را راجع به فيلم جاده مالهالند (Mulhulland Drive) خواندم. من هم اول از فيلم سر در نياوردم ولي اگر به اين سايت و اين سايت برويد ببيشتر متوجه داستان مي شويد.

يك سايت ديگر هم هست كه فيلم را بيشتر توضيح داده ولي الان لينكش را پيدا نكردم.Mulhulland Drive فيلمي است كه بعد از تمام شدن مدتي ذهن آدم را اشغال مي كند..
اين باكره بقول شبح بعضي وقت ها يك حرف هايي ميزنه كه آدم 4 تا شاخ هم داشته باشه 4 تا ديگه هم در مياره. حالا هم بحثي راه انداخته در مورد حجاب..:

اين هم نظرات شخص بنده:

بنظر من روزي كه حجاب آزاد بشه پنج كيلو از وزن زن ها كم ميشه. كار خانه هاي كره اي كه سالي ميليون ها متر پارچه سياه (‌كه هيچ جاي ديگه دنيا فروش
نميره) به ايران صادر ميكردن ورشكست ميشن
همه جا پر از رنگ ميشه. زن ها مي تونن از هر دو دستشون استفاده كنن. تو گرماي 40 درجه زير مانتو و رو سري و شلوار نمي پزن.به هيكلشون توجه مي كنن چون از تو ي اون استوانه ها در اومدن.اگر گرمشون شد آستين كوتاه مي پوشن. سردشون شد پالتو مي پوشن. همون طوري بيرون ميان كه تو خونه هاشون هستن.
همين افغانستان رو ببينين و اگر عكسي از زن هايي ديديد كه بقول باكره::

يه ميني ژوب تا نصف باسن و يه تيشرت بدون سوتين بره تو خيابون در حاليكه سر سينه هاش زده بيرون؟. .

لطفا براي من هم بفرستين.

اگر كسي به خودش يا خواهر...مادر ...زن و يا دوست دخترش اعتماد نداشته باشد چه حجاب آزاد باشد چه نباشد مشكلش حل نميشه. اين همونيه كه اونايي كه تو سرمون مي زنن مي خوان باشيم. يك عده موجودات ضعيف النفس كه اگر كسي بالاسرمون نباشه كه كنترلمون كنه از بين مي ريم. ما هيچ فرقي با زن ها و مردهاي آزاد دنيا نداريم و اگر موقعيت داشته باشيم مطمئن باشين فكرمون فقط نميره دنبال پايين تنه. ما بلديم فكر كنيم.. درس بخونيم. كار كنيم و به پيشرفت محيطمون كمك كنيم .

اگر حجاب آزاد بشه هنوز كساني به دليل اعتقاداتشون چادر يا روسري سر خواهند كرد. كساني هم شايد لباس باز بپوشند. به عنوان يك انسان به جاي محدود كردن ما ياد ميگيريم كه به اعتقادات اولي احترام بگذاريم و به دليل پوشيدگي مسخره اش نكنيم و بهش امل و عقب مانده نگيم و در مقابل دومي هم چشم هايمان را درويش كنيم و اگر دوست نداريم نگاه نكنيم. يعني باز مسئله بر مي گردد به اينكه خودمان را اصلاح كنيم نه اينكه چون از عهده خودمان بر نمي آييم ديگران را محدود كنيم.

در اين مورد هزار و يكشب و خاموشي دريا هم مطالبي نوشته اند.
مطلب هزار ويك شب در مورد روسپي گري را بخوانيد. زويا به اقتضاي شغل مددكاري اش روزانه با خيلي از كساني در ارتباط است كه در موقعيت اجتماعي خوبي نيستند. اين است كه گزارش و قضاوت او واقع بينانه تر است .
خورشيد خانم به نقل از نوروز از شكنجه و كشته شدن يك كودك توسط پدرش نوشته :


يکی از هزاران:
آرين گلشنی رو يادتون هست؟ جلال کوچولو رو چی؟ انسيه رو يادتون مياد؟ زهرا رو چی؟ خوب حالا يه فرزاد کوچولو هم بهشون اضافه شده. ايندفعه تو مشهد. يک سال و نيمش بوده. ضربه مغزی، سکته قلبی، چندين جای سوختگی با سيگار و سيم داغ مخصوص کشيدن ترياک. باورتون نمی شه؟ برين اينجا رو بخونين. هيچ می دونين پدرش هيچوقت به خاطر کاری که کرده اعدام نمی شه؟ هيچ می دونين پدری که بچه اش رو بکشه حکم قصاص نداره؟ هيچ می دونين اين فقط يکی از هزارانه؟



بالاي اون مطلب هم خبر كشته شدن يك زن سي ساله بدست برادر 22 ساله اش به دلايل ناموسي را هم بخوانيد(گل كو)
بامداد مطلبي دارد با عنوان همشهري پلي بوي مي شود. خيلي جالب توصيف كرده كه وقتي كارو زندگي دولت مي شود دخالت در خصوصي ترين مسائل زندگي مردم... هر كدام از اين قوانين مي شوند يك سلاح خطرناك!!
بزاي همين است كه در ايران اسلامي مهد معنويت 800 هزار نفر زنداني وجود دارند. دو روز يكبار هم اركان نظام يه خطر مي افتد. با هر پس زدن روسري..گرفتن
دست جنس مخالف... پوشيدن جوراب نازك ...آرايش...بلوز آستين كوتاه...خواندن كتاب ؛ارشاد نشده؛ ... رقص...گوش كردن به موزيك...خوردن غذا يا نوشابه ناحلال....و الي آخر. ملاحظه مي فرماييد كه برادران بي جهت حقوق نمي گيرند. مشغله شان زياد است.
حالا فكر كنيد اگر يك دهم اين انرژي و پول صرف سازندگي شده بود هم ما اوضاعمان بهتر بود هم آقايان كمتر خسته مي شدند هم نظاممان هر ثانيه در خطر نمي بود...؛
دوستي مي نويسد كه چرا بايد از شنيدن اين مصاحبه ناراحت شد؟‌مگر فحشا در بيشتر كشورهاي دنيا وجود ندارد؟‌آيا اينها از ؛حرص و طمع ؛‌نيست كه به اين راه مي روند؟
.....
تفاوت ديد ما در اين است كه من به اين زن نه بعنوان كسي كه به طمع پول بيشتر فاحشگي را انتخاب كرده بلكه بعنوان مادري نگاه مي كنم كه از ناچاري به اين كار رو آورده. از ما دارد تفاضاي كمك مي كند. چند جاي اين قضيه اشكال دارد. اول اينكه اگر اين مادر مثل خيلي كشورهاي ديگر دنيا از طرف دولت حمايت مي شد و حق و حقوقي داشت شايد تن به اين كار نمي داد. زني كه در 26 سالگي از شوهري معتاد جدا شده و با يك فرزند 5 ساله تنها مانده. يادمان باشد كه الان دانشگاه رفته هايش بيكارند چه برسد به يك زن ديپلمه طلاق گرفته آنهم با بچه و تنها.
اگر كاري داشت و باز به اين كار رو مي آورد مي گفتم از سر طمع است. اما از حرف هايش مي توانيد بفهميد كه از ناچاري است. آن كه از سر طمع فاحشگي را انتخاب كرده از زندگيش راضي است و كمك نمي طلبد.
اين خانم به كنار. دخترهايي را كه در پارك مي خوابند و براي يك لقمه غذا و جاي خواب اين كار را مي كنند چي؟دختراني كه براي شيوخ عرب فرستاده مي شوند چي؟ در ضمن نمي شود گفت چون مشكلي در همه جاي دنيا هست در اينجا بودنش موجه است. نمي شود گفت چون يك سوم بچه هاي افريقايي ايدز دارند پس ما هم داشته باشيم چه عيبي دارد؟
در عربستان سر مي برند پس ما كه از جراثقال آويزان مي كنيم چه اشكالي دارد؟‌در سودان سنگسار مي كنند پس ما هم بكنيم چه اشكالي دارد؟

كشور ما هر سال ميلياردها دلار درآمد نفتي دارد. بايد پرسيد چند درصد اين درآمد كه حق ماست براي ما خرج مي شودو چقدرش به جيبهاي گشاد و بانكهاي خارجي ريخته مي شود؟چقدرش صرف درست كردن زندان و تو سر مردم زدن مي شود؟خيال مي كنيد برادران و خواهراني كه مواظب رنگ جوراب وبلندي و كوتاهي مانتو و آستين و نوع موزيكي كه گوش مي كنيد و طرز دستشويي رفتنتان و...هستند مجاني و در راه خدا كار مي كنند؟ يا آقاياني كه دو روز يكبار با اهالي و عيالان به اينور و آنور دنيا سفر مي كنند با پول خودشان مي روند؟نه خير . پولشان را اتفاقا بنده و جتابعالي و همين خانم و همين معلمان و كارگران و كارمندان داريم پرداخت مي كنيم. ؟
فحشا در هر كشوري نتيجه مشكلات و عدم اداره صحيح آن كشور است و مي بينيد كه هر چه مشكلات اقتصادي كشورها بيشتر است انسان هاي بيشتري مجبور مي شوند از اين راه زندگي كنند.
اشكال كار در اين است كه ماقرار بود اسلاممان را به تمام دنيا صادر كنيم نه دختران كوچك و كليه و مغزهامان را.
نمي دانم مصاحيه اي را كه حسن آقا گذاشته تو وبلاگش گوش كرده ايد يا نه. حتما به عنوان يك انسان ناراحت مي شويد. اين ناراحتي چقدر طول مي كشد؟ آيا اين هم جزو پروسه عادت است؟‌همان كه فضول (23 May )و آشنا چهره غريب (23 May )
ازش حرف مي زنند؟‌اين كه چيزي نيست. ما از اين بدترش را هم ديده ايم و صدايمان در نيامده. قتل هاي زنجيره اي.حمله به دانشگاه و هزاران واقعه ديگر. مگر همين چند وقت پيش دو معلم فقط به دليل شركت در تظاهرات يراي افزايش حقوق كشته نشدند؟ حالا قرار است به اين هم عادت كنيم؟‌كه جوان هايمان يا با فروش كليه زندگي كنند يا با فحشا؟ يك زن كه از شوهرش به دليل اعتياد طلاق گرفته در اين والاترين و مقدس ترين !!!كشور عالم آيا بايد از ناچاري فحشا را انتخاب كند؟ درد ما اين است كه نمي خواهيم فكر كنيم. دوست داريم ما زندگي خودمان را بكنيم و يكي ديگر برايمان تصميم بگيرد. اين است كه هميشه احتياج به بزرگ و سرور و قهرمان داريم. در صورتيكه قهرمان آن نيست كه پول ما را مي چاپد و منت هم سرمان مي گذارد يا آنكه خاك و منافع مارا از كيسه خليفه مي بخشد. قهرمان آن زني است كه بي پناه و سرگردان و از همه جا رانده حتي به قيمت تن فروشي هنوز زنده است. قهرمان آن كارگري است كه بدون حقوق نه ماه كار مي كند. دانشجويي كه كور شده..كليه اش را از دست داده ولي هنوز تقاضاي بخشش نمي كند.خودمان ..همسايه مان و هر كس كه در اين خراب آباد هنوز زنده است يك قهرمان است. با يك حساب دو دو تا چهار تا لطفا بگو ييد در ده سال آينده با اين وضع به كجا خواهيم رسيد
.يك توضيح

شعر زير (ديدار از شفيعي كدكني) به مناسبت دروغ بزرگ دوم خرداد است نه دعواهاي وبلاگي. ..
به صفحه حسن آقا .برويد و مصاحبه اي را كه گذاشته گوش كنيد.
يك نكته در مورد جنگ دوم وبلاگستان.
...آقايان...خانم ها
..بجث هايتان ..و تو سر هم زدن هايتان حوصله آدم را سر مي برد. هر چه خواستيد به هم گفتيد.
حالا برگرديد سر كارو زندگيتان . ...

يك شعر با مناسبت.:

ديدار (شفيعي کدکني)

۱
ديدي که باز هم
صد گونه گشت و بازي ايام
يک بيضه در کلاهش نشکست؟
اين معجزه است . سحر و فسون نيست:
چندين که ؛عرض شعبده با راز کرد؛*

زان ساليان و روزان
روزي که خيل تاتار
دروازه را به آتش و خون بست:
سال کتابسوزان
با مرده باد آتش
و زنده باد باد (از هر طرف که آيد)
مهلت به جمع روسپيان دادند

ما در صف گدايان
خرمن خرمن گرسنگي و فقر
از مزرع کرامت اين عيسي صليب نديده
با داس هر هلال دروديم

بانگ رساي ملحد پيري را از دور مي شنيديم
آهنگ ديگري داشت فريادهاي او

۲
هزار پرسش بي پاسخ از شما دارم:
گروه مژده رسانان اين مسيح جديد
شفا دهنده بيمارهاي مصنوعي
ميان خيمه نور زنداني
و هفت کشور از معجزات او لبريز.

کسي نگفت و نپرسيد از شما يکبار:
ميان اينهمه کور و کوير و تشنه و خشک
کجاست شرم و شرف ؟‌تامسيحتان بيند:‌
و لکه هاي بهارش را از اين کوير
از اين ناگزير بزدايد
و مثل قطره زردي ز ابر جادوئيش
به خاک راه چکد؟

کدام روح بهاران؟‌کدام ابر و نسيم؟
مگر نمي بيند:
عبور وحشت و شرم است در عروق درخت:
هجوم نفرت و خشم است در نگاه کوير
زبان شکوه خار از تن نسيم گذشت -
تو از رهايي باغ و بهار مي گويي؟

مسيح غارت و نفرت!
مسيح مصنوعي!
کجاست باران کز چهره تو بزدايد
نگاره هاي دروغين و سايه تزوير؟
کجاست آينه
اي طوطي نهان آموز!
که در نگاه تو بنمايد اينهمه تقرير؟

۱۳۴۸-تهران

*از حافظ

همين دو سه روز پيش راجع به بحث مضرات اجتماعي جدا كردن دختر و پسر در مدارس نوشته بودم
. امروز در اينجا ديگر صفحه2 وبلاگ عمومي نسيت(كاميون لطفا)
مطلبي ديدم كه لينكش را اينجا مي گذارم!
اين كاريكاتور از روزنامه USA TODAY است:

وبلاگ هميشك را ديده ايد؟
احسان را چطور؟
حدر به لينكي اشاره كرده كه فيلم سربريدن دانيل پرل را نشان ميدهد.آنقدر وحشيانه است كه حتي براي ما كه خيال مي كنيم بايد تا حالا به وحشي گري عادت كرده باشيم شوك آور
است. چطور آدم ها مي توانند به اين حد از بربريت نزول كنند؟
حرف هاي فضول را هم در اين مورد بخوانيد..

يك دوست نكته سنج (كه اميدوارم خودش يك روز يك وبلاگ باز كنه ) از من پرسيد كه چرا در اين نوار صداي پرل شنيده نمي شود. بعد خودش جواب معما را از مجله هندوستان تايمز18 مي (قسمتWORLD ) پيدا كرد و برايم فرستاد.ينا يه اعتراف يكي از دستگير شدگان بار اول دوربينشان كار نمي كرده و مجبور شده اند دوباره فيامبرداري كنند. خيلي هم زحمت داشته كه سر بريده را در جايش نگه دارند. .
شبح عزيزبالاخره به خانه ي خودش اسباب كشي كرد. ..
وبلاگ معتاد را كه مي خوانم دردش بر بدنم مي نشيند.
بعنوان يك انسان كه مي خواهد اشتباهش را چبران كند چقدر تنها ست. در هر جاي دنيا براي معتادان كلينيك هاي مخصوص براي ترك هست. قرص هاي مخصوص تحت نظر دكتر داده مي شود و خيلي ها به اين وسيله به زندگي عادي برگشته اند. ما فقط درديم. درمان همه چيز مجازات است و مرگ. بالاخره غير از كاندوم صورتي با طعم نعنا
راههاي ديگري هم براي كنترل جمعيت وجود دارد كه مختص ماست . زندان..اعدام...ناپديد گردانيدن... گرسنگي...اعتياد...نااميدي ...خودكشي.......... .

معتاد عزيز. در اين آشفته بازار خودتي و خودت. منتظر كمك كسي نباش. بدان كه تنهايي. اگر امروز عزم كردي بازي را برده اي و گر نه باز درد است و درد و نا اميدي و نا اميدي.. .به جاي اينكه به دام نا اميدي بيفتي هر چه قدرت داري جمع كن. افكار منفي را از ذهنت بران ونيرو و افكارت را بسوي يك هدف مثبت متمركز كن...
.. .
تمي اورستريت تنها دختري است که توانسته در تيم فوتبال مردان (پيتزبورگ-تگزاس) بعنوان دفاع بازي کند.

سايت باكره هم خيلي حالب است. يك مطلب دارد راجع به جدا كردن دختر ها و پسرها در مدارس و اثر آن بر مشكلات جنسي جوانان...عشق هاي زودرس و....

جدا وقني يك دختر و پسر به هم مي رسند نمي دانند چه بايد بكنند. يك بار جوان هفده ساله اي از من پرسيد كه با يك دختر چطور بايد دوست شد. ؟ حد روابط مشخص نيست. از يك طرف مي گويند دست نامحرم را نگيريد. از طرف ديگر صيغه موقت درست مي شود.ابر وباد و مه و خور شيد و فلك در فكر ناموس جوانانند!
اكثر دختر ها و پسرها به همديگر از ديد نيازهاي جنسي شان نگاه مي كنند. و با اين افكار آشفته نمي دانند چه بايد بكنند.
درخيلي جاهاي دنيا كه پسرها و دخترها با هم درس مي خوانند...همكاري مي كنند...در بازيهاي هم شركت مي كنند سوالات كمتري نسبت به جنس مخالف درشان وجود دارد
وقتي به دختر و پسر امكان كشف اين احساسات طبيعي داده مي شود كودك كنترل احساساتش را بدست مي گيرد و بر آنها حاكم مي شود دختر و پسر حتي با هم بعنوان هم اتاقي و هم ‏خانه هم زندگي مي كنند. با هم هم سفر مي شوند. همكار مي شوند و دنيا هم بر سر جايش مي ماند
. . در اينجا با زن به عنوان وسيله از راه بدر بردن مرد رفتار مي شود و بايد مثل يك گناهكار هميشه تحت مراقبت باشد . .

خيلي از اتفاقات ناگوار و دست اندازي هايي كه به دليل اين فرهنگ نادرست در خانواده ها به كودكان (از دختر و پسر) مي شود ناگفته مي ماند و ما تا دو تا خبر مي شنويم كه در فلانجا به كسي تجاوز شده خدا را شكر مي كنيم كه اينجا در امن و امان است. غافل از اينكه اينجا هم هست ولي به هزاران دليل گفته نمي شود و گر نه ما شايد در اين مسابقه هم اول باشيم! .
به بعضي از مثال ها كه در چند وبلاگ از جمله آزاده سپهري..اژدهاي شكلاتي...
آمده توجه كنيد و با يك ضرب و تقسيم ساده ابعادش را در جامعه مجسم كنيد.
بامداد نوشته جالبي در مورد مصاحبه نوروز با مسعود كيميايي دارد.در مورد اينكه گوگوش ؛ايشان ؛‌و يا فائقه آتشين خوانده مي شود نه ؛گوگوش؛ و اينكه چطور پولاد كيميايي (لابد پسرش) درس مديا را ول كرده و تا آمده ايران رفته براي خودش زنجير خريده كه برود عزاداري. به قول خود بامداد رياكاري كنيد ولي گند نزنيد.

ديگر نه شنيدن صداي گوگوش آن لطف قديمي را دارد نه نگاه كردن فيلمهاي كيميايي!!

.بالاخره نهاد قضايي هم به وبلاگستان اضافه شد
اعلام هم كرده اند كه هر وبلاگي را كه دوست نداريد اعلام كنيد كه ايشان بلافاصله ترتيبش رابدهند. من خواستم آدرس چند تا را بدهم ولي مثل اينكه دارالقضات تا اطلاع ثانوي تعطيل است.!

جالبه كه آمار طرفداران ؛كتك در تربيت بچه؛ از20%‌پايين تر نمياد. تازه يك شير پاك خورده اي هم دو خط نمي نويسه كه چرا!!!
پرش ارتفاع عکسي از يک دونده معلول را گذاشته. من هم به ياد اين عکس افتادم:




امي مالينز در يك سالگي پاهايش را از دست داده ولي به كمك پاهاي مصنوعيش در دو 100 متر و 200 متر و پرش طول ركورددار جهان است. در زندگي عادي بعنوان مدل هنر پيشه و گوينده ‌كار مي كند.
اگر مي خواهيد بيشتر بدانيد به اينجا مراجعه كنيد.

اين سايت هم ديدني است.
..
***************************************

گل کوهي پس از خواندن گزارش کيهان و مطالب راجع به آن برايم اينطور نوشته:
من مطلب شما را به نقل از کيهان خواندم (حادثه غرق شدن دانش آموزان) ولي از منطق شما تعجب مي کنم. حالا چون گزارش از کيهان است و عکاس از کيهان خوب بايد طبق
مد روز هر چي خواستيد بارش کنيد. خوب اولا وقتي کسي ميگه لحظه به لحظه اينو هزار جور ميشه تفسير کرد. يکيش اينه که لحظه به لحظه از وقتي که رسيده و به اندازهي کافي آدم براي نجات توي آب بوده. ثانيا حالا اگه طبق گفته شما ايشان شنا بلد نبود کي را بايد ببينه؟‌ ثالثا اينکه گفته ايد خونسرد...خوب در جنگ هم عکاسان و فيلمبرداران در اوج درگيري کار خودشان را مي کنند و امدادگران هم کار خودشان را... شما فکر مي کنيد در آن منطقه شهر و در آن ساعت چند نفر آدم در آن دور و بر بوده؟ حالا درست اينه که همه با هم بريزند توي درياچه و شلوغش کنند تا اگه اميد هم به نجات کسي هست تو اون شلوغ بازار از دست بره؟
بله .من فکر مي کنم همان حادثه اول درسته .. گناه عکاس اين بوده که خبرنگارکيهان بوده اگه خبرنگار مثلا نوروز بود خيلي هم قهرمان بود براي اينکه تولنسته بر اعصابش مسلط بشه و کاري را که وظيفه اش بوده انجام داده نه شلوغ بازي و کاري را که از دستش برنمي آيد.
خدا همه مان را هدايت کند (اولش خودم را)

اينهم جواب من:

اينطور که گل کوهي نوشته انگار همه آنجا مشغول نجات بوده اند و اين آقاي خبرنگار هم کار خودش را مي کرده. يادآوري کنم که از ۱۴ کودک فقط ۴ نفر نجات پيدا کرده اند. يعني ۱۰ نفر جان خودشان را از دست داده اند.يعني ۱۰ کودک ۱۲ ساله احتياج داشته اند که يکي بپرد توي آب و نجاتشان بدهد. اگر طبق توصيف شما همه توي آب بودند و امدادگران هم کار خودشان را مي کردند ۱۰ تا بچه جلوي چشم آنهمه آدم پر پر نمي شدند. يا کسي آنجا نبوده يا بوده و کاري نکرده.يکي از يکي بدتر.

براي توجيه منطق خودتان مثال جبهه جنگ را زده ايد. آنجا پارک شهر بود نه جبهه جنگ. کسي با کسي نمي جنگيد. ۱۴ تا بچه احتياج به کمک داشتند. خبرنگار کيهان يا دروغ مي گويد و از اول آنجا نبوده يا از آن بدتر بوده و کاري نکرده. شما خودتان عکاس باشيد و کسي در حال غرق شدن باشد نجاتش مي دهيد يا ازش گزارش لحظه به لحظه تهيه مي کنيد؟ ا

منطق نوروز و کيهانتان خيلي ضعيف است . اين يک مسئله انساني است.

اگر احتياج به هدايت خداوند داريد چشمتان را باز کنيد و نگاه کنيد: فقر..فحشا..اعتياد...بيکاري...از بين رفتن منابع طبيعي.. آلودگي آب و هوا...بالا رفتن ميزان خودکشي...قتل هاي زنجيره اي...قتل هاي عنکبوتي (همه رقمش موجود است...)پر كردن زندان ها.... بر باد دادن ثروت مملکت.....رشوه خواري...
ياشار خان گرامي لطف كرده و بعد از خواندن اين جمله:
همه فكر مي كنند و نظر مي دهند. اما آنهايي موفق مي شوند كه عمل مي كنند

از اين وبلاگ گزارشي به اين مضمون در وبلاگ عمومي نوشته:

گل كو حرف نمي زند . عمل مي كند

اگر شما هم چنينن استنباطي از جمله پايين مي كنيد لطفا اين مطلب را بخوانيد. من هم قول مي دهم ديگر بدون توضيح كلمات قصار ننويسم
چند فكر بكر در ذهنتان مرده است؟‌چند بار برايتان پيش آمده كه از فردا يا يك ساعت ديگر كاري را خواسته ايد انجام بدهيد؟چند بار با حسرت به گذشته نگاه كرده ايد و ايكاش گفته ايد؟ اينها براي من هزاران باز پيش آمده و هنوز عبرت نگرفته ام.

به دور و بر هم كه نگاه كنيد باز اين ؛عمل؛‌است كه انسان ها را در چشمتان متمايز مي كند. نه آنچه كه مي گويند. اگر به حرف كسي گوش مي كنيد به اميد اين است كه از او ؛عمل هم ببينيد و گر نه حرف و گنده گويي را همه بلدند. .
. . .. .مسئوليت انسان ها در برابر حرفشان عمل كردن به آن حرف است. هر چه هم مقامشان بالاتر باشد در مقابل حرفشان مسئوليت بيشتري دارند.

×مردم هم هنرمندان..مسئولان ...روشنفكران و حتي افراد نزديك را با محك عمل مي سنجند نه حرف
×ما هم اگر مي خواهيم به جايي برسيم (در هر بعدي) ‌بايد عمل كنيم نه گنده گويي..
همه فكر مي كنند و نظر مي دهند. اما آنهايي موفق مي شوند كه عمل مي كنند.
از خانه شبح راه مي افتيد مي رويد سري به قاصدك مي زنيد. از آنجا مي توانيد خانه شرقي را پيدا كنيد. بخوانيد و ببينيد چه زيبا مي نويسد.
دوست عزيزي تذكر داده كه كلمه ؛استراتژيك؛ از ابراهيم نبوي است. صفحه ابراهيم نبوي را نگاه كردم و ديدم كه راست مي گويد. بعد دوباره به وبلاگ تنها در خانه سري زدم
و ديدم كه بالاي مطلب نوشته ؛‌با اچازه ابراهيم نبوي!! يعني اين اشتباه لپي از من بوده كه همين حالا مي روم و رفع و رجوعش مي كنم! .
وبلاگ خاطرات دارد نظرخواهي مي كند در مورد معادل فارسي كلمه وبلاگ.
به قول نويد خان(از قول نبوي از قول حسني!) من يك استراتژيك دارم::
چرا بايد براي وبلاگ ‌معادل انتخاب كنيم؟‌يا هر كلمه ديگري كه ريشه خارجي دارد؟
اينها را ما درست نكرده ايم و بنظر من بايد همانطور گفته يا نوشته شوند كه در زبان اصلي استفاده مي شوند
حالا ما به جاي وبلاگ بگوييم ؛تارنوشت؛!‌چه مسئله اي حل مي شود؟‌غير از اينكه آن بيچاره اي كه دارد در ديكشنري دنبال معادل براي نمابر و رايانه و تارنما مي گردد حالا فقط كارش بيشتر مي شود.
.
يك اشكال بزرگ ترجمه كردن كلمات فني اين است كه كار كسي را كه اطلاعات فني لازم دارد خيلي سخت مي كند. مثلا يك دانشجو براي فهميدن يك صفحه متن علمي بايد ششصد بار دنبال معني بگردد.
همين دانستن ؛وبلاگ؛‌كلي كارتان را آسان تر نمي كند؟مثلا اگر بدانيد كه شتابacceleration است و نيروForce
فهميدن خيلي قوانين برايتان آسان تر نمي شود؟

الآن عصر ارتباطات است و ما كلي از قافله عقبيم. با اختراع كلمات جديد به جاي لغات فني و علمي هم كارمان اگر هزار برابر سخت تر نشود آسان تر نخواهد شد. در خود انگليسي هم براي كلمات لاتين يا فرانسه يا حتي فارسي معادل تعيين نمي كنند. همان را با حروف ايتاليك مي نويسند كه خواننده بداند اين كلمه انگليسي نسيت.
حالا مي گوئيد اگر بنا بر اين باشد ما بايد صبح تا شب ايتاليك بنويسيم
... چه بخواهيم و جه نخواهيم تمام دانش مدرن بدست غربيان از خدا بي خبر درست شده
ما هر چه هم اسمش را عوض كنيم مال ما نخواهد شد.. .. . ‌‌
سگال هم به جمع وبلاگ نويسها پيوست. يك تحليل در مورد فلسطين و اسرائيل نوشته با نقطه نظرهاي خيلي جالب. . .
هر وقت دلتان گرفت تنها در خانه و چرنديات را بخوانيد.
خانم ها ..آقايان عزيز که لطف کرده و راي داده ايد. لطفا دو خط هم به اينجانب بنويسيد و دليل انتخابتان را بگو ييد. بخصوص دوستاني که آري گفته اند. من دليل ؛نه؛ را مي توانم بفهمم و مي توانم صفحه ها در رد کتک بنويسم. ولي دليل آري گويان را متوجه نمي شوم.به اين جهت اين بحث هميشه يک طرفه مي ماند. باز يادآوري مي کنم که نظرات ويا خاطرات هيچ کس در اينجا بدون اجازه گذاشته نمي شود. اما نظر شما کمک مي کند که اين مسئله از جوانب مختلف مورد بررسي قرار بگيرد.
فضول نقدي بر مطلب رضا قاسمي در مورد حد آزادي در وبلاگ ها نوشته. مطلب الواح شيشه اي به اين مضمون است:

فضای وبلاگ‌ها آزادترين امکانی است که تا به حال نصيب ما ايرانی‌ها شده است. اما اين يک فضای مجازيست. و به عنوان يک فضای مجازی تنها عيبش اين است که حتا يک نهاد قضايی مجازی هم ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد. پس امکان اثبات هيچ اتهامی وجود ندارد. صرف وجود اين يا آن مدرک، يا اين يا آن نقل قول دليلی بر اثبات جرم نيست(در همين کشورهای دموکراتيک کم ديده‌ايم بيگناهانی که به صرف ارائه‌ی چند مدرک سال‌ها، ناکرده جرم، در زندان بوده‌اند؟ يک نمونه‌اش همين عمر رداد مراکشی بيچاره!). از همه‌ی اينها مهمتر، چه کسی می‌خواهد تعيين کند که چه چيزی جرم است و چه چيزی جرم نيست؟ به همه‌ی اين دلايل، در اين فضای کاملاْ آزاد مسئوليت فردی ما عظيم است. اگر هم اصرار داريم کسی را سنگسار کنيم دست کم به سخن مسيح گوش کنيم: «نخستين سنگ را کسی پرت کند که در عمرش گناه نکرده باشد.»


. من هم معني اين سطور را نمي فهمم . احتمالا اينها از پس تجربه اي تلخ گفته مي شود. بايد ياد آوري کنم که در وبلاگ اگر هم به کسي اتهامي وارد شود هرگز به زندان(لااقل در وبلاگستان ) نخواهد رفت. پس قياس با عمر رداد مراکشي بي مورد است.چرا ما خودمان و خواننده ها را تااين سطح پايين مي آوريم که يک نهاد قضايي بايد به ما بگويد که چي بخوانيم و چي نخوانيم؟ الآن شايد دويست سيصد تاوبلاگ فارسي باشد. کي همه اينها را مي خواند؟‌هر کس طبق سليقه اش چند تايي را نگاه مي کند حالا سليقه اش هر چه باشد و آني را باور مي کند که مورد قبولش باشد.طرف مورد اتهام هم وبلاگ خودش را دارد و مختار است که از خودش دفاع کند.

به گمانم که سخنان رضا قاسمي از دل آزردگي است. بياييد حتي در بدترين شرايط هم حرف از ما بهتران و سانسور را نزنيم و به انسان ايمان داشته باشيم. به خود خودمان.
سايت ديدگاه به نقل از تلويزيون پارس گزارشي از آلودگي وخيم آب شرق تهران داده. خواندنش يک بدبختي است نخواندنش يک بدبختي ديگر.
بالاخره اين شتر ؛ ويروس؛‌دم خانه کامپيوتر (ببخشيد رايانه)‌ ما هم خوابيد و پدر مان را درآورد!
اين ويروس اسمش KLEZ است و خودش را به همه جا مي چسباند و تنها چاره اش DELETE کردن فايل هاي آلوده است. اين تميز کردن و RESTART و دوباره تميز کردن براي من ناشي کلي طول کشيد. اما چيزهاي جالبي هم ياد گرفتم:

- برنامه هاي ايي ميل که فقط نوشته هستند (TEXT ) کمتر از برنامه هاي HTML دچار ويروس مي شوند. پس پيش بسوي TEXT e-mail

-حتما بايد attachment قبل از باز شدن scan شود.

-اگر ايي ميلي دريافت کرديد که عنوان غير معمولي داشت و متن نداشت بايد بهش شک کنيد. اگر دکمه REPLY را زديد و نتوانستيد جواب بدهيد (معمولا اين پيام مي آيد: This page cannot be displayed!)

مي توانيد آن ايي ميل را مفسد في الارض اعلام کرده و از شرش خلاص شويد. اگر حاوي ويروس بود که به سزاي اعمالش رسيده اگر نبود هم که ديگر کاري از دستتان بر نمي آيد .
(توضيح: ملاحظه مي فرماييد که مفسد في الارض اعلام کردن آدميزاد چقدر آسان تر است. لااقل آدم بي گناه مي رود بهشت و ما يک خوبي هم در حقش کرده ايم.)

-برنامه هاي پاک کننده ويروس بايد در SAFE MODE استفاده بشوند و گر نه درست عمل نمي کنند.
****************

يك سايت هست كه مي تونين كامپيوترتون رو مجاني scan كنيد:
http://housecall.antivirus.com

درمان مجاني اين ويروس را هم اينجا ميشه پيدا کرد:

http://securityresponse.symantec.com/avcenter

طفلک اين فضول چقدر هشدار داد و براي ما سايت پيدا کرد. البته حالا بعد از رفع بلا ميخوام يک برنامه ضد ويروسش رو DOWNLOAD کنم. به اين ميگن بيماري اپيدميک نوشدارو پس از مرگ سهراب! تا سر خودمون نياد آدم نمي شيم!!
اين غربي هاي از خدا بي خبر در يک عمل غير انساني در مغز موش فرستنده گذاشته و از آنها بعنوان انسان ياب استفاده مي کنند. به اين صورت که موش را به زير آوار مي فرستند و از طريق سبيل موش و فرستنده تعبيه شده در مغزش مي توانند محل يک انسان زنده در زير آوار را تعيين کرده و او را نجات بدهند.

چه حالي دارند اين ها. نه؟؟؟ما که قشنگ مي گذاريم جلوي چشممان ۷ تا بچه معصوم جان بدهند ....
:اين مطالب در مورد غرق شدن 7 و به گفته اي 13 دختر دانش آموز در پارك شهر تهران در كيهان آمده

سعيده ابهري از نجات يافتگان حادثه پارك شهر كه روي تخت بيمارستان همه چيز را با تعجب نگاه مي كرد ماوقع را اينگونه تعريف كرد: من هم به همراه بچه هاي مدرسه به گردش آمده بودم خواهرم از مربيان اين گروه بود، پس از بازديد از موزه پست، بچه ها گفتند، خسته شديم برويم داخل پارك شهر، خوراكي ها را بخوريم، وقتي به درون پارك رفتيم چشم بچه ها به قايق و درياچه افتاد اصرار كردند كه سوار قايق شوند. مربي ها كه دو خانم بودند مخالفت كردند، اما بچه ها دوست داشتند و سرانجام با قايقران به توافق رسيدند كه از هر نفر 50 تومان بگيرد و ما را سوار قايق كند. دو گروه ده نفري طي دو مرحله سوار شدند. قايقران گفت: بچه ها اين سري آخر است و 15 نفري سوار شديم. من هم همراه بچه ها سوار شدم مربي ها در جمع بچه ها بودند قايق به حركت درآمد، چرخ زد، آب وارد قايق شد و واژگون گشت. من زير آب خود را بالا كشيدم دستم را به نشانه كمك تكان دادم ديگر رمقي نداشتم و مردي مرا از آب نجات داد، فائزه گودرزي يكي ديگر از نجات يافتگان كه روي تخت بيمارستان هنوز از اين حادثه متعجب بود گفت: وقتي قايق بر اثر سنگيني واژگون شد هر يك از بچه ها براي نجات، همديگر را مي گرفتيم، من با شنا خود را به پايه هاي اسكله رساندم. مردي مرا از آب نجات داد و بقيه هم دست و پا مي زدند كه نمي دانم سرنوشت آنها چه شد.
فائزه گودرزي از نجات يافتگان حادثه به خبرنگار ما گفت: از همان ابتدا كه سوار قايق شديم در قايق آب جمع شده بود كفش ها و جوراب هايمان خيس شد. گودرزي كه روي تخت بيمارستان دراز كشيده و ترس از چشمانش نمايان بود افزود: وقتي قايق موتوري به حركت درآمد دانش آموزان هياهو كردند، قايقران مي توانست موتور را خاموش كند اما اين كار را نكرد و الآن اينجا هستيم، فائزه گفت: راستي آقا همشاگردي هاي من همه سالم هستند؟
گفت وگو با يكي از شاهدان
يكي از كمك كنندگان به حادثه ديدگان كه كارمند بانك بود به خبرنگار ما گفت: از پشت پنجره ساختمان باران را تماشا مي كردم چشم من به درياچه و قايق موتوري افتاد. بچه ها سوار شدند قايق به حركت درآمد و يك لحظه همه چيز اتفاق افتاد، خود را به محل حادثه رساندم و با كمك يكي دو نفر ديگر توانستيم چهارنفر از دانش آموزان را نجات دهيم و...
مسئولان و مأموران امداد و نجات و غواصان سازمان آتش نشاني در دقايق اوليه حادثه در محل حاضر شدند، غواصان پس از نجات مصدومان چندين ساعت به جست وجو پرداختند. آب درياچه با چندين موتور تخليه شد. اورژانس و نيروي انتظامي حاضر بود مردم كمك كردند و...
در تازه ترين تماس امروز گزارشگر كيهان با بيات معاون عمليات سازمان آتش نشاني اسامي كشته شدگان زهره رحيمي، زينب كمره اي، نسرين اميني، بهاره رضايي، سعيده دربندي و آرزو جوادي اعلام شد همچنين يك مرد كه هويتش معلوم نبوده و ظاهراً قايقران بوده است. حال مصدومان حادثه به نام هاي فائزه گودرزي، ميناقندچي فاطمه نيك پي و سعيده ابهري كاملاً رضايتبخش اعلام شده است.
كارشناسان آتش نشاني اعلام كردند: نبود جليقه نجات و ناجي و سواركردن بيش از حد متعارف علت اين حادثه تلخ بوده است كه متاسفانه، دراين حادثه از بديهي ترين موارد ايمني نيز استفاده نشده است.گفتني است درياچه طي قراردادي 14 ارديبهشت به يك پيمانكار اجاره داده شده و ديروز نخستين روزكاري درياچه بود كه حادثه آفريد.
¤ شهرداري منطقه 12 با ارسال نمابر صورت قرارداد درياچه تاريخ قرارداد را روز 14/2/81 به مدت سه سال نوشته است يعني تاريخ قرارداد دقيقاً با روز حادثه مطابقت دارد. در ضمن در ماده بيست و سه قرارداد بهره برداري مكلف است از قايق هاي پاروئي شش نفره و پدالي و موتوري با ظرفيت مجاز استفاده نمايد و در ذيل همين ماده در تبصره اي مشخصات قايق ها و اصول ايمني بايستي برابر استاندارد ومقررات جاري فدراسيون قايقراني و اسكي روي آب و سازمان بنادر و كشتي راني باشد. اين در حاليست كه سرنشين قايق جليقه نجات نداشتند و از ناجي خبري نبود.همچنين در اين قرارداد كه با يك جوان 25ساله منعقد شده است امضاء بهره برداري وجود ندارد
آخرين خبر در مورد هويت قايقران
در آخرين تماس گزارشگر كيهان با روابط عمومي شهرداري منطقه 12 هويت قايقران كه از جان باختگان حادثه بود معلوم شد، عفتي مدير روابط عمومي شهرداري منطقه 12 گفت: قايقران به نام اكبر سياه فخرآبادي فرزند ابوالفضل متولد 1355 ساكن اسلام شهر بوده است كه طرف قرارداد شهرداري منطقه مي باشد. عفتي گفت: در تماس صبح امروز با خانواده سياه فخرآبادي متوجه شديم كه او فوت شده است. اين در حاليست كه جنازه قايقران روز گذشته توسط مسئولان ذيربط و حتي عوامل شهرداري منطقه 12 ديده شده ولي هيچكدام هويت او را اعلام نكرده بودند و اين نكته بيانگر آن است كه مسئولان شهرداري حتي فرد طرف قرارداد را نمي شناخته و او را از نزديك نديده اند.
در حاشيه
¤ عكاس كيهان جزو نخستين كساني بود كه در محل حادثه حاضر شد و به ثبت تصويري حادثه غم انگيز درياچه پارك شهر پرداخت.
¤ كيهان تصاويري از لحظه به لحظه حادثه در اختيار دارد كه به دليل جريحه دار نشدن احساسات مردم از چاپ آن ها خودداري كرده است.
¤ نيروي انتظامي، اورژانس با بلندگو اسامي كشته شدگان و مجروحان را اعلام مي كردند.
¤ سر در ورودي اورژانس بيمارستان سينا اسامي مصدومان به چشم مي خورد.

*****************
ملاحظه بفرمائيد که جناب خبرنگار يا عکاس از لحظه به لحظه جريان عکس گرفته اند و کار خطرناک اما بسيار موفقيت آميز نجات دانش آموزان را حواله ديگران کرده اند. (شايد شنا بلد نيستند!) . اما در جايي که آقايي که داشته از پنجره داره تماشا مي کرده آمده و توانسته ۴ نفر را نجات بدهد خونسردي اين آقاي عکاس قابل توجه است!!!

جنابان آتش نشاني وامداد و غيره هم در دقايق اول حادثه آنجا بوده اند فقط متاسفانه موفق به انجام کاري که وظيفه شان بوده نشده اند(عذر بدتر از گناه. !!). خلاصه طبق گزارشات همه به بهترين وجه کارشان را انجام داده اند و همه چيز تقصير خود دانش آموزان بوده که بيخودي در اين امن ترين کشور دنيا هوس قايقراني کرده اند و دوم قايقران طمعکاري که اينها را سوار کرده و همه مسئولين هم که از دنيا رفته اند. درست مثل حادثه سقوط هواپيما در چند ماه پيش.

اما نگران نباشيد. کميسيوني براي ته قيق در مورد اين حادثه تشکيل شده و بزودي شروع به کار خواهد کرد. محل کارش هم احتمالا در همان ساختماني است که کميسيون براي ته قيق در مورد قتل هاي زنجيره اي و کميسيون ته قيق در مورد حادثه سقوط هواپيما...قرار دارند. اگر اين کميسيون ها نبودند ما چه مي کرديم؟؟


قدرت زياد مسئوليت زياد را به همراه مي آورد. (عموي مرد عنکبوتي)

آقايان ..خانم ها ي وبلاگستان...لطفا اگر به قدرت رسيديد اول فيلم مرد عنکبوتي را ببينيد.

بحث جالبي در مورد دين بين گيس گلاب و دلتنگيها در جريان است. خودتان بخوانيد.
بنظر من اشغال مجدد فلسطين توسط اسرائيل و بي تفاوتي جهان نسبت به آن لکه ننگي بر دامن بشريت است. ببينيد که اسرائيل براي اينکه سازمان ملل قتل عام جنين را بررسي نکند کلي بهانه آورد. من با ساده دلي فکر مي کردم که همين حالا سازمان ملل يک قطعنامه در محکوميت اسرائيل صادر مي کند. اما در عوض جناب Coffee Anan!!!
گفت که اصلا اين خر از کره گي دم نداشت و کلا سازمان ملل اين بررسي را انجام نخواهد داد چون اسرائيل همکاري نمي کند!!!
مثل اينکه بگويند ما در مورد قتل فلانکس تحقيق نمي کنيم چون قاتل حاضر به همکاري نيست!!!
روز اول ماه مه به تمام كارگران مبارك باد.
مي خواهم پا تو كفش شبح عزيز كنم و كشفياتم را در موردتاريخچه روز كارگر اينجا بنويسم:
جالب است كه منشا اين روز اعتصاب كارگران شيكاگو براي 8 ساعت كار در رو ز است(سال 1886). اين راهپيمائي 80000 نفره با پرتاب يك بمب به ميان نيروي 200 نفره پليس به خشونت كشيده مي شود. (هنوز هم معلوم نيست كي بمب را انداخته)
در اثر تيراندازي پليس به كارگران 4 نفر كشته مي شوند و پليس 7 نفر از رهبران كارگران را دستگير مي كند و4 نفرشان به نام هاي پارسونز..فيشر...اسپايز و اينگل عليرغم اعتراضات جهاني در 11 نوامبر 1887 به دار آويخته مي شوند.
دز سال 1889 كنفرانس جهاني كارگران در پاريس به پيشنهاد كارگران امريكا روز اول ماه مه را روز همبستگي كارگران جهان اعلام مي كند و از آن زمان در تمام دنيا به جز
امريكا اين روز بعنوان روز كارگر جشن گرفته مي شود

در امريكا اولين دوشنبه ماه سپتامبر روز كارگر ناميده شده..
در سال 1935 و پس از اعتراضات و جنبش سراسري كارگران روزولت قانون 8 ساعت كار در روز را تصويب مي كند.

اين مطالب را مي توانيد در اينجا و اينجا ببينيد

لينك اول همونه كه شبح هم داده! !
خيلي از شعرهاي شاملو را مي توانيد اينجا بخوانيد