Sunday, December 20, 2009

به بهانه فقدان آقای منتظری

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ما است
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جا است



امروز خبر فوت آقای منتظری در اینترنت به سرعت منتشر شد و در کنار آن واکنش های متفاوتی از هر طرف را بر انگیخت. از خامنه ای و وزارت اطلاعات چه انتظاری به جز سرکوب هست و از مردم چه انتظاری به جز قدر دانستن از کسی که نخواست با خمینی در یک مسیر باشد؟

اما برخی واکنش ها از طرف کسانی که خود را پیشرو میدانند اما مانند خمینی انسانها را فقط با لباسشان ارزیابی میکنند ناراحت کننده است اگر چه متاسفانه تعجب آور نیست !

انسانها را باید با اعمالشان قضاوت کرد و نه با لباسشان. فراموش نکنیم که بزرگترین خیانت های تاریخ معاصر به مردم ایران را کسانی کردند که خود را کمونیست می نامیدند و در قالب حزب توده و اکثریت با رژیم ارتجاعی ایران همکاری میکردند. حتی اکنون هم کوبا و چین و روسیه از طرفداران پر و پا قرص احمدی نژاد هستند. آقای چاوز را فراموش کردم.

بنابر این قضاوت انسانها بر اساس آنچه وانمود می کنند هستند درست نیست. آیت الله منتظری جانشین خمینی بود و به دلیل مخالفت با سیاست های سرکوبگرانه او و به دلیل افشای کشتار زندانیان سیاسی و بعدها چاپ کردن فتوای او در کتابش همیشه مورد غضب بود. هرگز از خامنه ای پشتیبانی نکرد و از مردم حمایت کرد. او تز "حکومت به هر قیمت " را بارها مورد انتقاد قرار داد.

منتظری با اینکه یک روحانی مسلمان بود و دوست داشت در ایران حکومت اسلامی برقرار باشد اما نمی خواست پایه های این حکومت بر کشتار و سرکوب استوار باشند و همان جا راه خود را از مسیری که به زباله دان تاریخ منتهی میشد و اکنون خمینی و فردا خامنه ای و اعوان و انصارش را در خود جا خواهد داد ؛ جدا کرد.

مردم به رغم بسیجی ها و وزارت اطلاعاتی ها از همین حالا در خیابانها هستند و یادش را گرامی میدارند.



مطمئنم اگر خامنه ای مرده بود وضع کاملا فرق میکرد و این است که مهم است.
با احترام به منتظری و با تسلیت به خانواده و یارانش.

Saturday, December 05, 2009

نگاهی به درون


اینقدر اوضاع ایران ملتهب است که هر دقیقه موضوع جدیدی برای نوشتن پیدا میشود. از دستگیری مادران عزادار در پارک لاله که تجسم بی شرفی نیروهای انتظامی و سپاه و بسیج است تا دستگیری های روزافزون و بی حساب دانشجویان و فعالان سیاسی که ضعف و ترس رژیم را در تمامی ابعادش به نمایش میگذارد. از یورش به خانه های خانواده های اشرف و احکام زندان و اعدام برای فعالین سیاسی و خانواده های آنها تا یورش به زندانیان سیاسی در گوهردشت و اوین و زندانهای دیگر. در باره کدام باید نوشت؟ شاید هم رژیم سفاک میخواهد آنقدر بلا برسر این مردم بریزد که فرصت نقد و نفس کشیدن نداشته باشند اما زهی خیال باطل......16 آذر خواهیم دید!

پویایی جنبش مردم برای سرنگونی رژیم آخوندی و ترس و واهمه آشکار رژیم تنها در خیابانها نیست که تاثیر خود را نشان میدهد. در دنیای مجازی و اینترنت نیز به دلایل وافر بحث ها و خبررسانی شدت بیشتری گرفته اند. صاحبان این جنبش کسانی هستند که از جان خود مایه میگذارند تا در خیابانها و دانشگاهها و زندانها جلوی درندگان جمهوری اسلامی بایستند و آزادی را فریاد کنند. عده ای هم در پشت جبهه به دلایل عدیده به ارزیابی و گاه نیز ارزش گذاری مشغولند.

این بحث ها برای جامعه بسته ای مانند ایران که دولت سعی میکند به شدت طالبانی اش کند به نظر من بسیار ارزنده است.. مسلما با این اعمال وحشیانه دولت و با سرکوب بیش از حدی که اعمال میشود طبیعی است که افکار با هم صد و هشتاد درجه در تضاد باشند . اما به گمان من مهم این است که بشود بحث کرد. بشود در بحث و تفحص را باز گذاشت . بشود کسی را به دلیل عقایدش محکوم و منکوب نکرد. بشود گوش کرد!

به همین دلیل فیس بوک جای جالبی است. در این دو سه روز اخیر چند بحث دیده ام که با این که به موضوعات متفاوتی میپرداختند در یک وجه مشترک بودند. در این که چه آسان میشود راه حق و باطل را گم کرد و چه راحت میشود از راه آزادی و آزادیخواهی اما به اسم آزادیخواهی گمراه شد.

چه کسی به ما حق میدهد که به دلیل اندیشه یا انتخاب یا طرز زندگی یا هر دلیل دیگری خود را محق بدانیم برای دیگری تعیین تکلیف کنیم؟ کی به ما حق میدهد به کسی دیگر بگوییم تو حق داری یا نداری این کار را انجام بدهی , این گونه فکر کنی و یا این گونه لباس بپوشی؟ کی به ما این حق را داده که چون به چیزی اعتقاد داریم یا نداریم آن را که مخالف ما است از خود فروتر بدانیم؟ این چه طرز آزادیخواهی و چه راه آزاد اندیشی است ؟

آنها که میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و بگویند که" دیدید ما گفتیم اگر ملا برود از او بدترش می آید" خواهش می کنم همین جا توقف کنند. من این بحث ها را دلیل برحق بودن رژیم آخوندی نمی دانم بر عکس گمان میکنم آنقدر این رژیم کثیف و ضد انسانی و خفقان سی ساله آن در وجود ما رسوخ کرده است که هنوز خیلی کار داریم تا خودمان را از این میکرب ضد عفونی کنیم. به گمان من همانطور که دانستن یک مریضی اولین قدم در راه مداوای آن است دانستن این که هنوز ما خرده های رژیم خمینی را در خود داریم اولین قدم در راه زدودن این میکرب است.

یکی از این بحث ها که خیلی هم پیش می آید بحث مذهب و لامذهب بودن و یا پوشش اسلامی و بی روسری بودن است. . چطور ما میتوانیم به خمینی برای حجاب اجباری ایراد بگیریم و بعد انسانها را به صرف داشتن روسری و حجاب یا اعتقاد اسلامی یا هر مذهب دیگری بکوبیم؟ آیا هر کس که مسلمان است انسان بدی است و هر که لامذهب است انسان خوبی است؟ آیا هوگو چاوز لامذهب و احمدی نژاد به ظاهر مسلمان را میتوانید از هم جدا کنید؟
مادلین آلبرایت و هیلاری کلینتون بدون روسری انسانهای بهتری هستند یا فاطمه امینی و اشرف رجوی و هزاران هزار زن مسلمان که در راه آزادی فدا شدند؟

کی وقت آن میرسد که انسانها را بر طبق اعمالشان قضاوت کنیم و نه طبق اعتقاد و پوشششان؟ تازه چه کسی این حق را به ما داده؟ متفکرین و مبارزین اینترنتی یا کسانی که در ایران در زندانها و خیابانها این رژیم را به ستوه آورده اند؟ آنها که در اشرف در سرمای بیابان جلوی این رژیم و عواملش ایستاده اند؟

اولین چیزی که مرا از خود میراند تفتیش عقاید است.از طرف مرتجعین راست و چپ هم بارها مورد انتقاد و تفتیش عقاید قرار گرفته ام اما هر بار اعتقادم راسخ تر شده است. مهم آن چیزی نیست که بر زبان می آید . مهم آن عملی است که انجام میدهیم. کسی که خود را آزادیخواه میداند اما به انتخاب دیگران ایراد میگیرد و به خود اجازه میدهد دیگران را به دلیل پوشش و انتخاب روش زندگی و موزیک و ...مورد انتقاد قرار بدهد هنوز معنای آزادیخواهی را نفهمیده است. آزادی آن چیزی نیست که "یک نفر " یا "یک گروه" میخواهند . حتی اگر فکر کنند برای همه بهتر است که به فلان روش زندگی کنند.
به نظر من آزادی این است که هر انسان بتواند به خواست خود زندگی کند و فکر کند و به نتایج خودش از طریق راه و روش خود برسد و بتواند به طرز زندگی دیگران هم احترام بگذارد.

کجا باید مرزبندی کرد؟ باید آزادی های فردی ( طبق منشور حقوق بشر) برای همه رعایت شوند و مورد احترام باشند. آزادی در جایی محدود میشود که حقوق اولیه بقیه انسانها را مخدوش کند.

به نظر من کسی که هنوز نمی تواند به عقاید دیگران احترام بگذارد هنوز از قید و بندهای درونی و فکری خودش خلاص نشده است . میخواهد اسمش مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا بی دین یا کمونیست یا اومانیست یا هر چیز دیگری باشد. اولین قدم رهایی از خمینی های درون و احترام به آزادی های فردی دیگران است. راه سختی است اما به آنجا هم خواهیم رسید.

Sunday, November 29, 2009

حکم اعدام پنج متهم به حوادث پس از انتخابات را ملغی کنید

دوستان
از این اقدام به جای وبلاگ نویسان حمایت کنید:


اعدام جنایتی است که با آگاهي صورت می‌گیرد. .حکومت ايران اعدام را به مثابه اهرم کنترل و فشار در جامعه اعمال می‌کند و به اشکال مختلف شهروندان ایرانی را به قتل می‌رساند. نه تنها بسیاری از زندانیان سیاسی و کودکان در خطر مرگ قرار دارند بلکه افراد عادی نیز از ماجراجویی های نیروهای انتظامی و بسيج ایران در امان نیستند.اعدام های بدون دلیل , اعدام های شتاب زده و اعدام های خیابانی در ایران روز به روز شدت می‌گیرد.

هم‌اکنون از سوی دادگاه انقلاب، برای پنج متهم به نام‌های محمد رضا علی زمانی _ آرش رحمانی‌پور _ رضا خادمی _ حامد روحی‌نژاد _ ناصر عبدالحسینی _حکم اعدام صادر شده است این متهمین را به اتهام شرکت در اغتشاشات و تبلیغات علیه نظام و عضویت درسازمان‌های مسلح و حتی بدون برخورداری از داشتن وکیل و حق دفاع قانونی، و بعد از آزار و شکنجه و اعتراف ‌گیری اجباری، در دادگاه‌های نمایشی به اعدام محکوم کردند و حالا به پای چوبه دار می‌برند. شواهد متعدی در دست است که این پنج متهم در زمان انتخابات در زندان بسر می‌بردند و در نتیجه نمی‌توانسته‌اند در تظاهرات و اعتراضات مردمی پس از انتخابات شرکت و فعالیت داشته باشند

ما وبلاگ نویسان امضا کننده این بیانیه خواهان توقف فوری مجازات اعدام محمد رضا علی زمانی, آرش رحمانی پور؛ رضا خادمی, حامد روحی نژاد و ناصر . عبدالحسینی هستیم. ما به همه فعالین حقوق بشر؛ انسانهای آزادیخواه و سازمانهاي مدافع حقوق بشر هشدار ميدهيم که خطر تکرار فاجعه خونين قتل عام سال 67 بسيار جدی است و بر ما است که با جلوگیري از اجراي احکام اعدام از تکرار تلخ تاریخ و از قتل عام دستگیر شدگان جلوگيري کنيم... ,

با توجه به تایید حکم اعدا م محمدرضا علی زمانی و با توجه به تهدیدهای دولتی بخصوص سخنان آقای اژه ای در باره اعدام قریب الوقوع مخالفان ما یک بار دیگر همه انسان دوستان و فعالین حقوق بشر را به نجات جان این پنج نفر فرامی‌خوانیم .. ما از سازمان ملل ؛ صلیب سرخ بین المللی ؛ سازمان عفو بین الملل و همه سازمان های حقوق بشر می‌خواهیم که با فشار به دولت ايران مانع اجرای اين احکام اعدام شوند. ما از آقاي بان کی مون به عنوان رییس سازمان ملل متحد می‌خواهیم که به دولت ایران مسئوليت های خود در قبال قوانين حقوق بشر را گوشزد کرده و برای نجات جان شهروندان ايرانی همه اقدامات لازم حتی تعلیق عضويت ایران در سازمان ملل تا زمان التزام به قوانين حقوق بشر را به عمل آورند.


. ما همه وبلاگ نویسان و همه فعالين حقوق بشر و سازمانهاي حقوق بشر را به پیوستن به این کمپين و به اقدام فوری برای توقف مجازات اعدام در ایران به طور کلی و توقف مجازات اعدام محمد رضا علی زمانی, آرش رحمانی پور؛ رضا خادمی, حامد روحي نژاد و ناصرعبدالحسینی به طور اخص فرا می‌خوانیم . .

وبلاگ نويسان علیه اعدام

Saturday, November 28, 2009

می نویسم. پس هستم

می نویسم . پس هستم. می نویسم تا بمانم. مینویسم زیرا تنها صداست که میماند.
و صدای من در کلماتی است که روی مونیتور ظاهر میشوند.

چه روزهای پر تب و تابی را کشورمان میگذراند. اما چه غرور آمیز است دیدن عزم جزم جوانان و مردم کشورمان برای به دست آوردن آن چه حقشان است. آنچه در این سی سال و قبل از آن از آنها گرفته شده است.

این مسخره است که در قرن بیست و یکم هنوز یک عده که دست چپ و راست خود را از هم تشخیص نمی دهند برای ما تعیین تکلیف کنند که چه بپوشیم و با کی حرف بزنیم و کی ازدواج کنیم و موقع خواب سرمان را کدام طرف بگذاریم و هنگام ورود به توالت با کدام پا وارد شویم.
بدتر از آن همه امکانات کشور را به نفع خود مصادره کنند و ملتی را در فقر و اعتیاد و فحشا و گرسنگی و بیماری به کشتن دهند تا خودشان و آقازاده هایشان در اروپا و کانادا و اینور و آنور دنیا کاخ بسازند و یا قطر شکم خود را از قطر درخت های مشهور کالیفرنیا فراتر ببرند.

به هر حال سخن زیاد است اما آنچه مایه غرور و سرافرازی است این است که در کنار جانیانی که ایران ما را اشغال کرده اند ما کاوه های سرفرازی داریم که به همه دنیا با خون خود اثبات کردند که مردم ایران سزاوار حکومت و زندگی بهتری هستند. . چه سروهای سرفرازی که از دست ندادیم. از سهراب اعرابی و کیانوش آسا تا حنیف و سیاوش و احسان فتاحیان که هنوز داغش تازه است.

یک لحظه تصور کنید که این سرمایه های وطن اگر مانده بودند ( به همراه هزاران هزار شهید دیگر) کشور ما تا چه حد پیشرفت کرده بود. در عوض کردان ها و رحیمی ها و هر متقلب دیگری را با مدارک تقلبی دکترا و مهندسی بر سر کارهای دولتی آوردند تا دیگر علم هم هیچ ارزشی نداشته باشد. رییس جمهوری حکومت این کشور را به دست گرفته است که با اینکه گویا خودش در توابع اردبیل به دنیا آمده اما میرود تبریز را به عنوان پایتخت تشیع اعلام میکند یا در تلویزیون جلو چشمان بهت زده مردم از تولید انرژی هسته ای تولد دختری 16 ساله ( و برادرش) از وسایلی که "بازار" خریداری شده اند صحبت میکند ....

همه اقتصاد کشور به دست سپاه پاسداران ایران افتاده است. از تلفن و اینترنت گرفته تا تراکتورسازی تبریز و کنترل بنادر. دولت در یک حمله دیگر همه یارانه ها ( یعنی سوبسیدها ) را در 5 سال آینده برخواهد داشت و مثلا آنها را هدفمند خواهد کرد. ( درست حدس زدید. دادن روزانه 200 هزار تومان به بسیجی های چاقوکش برای کشتن مردم بودجه لازم دارد.)
این یعنی نان و شکر و گوشت و همه فرآورده های اصلی از این هم گرانتر خواهند شد و ایران علاوه بر رکورد فساد دولتی رکورد دار گرسنگی در جهان هم خواهد شد.
تعجب نکنید اگر دولتی که یک ریال برای مردم خودش خرج نمی کند برای مردم ونزوئلا ده هزار دستگاه خانه میسازد و با چمدان برا حماس پول میفرستد.

این است اوضاع کشور.

و این است که نمی شود ساکت ماند.

به بهانه فقدان آقای منتظری

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ما است
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جا است



امروز خبر فوت آقای منتظری در اینترنت به سرعت منتشر شد و در کنار آن واکنش های متفاوتی از هر طرف را بر انگیخت. از خامنه ای و وزارت اطلاعات چه انتظاری به جز سرکوب هست و از مردم چه انتظاری به جز قدر دانستن از کسی که نخواست با خمینی در یک مسیر باشد؟

اما برخی واکنش ها از طرف کسانی که خود را پیشرو میدانند اما مانند خمینی انسانها را فقط با لباسشان ارزیابی میکنند ناراحت کننده است اگر چه متاسفانه تعجب آور نیست !

انسانها را باید با اعمالشان قضاوت کرد و نه با لباسشان. فراموش نکنیم که بزرگترین خیانت های تاریخ معاصر به مردم ایران را کسانی کردند که خود را کمونیست می نامیدند و در قالب حزب توده و اکثریت با رژیم ارتجاعی ایران همکاری میکردند. حتی اکنون هم کوبا و چین و روسیه از طرفداران پر و پا قرص احمدی نژاد هستند. آقای چاوز را فراموش کردم.

بنابر این قضاوت انسانها بر اساس آنچه وانمود می کنند هستند درست نیست. آیت الله منتظری جانشین خمینی بود و به دلیل مخالفت با سیاست های سرکوبگرانه او و به دلیل افشای کشتار زندانیان سیاسی و بعدها چاپ کردن فتوای او در کتابش همیشه مورد غضب بود. هرگز از خامنه ای پشتیبانی نکرد و از مردم حمایت کرد. او تز "حکومت به هر قیمت " را بارها مورد انتقاد قرار داد.

منتظری با اینکه یک روحانی مسلمان بود و دوست داشت در ایران حکومت اسلامی برقرار باشد اما نمی خواست پایه های این حکومت بر کشتار و سرکوب استوار باشند و همان جا راه خود را از مسیری که به زباله دان تاریخ منتهی میشد و اکنون خمینی و فردا خامنه ای و اعوان و انصارش را در خود جا خواهد داد ؛ جدا کرد.

مردم به رغم بسیجی ها و وزارت اطلاعاتی ها از همین حالا در خیابانها هستند و یادش را گرامی میدارند.



مطمئنم اگر خامنه ای مرده بود وضع کاملا فرق میکرد و این است که مهم است.
با احترام به منتظری و با تسلیت به خانواده و یارانش.

نگاهی به درون


اینقدر اوضاع ایران ملتهب است که هر دقیقه موضوع جدیدی برای نوشتن پیدا میشود. از دستگیری مادران عزادار در پارک لاله که تجسم بی شرفی نیروهای انتظامی و سپاه و بسیج است تا دستگیری های روزافزون و بی حساب دانشجویان و فعالان سیاسی که ضعف و ترس رژیم را در تمامی ابعادش به نمایش میگذارد. از یورش به خانه های خانواده های اشرف و احکام زندان و اعدام برای فعالین سیاسی و خانواده های آنها تا یورش به زندانیان سیاسی در گوهردشت و اوین و زندانهای دیگر. در باره کدام باید نوشت؟ شاید هم رژیم سفاک میخواهد آنقدر بلا برسر این مردم بریزد که فرصت نقد و نفس کشیدن نداشته باشند اما زهی خیال باطل......16 آذر خواهیم دید!

پویایی جنبش مردم برای سرنگونی رژیم آخوندی و ترس و واهمه آشکار رژیم تنها در خیابانها نیست که تاثیر خود را نشان میدهد. در دنیای مجازی و اینترنت نیز به دلایل وافر بحث ها و خبررسانی شدت بیشتری گرفته اند. صاحبان این جنبش کسانی هستند که از جان خود مایه میگذارند تا در خیابانها و دانشگاهها و زندانها جلوی درندگان جمهوری اسلامی بایستند و آزادی را فریاد کنند. عده ای هم در پشت جبهه به دلایل عدیده به ارزیابی و گاه نیز ارزش گذاری مشغولند.

این بحث ها برای جامعه بسته ای مانند ایران که دولت سعی میکند به شدت طالبانی اش کند به نظر من بسیار ارزنده است.. مسلما با این اعمال وحشیانه دولت و با سرکوب بیش از حدی که اعمال میشود طبیعی است که افکار با هم صد و هشتاد درجه در تضاد باشند . اما به گمان من مهم این است که بشود بحث کرد. بشود در بحث و تفحص را باز گذاشت . بشود کسی را به دلیل عقایدش محکوم و منکوب نکرد. بشود گوش کرد!

به همین دلیل فیس بوک جای جالبی است. در این دو سه روز اخیر چند بحث دیده ام که با این که به موضوعات متفاوتی میپرداختند در یک وجه مشترک بودند. در این که چه آسان میشود راه حق و باطل را گم کرد و چه راحت میشود از راه آزادی و آزادیخواهی اما به اسم آزادیخواهی گمراه شد.

چه کسی به ما حق میدهد که به دلیل اندیشه یا انتخاب یا طرز زندگی یا هر دلیل دیگری خود را محق بدانیم برای دیگری تعیین تکلیف کنیم؟ کی به ما حق میدهد به کسی دیگر بگوییم تو حق داری یا نداری این کار را انجام بدهی , این گونه فکر کنی و یا این گونه لباس بپوشی؟ کی به ما این حق را داده که چون به چیزی اعتقاد داریم یا نداریم آن را که مخالف ما است از خود فروتر بدانیم؟ این چه طرز آزادیخواهی و چه راه آزاد اندیشی است ؟

آنها که میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و بگویند که" دیدید ما گفتیم اگر ملا برود از او بدترش می آید" خواهش می کنم همین جا توقف کنند. من این بحث ها را دلیل برحق بودن رژیم آخوندی نمی دانم بر عکس گمان میکنم آنقدر این رژیم کثیف و ضد انسانی و خفقان سی ساله آن در وجود ما رسوخ کرده است که هنوز خیلی کار داریم تا خودمان را از این میکرب ضد عفونی کنیم. به گمان من همانطور که دانستن یک مریضی اولین قدم در راه مداوای آن است دانستن این که هنوز ما خرده های رژیم خمینی را در خود داریم اولین قدم در راه زدودن این میکرب است.

یکی از این بحث ها که خیلی هم پیش می آید بحث مذهب و لامذهب بودن و یا پوشش اسلامی و بی روسری بودن است. . چطور ما میتوانیم به خمینی برای حجاب اجباری ایراد بگیریم و بعد انسانها را به صرف داشتن روسری و حجاب یا اعتقاد اسلامی یا هر مذهب دیگری بکوبیم؟ آیا هر کس که مسلمان است انسان بدی است و هر که لامذهب است انسان خوبی است؟ آیا هوگو چاوز لامذهب و احمدی نژاد به ظاهر مسلمان را میتوانید از هم جدا کنید؟
مادلین آلبرایت و هیلاری کلینتون بدون روسری انسانهای بهتری هستند یا فاطمه امینی و اشرف رجوی و هزاران هزار زن مسلمان که در راه آزادی فدا شدند؟

کی وقت آن میرسد که انسانها را بر طبق اعمالشان قضاوت کنیم و نه طبق اعتقاد و پوشششان؟ تازه چه کسی این حق را به ما داده؟ متفکرین و مبارزین اینترنتی یا کسانی که در ایران در زندانها و خیابانها این رژیم را به ستوه آورده اند؟ آنها که در اشرف در سرمای بیابان جلوی این رژیم و عواملش ایستاده اند؟

اولین چیزی که مرا از خود میراند تفتیش عقاید است.از طرف مرتجعین راست و چپ هم بارها مورد انتقاد و تفتیش عقاید قرار گرفته ام اما هر بار اعتقادم راسخ تر شده است. مهم آن چیزی نیست که بر زبان می آید . مهم آن عملی است که انجام میدهیم. کسی که خود را آزادیخواه میداند اما به انتخاب دیگران ایراد میگیرد و به خود اجازه میدهد دیگران را به دلیل پوشش و انتخاب روش زندگی و موزیک و ...مورد انتقاد قرار بدهد هنوز معنای آزادیخواهی را نفهمیده است. آزادی آن چیزی نیست که "یک نفر " یا "یک گروه" میخواهند . حتی اگر فکر کنند برای همه بهتر است که به فلان روش زندگی کنند.
به نظر من آزادی این است که هر انسان بتواند به خواست خود زندگی کند و فکر کند و به نتایج خودش از طریق راه و روش خود برسد و بتواند به طرز زندگی دیگران هم احترام بگذارد.

کجا باید مرزبندی کرد؟ باید آزادی های فردی ( طبق منشور حقوق بشر) برای همه رعایت شوند و مورد احترام باشند. آزادی در جایی محدود میشود که حقوق اولیه بقیه انسانها را مخدوش کند.

به نظر من کسی که هنوز نمی تواند به عقاید دیگران احترام بگذارد هنوز از قید و بندهای درونی و فکری خودش خلاص نشده است . میخواهد اسمش مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا بی دین یا کمونیست یا اومانیست یا هر چیز دیگری باشد. اولین قدم رهایی از خمینی های درون و احترام به آزادی های فردی دیگران است. راه سختی است اما به آنجا هم خواهیم رسید.

حکم اعدام پنج متهم به حوادث پس از انتخابات را ملغی کنید

دوستان
از این اقدام به جای وبلاگ نویسان حمایت کنید:


اعدام جنایتی است که با آگاهي صورت می‌گیرد. .حکومت ايران اعدام را به مثابه اهرم کنترل و فشار در جامعه اعمال می‌کند و به اشکال مختلف شهروندان ایرانی را به قتل می‌رساند. نه تنها بسیاری از زندانیان سیاسی و کودکان در خطر مرگ قرار دارند بلکه افراد عادی نیز از ماجراجویی های نیروهای انتظامی و بسيج ایران در امان نیستند.اعدام های بدون دلیل , اعدام های شتاب زده و اعدام های خیابانی در ایران روز به روز شدت می‌گیرد.

هم‌اکنون از سوی دادگاه انقلاب، برای پنج متهم به نام‌های محمد رضا علی زمانی _ آرش رحمانی‌پور _ رضا خادمی _ حامد روحی‌نژاد _ ناصر عبدالحسینی _حکم اعدام صادر شده است این متهمین را به اتهام شرکت در اغتشاشات و تبلیغات علیه نظام و عضویت درسازمان‌های مسلح و حتی بدون برخورداری از داشتن وکیل و حق دفاع قانونی، و بعد از آزار و شکنجه و اعتراف ‌گیری اجباری، در دادگاه‌های نمایشی به اعدام محکوم کردند و حالا به پای چوبه دار می‌برند. شواهد متعدی در دست است که این پنج متهم در زمان انتخابات در زندان بسر می‌بردند و در نتیجه نمی‌توانسته‌اند در تظاهرات و اعتراضات مردمی پس از انتخابات شرکت و فعالیت داشته باشند

ما وبلاگ نویسان امضا کننده این بیانیه خواهان توقف فوری مجازات اعدام محمد رضا علی زمانی, آرش رحمانی پور؛ رضا خادمی, حامد روحی نژاد و ناصر . عبدالحسینی هستیم. ما به همه فعالین حقوق بشر؛ انسانهای آزادیخواه و سازمانهاي مدافع حقوق بشر هشدار ميدهيم که خطر تکرار فاجعه خونين قتل عام سال 67 بسيار جدی است و بر ما است که با جلوگیري از اجراي احکام اعدام از تکرار تلخ تاریخ و از قتل عام دستگیر شدگان جلوگيري کنيم... ,

با توجه به تایید حکم اعدا م محمدرضا علی زمانی و با توجه به تهدیدهای دولتی بخصوص سخنان آقای اژه ای در باره اعدام قریب الوقوع مخالفان ما یک بار دیگر همه انسان دوستان و فعالین حقوق بشر را به نجات جان این پنج نفر فرامی‌خوانیم .. ما از سازمان ملل ؛ صلیب سرخ بین المللی ؛ سازمان عفو بین الملل و همه سازمان های حقوق بشر می‌خواهیم که با فشار به دولت ايران مانع اجرای اين احکام اعدام شوند. ما از آقاي بان کی مون به عنوان رییس سازمان ملل متحد می‌خواهیم که به دولت ایران مسئوليت های خود در قبال قوانين حقوق بشر را گوشزد کرده و برای نجات جان شهروندان ايرانی همه اقدامات لازم حتی تعلیق عضويت ایران در سازمان ملل تا زمان التزام به قوانين حقوق بشر را به عمل آورند.


. ما همه وبلاگ نویسان و همه فعالين حقوق بشر و سازمانهاي حقوق بشر را به پیوستن به این کمپين و به اقدام فوری برای توقف مجازات اعدام در ایران به طور کلی و توقف مجازات اعدام محمد رضا علی زمانی, آرش رحمانی پور؛ رضا خادمی, حامد روحي نژاد و ناصرعبدالحسینی به طور اخص فرا می‌خوانیم . .

وبلاگ نويسان علیه اعدام

می نویسم. پس هستم

می نویسم . پس هستم. می نویسم تا بمانم. مینویسم زیرا تنها صداست که میماند.
و صدای من در کلماتی است که روی مونیتور ظاهر میشوند.

چه روزهای پر تب و تابی را کشورمان میگذراند. اما چه غرور آمیز است دیدن عزم جزم جوانان و مردم کشورمان برای به دست آوردن آن چه حقشان است. آنچه در این سی سال و قبل از آن از آنها گرفته شده است.

این مسخره است که در قرن بیست و یکم هنوز یک عده که دست چپ و راست خود را از هم تشخیص نمی دهند برای ما تعیین تکلیف کنند که چه بپوشیم و با کی حرف بزنیم و کی ازدواج کنیم و موقع خواب سرمان را کدام طرف بگذاریم و هنگام ورود به توالت با کدام پا وارد شویم.
بدتر از آن همه امکانات کشور را به نفع خود مصادره کنند و ملتی را در فقر و اعتیاد و فحشا و گرسنگی و بیماری به کشتن دهند تا خودشان و آقازاده هایشان در اروپا و کانادا و اینور و آنور دنیا کاخ بسازند و یا قطر شکم خود را از قطر درخت های مشهور کالیفرنیا فراتر ببرند.

به هر حال سخن زیاد است اما آنچه مایه غرور و سرافرازی است این است که در کنار جانیانی که ایران ما را اشغال کرده اند ما کاوه های سرفرازی داریم که به همه دنیا با خون خود اثبات کردند که مردم ایران سزاوار حکومت و زندگی بهتری هستند. . چه سروهای سرفرازی که از دست ندادیم. از سهراب اعرابی و کیانوش آسا تا حنیف و سیاوش و احسان فتاحیان که هنوز داغش تازه است.

یک لحظه تصور کنید که این سرمایه های وطن اگر مانده بودند ( به همراه هزاران هزار شهید دیگر) کشور ما تا چه حد پیشرفت کرده بود. در عوض کردان ها و رحیمی ها و هر متقلب دیگری را با مدارک تقلبی دکترا و مهندسی بر سر کارهای دولتی آوردند تا دیگر علم هم هیچ ارزشی نداشته باشد. رییس جمهوری حکومت این کشور را به دست گرفته است که با اینکه گویا خودش در توابع اردبیل به دنیا آمده اما میرود تبریز را به عنوان پایتخت تشیع اعلام میکند یا در تلویزیون جلو چشمان بهت زده مردم از تولید انرژی هسته ای تولد دختری 16 ساله ( و برادرش) از وسایلی که "بازار" خریداری شده اند صحبت میکند ....

همه اقتصاد کشور به دست سپاه پاسداران ایران افتاده است. از تلفن و اینترنت گرفته تا تراکتورسازی تبریز و کنترل بنادر. دولت در یک حمله دیگر همه یارانه ها ( یعنی سوبسیدها ) را در 5 سال آینده برخواهد داشت و مثلا آنها را هدفمند خواهد کرد. ( درست حدس زدید. دادن روزانه 200 هزار تومان به بسیجی های چاقوکش برای کشتن مردم بودجه لازم دارد.)
این یعنی نان و شکر و گوشت و همه فرآورده های اصلی از این هم گرانتر خواهند شد و ایران علاوه بر رکورد فساد دولتی رکورد دار گرسنگی در جهان هم خواهد شد.
تعجب نکنید اگر دولتی که یک ریال برای مردم خودش خرج نمی کند برای مردم ونزوئلا ده هزار دستگاه خانه میسازد و با چمدان برا حماس پول میفرستد.

این است اوضاع کشور.

و این است که نمی شود ساکت ماند.