Sunday, November 27, 2005

خاک ما
به در خون خفتگان قطعه 33
خاوران ومادرم زمین
به بذر های فردا


(از وبلاگ سیاهکل)
خاک بر خاک می پاشی
بر استخوانی
که داغ گلوله
سوراخ کرده سینه اش را
بر جسدی که که طناب دار
نفس آخر او را بریده
حالا این همه جسد مانده
بر دست تاریخ شوم سرمایه
و تو حالا به حکم شر ع مقدس
می خواهی ببندی دهان این همه جسد را!!
بی هوده تلاش می کنی
حتی اگر هزار بار شخم زنی این خاک را
اگر دوباره بر دروازه ها بیاویزی اجساد ما را
عبرت نخواهد گرفت آن که بپا خاسته است !!
نه سکوت نخواهیم کرد
اگر چه نیزه سوراخ کرده گلوی سرخ چشمه
نه سکوت ما زمزمه ترس نیست
نظاره کردن تقریری که تومی کنی
از تاریخ ما
از مرگ ما نیست
اگر به دستان تو نوشتن
شعار مرگ ما بود
اگر به رنگین نامه های تو
زندگی ما سرود بی تلاطم مرداب بود
در دل تاریخ بی قراری هامان
نگین فرداست
سرخی پرچمی
که خونش
پرچم سرخ کارگران
سرود فرداست .
هزار هزار اگر
سیاهه ها پر کنی که تاریخ تمام شد
و جار زنی که سرمایه علوفه ای است
که پر می کند
دهان همه را دیر یا زود
هزار هزار اگر
دروغ زنی
هزار هزار اگر
بدل بسازی و مترسک سازی
اگر با محکمه و بی محکمه
به خیانت محکوم کنی
مردگان ما را
اگر خط کشی بر چهره خورشید
مردگان ما باز یگران فیلم نامه ی شما نخواهند شد
اگر شعار دهی که این همه شعار بود حرف های شما
اگر به کافه ها روان کنی
سیل خود فروختگانت را با شعار انقلاب
اگر خیانت کار بفروشد به سکه ای تاریخ !!
اگر از چه گوارا لیوانی بسازی
و سرو کنی مشروب برای انقلابی های الکلی!!
و پوستری تنها که بپوشاند
حقارت روح کرم خورده ما را!!
شراره های قهر چشم مردگان ما
آتش می کشد بزک ها و هرزگی های پر وقاحت را
اگر در لباس دوست تزویر می کند
اگرکه با پوتین و لباس خاکی و عکس چه
در کافه به شکار دختری خوش رو فکر می کند
رفیق کج کلاه دهان کف کرده
با رگانی که تنها در اختلاط لجن و عقیده
با رگانی که تنها در حسرت پناهندگی به بیگانه!!
باد می کند چون باد کنک
عاقبت روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
در سرزمین ما مثلی است قدیمی
که می گوید دوغ شبیه دوشاب نیست
فکر می کنم
در سر زمین های دیگر هم
مثل های زیادی هست که می تواند
دهان مفتخوران را پر کند از گچ
روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
و مر دم این واژه همیشه دستمالی شده !!
این واژه تحقیر شده،این واژه فریفته شده
به عکس های رنگی به ژست های پر از خالی
این واژه چون خمیر بازی به رنگ و زرق برق قدرتمداران
این یک برگ رای
به سهم
روزنامه تریبون سهام داران پول و قدرت
در صندوق اربابان
حق خود را خواهند گرفت
حتی اگر هزار بار شخم زده باشی خاک اجساد ما را
عاقبت روزی بر ملا می شود سرخی خون ما
و آشکار می شودعفونت و سیاهی شما
که بر جوانه ها تبر زنید
اگر با خاک پر کنی گلوی ما را
اگر به خیانت متهم کنی ما را
اگر چه به پاک کردن رنگ سرخ ما
بکوشی با فیلسوفان نارنجی
با قحبه گان تاریخ
اگر تاریخ نویسی !!
با بیشمار جوانه ها
چه می کنی !!
با لاله های روئیده
از بذر های خفته فردا
چه می کنید !!
نمی دانید این سرخی
"خون است و ماندگار است"!!


ار ش ی ا

********************
اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مونتریال توسط سازندگان فیلم
"زنان تن فروش"


"در اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مستند مونتریال در دریافت کمک مالی از رژیم ایران، سازندگان فیلم زنان تن فروش، از نمایش این فیلم در فستیوال خودداری کردند. "


لیلا قبادی تهیه کننده فیلم مستند اپیتپ (زنان تن فروش ایرانی) ساخته هنرمند در تبعید مسلم منصوری، پس از با خبرشدن از ارتباط فستیوال، با واسطه گری فردی ایرانی به نام فربد هنرپیشه در مونتریال با سفارت جمهوری اسلامی ایران در اتاوا- کانادا، روز پانزدهم نوامبر در تماسی با برگزارکنندگان فستیوال، ضمن اعتراض به عملکرد توهین آمیز آنان در قبول کمک مالی از رژیم ایران خواستار بیرون کشیدن فیلم از برنامه فستیوال شد. وی در پاسخ به دلیل خودداری کردن از نمایش فیلم از فستیوال اعلام کرد که نمایش فیلم در این فستیوال به همان اندازه مضحک است که اگر فیلمی علیه جنایت آلمان نازی به دست نازی ها به نمایش در می آمد. خوشبختانه این اعتراض در رسانه های کانادایی منعکس شد و مسئولان فستیوال مجبور به موضع گیری در خصوص دریافت کمک مالی از رژیم ایران شدند: " تمام فستیوالها از دولتها کمک مالی دریافت می کنند، حتی دولت ایران و ما بعنوان گردانند گان این فستیوال در شرایط مشابه باز هم اقدامی مشابه خواهیم کرد." اما برغم این اظهار نظر اولیه، در روزهای پایانی فستیوال و زیر سوال رفتن رابطه فستیوال با رژیم ایران و مخالفت به این اقدام از سوی منتقدان کانادایی، مقامات فستیوال به طور غیر رسمی اعلام کردند که بزودی چک اهدایی سفارت ایران را به اتاوا باز خواهند گرداند.
لینک خبر

گل کو:
این خبر این سوال را هم مطرح میکند که آیا فستیوالهای دیگر هم از ایران کمک مالی دریافت میکرده اند یا نه؟این که دولت ایران پولی را که باید حقوق کارگران و کارمندان شود در رشوه دادن به این و آن برای سرپا نگاه داشتن خود پخش میکند خبر جدیدی نیست . اما اقدام شجاعانه لیلا قبادی و مسلم منصوری و همه انسانهایی که فراتر از یک جایزه فکر میکنند به افشاگری این رشوه ها کمک بسیاری کرده و میکند. باید یک لیست از تمام فستیوالهایی که سخاوتمندانه به فیلمهای ایرانی جایزه داده اند تهیه شود و در باره کم و کیف کمک مالی ایران به این فستیوال ها هم تحقیق شود.
آنوقت معلوم میشود که آیا خانواده مخملباف و مادر زن و پسر دایی شان و بچه هفت ساله اش واقعا نابغه بوده اند یا بنا به مصلحتی جایزه نثارشان شده. کما اینکه حالا که دولت خاتمی رفته نبوغ این خانواده و جایزه بگیرهای دیگر هم انگار کمتر شده که دیگر دو روز یک بار خبر جایزه به آنها را نمی شنویم.

Monday, November 21, 2005

برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.

Thursday, November 17, 2005

متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس

خانم‌ها آقایان:
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشه‌های خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پن‌لاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نموده‌ایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همه‏یِ عرصه‏هایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصه‌ی فضاهای اینترنتی و به خصوص وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کنیم.

شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان می‌باشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگ‌نویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی می‌نموده‌اند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر می‌برند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبه‌های تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرم‌هایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد می‌شود که مجازات‌های سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر می‌برد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبه‌های تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر می‌برد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.

علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام می‌شد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایت‌های خبری و شخصی در ایران مسدود شده‌اند.

ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شده‌اند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم .

ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواسته‌های خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگ‌ها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان

کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

Sunday, November 13, 2005

وقتی "حقوق بشر" خوب و لازم است!

این را امروز در رادیو فردا خواندم:

دادگاه حقوق بشر اروپا دادخواست یک زن اسلامگرای ترک برای رد قانون منع حجاب ترکیه را رد کرد.

لیلا شاهین، یک زن محجبۀ وابسته به حزب عدالت و توسعه رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه، که اخیرا شکوائیه ای در پیوند با قانون منع حجاب در ادارت دولتی و آموزشگاهها به دادگاه حقوق بشر اروپا ارجاع داده و خواستار تغییر این قانون شده بود، موفق نشد تا در این اقدام خود نظام لائیک این کشور را به تسلیم وادارد.
بنا به گزارش آژانس «جهان خبر» دادگاه حقوق بشر اروپا، قانون مذکور را یک مسئلۀ داخلی ترکیه خواند و شکایت لیلا شاهین را وارد ندانست. احمد نجدت سزر، رئیس جمهوری ترکیه در یک کنفرانس مطبوعاتی از این مسئله به عنوان «یک پروندۀ بسته شده» یاد کرد که یک دادگاه ذی صلاح در مورد آن قاطعانه رای خود را صادر کرده است و کسی حق ندارد آن را تغییر دهد. وی تاکید کرد که در ادارت و مراکز آموزشی ترکیه نباید نشانی از مذهب راه یابد.
در عین حال، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور که وابسته به حزب اسلامگرای عدالت و توسعه است، در فرودگاه و در آستانۀ سفر خود به دوهه، پایتخت قطر، اعلام کرد که با نظر رئیس جمهوری همرای نیست. از سوی دیگر، عبدالله گل، وزیر امور خارجۀ ترکیه اعلام کرد که دادگاه نمی تواند حقوق لیلا شاهین را پایمال کند.
در ادامۀ این تنشها، هفتۀ گذشته نمایندگان وابسته به حزب راستگرای جمهوری مردم نسبت به حضور همسر محجبۀ رئیس پارلمان ترکیه به شدت انتقاد کردند و با نگارش نامه ای به رؤسای ارتش این کشور، خواستار آن شدند که از تبدیل پارلمان لائیک ترکیه به مجلس شورای اسلامی ایران جلوگیری شود.


در یک جامعه ایده آل نباید کسی به لباس دیگری کاری داشته باشد. اگر لخت مادرزاد هم بیرون بیایند یا توی بشکه هم بروند باید مسئله خود آدم ها باشد نه دیگری. من در کل با دخالت در امور شخصی انسانها مخالفم.

اما این خبر از آن جهت به نظرم جالب آمد که منع روسری به دادگاه حقوق بشر احاله شده. این دو معنی دارد . یکی اینکه حقوق مسلمانان در ترکیه دارد ضایع میشود و دوم اینکه حقوق بشر چیز بدی نیست به شرط اینکه به کار ما بیاید!!!

در این که حقوق مسلمانان در ترکیه ضایع نمیشود شکی نیست. مساجد- نماز - روزه و همه چیز برپاست. زنان محجبه هم همه جا هستند. . خیلی از موسسات آموزشی قوانین را زیر سبیلی رد میکنند.. بخصوص با آمدن دولت مذهبی خیلی از قوانین قبلی شل تر شده است. گمان میکنم اگر درد اصلی مردم حجاب بود سر و صدایش تا حالا در آمده بود. ( مثل نمونه اعتراض زنان با حجاب در فرانسه) . اگر کسی در این باره خبر و اطلاع درست تری دارد لطفا بنویسد.

قوانین اصلی حاکم بر ترکیه قوانین لاییک هستند. یعنی دین از مذهب جداست و هیچ مذهب رسمی در ترکیه وجود ندارد. اما دولت فعلی ترکیه که مذهبی است سعی دارد در قوانین به نفع خودش تغییراتی بدهد. این حرکات را من در آن سمت و سو می بینم نه در دفاع از حقوق بشر.

لیلا زانا یک نماینده کرد مجلس ترکیه به جرم اینکه نواری با رنگ های پرچم کردستان به سرش زده بود فکر کنم ده سال پیش به زندان محکوم شد و هنوز هم زندانی است اما کسی برای او دنبال حقوق بشر نیست.

حقوق بشر نباید یک سویه باشد. باید برای همه باشد. اگر با روسری بودن حق انسانهاست بی روسری بودن هم حق آنهاست. من از حق لیلاشاهین دفاع میکنم به این شرط که خانم لیلا شاهین و حزبش هم در زندگی دیگران دخالت نکنند و همان حق و حقوقی را که برای خودشان "حقوق بشر" میدانند برای انسانهای دیگر هم محترم بشمارند..

Thursday, November 03, 2005

از حق پناهندگی امید امیدی دفاع کنیم.

لازم به گفتن نیست که پناهجویان ایرانی در کشورهای مختلف با چه مشکلاتی روبرو هستند. . در حالی که از دولتمردان تروریست و آدمکش ایران با فرش قرمز استقبال میشود.
. قاتلان و شکنجه گرانی که خون زندانیان سیاسی را کشیدند و به دخترانمان تجاوز کردند و زندانی ها را زیر شکنجه کشتند و یا فله ای اعدام کردند و در گورهای دسته جمعی انداختند راست راست راه میروند و با این مقام و آن مقام دست میدهند و از این کشور به آن کشور پرواز میکنند . در عوض پناهجویانی که از جهنم این آدمکشان فرار کرده اند در اروپا با یک جهنم دیگر که سازمان ملل و کشورهای اروپایی برایشان درست کرده اند روبرو میشوند.

امید امیدی یکی از این پناهجویان است که در ضمن عضو کانون وبلاگ نویسان ایران هم هست.امید چند بار تهدید به مرگ شده و یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.امید نباید به ایران برگردانده شود.درایران حق زندگی برای هیچ کس محترم شناخته نمیشود چه برسد به پناهجویانی که جرات کرده اند جنایت های دولت ایران را افشا کنند.

باید حق پناهندگی امید به رسمیت شناخته شود و بتواند مثل یک انسان عادی بدون نگرانی از جان خود زندگی کند. ازتان خواهش میکنم پتیشن پایین را امضا کنید و در وبلاگ خود بگذارید تا دیگران هم امضا کنند. . .

http://www.petitiononline.com/IFIROMID/petition.html
خاک ما
به در خون خفتگان قطعه 33
خاوران ومادرم زمین
به بذر های فردا


(از وبلاگ سیاهکل)
خاک بر خاک می پاشی
بر استخوانی
که داغ گلوله
سوراخ کرده سینه اش را
بر جسدی که که طناب دار
نفس آخر او را بریده
حالا این همه جسد مانده
بر دست تاریخ شوم سرمایه
و تو حالا به حکم شر ع مقدس
می خواهی ببندی دهان این همه جسد را!!
بی هوده تلاش می کنی
حتی اگر هزار بار شخم زنی این خاک را
اگر دوباره بر دروازه ها بیاویزی اجساد ما را
عبرت نخواهد گرفت آن که بپا خاسته است !!
نه سکوت نخواهیم کرد
اگر چه نیزه سوراخ کرده گلوی سرخ چشمه
نه سکوت ما زمزمه ترس نیست
نظاره کردن تقریری که تومی کنی
از تاریخ ما
از مرگ ما نیست
اگر به دستان تو نوشتن
شعار مرگ ما بود
اگر به رنگین نامه های تو
زندگی ما سرود بی تلاطم مرداب بود
در دل تاریخ بی قراری هامان
نگین فرداست
سرخی پرچمی
که خونش
پرچم سرخ کارگران
سرود فرداست .
هزار هزار اگر
سیاهه ها پر کنی که تاریخ تمام شد
و جار زنی که سرمایه علوفه ای است
که پر می کند
دهان همه را دیر یا زود
هزار هزار اگر
دروغ زنی
هزار هزار اگر
بدل بسازی و مترسک سازی
اگر با محکمه و بی محکمه
به خیانت محکوم کنی
مردگان ما را
اگر خط کشی بر چهره خورشید
مردگان ما باز یگران فیلم نامه ی شما نخواهند شد
اگر شعار دهی که این همه شعار بود حرف های شما
اگر به کافه ها روان کنی
سیل خود فروختگانت را با شعار انقلاب
اگر خیانت کار بفروشد به سکه ای تاریخ !!
اگر از چه گوارا لیوانی بسازی
و سرو کنی مشروب برای انقلابی های الکلی!!
و پوستری تنها که بپوشاند
حقارت روح کرم خورده ما را!!
شراره های قهر چشم مردگان ما
آتش می کشد بزک ها و هرزگی های پر وقاحت را
اگر در لباس دوست تزویر می کند
اگرکه با پوتین و لباس خاکی و عکس چه
در کافه به شکار دختری خوش رو فکر می کند
رفیق کج کلاه دهان کف کرده
با رگانی که تنها در اختلاط لجن و عقیده
با رگانی که تنها در حسرت پناهندگی به بیگانه!!
باد می کند چون باد کنک
عاقبت روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
در سرزمین ما مثلی است قدیمی
که می گوید دوغ شبیه دوشاب نیست
فکر می کنم
در سر زمین های دیگر هم
مثل های زیادی هست که می تواند
دهان مفتخوران را پر کند از گچ
روزی خواهد ترکید بغض سکوت ما
و مر دم این واژه همیشه دستمالی شده !!
این واژه تحقیر شده،این واژه فریفته شده
به عکس های رنگی به ژست های پر از خالی
این واژه چون خمیر بازی به رنگ و زرق برق قدرتمداران
این یک برگ رای
به سهم
روزنامه تریبون سهام داران پول و قدرت
در صندوق اربابان
حق خود را خواهند گرفت
حتی اگر هزار بار شخم زده باشی خاک اجساد ما را
عاقبت روزی بر ملا می شود سرخی خون ما
و آشکار می شودعفونت و سیاهی شما
که بر جوانه ها تبر زنید
اگر با خاک پر کنی گلوی ما را
اگر به خیانت متهم کنی ما را
اگر چه به پاک کردن رنگ سرخ ما
بکوشی با فیلسوفان نارنجی
با قحبه گان تاریخ
اگر تاریخ نویسی !!
با بیشمار جوانه ها
چه می کنی !!
با لاله های روئیده
از بذر های خفته فردا
چه می کنید !!
نمی دانید این سرخی
"خون است و ماندگار است"!!


ار ش ی ا

********************
اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مونتریال توسط سازندگان فیلم
"زنان تن فروش"


"در اعتراض به عملکرد فستیوال فیلم مستند مونتریال در دریافت کمک مالی از رژیم ایران، سازندگان فیلم زنان تن فروش، از نمایش این فیلم در فستیوال خودداری کردند. "


لیلا قبادی تهیه کننده فیلم مستند اپیتپ (زنان تن فروش ایرانی) ساخته هنرمند در تبعید مسلم منصوری، پس از با خبرشدن از ارتباط فستیوال، با واسطه گری فردی ایرانی به نام فربد هنرپیشه در مونتریال با سفارت جمهوری اسلامی ایران در اتاوا- کانادا، روز پانزدهم نوامبر در تماسی با برگزارکنندگان فستیوال، ضمن اعتراض به عملکرد توهین آمیز آنان در قبول کمک مالی از رژیم ایران خواستار بیرون کشیدن فیلم از برنامه فستیوال شد. وی در پاسخ به دلیل خودداری کردن از نمایش فیلم از فستیوال اعلام کرد که نمایش فیلم در این فستیوال به همان اندازه مضحک است که اگر فیلمی علیه جنایت آلمان نازی به دست نازی ها به نمایش در می آمد. خوشبختانه این اعتراض در رسانه های کانادایی منعکس شد و مسئولان فستیوال مجبور به موضع گیری در خصوص دریافت کمک مالی از رژیم ایران شدند: " تمام فستیوالها از دولتها کمک مالی دریافت می کنند، حتی دولت ایران و ما بعنوان گردانند گان این فستیوال در شرایط مشابه باز هم اقدامی مشابه خواهیم کرد." اما برغم این اظهار نظر اولیه، در روزهای پایانی فستیوال و زیر سوال رفتن رابطه فستیوال با رژیم ایران و مخالفت به این اقدام از سوی منتقدان کانادایی، مقامات فستیوال به طور غیر رسمی اعلام کردند که بزودی چک اهدایی سفارت ایران را به اتاوا باز خواهند گرداند.
لینک خبر

گل کو:
این خبر این سوال را هم مطرح میکند که آیا فستیوالهای دیگر هم از ایران کمک مالی دریافت میکرده اند یا نه؟این که دولت ایران پولی را که باید حقوق کارگران و کارمندان شود در رشوه دادن به این و آن برای سرپا نگاه داشتن خود پخش میکند خبر جدیدی نیست . اما اقدام شجاعانه لیلا قبادی و مسلم منصوری و همه انسانهایی که فراتر از یک جایزه فکر میکنند به افشاگری این رشوه ها کمک بسیاری کرده و میکند. باید یک لیست از تمام فستیوالهایی که سخاوتمندانه به فیلمهای ایرانی جایزه داده اند تهیه شود و در باره کم و کیف کمک مالی ایران به این فستیوال ها هم تحقیق شود.
آنوقت معلوم میشود که آیا خانواده مخملباف و مادر زن و پسر دایی شان و بچه هفت ساله اش واقعا نابغه بوده اند یا بنا به مصلحتی جایزه نثارشان شده. کما اینکه حالا که دولت خاتمی رفته نبوغ این خانواده و جایزه بگیرهای دیگر هم انگار کمتر شده که دیگر دو روز یک بار خبر جایزه به آنها را نمی شنویم.
برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.
متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس

خانم‌ها آقایان:
همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشه‌های خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.

ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پن‌لاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نموده‌ایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همه‏یِ عرصه‏هایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصه‌ی فضاهای اینترنتی و به خصوص وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کنیم.

شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان می‌باشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگ‌نویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی می‌نموده‌اند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر می‌برند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبه‌های تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرم‌هایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد می‌شود که مجازات‌های سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر می‌برد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبه‌های تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر می‌برد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند.

علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام می‌شد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایت‌های خبری و شخصی در ایران مسدود شده‌اند.

ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شده‌اند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم .

ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواسته‌های خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند:
- پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگ‌ها
- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است
- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان

کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
وقتی "حقوق بشر" خوب و لازم است!

این را امروز در رادیو فردا خواندم:

دادگاه حقوق بشر اروپا دادخواست یک زن اسلامگرای ترک برای رد قانون منع حجاب ترکیه را رد کرد.

لیلا شاهین، یک زن محجبۀ وابسته به حزب عدالت و توسعه رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه، که اخیرا شکوائیه ای در پیوند با قانون منع حجاب در ادارت دولتی و آموزشگاهها به دادگاه حقوق بشر اروپا ارجاع داده و خواستار تغییر این قانون شده بود، موفق نشد تا در این اقدام خود نظام لائیک این کشور را به تسلیم وادارد.
بنا به گزارش آژانس «جهان خبر» دادگاه حقوق بشر اروپا، قانون مذکور را یک مسئلۀ داخلی ترکیه خواند و شکایت لیلا شاهین را وارد ندانست. احمد نجدت سزر، رئیس جمهوری ترکیه در یک کنفرانس مطبوعاتی از این مسئله به عنوان «یک پروندۀ بسته شده» یاد کرد که یک دادگاه ذی صلاح در مورد آن قاطعانه رای خود را صادر کرده است و کسی حق ندارد آن را تغییر دهد. وی تاکید کرد که در ادارت و مراکز آموزشی ترکیه نباید نشانی از مذهب راه یابد.
در عین حال، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور که وابسته به حزب اسلامگرای عدالت و توسعه است، در فرودگاه و در آستانۀ سفر خود به دوهه، پایتخت قطر، اعلام کرد که با نظر رئیس جمهوری همرای نیست. از سوی دیگر، عبدالله گل، وزیر امور خارجۀ ترکیه اعلام کرد که دادگاه نمی تواند حقوق لیلا شاهین را پایمال کند.
در ادامۀ این تنشها، هفتۀ گذشته نمایندگان وابسته به حزب راستگرای جمهوری مردم نسبت به حضور همسر محجبۀ رئیس پارلمان ترکیه به شدت انتقاد کردند و با نگارش نامه ای به رؤسای ارتش این کشور، خواستار آن شدند که از تبدیل پارلمان لائیک ترکیه به مجلس شورای اسلامی ایران جلوگیری شود.


در یک جامعه ایده آل نباید کسی به لباس دیگری کاری داشته باشد. اگر لخت مادرزاد هم بیرون بیایند یا توی بشکه هم بروند باید مسئله خود آدم ها باشد نه دیگری. من در کل با دخالت در امور شخصی انسانها مخالفم.

اما این خبر از آن جهت به نظرم جالب آمد که منع روسری به دادگاه حقوق بشر احاله شده. این دو معنی دارد . یکی اینکه حقوق مسلمانان در ترکیه دارد ضایع میشود و دوم اینکه حقوق بشر چیز بدی نیست به شرط اینکه به کار ما بیاید!!!

در این که حقوق مسلمانان در ترکیه ضایع نمیشود شکی نیست. مساجد- نماز - روزه و همه چیز برپاست. زنان محجبه هم همه جا هستند. . خیلی از موسسات آموزشی قوانین را زیر سبیلی رد میکنند.. بخصوص با آمدن دولت مذهبی خیلی از قوانین قبلی شل تر شده است. گمان میکنم اگر درد اصلی مردم حجاب بود سر و صدایش تا حالا در آمده بود. ( مثل نمونه اعتراض زنان با حجاب در فرانسه) . اگر کسی در این باره خبر و اطلاع درست تری دارد لطفا بنویسد.

قوانین اصلی حاکم بر ترکیه قوانین لاییک هستند. یعنی دین از مذهب جداست و هیچ مذهب رسمی در ترکیه وجود ندارد. اما دولت فعلی ترکیه که مذهبی است سعی دارد در قوانین به نفع خودش تغییراتی بدهد. این حرکات را من در آن سمت و سو می بینم نه در دفاع از حقوق بشر.

لیلا زانا یک نماینده کرد مجلس ترکیه به جرم اینکه نواری با رنگ های پرچم کردستان به سرش زده بود فکر کنم ده سال پیش به زندان محکوم شد و هنوز هم زندانی است اما کسی برای او دنبال حقوق بشر نیست.

حقوق بشر نباید یک سویه باشد. باید برای همه باشد. اگر با روسری بودن حق انسانهاست بی روسری بودن هم حق آنهاست. من از حق لیلاشاهین دفاع میکنم به این شرط که خانم لیلا شاهین و حزبش هم در زندگی دیگران دخالت نکنند و همان حق و حقوقی را که برای خودشان "حقوق بشر" میدانند برای انسانهای دیگر هم محترم بشمارند..
از حق پناهندگی امید امیدی دفاع کنیم.

لازم به گفتن نیست که پناهجویان ایرانی در کشورهای مختلف با چه مشکلاتی روبرو هستند. . در حالی که از دولتمردان تروریست و آدمکش ایران با فرش قرمز استقبال میشود.
. قاتلان و شکنجه گرانی که خون زندانیان سیاسی را کشیدند و به دخترانمان تجاوز کردند و زندانی ها را زیر شکنجه کشتند و یا فله ای اعدام کردند و در گورهای دسته جمعی انداختند راست راست راه میروند و با این مقام و آن مقام دست میدهند و از این کشور به آن کشور پرواز میکنند . در عوض پناهجویانی که از جهنم این آدمکشان فرار کرده اند در اروپا با یک جهنم دیگر که سازمان ملل و کشورهای اروپایی برایشان درست کرده اند روبرو میشوند.

امید امیدی یکی از این پناهجویان است که در ضمن عضو کانون وبلاگ نویسان ایران هم هست.امید چند بار تهدید به مرگ شده و یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.امید نباید به ایران برگردانده شود.درایران حق زندگی برای هیچ کس محترم شناخته نمیشود چه برسد به پناهجویانی که جرات کرده اند جنایت های دولت ایران را افشا کنند.

باید حق پناهندگی امید به رسمیت شناخته شود و بتواند مثل یک انسان عادی بدون نگرانی از جان خود زندگی کند. ازتان خواهش میکنم پتیشن پایین را امضا کنید و در وبلاگ خود بگذارید تا دیگران هم امضا کنند. . .

http://www.petitiononline.com/IFIROMID/petition.html