Monday, November 21, 2005

برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.

No comments:

Post a Comment

برخیز ای داغ نفرت خورده...

دیروز خبری خواندم که مثل پتک بر فرق سرم فرود آمد. . مرگ یک نوجوان هفده ساله در اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادل آباد شیراز.

نوجوانی که به جرم سرقت دستگیر شده بود و باید در بند نوجوانان می بود وسط بند مجرمین عادی رها شده بود.. فقر و بدبختی که منجر به دزدی و سرقت شده بود برایش کافی نبود که باید زیر زجر و شکنجه جسمی تجاوزپنج نفر هم جان بسپارد.

راستی این کشور در سایه ملاها به چه باغ وحشی تبدیل شده؟ فریاد این کودکان را کی میشنود و کی جواب خواهد داد؟
این نوجوان هفده ساله باید الآن سر کلاس درس میبود. باید نان کافی داشت و با شکم سیر می آمد سر کلاس. درسش را میخواند. با دختری دوست میشد. موزیک گوش میکرد. گردش میرفت. دیپلمش را میگرفت. میرفت دانشگاه و درس میخواند. میرفت دور دنیا را میگشت. مغز او از مغز خیلی ها که به جایی رسیده اند کمتر کار نمیکرد. گناهش این بود که در ایران به دنیا آمده بود و فقیر بود.

کشور ایران در چند سال گذشته 680 میلیارد دلار در آمد ارزی از نفت داشته است. نفتی که در زمان شاه بشکه ای 20 دلار بود الآن بشکه ای 60 دلار به فروش میرسد. پولش یا در جیب تروریست هایی میرود که دولت ایران ازشان حمایت میکند یا خود ملاهایی که قطر شکمشان را دیگر با متر نمیشود اندازه گرفت.

عدالت برای ایرانیان بی معناست برای اینکه کرکس ها هرگز نمی توانند مجری عدالت باشند. اما کرکس ها و شغال ها هم روزی خواهند رفت. برای اینکه مردان و زنانی هستند که قسم خورده اند تا این تفاله هارا از ایران بیرون نکنند آرام ننشینند.

احمدی نژاد و کابینه پاسدارهایش فعلا به جان مردم افتاده اند و از یک طرف طرح امنیت اجتماعی پیاده میکنند و مردم را به جرم روزه خواری میکشند یا به جرم مشروبخواری به اعدام محکوم میکنند از طرف دیگر مزار مبارزین را در قطعه سی و سه و گلزار خاوران تخریب میکنند.با آمدن احمدی نژاد اعدام ها چند برابر شده است. سانسور و فیلترینگ وبلاگ ها و اینترنت تشدید و سیستماتیک شده است. به دلیل حماقت های اتمی دولت خطر جنگ و حمله امریکا به ایران چند برابر شده است. در خارج از ایران هم سیل ایادیشان را سرازیر کرده اند تا بیایند به خرج سفارت ایران کنفرانس مطبوعاتی برپا کنند. یک روز در واشنگتن و یک روز در لندن از شکنجه گاههای مجاهدین دم میزنند که مبادا مردم به فکر این باشند که از شر ملاها خلاص بشوند. برای اینکه اگر ملاها نباشند ممکن است خدای نکرده مجاهدین بیایند و آنوقت است که پوست همه را خواهند کرد.

مردم ایران خواسته های خود را میدانند. اولیش آزادی است. مردمی که از پس ملاهای بی شرف و غدار بر آیند مسلما در هر مبارزه ای پیروز خواهند شد..
مسئله مردم این نیست که کی برود و کی بیاید . مردم نان میخواهند و آزادی. اگر ملاها هم میتوانند همین را به مردم بدهند که چه بهتر. اما همین 27 سال گذشته ثابت کرده که به جز فقر و خرافات و بدبختی چیزی برای مردم به ارمغان نیاورده اند.

مردم ایران باید خواسته های خود را بدانند و در راستای آن خواسته ها مبارزه کنند. هر که با آن خواسته ها هم قدم بود همراه مردم است. هر که نبود خود به خود به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد. آرمان همه مبارزین با هر ایدئولوژی آزادی مردم ایران است.نه "اسلام عزیز " است . نه "کمونیسم عزیز". آنها که برای خود ایدئولوژی را برگزیده اند آن را چراغی کرده اند برای راه رهایی نه مثل خمینی بهانه ای برای کشتار و سرکوب.
آدم باید دیوانه باشد که برای به قدرت رسیدن 27 سال آزگار در بیابان و زیر برچسب تروریسم و در زندانها عمرش را به سر کند. همه آنها که در خاوران و قطعه سی و سه و جای جای ایران در خاک خفته اند با هر مرام و عقیده ای در نهایت جانهای شیفته ای بودند که از همه چیز خود گذشتند تا روزی مردم ایران آزاد و رها و در یک جامعه سالم زندگی کنند. امروز هدف ملاها تخریب مجاهدین است برای اینکه مجاهدین فعلا قویترین گروه اپوزیسیون هستند. فردا اگر گروه دیگری قد علم کند با آنها هم همین معامله را خواهند کرد.. بماند که همین حالا هم جنایات پشت پرده و ترورهای سیاسی در خارج از کشور شروع شده است. اینها که برای جدا شدگان مجاهدین دل میسوزانند هرگز از اعدام های روزانه در ایران - کشتار زندانیان سیاسی و نقش همین جناب احمدی نژاد و محسنی اژه ای و دیگر اعضای کابینه کودتا در کشتار 67 و قتل های زنجیره ای حرفی نمیزنند. یک بار دیگر هم نوشته بودم. مرزها دیگر خاکستری نیستند.
مردم ایران هم عقلشان را از سر راه نیاورده اند. این مبارزه صد سال است که ادامه دارد . شاید باید ملاها می آمدند تا یک بار و برای همیشه ریشه جهل و خرافات در ایران کنده شود.

نیست تردید زمستان گذرد
وزپی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید


باز برگردم سر اول مطلب. الآن مجتبی سمیعی نژاد به بند قاتلان در زندان قزل حصار منتقل شده است. مجتبی سمیعی نژاد نه آدم کشته و نه آزارش به کسی رسیده است. یک جوان که فقط وبلاگ مینوشته است باید عمرش در زندانهای جمهوری اسلامی و در خطر مرگ تلف شود. کجا هستند مدافعین حقوق بشر؟.

در زندان رجایی شهر کرج از بهمن پارسال زندانیان سیاسی را به بند زندانیان خطرناک منتقل کرده اند. جایی که هر ماه در درگیری ها ی بین زندانیان یکی به "تیر غیب" جانش را از دست میدهد.

برای ملاها هدف غایی این است که هفتاد میلیون مردم ایران همه یا در زندانها تلف شوند یا زیر بمباران و در جنگ یا در خیابانها به طور زنجیره ای بمیرند . هر چه باشد پول نفت بهتر است بین خودشان تقسیم شود تا اینکه هر روز معلمین یا پرستاران یا کارگران برای حقوقی که گاهی دو سال است عقب افتاده سر آقایان را درد بیاورند.

مشکل ملاها دیگر از خط خطی کردن مخالفینش فراتر رفته است. انسانهایی که داغ نفرت و لعنت جمهوری اسلامی را با شکم گرسنه و پای در زنجیر 27 سال است بر پیشانی خود روز و شب حس کرده اند دیگر به جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.

0 comments:

Post a Comment