Thursday, February 04, 2010

.نیست تردید زمستان گذرد....

  • اگر سر به سر تن به کشتن دهیم........ از آن به که کشور به دشمن دهیم..
    از آخرین نامه آرش رحمانی پور جوان 20 ساله به پدرش

    آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی اعدام شدند... به همین سادگی....

    من کلمات را گم کرده ام. دیگر نمی دانم چه باید گفت. دیگر نمیدانم بگریم یا بخندم یا از اینهمه سبعیت وحشت کنم ...همه این احساس ها با هم در وجودم...نه در اعماق وجودم...در تک تک سلول های بدنم...غلیان میکند. میخواهم داد بزنم. میخواهم گریه کنم...میخواهم فراموش کنم. میخواهم بلند شوم و ببینم همه زندگی من یک کابوس وحشتناک بوده. میخواهم در عالم واقعیت یک روز...فقط یک روز مثل یک انسان معمولی زندگی کنم .میخواهم نگران نباشم. میخواهم مقایسه نکنم...

    رژیم کاملا به فلاکت افتاده است.. شکنجه و کشتار انسانهای دست بسته فقط عمق ترس و وحشت این دولت را از مردم نشان میدهد. . این دو جوان قبل از انتخابات دستگیر شده بودند اما برای ترساندن مردم اعدام شدند. جنتی امام جمعه تهران از قوه قضاییه تشکر کرد و گفت اگر همان اول چند نفر را دار زده بودید حالا اینطوری نمی شد امیدوارم بقیه را هم اعدام کنید. یعنی این دو جوان به جرم کرده های خود اعدام نشدند بلکه برای زهرچشم گرفتن از مردم در آستانه 22 بهمن قربانی شدند. جنایت از این بالاتر؟

    اما آیا از جمهوری اسلامی انتظار دیگری هم میرفت؟ نه!
    آری غمگینم. عصبانیم اما متعجب نیستم. از حکومت مرگ انتظار دیگری هم نمی رفت!

از درون شب تار

میشکوفد گل صبح

خنده برلب گل خورشید کند...جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد

وز پی اش پیک بهار...با هزاران گل سرخ

بی گمان می آید

در گذرگاه شب تار به دروازه نور

گل مینای جوان....گل بیفشانده تمام

روی دیوار زمان

لاله ها نیز نهادند به دل ...همگی داغ سیاه

...

گر چه شب هست هنوز...با سیه چنگ بر این بام آونگ

آسمان غرق ستاره است ولیک...آسمان غرق ستاره است هنوز

خوشه ها بسته ستاره گل گل.....

خوشه اختر سرخ...با تپش های سترگ

عاقبت کوره خورشید گدازان گردد

عاقبت کوره خورشید گدازان گردد.....

( سرود گل مینا. از سرودهای چریک های فدایی خلق ایران)

.نیست تردید زمستان گذرد....

  • اگر سر به سر تن به کشتن دهیم........ از آن به که کشور به دشمن دهیم..
    از آخرین نامه آرش رحمانی پور جوان 20 ساله به پدرش

    آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی اعدام شدند... به همین سادگی....

    من کلمات را گم کرده ام. دیگر نمی دانم چه باید گفت. دیگر نمیدانم بگریم یا بخندم یا از اینهمه سبعیت وحشت کنم ...همه این احساس ها با هم در وجودم...نه در اعماق وجودم...در تک تک سلول های بدنم...غلیان میکند. میخواهم داد بزنم. میخواهم گریه کنم...میخواهم فراموش کنم. میخواهم بلند شوم و ببینم همه زندگی من یک کابوس وحشتناک بوده. میخواهم در عالم واقعیت یک روز...فقط یک روز مثل یک انسان معمولی زندگی کنم .میخواهم نگران نباشم. میخواهم مقایسه نکنم...

    رژیم کاملا به فلاکت افتاده است.. شکنجه و کشتار انسانهای دست بسته فقط عمق ترس و وحشت این دولت را از مردم نشان میدهد. . این دو جوان قبل از انتخابات دستگیر شده بودند اما برای ترساندن مردم اعدام شدند. جنتی امام جمعه تهران از قوه قضاییه تشکر کرد و گفت اگر همان اول چند نفر را دار زده بودید حالا اینطوری نمی شد امیدوارم بقیه را هم اعدام کنید. یعنی این دو جوان به جرم کرده های خود اعدام نشدند بلکه برای زهرچشم گرفتن از مردم در آستانه 22 بهمن قربانی شدند. جنایت از این بالاتر؟

    اما آیا از جمهوری اسلامی انتظار دیگری هم میرفت؟ نه!
    آری غمگینم. عصبانیم اما متعجب نیستم. از حکومت مرگ انتظار دیگری هم نمی رفت!

از درون شب تار

میشکوفد گل صبح

خنده برلب گل خورشید کند...جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد

وز پی اش پیک بهار...با هزاران گل سرخ

بی گمان می آید

در گذرگاه شب تار به دروازه نور

گل مینای جوان....گل بیفشانده تمام

روی دیوار زمان

لاله ها نیز نهادند به دل ...همگی داغ سیاه

...

گر چه شب هست هنوز...با سیه چنگ بر این بام آونگ

آسمان غرق ستاره است ولیک...آسمان غرق ستاره است هنوز

خوشه ها بسته ستاره گل گل.....

خوشه اختر سرخ...با تپش های سترگ

عاقبت کوره خورشید گدازان گردد

عاقبت کوره خورشید گدازان گردد.....

( سرود گل مینا. از سرودهای چریک های فدایی خلق ایران)