Tuesday, May 16, 2006

ولی الله فیض مهدوی را آزاد کنید!






امروز 26 اردیبهشت ماه است. .
روزی که جمهوری اسلامی می خواست یک انسان بیگناه دیگر را سر به نیست کند.
یک آزاده دیگر را از ایرانیان بگیرد...

دو روز پیش محمد علی دادخواه عقب نشینی رژیم را اعلام کرد.
اما مگر به حکومت مرگ آخوندی میشود اطمینان کرد؟

تا وقتی که صریحا و رسما لغو حکم اعدام ولی الله فیض مهدوی از طرف قوه قضاییه اعلام نشود هر روز میتواند روز اعدام ولی الله فیض مهدوی و دیگر زندانیان سیاسی باشد.

بیایید ما عقب نشینی نکنیم.

این پیروزی که امیدوارم موقتی نباشد نتیجه وحدت ما بود. نتیجه جمع شدن دور یک هدف انسانی.

نتیجه این که نخواستیم سر یک انسان را بالای دار ببینیم. آنهم جوان آزاده ای که شش سال از 28 سال عمر خود را در سیاه چالهای جمهوری اسلامی و قریب به دوسال عمرش را در انفرادی گذرانده است.

جوانی که صدای رسایش طنین مرگ خفاشان خونخوار جمهوری اسلامی است.

جوانی که با تن نحیف با کلیه های از کار افتاده خون بالا می آرود و تاول های پوستی همه تنش را گرفته است توانست با ایستادگی خود اینهمه انسان را از انفعال در بیاورد.

درود بر تو ولی الله فیض مهدوی
دروز بر همه زندانیان سیاسی
درود بر آزادی و مرگ بر اختناق

اگر اسم وبلاگ هایتان را هنوز عوض نکرده اید همین امروز این کار را بکنید. هیچوقت فکر می کردید یک وبلاگ - یک تلفن - یک ایی میل - - شرکت در تظاهرات- تماس با یک رادیو یا روزنامه ....کارهایی که جمعا از شما دو سه ساعت هم وقت نمی گیرد بتواند دولت ایران را وادار به عقب نشینی کند؟

میدانید چرا؟

برای اینکه ما بی شمارانیم.......فقط باید به قدرت اتحاد خود واقف شویم.

بیایید تا آزادی ولی الله فیض مهدوی- و همه زندانیان سیاسی و تا لغو حکم اعدام درایران قطره ای از این دریا باقی بمانیم.

*******************



مطالب مرتبط

این پیروزی بر شما مبارک باد«این که رژیم از چه طریق می‌خواهدعقب نشینی کند مربوط به خودش است»
ایرج مصداقی


سومين پيام ولي الله فيض مهدوي که چند لحظه پيش (25 ارديبهشت، ساعت 20:45، به وقت لندن) دريافت شد

(شنيداري)
متن پیاده شده پیام سوم ولی الله فیض مهدوی که شب قبل از تاریخ اعلام شده اجراء حکم اعدام ( قتل) وی در تاریخ دوشنبه ساعت 20.45 به وقت لندن به دیدگاه رسیده است.
«من ولی الله فیض مهدوی از اینجا به تمام دوستان و آزادیخواهان و تمام مبارزانی که در ایران مشغول مبارزه با دیکتاتوری و ظلم هستند، اعلام می کنم که ما هرگز دست از مبارزه نخواهیم کشید و به یاری شما دوستان خبر آزادی را به [زودی به شما]خواهیم گفت.»__

______نوشتار علي ناظر پيش از دريافت پيام فوق


اعدام- مهرنوش معظمي گودرزي

حرکتی کوچک با دستاوردها یی بزرگ سعيد اطلس (گيل آوا)



ضرب و شتم زندانیان سیاسی در گوهردشت

صبح روز دوشنبه مورخه 25/2/85 ساعت 9.15 دقیقه برای بار دیگر گارد زندان به بهانه بازرسی به بند شش زندان گوهردشت کرج حمله ور شدند و زندانیان مقیم این بند را مورد تعرض و توهین قراردادند . یکی از زندانیان سیاسی آقای اسد شقاقی که در این بند سکونت دارند مورد توهین و ضرب و شتم قرار گرفتند ، علت ضرب و شتم این زندانی اعتراض وی به شیوه بازرسی مامورین و توهین های پیاپی به زندانیان دیگر بود که اين اعتراض به صورت بسیار قانونی و محترمانه بيان شد. اما نه تنها مامورین گارد توجهی به اعتراص این زندانی سیاسی ننمودند بلکه بوسیله باتوم وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند .شایان ذکر است در طی ده روز گذشته این چهارمین بار است که رضا تره بری از مسئولین گارد زندان به دلیل واهی گارد زندان رابه جهت تفتیش و بازرسی و آزار زندانیان بدون هماهنگی مافوقهای خود به بند 6 سالن 16 می آورد . البته این موضوع در اینجا حائز اهمیت است که مافوقهای وی از گزارشات مکرری که زندانیان سیاسی و دیگر زندانیان به دست آنان میرسانند اظهار بی اطلاعی مینمایند و ترتیب اثری نمیدهند. رحیم دوروک خانی و شاهین مهاجری از اعضای گارد زندان میباشند که اقدام به ضرب و شتم زندانیان سیاسی نموده اند .گفتنی است همچنین با توجه به تقاضای مکرر از سوی زندانیان سیاسی اسد شقاقی و ولی الله فیض مهدوی جهت انتقال به نزد سایر زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت تا کنون از سوی مسئولین زندان اقدامی صورت نگرفته است و ضمناٌ علیرغم بیماری سخت برادر آقای اسد شقاقی مسئولان زندان همچنان با تقاضای ملاقات ایشان مخالفت مینمایند. فعالان حقوق بشر در ایران ضمن محکوم نمودن نقض حقوق بشر، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی میباشد ، دست تمام کسانی که در این راه با ما همگام هستند را میفشاریم.فعالان حقوق بشر در ایران
Human Rights Activists in Iran
hra.iran@gmail.com
http://hra-iran.blogfa.com/
Tel : +989329224904

اخباری از وضعیت زندانیان سیاسی
آقای ولی الله فیض مهدوی زندانی سیاسی که بعلت وضعیت بد جسمی بشدت تحت فشار هستند و بعلت مشکلات کلیوی ، بیشتر از یازده کیلوگرم وزن از دست داده اند و تاولهای بزرگی بر روی پوست ایشان بوجود آمده است ، ضعف بینایی وبالا آوردن خون نیز ... ادامه مطلب


نامه سرگشاده اتحادیه کارگری آفریقای جنوبی به احمدی نژاد در اعتراض به حکم اعدام ولی‌الله فیض مهدوی


بخوان اي همسفر با من.

**********
با این که هنوز در برزخ هستیم اما باز خوشحالم که اقدامات ما بی اثر نبوده است. .. بارها این روزها را از سر گذرانده ایم. برای حجت زمانی- اسماعیل محمدی و زندانیان غیر سیاسی مثل افسانه نوروزی و کبری رحمان پور و فاطمه حقیقت پژوه. . معمولا برای زندانیان غیر سیاسی متحد شدن کار سختی نیست. چون بهای زیادی ندارد. اگر زندانی سیاسی باشد بعضی ها اول حساب و کتاب می کنند که آیا ما گروه این طرف را قبول داریم یا نه. یعنی نزدیکی یا دوری یا انتقاد از یک گروه میتواند باعث سکوت و عدم اعتراض به ضد انسانی ترین حکم دنیا یعنی اعدام آنهم صادره از بیدادگاه های جمهوری اسلامی بشود. اینجاست که هر کدام از ما میتوانیم یک جمهوری اسلامی و یک خمینی شویم.

رادیو فردا - سایت روشنگری- بی بی سی و بسیاری از وبلاگ ها در برابر این حکم اعدام ساکت نشستند. اعتراض نکردند. حتی خبری هم پخش نکردند.(تا اینکه رادیو فردا خبر علی دادخواه را همین دو سه روز پیش نوشت.) یادم هست وقتی گنجی در زندان بود هر روز عکس او در حال اعتصاب غذا زینت بخش همین سایت ها بود. این انتقاد به گنجی که خودش هم زندانی بوده و زجر کشیده نیست . انتقاد به رسانه هایی است که انسانیت را به جویی فروخته اند.

خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل هم که جای خود دارد. فعلا مشغول تیرپراکنی به امریکا و تهدید به مقابله با خطر حمله نظامی است.خوب است که ما از اول هم ازش توقعی نداشتیم.

با همه اینها انسانیت و آزادگی پیروز شد . از شوره زار یاس به همت انسان دوستان هزاران چشمه امید جوشید.

چشمه هایی که ما را از پشت مونیتورهای کامپیوتر در این دنیای مجازی به هم وصل میکند. چشمه هایی که در منتهای التهاب و شوریدگی این آرامش را به انسان می بخشد که :

گرچه شب تاریک است
دل قوی دار سحر نزدیک است....

Monday, May 08, 2006

****
8
روز به اعدام ولی الله فیض مهدوی


فراخوان سایت دیدگاه
برای نجات جان ولی الله فیض مهدوی

این فراخوان را امضا کنید و از هر طریق ممکن به دوستان و آشنایان خود برسانید و برای جمع آوری امضا تلاش کنید.

امینه لاوال زن سودانی که به سنگسار محکوم شده بود تنها با فشار بین المللی توانست از مرگ نجات پیدا کند و نه به دلیل "انسان دوستی "دولت سودان

اگر دولت های غربی را وادار کنیم که ادعای حقوق بشر را از حرف زدن فراتر ببرند دولت جمهوری اسلامی تسلیم خواهد شد. این فقط با تلاش من و شما ممکن است. اگر دست روی دست بگذاریم فردای اعدام ولی الله فیض مهدوی باید همه آینه ها را بشکنیم تا از دیدن روی خودمان خجالت نکشیم..

گل کو

**********
فراخوان سایت دیدگاه به فارسی

بار دیگر جنایتی دیگر
با اعتراض به‌ صدور حکم اعدام برای نجات جان ولی‌الله فیض مهدوی بکوشیم

با توجه به اينکه

نهاد هاي گوناگون ملل متحد، رژيم جمهوري اسلامي را بخاطر نقض حقوق بشر در 27 سال گذشته نزديک به 60 بار محکوم کرده اند.

باند جنايتکار رژيم ايران حتي به قواعد اعلام شدهء خود در قانون ضد بشري ولايت فقيهي هم پايبند نيست. مواد 35 و 36 قانون اساسي اين رژيم حق دفاع و حق برخورداري از دادگاه قانوني را تضمين مي کند. اما جنايتکاران حاکم بر ميهن ما از بهمن 1357 تاکنون ده ها هزار نفر از هم ميهنان ما را بدون رعايت حقوق شناخته شدهء آنان به قتل رسانده اند.

طي 48 ساعت در هفتهء گذشته 12 حکم اعدام اجرا و 15 حکم اعدام صادر شده است، که در واقع به لحاظ حقوقي و به دليل عدم رعايت حقوق شناخته شده در حکم قتل و دستور اجراي قتل محسوب مي شود. (ولي الله فيض مهدوي در نوار صدايش بر اين امر تأکيد مي کند).

اصل 35: در همهء دادگاه ها طرفين دعوا ها حق دارند براي خود وکيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وکيل را نداشته باشند بايد براي آنها امکانات تعيين وکيل فراهم گردد.
اصل 36: حکم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.


ما امضا کنندگان زير اعلام مي کنيم که
اجراي احکام اعدام پيشين، و صدور حکم اعدام براي ولي الله فيض مهدوي، و ديگر زندانيان سياسي و عادي، همگي جنايت عليه بشريت به شمار مي روند.

با توجه به تجاوز سيستماتيک رژيم جمهوري اسلامي به حقوق حقهء مردم و مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر، ما باز هم قتل عام زندانيان سياسي تابستان 1367 را يادآوري کرده، و هشدار مي دهيم که تا رژيم جمهوري اسلامي حاکم بر ايران است، اين جنايت ها ادامه خواهد داشت.

از مجامع بين المللي و نهادهاي مدافع حقوق بشر مي خواهيم که به سکوت معني دار خود پايان داده، و در يک اقدام سريع و با بهره گيري از تمامي امکانات خود از اجراي اعدام قريب الوقوع ولي الله فيض مهدوي و ديگر قتل هاي سياسي جلوگيري کنند.

برای امضا بیانیه اینجا را کلیک کنید

**********
English version

Once again another crime
Various United Nation bodies in the past 27 years condemned the Islamic Republic Regime for violation of human right.
According to article 35 and 36 of the constitution of the regime, everybody is assured the right of defense and the right of legal court, but even the criminal Iranian regime’s band does not stick to its own so called humane rules.

Since February 1979 the criminal rulers of Iran, have executed more than ten thousand patriots of Iran, without considering any legal procedures.In a space of just 48 hours during the past week, they executed 12 people and issued 15 execution orders, which indeed is illegal, because they never considered any legal right on their procedures.( As Mr.Valyollah Fiez Mahdavi mentioned in his audio tape ).

Article 35: In all courts, two parties have right of selecting lawyer for themselves, even if are not able to get a lawyer, the court should provide one for them.
Article 36: Any sentence and execution must go through the justice court and according to the law.

We the undersigned declare that:
1- The executions that happened in the past, and the issuing execution order for Valyollah Fiez Mahdavi, and all political and normal prisoners are a crime against humanity.
2- Remembering the mass murders of political prisoners in the summer of 1988, we proclaim that the Islamic regime’s systematic invasion of people’s rights and human rights declarations will continue as long as they remain in power.
3- We demand from International Organization and other Human Rights bodies to break their purposeful silence and take swift action by using all facilities to prevent the eminent execution of Valyollah Fiez Mahdavi and other political murders.

sign the petition and view the signatures

*****************
Valiyollah Feyz Mahdavi's message from Rejayi Shahr prison:

Warmest greetings to my dear compatriots in Iran and other countries!

My name is Valiollah Feiz Mahdavi. I was born on 5/11/1358 (25.01.1980) . In Mehr 1380 I was arrested by the Intelligence Ministry agents and charged with undermining national security and attempting to join the People’s Mojahedin Organization of Iran in Iraq. They kept me in solitary confinement for 546 days, during which time I was interrogated and subjected to harshest physical and psychological tortures. I was kept in a little, dimly lit cell; and when moved for any purpose I was shackled, cuffed and blindfolded.
These were the hardest days of my life. On a number of occasions they woke me up from sleep in middle of the night, took me outside, and told me ‘say your last wishes.’ Then one of them would fire a shot. Thinking I was hit, I would spend a few minutes in state of shock before being led back to my cell.
After this hellish period, they arranged a trial for me. I was sentenced to death in a summary court presided over by a judge named Haddad and held at the 26th branch of the Revolutionary Court in Tehran. At my sham trial I rejected all the charges and denounced the illegitimacy of the whole procedure where I had no legal representation and no jury was present.
On the same day, as a punishment for my protests, I was transferred to a prison in Kermanshah (Dizelabad Prison), where I spent the next few months under harshest conditions. In the last days of 1382, they returned me to Evin Prison in Tehran. But again, after a few months, because of an argument with Bakhtiari, the erstwhile head of the National Organization of Prisons, I was sent to a prison in Karaj (Rajai Shahr). I remember on my arrival the then head of the prison, Maleki, told me: ‘none of your protests would leave the walls of this prison’. From then to this day I have been a target of threats and even assaults by ordinary prisoners, instigated by prison officials. Calling my days here ‘living’ would be an outright abuse of this word. Of course, this is the situation of all political prisoners here, and thus has to be considered ‘normal’ for them.
A few days before the 1385 Norooz I was formally notified by the judiciary deputy of the prison that my death sentence will be carried out on Ordibehesht 26, 1385. But even before this official notice, both the head of the prison and the head of my section, Section 6, had on a number of occasions told me that my sentence would soon be carried out. Just last week the head of Section 6 summoned me to his office and, in an angry, threatening voice, told me: ‘why do you publicize your condition and sentence? It is not going to help you any more than it helped Hodjat Zamani’.
My dear compatriots and friends,In the course of my struggle I learned that for freedom fighters it is not all that important to personally see realized the ultimate aim of their efforts and sacrifice. What is paramount for them is steadfastness in struggle. I truly believe that freedom, democracy and justice are as vital to human life as the air one breathes. I thus permit myself to ask you not to abandon our just fight against the oppressive regime of the mullahs. I also have a few words for the leaders and minions of the regime: we will never resign ourselves to the ignominy of surrendering to your repressive dictatorship, even if it will cost us our lives.
Long live an Iranian nation free from injustice, oppression and exploitation!Valiollah Feiz Mahdavi (Rajai Shahr Prison)
http://www.didgah.net/seda/didgah_valifaiz.ram

******************
ّFrancaise:

Une autre fois, un autre crime,
Même en tenant compte du fait que :
 Les différentes structures de Nation Unis ont condamné, depuis 27 ans près de 60 fois le non respect des droits de l’homme de la part du gouvernement de la république islamique d’Iran. La bande criminelle du régime d’Iran ne respect même pas les lois inhumain du leader spirituel qui à été ratifiées par eux même. Selon l’article 35 et 36 de la loi constitutionnelle, ce régime garantie le droit à la défense et un tribunal légal. Mais les tyrans qui gouvernent notre pays depuis 1978 ont exécutés des dizaines de milliers de nos compatriot(e)s sans tenir compte de ces mêmes lois qui est leur droits légitime. La semaine dernière en 48 heures il y’a eu 12 exécutions et 15 condamnation à mort. En réalité au niveau juridique et au vu des lois susmentionnées n’ont pas été respectées, (selon la bande son de la voix de Valliallah Feiz Mahdavi) ces condamnations et leurs exécutions ne sont que des meurtres.

Nous, les signataires de cette mobilisation déclarons que : Exécution des condamnations ordonnées jusqu’ici, et condamnation à mort de Valliallah Feiz Mahdavi et d’autres prisonniers politiques et prisonniers communs, sont des actes de violation des droits de l’Homme. En tenant compte de la violation systématique par le régime de la république islamique des droits les plus élémentaires du people et les conventions internationales des droits de l’homme. Nous rappelons encore les exécutions massives des prisonniers politiques de l’été 1367 (1988) et avertissons que tant que la république islamique gouverne l’Iran, ces crimes continueront. Nous demandons aux organisations internationales et les structures responsables de la défense des droits de l’homme de cesser leur silence complice et que dans une action rapide, ils mobilisant toutes leurs ressources pour empêcher l’exécution imminente de Valliallah Feiz Mahdavi et d’autres assassinats politiques.

pour signer, satisfaire le clic ici

Thursday, May 04, 2006





دوازده روز به اعدام ولی الله فیض مهدوی
ولی الله فیض مهدوی - بیست و هشت ساله. است.
شش سال از عمر خود را در زندان
های جمهوری اسلامی گذرانده است.
پانصد و چهل و شش روز در انفرادی به سر برده است.
شکنجه شده است و بارها اعدام مصنوعی شده است.
از بیماری های متفاوت پوستی و گوارشی که پیامد شکنجه و شرایط سخت زندان هستند رنج میبرد...
نام او زینت بخش همه بیانیه های اعتراضی زندانیان سیاسی گوهردشت است.
او در همه اعتصاب غذاهای زندانیان شرکت داشته است.
اکنون جان او به طور جدی در خطر است.
ما چه کرده ایم و چه میکنیم؟
سکوت ما علامت رضا برای این جنایت است.
جلاد اعلام میکند:
اعدام می کنیم و شما هیچ کاری نمی توانید بکنید
( هیچ کاری نمی خواهید بکنید!)
این ترس- این انفعال- این جدایی
سوخت بی پایان ظلم و ستمی است که بر ما میرود
و ما همچنان دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را......
گل کو
************
در همین رابطه:
جنگجوی سپیده دمان- ( ایرج مصداقی- دیدگاه(
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=12248
صدای ولی الله فیض مهدوی را اززندان در اینجا بشنوید:
http://www.didgah.net/seda/didgah_valifaiz.ram
من سعی کرده ام که پیام او را پیاده کنم. بعضی جاها مفهوم نبودند که نقطه چین گذاشته ام. اگر اشکالی هست بنویسید تا درست کنم.

متن پیام ولی الله فیض مهدوی از زندان گوهر دشت ( رجایی شهر ) کرج
با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان صدای منو می شنوند. من ولی الله فیض مهدوی متولد پنجم بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هشت هستم که در(مهر).ماه سال هزار و سیصد و هشتاد در سن بیست و دو سالگی به دست مامورین وزارت اطلاعات به اتهام (تلاش ) برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. بعد از دستگیری مدت پانصد و چهل و شش روز در سلول های انفرادی وزارت اطلاعات تحت بازجویی و شدید ترین شکنجه های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دستبند و پابند و یک چشم بند مشکی بود و در یک سلول چهار متری که نور کافی هم نداشت به سر میبردم.
این دوران سخت ترین دوران زندگی من بود. بعضی از شب ها مامورین وزارت اطلاعات و بازجو منو از خواب بیدار میکردند و به محوطه خارج از سلولم می بردند و به من میگفتند که آخرین حرفاتو بگو. بعد با شلیک یک گلوله منو می ترساندند. من فکر میکردم که گلوله بهم اصابت کرده و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست منو میگرفتند و به سلولم باز میگردوندند. بعد از اتمام دوران انفرادی در سال هزار و سیصد و هشتاد و دو در شعبه بیست و شش یا بیست و سه دادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود به ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم. در همون جلسه دادگاه تمام اتهاماتی را که به من وارد شده بود صریحا رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به رسمیت نمی شناسم. چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشت و نه هیئت منصفه ای. در همان روز به علت اعتراضم به قاضی دادگاه به زندان دیزل آباد کرمانشاه منتقل شدم و چند ماه در آن زندان در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می شدم.
اواخر سال 1382 بود به زندان اوین تهران منتقل شدم و بعد از چند ماه یک بار دیگر به دل علت درگیری لفظی ام با بختیاری رییس سابق سازمان زندان های کل کشور به زندان گوهر دشت کرج موسوم به رجایی شهر تبعید شدم. یادم میاد در بدو ورودم به این زندان یعنی همین زندان رجایی شهر رییس سابق زندان آقای ملکی به من گقت که دیگه تو این زندان هیشکی به دادت نمی رسه. از اون زمان تا امروز مورد آماج تهدیدات و حتی حمله زندانیان خطرناک به تحریک مسئولین زندان قرار گرفتم و در سخت ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندونی لازمه زندگی میکنم. البته زندانیان سیاسی تو زندان رجایی شهر اکثرا ..... نگهداری میشن .و این کاملا طبیعیه.
چند روز قبل از فرا رسیدن نوروز سال 1385 بود که توسط معاون قضایی زندان رجایی شهر آقای علیمحمدی برگه ای به من ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکم اعدامم دربیست و ششم اردیبهشت سال 1385 بود. البته این حکم اعدامم بارها به صورت شفاهی از زبان رییس فعلی زندان آقای علی حاج کاظم.و رییس بند شش محمد جارویی به من ابلاغ شده بود. همین هفته گذشته بود که رییس بند شش محمد جارویی منو به دفترش احضار کردو با لحنی خشن و تهدید آمیز به من گفت که چرا اخبار مربوط به حکمتو به بیرون از زندان میدی. این کارها اصلا به نفع تو نیست همانطور که به نفع حجت زمانی نبود.

بله. خلاصه هموطنان و دوستان عزیزی که صدای منو می شنوید من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم که برای یک فرد مبارز اهمیتی نداره که حتما خودش به هدف نهایی اش برسه بلکه مهم تر از همه چیز تداوم مبارزه در راه رسیدن به هدفه و معتقدم که عدالت وآزادی و دمکراسی مثل تنفس برای هر انسانی حیاتی و لازمه و برای همین از شما می خوام که در برابر زورگویی های حکومت آخوندی حاکم بر ایران دست از مبارزه خودتون نکشید. در پایان هم پیامی دارم برای عمال و سرکردگان حکومت و به اونها میگم که ما هرگز تن به ذلت و پستی در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما به قیمت از دست رفتن جونمون هم "آری" نخواهیم گفت.
زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استثمار
ولی الله فیض مهدوی هستم از زندان رجایی شهر
**************
پی نوشت: بعد از ارسال این پیام برای سایت دیدگاه و طلبعه سپیده دمان دیدم که ح. قهرمان هم در دیدگاه این متن را پیاده کرده به شکل خیلی بهتر. جاهایی را که در پرانتز می بینید از روی متن ایشان اصلاح کرده ام.- گل کو
در ضمن سایت دیدگاه ترجمه انگلیسی این پیام را هم گذاشته است. میتوانید برای روزنامه ها و مقامات حقوق بشر و قانوگزاران کشور محل اقامت خود بفرستید.
من متن ترجمه شده دیدگاه را هم در اینجا میگذارم:

Warmest greetings to my dear compatriots in Iran and other countries!
My name is Valiollah Feiz Mahdavi. I was born on 5/11/1358. In Mehr 1380 I was arrested by the Intelligence Ministry agents and charged with undermining national security and attempting to join the People’s Mojahedin Organization of Iran in Iraq. They kept me in solitary confinement for 546 days, during which time I was interrogated and subjected to harshest physical and psychological tortures. I was kept in a little, dimly lit cell; and when moved for any purpose I was shackled, cuffed and blindfolded.Those were the hardest days of my life. On a number of occasions they woke me up from sleep in middle of the night, took me outside, and told me ‘say your last wishes.’ Then one of them would fire a shot. Thinking I was hit, I would spend a few minutes in state of shock before being led back to my cell.After this hellish period, they arranged a trial for me. I was sentenced to death in a summary court presided over by a judge named Haddad and held at the 26th branch of the Revolutionary Court in Tehran. At my sham trial I rejected all the charges and denounced the illegitimacy of the whole procedure where I had no legal representation and no jury was present. On the same day, as a punishment for my protests, I was transferred to a prison in Kermanshah (Dizelabad Prison), where I spent the next few months under harshest conditions. In the last days of 1382, they returned me to Evin Prison in Tehran. But again, after a few months, because of an argument with Bakhtiari, the erstwhile head of the National Organization of Prisons, I was sent to a prison in Karaj (Rajai Shahr).
I remember on my arrival the then head of the prison, Maleki, told me: ‘none of your protests would leave the walls of this prison’. From then to this day I have been a target of threats and even assaults by ordinary prisoners, instigated by prison officials. Calling my days here ‘living’ would be an outright abuse of this word. Of course, this is the situation of all political prisoners here, and thus has to be considered ‘normal’ for them. A few days before the 1385 Norooz I was formally notified by the judiciary deputy of the prison that my death sentence will be carried out on Ordibehesht 26, 1385. But even before this official notice, both the head of the prison and the head of my section, Section 6, had on a number of occasions told me that my sentence would soon be carried out. Just last week the head of Section 6 summoned me to his office and, in an angry, threatening voice, told me: ‘why do you publicize your condition and sentence? It is not going to help you any more than it helped Hodjat Zamani’.
My dear compatriots and friends,In the course of my struggle I learned that for freedom fighters it is not all that important to personally see realized the ultimate aim of their efforts and sacrifice. What is paramount for them is steadfastness in struggle. I truly believe that freedom, democracy and justice are as vital to human life as the air one breathes. I thus permit myself to ask you not to abandon our just fight against the oppressive regime of the mullahs. I also have a few words for the leaders and minions of the regime: we will never resign ourselves to the ignominy of surrendering to your repressive dictatorship, even if it will cost us our lives.Long live an Iranian nation free from injustice, oppression and exploitation!
Valiollah Feiz Mahdavi (Rajai Shahr Prison)
مطالب دیگر در وبلاگ " این مرز پر گهر"
ولی الله فیض مهدوی
......
..زمانی اینجا عکس حجت زمانی( مجاهد خلق) و اسماعیل محمدی ( پیشمرگه کومه له ) را گذاشتیم و خواستار لغو حکم اعدام آنها شدیم. هر دو آن عزیزان را وحشیانه از ما گرفتند. بعضی اصلاح طلبان به زندان رفتند و آمدند و آزاد شدند و دنیا گفت ایران در حقوق بشر پیشرفت کرده است. اما زندانیان سیاسی واقعی جانشان همچنان در خطر است. فقط ما می توانیم نجاتشان دهیم. با پیگیری مستمر.نگذاریم رژیم جمهوری اسلامی فروغ چشمهای مبارزی دیگر را از ما بگیرد.برای تماس با سازمانهای حقوق بشر به این صفحه مراجعه کنید:http://humanrightsorganizations.blogspot.com
همسایه ها یاری کنید ...تا ما اتم داری کنیم...
گذشته از این که انرژی هسته ای خوب است یا بد . یا حق ایران است که انرژی هسته ای داشته باشد یا نداشته باشد و گذشته از این که بمب اتم یا انرژی اتمی در دست قاتلین و جنایتکاران با سوابق مشعشع چه عواقبی می تواند داشته باشد می خواهم در باره هارت و پورت های اخیر رژیم ایران کمی بنویسم...) ادامه(..
مطالب رسیده و گزیده های اینترنت
یادداشت های اول ماه مه- دو گزارش از برگزاری اول ماه مه - حجاب" مسئله این است- فوتبال زنان, سیاست فوتبالی- مارکسیسم و علم- روایت سنگ قبر شاملو- تناتر و دگرگونی: در باره زندگی و آثار آرتور میلر- بابک احمدی چه میگوید و از جنبش دانشجویی چه میخواهد....
چريکهای فدايي خلق ايران برگزار مي کنند
پای خاطرات رفيق مادر (فاطمه سعيدی- شايگان)
(در سي امين سالگرد جان باختن فرزندان فدائی اش)
عنوان برنامه‌ها:· نگاهی به زندگی و مبارزات رفيق مادر (به قلم اشرف دهقانی)·- به ياد جوانترين ياران فدايي، ارژنگ و ناصر شايگان- رزمندگان باغ های بيشمار فتح (شعر)-سخنراني فريبرز سنجری: نسل آفتابکاران ، الگويي برای جوانان مبارز !
· خاطراتي از لاله های سرخ انقلاب ، از زبان رفيق مادر- نمائي از زندگي رفيق مادر و فرزندان انقلابي اش در صفوف چريکهای فدايي خلق
پن لاگ و حیطه کار آن در اینترنت- کمیسیون ها و صفحات وب پن لاگ در اطلاع رسانی و شکستن سد سانسور- اتحاد بین وبلاگ نویسان و اتحاد بین نیروهای مبارز-...-

Wednesday, May 03, 2006

فیلم - موزیک
سرزمین شمالی
(North Country-2005)


کارگردان: نیکی کارو

این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. و مبارزه زنان کارگر معدن در معادن آهن مینه سوتا بر علیه کارفرمای خود" شرکت اولت" را به تصویر میکشد. مبارزه این زنان باعث شد که پس از 25 سال در سال 1997 دادگاه فدرال قانون منع آزار جنسی را در سراسر امریکا به تصویب برساند. بر اساس این قانون کارگران و کارفرمایان و کارکنان حق ندارند به طریق لفظی یا فیزیکی کسی را مورد اذیت و آزار جنسی قرار دهند.

داستان فیلم کمی تغییر داده شده است اما در اصل داستان لوییس جنسن را بازگو میکند که در سال 1975 جزو اولین زنانی بود که کارگری در معدن را انتخاب کرد و مورد بدترین آزارهای جنسی از طرف مردان کارگر قرار گرفت. او به شرکت معدن- به اتحادیه کارگران- به قسمت حقوق بشر ایالت خود و سرانجام به یک وکیل خصوصی شکایت کرد.

در فیلم شارلیزترون نقش جودی ایمز را بازی میکند که مادر دو فرزند است. شوهرش او را مورد اذیت و آزار قرار میدهد و او به خانه پدرش که کارگر معدن آهن است برمیگردد اما با برخورد سرد پدر روبرو میشود چرا که "زن باید مطیع شوهر باشد و اگر عیبی باشد حتما در زن است". جودی در آرایشگاهی کار میکند و نان بخور ونمیری به دست می آورد اما حقوقش هنوز برای خورد و خوراک و اجاره خانه کافی نیست تا این که روزی دوست قدیمی اش را می بیند و از طریق او در معدن کار پیدا میکند.

اولین واکنش بد را از پدر خود می بیند. از نظرپدر کار معدن یک کار مردانه است و زنها در آنجا جایی ندارند. واکنش مردان دیگر بسیار خشن تر و وقیح است. مردها به عناوین مختلف زنها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند. اکثر این شوخی ها و آزارها جنسی است. زنها به دلیل درآمد حاضر نیستند از کار کنار بکشند اما برای ماندن در کار باید تحقیرها و توهین های روزانه را تحمل کنند. جودی به رییس کارگاه خود و به رییس معدن شکایت میکند اما در نظر همه آنها زنان مستحق این تحقیرها هستند. دست آخر جودی موضوع را به دادگاه می کشاند . یک زن تنها با دو فرزند در برابر یک شرکت معدن با وکلای زبردست. مشکل جودی این است که بسیاری از زنان کارگرمعدن حاضر هستند برای نگه داشتن کار خود این تحقیرها را تحمل کنند و حتی علیه جودی شهادت بدهند.

وکیل شرکت معدن در دادگاه سوالات بسیار خصوصی در مورد روابط جنسی زنان از آنها میکند و میخواهد به این طریق شخصیت آنها را زیر سوال ببرد و نشان بدهد که آنها خود "خواهان آزار جنسی " بوده اند . . به توصیه وکیل جودی چند نفر دیگر از زنان نیز بالاخره جرات اعتراض پیدا میکنند و این اعتراض تبدیل به " اعتراض همگانی" میشود. ( کلاس اکشن)

این فیلم از جهات بسیاری قابل توجه است. این اتفاق افتاده است. در همین قرن و همین ده بیست سال پیش. در کشوری که به اصطلاح خودشان مهد آزادی است. در امریکا مردها توانسته اند به این حد زنها را تحقیر و اذیت کنند.آنطور که لوییس جنسن و دوستانش می گویند اذیت مردان به این دلیل نبود که زنها نمی توانستند کار محول شده به آنان را انجام بدهند بلکه درست به همین دلیل که قادر به انجام همه کارهایی بودند که مردها انجام میدادند. مردها خود را و بزرگی پهلوان پنبه ای خود را در تهدید می دیدند.

این نشان میدهد که هر جای دنیا اگر قانون درست و حسابی نباشد قانون جنگل حاکم می شود .انسان ها باید توسط یک قانون درست حمایت شوند. قانون باید انسان ها را از اذیت و آزار منع کند و گرنه همیشه حسادت و ناآگاهی میتواند انسانی را به آزار انسان دیگر بکشاند. اتفاقی که در این فیلم شاهدش هستیم. آن هم در اواخر قرن بیستم و در مهد آزادی دنیا!!!

نکته آخر این است که این زنها راهی داشتند که به حقوق از دست رفته خود اعتراض کنند. اگر چه مبارزه قانونی آنها 25 سال طول کشید اما طرفشان مرتضوی و احمدی نژاد و خاتمی نبودند. قوانین سیستم قضایی اجازه اعتراض را به آنها داد. اگر چه باید اضافه کرد که وکلای شرکت معدن با زنان بسیار بد رفتاری کردند و حتی در دادگاه از آنها جزییات خصوصی ترین روابط جنسی شان را پرسیدند تا بتوانند کاراکتر آنها را زیر سوال ببرند وآنها را دیوانه و فاحشه معرفی کنند و درسی بدهند به بقیه کسانی که می خواهند با شرکت های بزرگی مانند آنها در بیفتند.

چند نفر از این زنان حتی زنده نماندند که حکم دادگاه را ببینند. گمان میکنم که این اعتراض یک بار توسط دادگاه محلی رد شد و به دادگاه عالی برای بررسی مجدد ارسال شد. در سال 1997 یک قاضی دادگاه فدرال این اعتراضات را به رسمیت شناخت و از آن سال قانون اعتراض به آزار جنسی در امریکا به اجرا درآمد.

در همین دمکراسی های نیم بند هم نقش انسانهای آزاده کاملا مشخص است. مثل قاضی شجاعی که دادگاه میکونوس را اداره کرد و برغم همه تهدیدها و رشوه ها دولت ایران را مسئول کشتار چهار مبارز کرد در میکونوس معرفی کرد. یا قاضی سویسی که دولت ایران را مسئول کشتن کاظم رجوی معرفی کرد یا قاضی دیگری در آرژانتین که دست دولت ایران در بمب گذاری مرکز یهودیان را آشکار کرد و فکر میکنم برایش یک پاپوش هم درست کردند....

در دی وی دی فیلم مصاحبه با لوییس جنسن و یکی دیگر از زنان وجود دارد. آن را از دست ندهید.
معرفی کتاب - داستان های کوتاه

نردبان

( از مجموعه طرح ها و مینیمال های رضا ناظم)
گفت:((اگر من بخواهم از آن طرف گودال بالا بروم چي؟ ميبيني كه گودال خيلي بزرگ است.))

گفت:((وقتي كه من بالا رفتم تو نردبان را بردار ببر از هر جايي كه دلت خواست بالا برو.))

گفت:((ميداني كه تنهايي نميتوانم اين نردبان را از جاش تكان بدهم.))

گفت:((از همين جايي كه من ميخواهم بالا بروم تو هم بيا بالا.))

گفت:((نه. نه خودم بالا مي آيم و نه كمكت ميكنم تو بالا بروي.))

زانوهايشان را گرفته بودند بغلشان و دو سر نردبان، ته گودال بزرگ و سيماني نشسته بودند و ميگفتند:((اينطوري بهتر است. هيچكداممان بالا نميرويم.))

زانوهايشان را بغل كرده بودند، نشسته بودند روبروي هم و داشتند غصه ميخوردند.




کاش این هیولا هزار سر می داشت( وبلاگی در باره صمد بهرنگی)


عادت

( داستان کوتاهی از صمد بهرنگی- زمستان 38)

عادت اين معلم ما مثل اكثر آدمها كه مي خواهند نان بخور و نميري داشته باشند، نبود. مي خواست ترقي كند، بيش از توقع ديگران. زندگي داشته باشد، بهتر از آنچه ديگران مي توانستند برايش پيش بيني كنند. وقتي از امتحان ورودي دانشسرا گذشت، شايد زياد هم خوشحال نبود. اصلا يادش نمي آمد كه با كشش كدام نيرو به اين محيط قدم مي گذاشت، درباره ي خودش چطور فكر مي كرد و عقيده ي صحيحش چه بود. از دوران دو ساله ي دانشسرا خاطرات شيرين و بيشماري در پرده هاي لطيف مغزش موج ميزد كه بعدها يادآوري اين خاطرات در لحظات تنهايي و بي كاري براي او نوعي سرگرمي و دلخوشكنك محسوب مي شد.مثل كودكي كه با هر كدام از اسباب بازيهايش مدتي ور مي رود و از هر كدام لذت خاصي در درونش حس مي كند، از هر يك از خاطراتش لحظه اي متأثر مي شد و نوعي خوشي دروني توي دلش مي جوشيد. اين خاطرات وقتي شاداب تر و زنده تر بودند كه بچه هاي مدرسه را مي ديد بازي مي كنند و از سر و كول هم بالا مي روند يا دور هم جمع شده اند و مي خواهند كاري بكنند. لحظه اي لبخندي خوش روي لبانش بازي مي كرد و بعد مثل شبنمي كه از تابش آفتاب محو شود، از روي لبانش ليز مي خورد و مي رفت. آن وقت‌ آقا معلم دستهايش را بهم مي ماليد و با صدايي كه آهنگ لذت و حسرت در آن موج مي زد زير لب زمزمه مي كرد: خوش روزگاري بود كه گذشت.زماني او و دو نفر از دوستانش در دانشسرا روزنامه ي ديواري مي نوشتند و اول هر ماه به ديوار مي زدند. آن وقت دانش آموزان جلو آن جمع مي شدند و براي مطالعه ي مطالب آن بهمديگر پيشي مي گرفتند و اينها از دور ناظر اين صحنه ي خوشي آور بودند و با خود مي گفتند كه اين لحظات از بهترين اوقات زندگي آنهاست. مخصوصاً وقتي بياد مي آورد به خاطر مطالب تندي كه درباره ي وضع دانشسرا نوشته بود مي خواستند چند روزي اخراجش كنند اما دبير تاريخ و جغرافي از او دفاع كرده بود و گفته بود:- « اگر نوشتن اين مطلب بد باشد پس چه چيز خوب خواهد شد؟ ديگر قلم اينها را نبايد مقيد ساخت.» وقتي اين را بياد مي آورد غرور لذت بخشي از نگاهش خوانده مي شد. دوره ي دانشسرا كه تمام شد به يك از ده هاي اطراف شهر مأموريت يافت. اين ده چند كيلومتر دورتر از راه شوسه ي اصلي بود و با ديوارهاي كاه گلي و كج و معوج خود در دامن تپه هاي پر درخت و پر دود و دم خود افتاده بود، كوچه هاي پر فراز و نشيب و پيچ و خم دار آن آدم را به ياد رودخانه اي مي انداخت كه در دامن كوهي با چند دست و پا مي لغزد. باغهاي وسيع و سرسبز اطراف مثل نگيني جلوه گر بود و از بالاي تپه ها مانند توده هيزم هاي پراكنده اي كه آتش درونشان افتاده و دودشان به هوا بلند شده باشد به نظر مي آمد. دود تنورها اين منظره را به خانه هاي دهكده مي داد. ....

(ادامه- سایت جنگ خبر)

ولی الله فیض مهدوی را آزاد کنید!






امروز 26 اردیبهشت ماه است. .
روزی که جمهوری اسلامی می خواست یک انسان بیگناه دیگر را سر به نیست کند.
یک آزاده دیگر را از ایرانیان بگیرد...

دو روز پیش محمد علی دادخواه عقب نشینی رژیم را اعلام کرد.
اما مگر به حکومت مرگ آخوندی میشود اطمینان کرد؟

تا وقتی که صریحا و رسما لغو حکم اعدام ولی الله فیض مهدوی از طرف قوه قضاییه اعلام نشود هر روز میتواند روز اعدام ولی الله فیض مهدوی و دیگر زندانیان سیاسی باشد.

بیایید ما عقب نشینی نکنیم.

این پیروزی که امیدوارم موقتی نباشد نتیجه وحدت ما بود. نتیجه جمع شدن دور یک هدف انسانی.

نتیجه این که نخواستیم سر یک انسان را بالای دار ببینیم. آنهم جوان آزاده ای که شش سال از 28 سال عمر خود را در سیاه چالهای جمهوری اسلامی و قریب به دوسال عمرش را در انفرادی گذرانده است.

جوانی که صدای رسایش طنین مرگ خفاشان خونخوار جمهوری اسلامی است.

جوانی که با تن نحیف با کلیه های از کار افتاده خون بالا می آرود و تاول های پوستی همه تنش را گرفته است توانست با ایستادگی خود اینهمه انسان را از انفعال در بیاورد.

درود بر تو ولی الله فیض مهدوی
دروز بر همه زندانیان سیاسی
درود بر آزادی و مرگ بر اختناق

اگر اسم وبلاگ هایتان را هنوز عوض نکرده اید همین امروز این کار را بکنید. هیچوقت فکر می کردید یک وبلاگ - یک تلفن - یک ایی میل - - شرکت در تظاهرات- تماس با یک رادیو یا روزنامه ....کارهایی که جمعا از شما دو سه ساعت هم وقت نمی گیرد بتواند دولت ایران را وادار به عقب نشینی کند؟

میدانید چرا؟

برای اینکه ما بی شمارانیم.......فقط باید به قدرت اتحاد خود واقف شویم.

بیایید تا آزادی ولی الله فیض مهدوی- و همه زندانیان سیاسی و تا لغو حکم اعدام درایران قطره ای از این دریا باقی بمانیم.

*******************



مطالب مرتبط

این پیروزی بر شما مبارک باد«این که رژیم از چه طریق می‌خواهدعقب نشینی کند مربوط به خودش است»
ایرج مصداقی


سومين پيام ولي الله فيض مهدوي که چند لحظه پيش (25 ارديبهشت، ساعت 20:45، به وقت لندن) دريافت شد

(شنيداري)
متن پیاده شده پیام سوم ولی الله فیض مهدوی که شب قبل از تاریخ اعلام شده اجراء حکم اعدام ( قتل) وی در تاریخ دوشنبه ساعت 20.45 به وقت لندن به دیدگاه رسیده است.
«من ولی الله فیض مهدوی از اینجا به تمام دوستان و آزادیخواهان و تمام مبارزانی که در ایران مشغول مبارزه با دیکتاتوری و ظلم هستند، اعلام می کنم که ما هرگز دست از مبارزه نخواهیم کشید و به یاری شما دوستان خبر آزادی را به [زودی به شما]خواهیم گفت.»__

______نوشتار علي ناظر پيش از دريافت پيام فوق


اعدام- مهرنوش معظمي گودرزي

حرکتی کوچک با دستاوردها یی بزرگ سعيد اطلس (گيل آوا)



ضرب و شتم زندانیان سیاسی در گوهردشت

صبح روز دوشنبه مورخه 25/2/85 ساعت 9.15 دقیقه برای بار دیگر گارد زندان به بهانه بازرسی به بند شش زندان گوهردشت کرج حمله ور شدند و زندانیان مقیم این بند را مورد تعرض و توهین قراردادند . یکی از زندانیان سیاسی آقای اسد شقاقی که در این بند سکونت دارند مورد توهین و ضرب و شتم قرار گرفتند ، علت ضرب و شتم این زندانی اعتراض وی به شیوه بازرسی مامورین و توهین های پیاپی به زندانیان دیگر بود که اين اعتراض به صورت بسیار قانونی و محترمانه بيان شد. اما نه تنها مامورین گارد توجهی به اعتراص این زندانی سیاسی ننمودند بلکه بوسیله باتوم وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند .شایان ذکر است در طی ده روز گذشته این چهارمین بار است که رضا تره بری از مسئولین گارد زندان به دلیل واهی گارد زندان رابه جهت تفتیش و بازرسی و آزار زندانیان بدون هماهنگی مافوقهای خود به بند 6 سالن 16 می آورد . البته این موضوع در اینجا حائز اهمیت است که مافوقهای وی از گزارشات مکرری که زندانیان سیاسی و دیگر زندانیان به دست آنان میرسانند اظهار بی اطلاعی مینمایند و ترتیب اثری نمیدهند. رحیم دوروک خانی و شاهین مهاجری از اعضای گارد زندان میباشند که اقدام به ضرب و شتم زندانیان سیاسی نموده اند .گفتنی است همچنین با توجه به تقاضای مکرر از سوی زندانیان سیاسی اسد شقاقی و ولی الله فیض مهدوی جهت انتقال به نزد سایر زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت تا کنون از سوی مسئولین زندان اقدامی صورت نگرفته است و ضمناٌ علیرغم بیماری سخت برادر آقای اسد شقاقی مسئولان زندان همچنان با تقاضای ملاقات ایشان مخالفت مینمایند. فعالان حقوق بشر در ایران ضمن محکوم نمودن نقض حقوق بشر، خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی میباشد ، دست تمام کسانی که در این راه با ما همگام هستند را میفشاریم.فعالان حقوق بشر در ایران
Human Rights Activists in Iran
hra.iran@gmail.com
http://hra-iran.blogfa.com/
Tel : +989329224904

اخباری از وضعیت زندانیان سیاسی
آقای ولی الله فیض مهدوی زندانی سیاسی که بعلت وضعیت بد جسمی بشدت تحت فشار هستند و بعلت مشکلات کلیوی ، بیشتر از یازده کیلوگرم وزن از دست داده اند و تاولهای بزرگی بر روی پوست ایشان بوجود آمده است ، ضعف بینایی وبالا آوردن خون نیز ... ادامه مطلب


نامه سرگشاده اتحادیه کارگری آفریقای جنوبی به احمدی نژاد در اعتراض به حکم اعدام ولی‌الله فیض مهدوی


بخوان اي همسفر با من.

**********
با این که هنوز در برزخ هستیم اما باز خوشحالم که اقدامات ما بی اثر نبوده است. .. بارها این روزها را از سر گذرانده ایم. برای حجت زمانی- اسماعیل محمدی و زندانیان غیر سیاسی مثل افسانه نوروزی و کبری رحمان پور و فاطمه حقیقت پژوه. . معمولا برای زندانیان غیر سیاسی متحد شدن کار سختی نیست. چون بهای زیادی ندارد. اگر زندانی سیاسی باشد بعضی ها اول حساب و کتاب می کنند که آیا ما گروه این طرف را قبول داریم یا نه. یعنی نزدیکی یا دوری یا انتقاد از یک گروه میتواند باعث سکوت و عدم اعتراض به ضد انسانی ترین حکم دنیا یعنی اعدام آنهم صادره از بیدادگاه های جمهوری اسلامی بشود. اینجاست که هر کدام از ما میتوانیم یک جمهوری اسلامی و یک خمینی شویم.

رادیو فردا - سایت روشنگری- بی بی سی و بسیاری از وبلاگ ها در برابر این حکم اعدام ساکت نشستند. اعتراض نکردند. حتی خبری هم پخش نکردند.(تا اینکه رادیو فردا خبر علی دادخواه را همین دو سه روز پیش نوشت.) یادم هست وقتی گنجی در زندان بود هر روز عکس او در حال اعتصاب غذا زینت بخش همین سایت ها بود. این انتقاد به گنجی که خودش هم زندانی بوده و زجر کشیده نیست . انتقاد به رسانه هایی است که انسانیت را به جویی فروخته اند.

خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل هم که جای خود دارد. فعلا مشغول تیرپراکنی به امریکا و تهدید به مقابله با خطر حمله نظامی است.خوب است که ما از اول هم ازش توقعی نداشتیم.

با همه اینها انسانیت و آزادگی پیروز شد . از شوره زار یاس به همت انسان دوستان هزاران چشمه امید جوشید.

چشمه هایی که ما را از پشت مونیتورهای کامپیوتر در این دنیای مجازی به هم وصل میکند. چشمه هایی که در منتهای التهاب و شوریدگی این آرامش را به انسان می بخشد که :

گرچه شب تاریک است
دل قوی دار سحر نزدیک است....
****
8
روز به اعدام ولی الله فیض مهدوی


فراخوان سایت دیدگاه
برای نجات جان ولی الله فیض مهدوی

این فراخوان را امضا کنید و از هر طریق ممکن به دوستان و آشنایان خود برسانید و برای جمع آوری امضا تلاش کنید.

امینه لاوال زن سودانی که به سنگسار محکوم شده بود تنها با فشار بین المللی توانست از مرگ نجات پیدا کند و نه به دلیل "انسان دوستی "دولت سودان

اگر دولت های غربی را وادار کنیم که ادعای حقوق بشر را از حرف زدن فراتر ببرند دولت جمهوری اسلامی تسلیم خواهد شد. این فقط با تلاش من و شما ممکن است. اگر دست روی دست بگذاریم فردای اعدام ولی الله فیض مهدوی باید همه آینه ها را بشکنیم تا از دیدن روی خودمان خجالت نکشیم..

گل کو

**********
فراخوان سایت دیدگاه به فارسی

بار دیگر جنایتی دیگر
با اعتراض به‌ صدور حکم اعدام برای نجات جان ولی‌الله فیض مهدوی بکوشیم

با توجه به اينکه

نهاد هاي گوناگون ملل متحد، رژيم جمهوري اسلامي را بخاطر نقض حقوق بشر در 27 سال گذشته نزديک به 60 بار محکوم کرده اند.

باند جنايتکار رژيم ايران حتي به قواعد اعلام شدهء خود در قانون ضد بشري ولايت فقيهي هم پايبند نيست. مواد 35 و 36 قانون اساسي اين رژيم حق دفاع و حق برخورداري از دادگاه قانوني را تضمين مي کند. اما جنايتکاران حاکم بر ميهن ما از بهمن 1357 تاکنون ده ها هزار نفر از هم ميهنان ما را بدون رعايت حقوق شناخته شدهء آنان به قتل رسانده اند.

طي 48 ساعت در هفتهء گذشته 12 حکم اعدام اجرا و 15 حکم اعدام صادر شده است، که در واقع به لحاظ حقوقي و به دليل عدم رعايت حقوق شناخته شده در حکم قتل و دستور اجراي قتل محسوب مي شود. (ولي الله فيض مهدوي در نوار صدايش بر اين امر تأکيد مي کند).

اصل 35: در همهء دادگاه ها طرفين دعوا ها حق دارند براي خود وکيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وکيل را نداشته باشند بايد براي آنها امکانات تعيين وکيل فراهم گردد.
اصل 36: حکم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.


ما امضا کنندگان زير اعلام مي کنيم که
اجراي احکام اعدام پيشين، و صدور حکم اعدام براي ولي الله فيض مهدوي، و ديگر زندانيان سياسي و عادي، همگي جنايت عليه بشريت به شمار مي روند.

با توجه به تجاوز سيستماتيک رژيم جمهوري اسلامي به حقوق حقهء مردم و مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر، ما باز هم قتل عام زندانيان سياسي تابستان 1367 را يادآوري کرده، و هشدار مي دهيم که تا رژيم جمهوري اسلامي حاکم بر ايران است، اين جنايت ها ادامه خواهد داشت.

از مجامع بين المللي و نهادهاي مدافع حقوق بشر مي خواهيم که به سکوت معني دار خود پايان داده، و در يک اقدام سريع و با بهره گيري از تمامي امکانات خود از اجراي اعدام قريب الوقوع ولي الله فيض مهدوي و ديگر قتل هاي سياسي جلوگيري کنند.

برای امضا بیانیه اینجا را کلیک کنید

**********
English version

Once again another crime
Various United Nation bodies in the past 27 years condemned the Islamic Republic Regime for violation of human right.
According to article 35 and 36 of the constitution of the regime, everybody is assured the right of defense and the right of legal court, but even the criminal Iranian regime’s band does not stick to its own so called humane rules.

Since February 1979 the criminal rulers of Iran, have executed more than ten thousand patriots of Iran, without considering any legal procedures.In a space of just 48 hours during the past week, they executed 12 people and issued 15 execution orders, which indeed is illegal, because they never considered any legal right on their procedures.( As Mr.Valyollah Fiez Mahdavi mentioned in his audio tape ).

Article 35: In all courts, two parties have right of selecting lawyer for themselves, even if are not able to get a lawyer, the court should provide one for them.
Article 36: Any sentence and execution must go through the justice court and according to the law.

We the undersigned declare that:
1- The executions that happened in the past, and the issuing execution order for Valyollah Fiez Mahdavi, and all political and normal prisoners are a crime against humanity.
2- Remembering the mass murders of political prisoners in the summer of 1988, we proclaim that the Islamic regime’s systematic invasion of people’s rights and human rights declarations will continue as long as they remain in power.
3- We demand from International Organization and other Human Rights bodies to break their purposeful silence and take swift action by using all facilities to prevent the eminent execution of Valyollah Fiez Mahdavi and other political murders.

sign the petition and view the signatures

*****************
Valiyollah Feyz Mahdavi's message from Rejayi Shahr prison:

Warmest greetings to my dear compatriots in Iran and other countries!

My name is Valiollah Feiz Mahdavi. I was born on 5/11/1358 (25.01.1980) . In Mehr 1380 I was arrested by the Intelligence Ministry agents and charged with undermining national security and attempting to join the People’s Mojahedin Organization of Iran in Iraq. They kept me in solitary confinement for 546 days, during which time I was interrogated and subjected to harshest physical and psychological tortures. I was kept in a little, dimly lit cell; and when moved for any purpose I was shackled, cuffed and blindfolded.
These were the hardest days of my life. On a number of occasions they woke me up from sleep in middle of the night, took me outside, and told me ‘say your last wishes.’ Then one of them would fire a shot. Thinking I was hit, I would spend a few minutes in state of shock before being led back to my cell.
After this hellish period, they arranged a trial for me. I was sentenced to death in a summary court presided over by a judge named Haddad and held at the 26th branch of the Revolutionary Court in Tehran. At my sham trial I rejected all the charges and denounced the illegitimacy of the whole procedure where I had no legal representation and no jury was present.
On the same day, as a punishment for my protests, I was transferred to a prison in Kermanshah (Dizelabad Prison), where I spent the next few months under harshest conditions. In the last days of 1382, they returned me to Evin Prison in Tehran. But again, after a few months, because of an argument with Bakhtiari, the erstwhile head of the National Organization of Prisons, I was sent to a prison in Karaj (Rajai Shahr). I remember on my arrival the then head of the prison, Maleki, told me: ‘none of your protests would leave the walls of this prison’. From then to this day I have been a target of threats and even assaults by ordinary prisoners, instigated by prison officials. Calling my days here ‘living’ would be an outright abuse of this word. Of course, this is the situation of all political prisoners here, and thus has to be considered ‘normal’ for them.
A few days before the 1385 Norooz I was formally notified by the judiciary deputy of the prison that my death sentence will be carried out on Ordibehesht 26, 1385. But even before this official notice, both the head of the prison and the head of my section, Section 6, had on a number of occasions told me that my sentence would soon be carried out. Just last week the head of Section 6 summoned me to his office and, in an angry, threatening voice, told me: ‘why do you publicize your condition and sentence? It is not going to help you any more than it helped Hodjat Zamani’.
My dear compatriots and friends,In the course of my struggle I learned that for freedom fighters it is not all that important to personally see realized the ultimate aim of their efforts and sacrifice. What is paramount for them is steadfastness in struggle. I truly believe that freedom, democracy and justice are as vital to human life as the air one breathes. I thus permit myself to ask you not to abandon our just fight against the oppressive regime of the mullahs. I also have a few words for the leaders and minions of the regime: we will never resign ourselves to the ignominy of surrendering to your repressive dictatorship, even if it will cost us our lives.
Long live an Iranian nation free from injustice, oppression and exploitation!Valiollah Feiz Mahdavi (Rajai Shahr Prison)
http://www.didgah.net/seda/didgah_valifaiz.ram

******************
ّFrancaise:

Une autre fois, un autre crime,
Même en tenant compte du fait que :
 Les différentes structures de Nation Unis ont condamné, depuis 27 ans près de 60 fois le non respect des droits de l’homme de la part du gouvernement de la république islamique d’Iran. La bande criminelle du régime d’Iran ne respect même pas les lois inhumain du leader spirituel qui à été ratifiées par eux même. Selon l’article 35 et 36 de la loi constitutionnelle, ce régime garantie le droit à la défense et un tribunal légal. Mais les tyrans qui gouvernent notre pays depuis 1978 ont exécutés des dizaines de milliers de nos compatriot(e)s sans tenir compte de ces mêmes lois qui est leur droits légitime. La semaine dernière en 48 heures il y’a eu 12 exécutions et 15 condamnation à mort. En réalité au niveau juridique et au vu des lois susmentionnées n’ont pas été respectées, (selon la bande son de la voix de Valliallah Feiz Mahdavi) ces condamnations et leurs exécutions ne sont que des meurtres.

Nous, les signataires de cette mobilisation déclarons que : Exécution des condamnations ordonnées jusqu’ici, et condamnation à mort de Valliallah Feiz Mahdavi et d’autres prisonniers politiques et prisonniers communs, sont des actes de violation des droits de l’Homme. En tenant compte de la violation systématique par le régime de la république islamique des droits les plus élémentaires du people et les conventions internationales des droits de l’homme. Nous rappelons encore les exécutions massives des prisonniers politiques de l’été 1367 (1988) et avertissons que tant que la république islamique gouverne l’Iran, ces crimes continueront. Nous demandons aux organisations internationales et les structures responsables de la défense des droits de l’homme de cesser leur silence complice et que dans une action rapide, ils mobilisant toutes leurs ressources pour empêcher l’exécution imminente de Valliallah Feiz Mahdavi et d’autres assassinats politiques.

pour signer, satisfaire le clic ici




دوازده روز به اعدام ولی الله فیض مهدوی
ولی الله فیض مهدوی - بیست و هشت ساله. است.
شش سال از عمر خود را در زندان
های جمهوری اسلامی گذرانده است.
پانصد و چهل و شش روز در انفرادی به سر برده است.
شکنجه شده است و بارها اعدام مصنوعی شده است.
از بیماری های متفاوت پوستی و گوارشی که پیامد شکنجه و شرایط سخت زندان هستند رنج میبرد...
نام او زینت بخش همه بیانیه های اعتراضی زندانیان سیاسی گوهردشت است.
او در همه اعتصاب غذاهای زندانیان شرکت داشته است.
اکنون جان او به طور جدی در خطر است.
ما چه کرده ایم و چه میکنیم؟
سکوت ما علامت رضا برای این جنایت است.
جلاد اعلام میکند:
اعدام می کنیم و شما هیچ کاری نمی توانید بکنید
( هیچ کاری نمی خواهید بکنید!)
این ترس- این انفعال- این جدایی
سوخت بی پایان ظلم و ستمی است که بر ما میرود
و ما همچنان دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را......
گل کو
************
در همین رابطه:
جنگجوی سپیده دمان- ( ایرج مصداقی- دیدگاه(
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=12248
صدای ولی الله فیض مهدوی را اززندان در اینجا بشنوید:
http://www.didgah.net/seda/didgah_valifaiz.ram
من سعی کرده ام که پیام او را پیاده کنم. بعضی جاها مفهوم نبودند که نقطه چین گذاشته ام. اگر اشکالی هست بنویسید تا درست کنم.

متن پیام ولی الله فیض مهدوی از زندان گوهر دشت ( رجایی شهر ) کرج
با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان صدای منو می شنوند. من ولی الله فیض مهدوی متولد پنجم بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هشت هستم که در(مهر).ماه سال هزار و سیصد و هشتاد در سن بیست و دو سالگی به دست مامورین وزارت اطلاعات به اتهام (تلاش ) برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. بعد از دستگیری مدت پانصد و چهل و شش روز در سلول های انفرادی وزارت اطلاعات تحت بازجویی و شدید ترین شکنجه های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دستبند و پابند و یک چشم بند مشکی بود و در یک سلول چهار متری که نور کافی هم نداشت به سر میبردم.
این دوران سخت ترین دوران زندگی من بود. بعضی از شب ها مامورین وزارت اطلاعات و بازجو منو از خواب بیدار میکردند و به محوطه خارج از سلولم می بردند و به من میگفتند که آخرین حرفاتو بگو. بعد با شلیک یک گلوله منو می ترساندند. من فکر میکردم که گلوله بهم اصابت کرده و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست منو میگرفتند و به سلولم باز میگردوندند. بعد از اتمام دوران انفرادی در سال هزار و سیصد و هشتاد و دو در شعبه بیست و شش یا بیست و سه دادگاه انقلاب تهران فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود به ریاست قاضی حداد به اعدام محکوم شدم. در همون جلسه دادگاه تمام اتهاماتی را که به من وارد شده بود صریحا رد کردم و با صدای بلند فریاد زدم که دادگاه رژیم را به رسمیت نمی شناسم. چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشت و نه هیئت منصفه ای. در همان روز به علت اعتراضم به قاضی دادگاه به زندان دیزل آباد کرمانشاه منتقل شدم و چند ماه در آن زندان در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می شدم.
اواخر سال 1382 بود به زندان اوین تهران منتقل شدم و بعد از چند ماه یک بار دیگر به دل علت درگیری لفظی ام با بختیاری رییس سابق سازمان زندان های کل کشور به زندان گوهر دشت کرج موسوم به رجایی شهر تبعید شدم. یادم میاد در بدو ورودم به این زندان یعنی همین زندان رجایی شهر رییس سابق زندان آقای ملکی به من گقت که دیگه تو این زندان هیشکی به دادت نمی رسه. از اون زمان تا امروز مورد آماج تهدیدات و حتی حمله زندانیان خطرناک به تحریک مسئولین زندان قرار گرفتم و در سخت ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندونی لازمه زندگی میکنم. البته زندانیان سیاسی تو زندان رجایی شهر اکثرا ..... نگهداری میشن .و این کاملا طبیعیه.
چند روز قبل از فرا رسیدن نوروز سال 1385 بود که توسط معاون قضایی زندان رجایی شهر آقای علیمحمدی برگه ای به من ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکم اعدامم دربیست و ششم اردیبهشت سال 1385 بود. البته این حکم اعدامم بارها به صورت شفاهی از زبان رییس فعلی زندان آقای علی حاج کاظم.و رییس بند شش محمد جارویی به من ابلاغ شده بود. همین هفته گذشته بود که رییس بند شش محمد جارویی منو به دفترش احضار کردو با لحنی خشن و تهدید آمیز به من گفت که چرا اخبار مربوط به حکمتو به بیرون از زندان میدی. این کارها اصلا به نفع تو نیست همانطور که به نفع حجت زمانی نبود.

بله. خلاصه هموطنان و دوستان عزیزی که صدای منو می شنوید من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم که برای یک فرد مبارز اهمیتی نداره که حتما خودش به هدف نهایی اش برسه بلکه مهم تر از همه چیز تداوم مبارزه در راه رسیدن به هدفه و معتقدم که عدالت وآزادی و دمکراسی مثل تنفس برای هر انسانی حیاتی و لازمه و برای همین از شما می خوام که در برابر زورگویی های حکومت آخوندی حاکم بر ایران دست از مبارزه خودتون نکشید. در پایان هم پیامی دارم برای عمال و سرکردگان حکومت و به اونها میگم که ما هرگز تن به ذلت و پستی در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما به قیمت از دست رفتن جونمون هم "آری" نخواهیم گفت.
زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استثمار
ولی الله فیض مهدوی هستم از زندان رجایی شهر
**************
پی نوشت: بعد از ارسال این پیام برای سایت دیدگاه و طلبعه سپیده دمان دیدم که ح. قهرمان هم در دیدگاه این متن را پیاده کرده به شکل خیلی بهتر. جاهایی را که در پرانتز می بینید از روی متن ایشان اصلاح کرده ام.- گل کو
در ضمن سایت دیدگاه ترجمه انگلیسی این پیام را هم گذاشته است. میتوانید برای روزنامه ها و مقامات حقوق بشر و قانوگزاران کشور محل اقامت خود بفرستید.
من متن ترجمه شده دیدگاه را هم در اینجا میگذارم:

Warmest greetings to my dear compatriots in Iran and other countries!
My name is Valiollah Feiz Mahdavi. I was born on 5/11/1358. In Mehr 1380 I was arrested by the Intelligence Ministry agents and charged with undermining national security and attempting to join the People’s Mojahedin Organization of Iran in Iraq. They kept me in solitary confinement for 546 days, during which time I was interrogated and subjected to harshest physical and psychological tortures. I was kept in a little, dimly lit cell; and when moved for any purpose I was shackled, cuffed and blindfolded.Those were the hardest days of my life. On a number of occasions they woke me up from sleep in middle of the night, took me outside, and told me ‘say your last wishes.’ Then one of them would fire a shot. Thinking I was hit, I would spend a few minutes in state of shock before being led back to my cell.After this hellish period, they arranged a trial for me. I was sentenced to death in a summary court presided over by a judge named Haddad and held at the 26th branch of the Revolutionary Court in Tehran. At my sham trial I rejected all the charges and denounced the illegitimacy of the whole procedure where I had no legal representation and no jury was present. On the same day, as a punishment for my protests, I was transferred to a prison in Kermanshah (Dizelabad Prison), where I spent the next few months under harshest conditions. In the last days of 1382, they returned me to Evin Prison in Tehran. But again, after a few months, because of an argument with Bakhtiari, the erstwhile head of the National Organization of Prisons, I was sent to a prison in Karaj (Rajai Shahr).
I remember on my arrival the then head of the prison, Maleki, told me: ‘none of your protests would leave the walls of this prison’. From then to this day I have been a target of threats and even assaults by ordinary prisoners, instigated by prison officials. Calling my days here ‘living’ would be an outright abuse of this word. Of course, this is the situation of all political prisoners here, and thus has to be considered ‘normal’ for them. A few days before the 1385 Norooz I was formally notified by the judiciary deputy of the prison that my death sentence will be carried out on Ordibehesht 26, 1385. But even before this official notice, both the head of the prison and the head of my section, Section 6, had on a number of occasions told me that my sentence would soon be carried out. Just last week the head of Section 6 summoned me to his office and, in an angry, threatening voice, told me: ‘why do you publicize your condition and sentence? It is not going to help you any more than it helped Hodjat Zamani’.
My dear compatriots and friends,In the course of my struggle I learned that for freedom fighters it is not all that important to personally see realized the ultimate aim of their efforts and sacrifice. What is paramount for them is steadfastness in struggle. I truly believe that freedom, democracy and justice are as vital to human life as the air one breathes. I thus permit myself to ask you not to abandon our just fight against the oppressive regime of the mullahs. I also have a few words for the leaders and minions of the regime: we will never resign ourselves to the ignominy of surrendering to your repressive dictatorship, even if it will cost us our lives.Long live an Iranian nation free from injustice, oppression and exploitation!
Valiollah Feiz Mahdavi (Rajai Shahr Prison)
مطالب دیگر در وبلاگ " این مرز پر گهر"
ولی الله فیض مهدوی
......
..زمانی اینجا عکس حجت زمانی( مجاهد خلق) و اسماعیل محمدی ( پیشمرگه کومه له ) را گذاشتیم و خواستار لغو حکم اعدام آنها شدیم. هر دو آن عزیزان را وحشیانه از ما گرفتند. بعضی اصلاح طلبان به زندان رفتند و آمدند و آزاد شدند و دنیا گفت ایران در حقوق بشر پیشرفت کرده است. اما زندانیان سیاسی واقعی جانشان همچنان در خطر است. فقط ما می توانیم نجاتشان دهیم. با پیگیری مستمر.نگذاریم رژیم جمهوری اسلامی فروغ چشمهای مبارزی دیگر را از ما بگیرد.برای تماس با سازمانهای حقوق بشر به این صفحه مراجعه کنید:http://humanrightsorganizations.blogspot.com
همسایه ها یاری کنید ...تا ما اتم داری کنیم...
گذشته از این که انرژی هسته ای خوب است یا بد . یا حق ایران است که انرژی هسته ای داشته باشد یا نداشته باشد و گذشته از این که بمب اتم یا انرژی اتمی در دست قاتلین و جنایتکاران با سوابق مشعشع چه عواقبی می تواند داشته باشد می خواهم در باره هارت و پورت های اخیر رژیم ایران کمی بنویسم...) ادامه(..
مطالب رسیده و گزیده های اینترنت
یادداشت های اول ماه مه- دو گزارش از برگزاری اول ماه مه - حجاب" مسئله این است- فوتبال زنان, سیاست فوتبالی- مارکسیسم و علم- روایت سنگ قبر شاملو- تناتر و دگرگونی: در باره زندگی و آثار آرتور میلر- بابک احمدی چه میگوید و از جنبش دانشجویی چه میخواهد....
چريکهای فدايي خلق ايران برگزار مي کنند
پای خاطرات رفيق مادر (فاطمه سعيدی- شايگان)
(در سي امين سالگرد جان باختن فرزندان فدائی اش)
عنوان برنامه‌ها:· نگاهی به زندگی و مبارزات رفيق مادر (به قلم اشرف دهقانی)·- به ياد جوانترين ياران فدايي، ارژنگ و ناصر شايگان- رزمندگان باغ های بيشمار فتح (شعر)-سخنراني فريبرز سنجری: نسل آفتابکاران ، الگويي برای جوانان مبارز !
· خاطراتي از لاله های سرخ انقلاب ، از زبان رفيق مادر- نمائي از زندگي رفيق مادر و فرزندان انقلابي اش در صفوف چريکهای فدايي خلق
پن لاگ و حیطه کار آن در اینترنت- کمیسیون ها و صفحات وب پن لاگ در اطلاع رسانی و شکستن سد سانسور- اتحاد بین وبلاگ نویسان و اتحاد بین نیروهای مبارز-...-
فیلم - موزیک
سرزمین شمالی
(North Country-2005)


کارگردان: نیکی کارو

این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. و مبارزه زنان کارگر معدن در معادن آهن مینه سوتا بر علیه کارفرمای خود" شرکت اولت" را به تصویر میکشد. مبارزه این زنان باعث شد که پس از 25 سال در سال 1997 دادگاه فدرال قانون منع آزار جنسی را در سراسر امریکا به تصویب برساند. بر اساس این قانون کارگران و کارفرمایان و کارکنان حق ندارند به طریق لفظی یا فیزیکی کسی را مورد اذیت و آزار جنسی قرار دهند.

داستان فیلم کمی تغییر داده شده است اما در اصل داستان لوییس جنسن را بازگو میکند که در سال 1975 جزو اولین زنانی بود که کارگری در معدن را انتخاب کرد و مورد بدترین آزارهای جنسی از طرف مردان کارگر قرار گرفت. او به شرکت معدن- به اتحادیه کارگران- به قسمت حقوق بشر ایالت خود و سرانجام به یک وکیل خصوصی شکایت کرد.

در فیلم شارلیزترون نقش جودی ایمز را بازی میکند که مادر دو فرزند است. شوهرش او را مورد اذیت و آزار قرار میدهد و او به خانه پدرش که کارگر معدن آهن است برمیگردد اما با برخورد سرد پدر روبرو میشود چرا که "زن باید مطیع شوهر باشد و اگر عیبی باشد حتما در زن است". جودی در آرایشگاهی کار میکند و نان بخور ونمیری به دست می آورد اما حقوقش هنوز برای خورد و خوراک و اجاره خانه کافی نیست تا این که روزی دوست قدیمی اش را می بیند و از طریق او در معدن کار پیدا میکند.

اولین واکنش بد را از پدر خود می بیند. از نظرپدر کار معدن یک کار مردانه است و زنها در آنجا جایی ندارند. واکنش مردان دیگر بسیار خشن تر و وقیح است. مردها به عناوین مختلف زنها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند. اکثر این شوخی ها و آزارها جنسی است. زنها به دلیل درآمد حاضر نیستند از کار کنار بکشند اما برای ماندن در کار باید تحقیرها و توهین های روزانه را تحمل کنند. جودی به رییس کارگاه خود و به رییس معدن شکایت میکند اما در نظر همه آنها زنان مستحق این تحقیرها هستند. دست آخر جودی موضوع را به دادگاه می کشاند . یک زن تنها با دو فرزند در برابر یک شرکت معدن با وکلای زبردست. مشکل جودی این است که بسیاری از زنان کارگرمعدن حاضر هستند برای نگه داشتن کار خود این تحقیرها را تحمل کنند و حتی علیه جودی شهادت بدهند.

وکیل شرکت معدن در دادگاه سوالات بسیار خصوصی در مورد روابط جنسی زنان از آنها میکند و میخواهد به این طریق شخصیت آنها را زیر سوال ببرد و نشان بدهد که آنها خود "خواهان آزار جنسی " بوده اند . . به توصیه وکیل جودی چند نفر دیگر از زنان نیز بالاخره جرات اعتراض پیدا میکنند و این اعتراض تبدیل به " اعتراض همگانی" میشود. ( کلاس اکشن)

این فیلم از جهات بسیاری قابل توجه است. این اتفاق افتاده است. در همین قرن و همین ده بیست سال پیش. در کشوری که به اصطلاح خودشان مهد آزادی است. در امریکا مردها توانسته اند به این حد زنها را تحقیر و اذیت کنند.آنطور که لوییس جنسن و دوستانش می گویند اذیت مردان به این دلیل نبود که زنها نمی توانستند کار محول شده به آنان را انجام بدهند بلکه درست به همین دلیل که قادر به انجام همه کارهایی بودند که مردها انجام میدادند. مردها خود را و بزرگی پهلوان پنبه ای خود را در تهدید می دیدند.

این نشان میدهد که هر جای دنیا اگر قانون درست و حسابی نباشد قانون جنگل حاکم می شود .انسان ها باید توسط یک قانون درست حمایت شوند. قانون باید انسان ها را از اذیت و آزار منع کند و گرنه همیشه حسادت و ناآگاهی میتواند انسانی را به آزار انسان دیگر بکشاند. اتفاقی که در این فیلم شاهدش هستیم. آن هم در اواخر قرن بیستم و در مهد آزادی دنیا!!!

نکته آخر این است که این زنها راهی داشتند که به حقوق از دست رفته خود اعتراض کنند. اگر چه مبارزه قانونی آنها 25 سال طول کشید اما طرفشان مرتضوی و احمدی نژاد و خاتمی نبودند. قوانین سیستم قضایی اجازه اعتراض را به آنها داد. اگر چه باید اضافه کرد که وکلای شرکت معدن با زنان بسیار بد رفتاری کردند و حتی در دادگاه از آنها جزییات خصوصی ترین روابط جنسی شان را پرسیدند تا بتوانند کاراکتر آنها را زیر سوال ببرند وآنها را دیوانه و فاحشه معرفی کنند و درسی بدهند به بقیه کسانی که می خواهند با شرکت های بزرگی مانند آنها در بیفتند.

چند نفر از این زنان حتی زنده نماندند که حکم دادگاه را ببینند. گمان میکنم که این اعتراض یک بار توسط دادگاه محلی رد شد و به دادگاه عالی برای بررسی مجدد ارسال شد. در سال 1997 یک قاضی دادگاه فدرال این اعتراضات را به رسمیت شناخت و از آن سال قانون اعتراض به آزار جنسی در امریکا به اجرا درآمد.

در همین دمکراسی های نیم بند هم نقش انسانهای آزاده کاملا مشخص است. مثل قاضی شجاعی که دادگاه میکونوس را اداره کرد و برغم همه تهدیدها و رشوه ها دولت ایران را مسئول کشتار چهار مبارز کرد در میکونوس معرفی کرد. یا قاضی سویسی که دولت ایران را مسئول کشتن کاظم رجوی معرفی کرد یا قاضی دیگری در آرژانتین که دست دولت ایران در بمب گذاری مرکز یهودیان را آشکار کرد و فکر میکنم برایش یک پاپوش هم درست کردند....

در دی وی دی فیلم مصاحبه با لوییس جنسن و یکی دیگر از زنان وجود دارد. آن را از دست ندهید.
معرفی کتاب - داستان های کوتاه

نردبان

( از مجموعه طرح ها و مینیمال های رضا ناظم)
گفت:((اگر من بخواهم از آن طرف گودال بالا بروم چي؟ ميبيني كه گودال خيلي بزرگ است.))

گفت:((وقتي كه من بالا رفتم تو نردبان را بردار ببر از هر جايي كه دلت خواست بالا برو.))

گفت:((ميداني كه تنهايي نميتوانم اين نردبان را از جاش تكان بدهم.))

گفت:((از همين جايي كه من ميخواهم بالا بروم تو هم بيا بالا.))

گفت:((نه. نه خودم بالا مي آيم و نه كمكت ميكنم تو بالا بروي.))

زانوهايشان را گرفته بودند بغلشان و دو سر نردبان، ته گودال بزرگ و سيماني نشسته بودند و ميگفتند:((اينطوري بهتر است. هيچكداممان بالا نميرويم.))

زانوهايشان را بغل كرده بودند، نشسته بودند روبروي هم و داشتند غصه ميخوردند.




کاش این هیولا هزار سر می داشت( وبلاگی در باره صمد بهرنگی)


عادت

( داستان کوتاهی از صمد بهرنگی- زمستان 38)

عادت اين معلم ما مثل اكثر آدمها كه مي خواهند نان بخور و نميري داشته باشند، نبود. مي خواست ترقي كند، بيش از توقع ديگران. زندگي داشته باشد، بهتر از آنچه ديگران مي توانستند برايش پيش بيني كنند. وقتي از امتحان ورودي دانشسرا گذشت، شايد زياد هم خوشحال نبود. اصلا يادش نمي آمد كه با كشش كدام نيرو به اين محيط قدم مي گذاشت، درباره ي خودش چطور فكر مي كرد و عقيده ي صحيحش چه بود. از دوران دو ساله ي دانشسرا خاطرات شيرين و بيشماري در پرده هاي لطيف مغزش موج ميزد كه بعدها يادآوري اين خاطرات در لحظات تنهايي و بي كاري براي او نوعي سرگرمي و دلخوشكنك محسوب مي شد.مثل كودكي كه با هر كدام از اسباب بازيهايش مدتي ور مي رود و از هر كدام لذت خاصي در درونش حس مي كند، از هر يك از خاطراتش لحظه اي متأثر مي شد و نوعي خوشي دروني توي دلش مي جوشيد. اين خاطرات وقتي شاداب تر و زنده تر بودند كه بچه هاي مدرسه را مي ديد بازي مي كنند و از سر و كول هم بالا مي روند يا دور هم جمع شده اند و مي خواهند كاري بكنند. لحظه اي لبخندي خوش روي لبانش بازي مي كرد و بعد مثل شبنمي كه از تابش آفتاب محو شود، از روي لبانش ليز مي خورد و مي رفت. آن وقت‌ آقا معلم دستهايش را بهم مي ماليد و با صدايي كه آهنگ لذت و حسرت در آن موج مي زد زير لب زمزمه مي كرد: خوش روزگاري بود كه گذشت.زماني او و دو نفر از دوستانش در دانشسرا روزنامه ي ديواري مي نوشتند و اول هر ماه به ديوار مي زدند. آن وقت دانش آموزان جلو آن جمع مي شدند و براي مطالعه ي مطالب آن بهمديگر پيشي مي گرفتند و اينها از دور ناظر اين صحنه ي خوشي آور بودند و با خود مي گفتند كه اين لحظات از بهترين اوقات زندگي آنهاست. مخصوصاً وقتي بياد مي آورد به خاطر مطالب تندي كه درباره ي وضع دانشسرا نوشته بود مي خواستند چند روزي اخراجش كنند اما دبير تاريخ و جغرافي از او دفاع كرده بود و گفته بود:- « اگر نوشتن اين مطلب بد باشد پس چه چيز خوب خواهد شد؟ ديگر قلم اينها را نبايد مقيد ساخت.» وقتي اين را بياد مي آورد غرور لذت بخشي از نگاهش خوانده مي شد. دوره ي دانشسرا كه تمام شد به يك از ده هاي اطراف شهر مأموريت يافت. اين ده چند كيلومتر دورتر از راه شوسه ي اصلي بود و با ديوارهاي كاه گلي و كج و معوج خود در دامن تپه هاي پر درخت و پر دود و دم خود افتاده بود، كوچه هاي پر فراز و نشيب و پيچ و خم دار آن آدم را به ياد رودخانه اي مي انداخت كه در دامن كوهي با چند دست و پا مي لغزد. باغهاي وسيع و سرسبز اطراف مثل نگيني جلوه گر بود و از بالاي تپه ها مانند توده هيزم هاي پراكنده اي كه آتش درونشان افتاده و دودشان به هوا بلند شده باشد به نظر مي آمد. دود تنورها اين منظره را به خانه هاي دهكده مي داد. ....

(ادامه- سایت جنگ خبر)