Monday, October 31, 2005

CRASH
( برخورد)



برخورد" یکی از بهترین فیلم هایی است که اخیرا دیده ام . قیلم در سال 2005 به روی اکران آمده به کارگردانی پل هگیس.
فیلم به زیبایی اختلافات نژادی و زبانی را به تصویر میکشد. چیزی که در امریکا به آن " استریو تایپینگ" میگویند. یعنی قضاوت اولیه بر حسب داده های ذهنی. . این را در حین تماشای قیلم به خوبی احساس میکنید. کارگردان و سناریست ها به طور ماهرانه ای اول شخصیت های فیلم را معرفی میکنند. در آن حال ناخودآگاه انتظاری در بیننده ایجاد میشود. در طول فیلم بارها این را تجربه میکنید که در قضاوت خود عجله کرده اید. .
سناریو طوری نوشته شده که فیلم نه تنها حوصله بیننده را سر نمیبرد بلکه در صحنه های بسیاری هم نفس بیننده را در سینه حبس میکند.


فیلم با صحنه ای شروع میشود که در یک محل جرم دو کارآگاه پلیس( یک زن سفید پوست و یک مرد سیاه پوست که عاشق و معشوق هستند) دارند با هم بحث میکنند . بعد فیلم 36 ساعت گذشته و حوادثی را که منجر به این جادثه اخیر شده را بررسی میکند


صحنه بعد بحث دو سیاه پوست است که در یک محله اعیان نشین سفید پوست ها راه میروند .. اینجا قضاوت های آنها در باره سفیدها را میشنوید که منجر به دزدیدن ماشین یک سفید پوست میشود که از قضا دادستان کل منطقه هم هست و با زنش در یک خانه مجلل زندگی میکند و یک پیشخدمت مکزیکی دارد
دزدیدن ماشینش توسط سیاهان برای او فقط از این جهت اهمیت دارد که رای سیاهان رااز دست ندهد.در عوض زنش از حادثه به شدت ترسیده و عکس العمل های هستریک نشان میدهد. در عین حال کسی که کلید خانه شان را عوض میکند هم سیاه پوست است!!!


صحنه بعد یک ایرانی را نشان میدهد که مشغول خریدن اسلحه است. یک دختر همراه او است و هر دو خیلی عصبی هستند. با فروشنده دعوایشان میشود و فروشنده او را " اسامه " خطاب میکند. حتی ما هم نمیدانیم او اسلحه را برا ی چه میخواهد.( عکس هیجکدام در سایت فیلم نبود. عکسشان را از جشن فیلم پیدا کرده ام که این پایین میگذارم)


صحنه بعد مت دیلون را نشان میدهد که در نقش یک پلیس بازی میکند که از سیاهان متنفر است و بدون هیچ دلیلی ماشین مرسدس یک سیاه پوست و زنش را متوقف میکند. . رفتار تحقیر آمیز او با راننده سیاه پوست بیگناه و زنش در حضور همراه پلیسش که از میان وظیفه پلیسی و وجدانش سرگردان مانده است یکی از
تکان دهنده ترین قسمت های فیلم است.

در طول فیلم متوجه میشوید که در باره اکثر آدم ها قضاوت کرده اید و اکثر قضاوت های شما بر اساس رنگ و پوست و نژاد انسانهاست و اکثر قضاوت ها اشتباه بوده است. حتی در باره بهترین یا بدترین شخصیت های فیلم.

در آخر فیلم بعد از 36 ساعت همه شخصیت های فیلم که جدا جدا دیده شده اند با هم ارتباط برقرار میکنند. . آخر فیلم هم مثل اولش هیجان انگیز و دیدنی است.
اگر ندیده اید توصیه میکنم ببینید و نظرتان را بنویسید
.

Sunday, October 30, 2005

Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
10/29/2005

بیان اندیشه در ایران جرم جنایی است
احمد سراجی وب‌لاگ نویس تبریزی سی ضربه شلاق می‌خورد و به یک سال زندان محکوم می‌شود. جرم : انتقاد از استبداد، وب‌لاگ نویسی.
امید شیخان باید یک سال در زندان بماند و شلاق هم بخورد. جرم : ارتکاب جرایم اینترنتی، بخوان نوشتن وب‌لاگ.
مجتبی سمیعی نژاد هم چنان در زندان به سر می‌برد. او پس از تحمل آزار و شکنجه باید دو سال از بهترین دوران جوانی خود را پشت میله‌ها بگذراند. جرم : هم دردی با مردم. آزاد اندیشی و صد البته نوشتن وب‌لاگ.

فرید مدرسی و حسین عبدالله پور روزنامه نگاران قمی به نود و یک روز حبس محکوم می‌شوند. جرم : توهین به رئیس جمهور سابق (خاتمی) و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و از همه بدتر وب‌لاگ نویسی.

این سیاهه را می‌توان ادامه داد. در ایران دستگیری، آزار و شکنجه و زندانی کردن افراد به جرم فکر کردن ، سرباز ایستادن ندارد. اگر نوشتن وب‌لاگ و بیان آزاد افکار و عقاید در بسیاری از نقاط جهان ، صلح آمیزترین شکل مبارزه سیاسی است، این عمل در ایران جرم جنایی محسوب می‌شود.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران احکام نفرت انگیز قرون وسطایی را به شدت محکوم می‌کند و از تمام وجدان‌های آزادی بشری و ارگان‌های دفاع از حقوق بشر می‌خواهد که به یاری زندانیان سیاسی ایران برخیزند و لگدمالی ابتدایی ترین حقوق انسان در ایران را محکوم کنند.

ما خواستار فرستادن هیئتی از سوی سازمان عفو بین‌الملل برای ملاقات با وب لاگ نویسان و زندانیان سیاسی دربند و بررسی پرونده آنان و فشار بر رژیم جمهوری اسلامی ایران برای آزادی آنها هستیم.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران ( پن‌لاگ )

سایت‌های خبری زیر بیانیه پن‌لاگ را در اخبار خود منعکس کرده‌اند. با سپاس از مسولین این سایت‌ها
اخبار روز- پیک ایران-روشنگری-صدای ما-گویانیوز

Friday, October 21, 2005

عمله استبداد نشویم

دو روز است که همراه با شروع محاکمه صدام حسین رادیو فردا چپ و راست درخواست های "اعضا پیشین مجاهدین" و " کردهای عراقی" را برای محاکمه همزمان مسعود رجوی رهبر مجاهدین پخش میکند.

من این را کاملا درک میکنم که خانم رایس و جناب بوش دلشان به حال مردم ایران نسوخته است. با گفته یکی از کاربران دیدگاه که نوشته بود کسی مانند آخوندها منافع امریکا را تامین نخواهد کرد هم صد در صد موافقم. امریکا هرگز با روی کار آمدن یک حکومت مردمی در هیچ جای دنیا موافق نبوده که ایران دومیش باشد. به همین دلیل شاخ و شانه کشیدن های اتمی ایران و امریکا و اروپا راهمیشه با بدبینی دنبال میکنم تا ببینم آخر سر کی به کی امتیاز میدهد. این که آیا یک حکومت مردمی در ایران میتواند خود را به زد و بندهای حکومت های سرمایه داری تحمیل کند یا نه بحث جداگانه ای است.

آنچه درکش برای من مشکل است نقش به اصظلاح روشنفکرانی است که قلم خود را به دولت ایران فروخته اند. این را به جرات میگویم برای اینکه دیگر خط ها دیگر خاکستری نیستند. جنایات این رژیم آنقدر فراوان است که دیگر گفتن ندارد. مرزها کاملا روشن هستند . یا با رژیم هستید یا بر علیه رژیم. نمیشود که طبل خواسته های رژیم را بکوبید اما خودتان را مخالف آنها قلمداد کنید. حساب بسیار ساده ای است که لازم نیست برای درکش کسی هوادار مجاهدین باشد. عده ای از قرارگاه اشرف به ایران رفته اند. از آنجا به پاریس آمده اند و ضمن تعریف از خوش رفتاری دولت ایران! از شکنجه هایی که در اشرف دیده اند سخن میگویند و خواستار محاکمه رهبر مجاهدین هستند. اولا که خوش رفتاری دولتی که یک وبلاگ نویس را به جرم نوشتن عقیده اش شلاق میزند و نوجوان 16 ساله را اعدام میکند با سابقه کشتار و سرکوب و رفتار وحشیانه اش با مردم ایران جای سوال بسیا ر دارد. مگر ممکن است کسی جنایات این دولت را ببیند و بعد بیاید در راستای منافع آن خوش خدمتی کند ؟ دولتی که تحمل یک روزنامه اصلاح طلب و یک وبلاگ نویس را ندارد چطور شده که با این آقایان خوش رفتاری میکند؟ این رابطه چنان بوی گندی دارد که لازم نیست کسی نابغه باشد تا بتواند عمق فاجعه را درک کند. در ثانی اگر کسی بر علیه کسی شکایتی دارد نه دولت ایران و نه دولت طالبانی و جعفری جنایت کار صلاحیت رسیدگی به آن را ندارند. در روز آزادی ایران و در یک دولت دمکراتیک امیدوارم همه بتوانند بیایند و بر علیه هر که میخواهند شکایت کنند تا در یک دادگاه عادلانه به آن رسیدگی شود.

رادیو فردا با چنان آب و تابی این اخبار را مینویسد که اگر کسی نداند فکر میکند مهمترین مسئله روز ایران نه مسئله اتمی و نه خطر حمله امریکا و نه فقر و فحشا و اعتیاد و حقوق عقب افتاده کارگران و کارمندان و نه احکام اعدام و شلاق و سنگسار در سراسر ایران – بلکه محاکمه مسعود رجوی است. در خبر روز بعد نیز از قول "کردهای عراقی" محاکمه مسعود رجوی را خواستار میشود. وقتی خبر را میخوانید می بینید کردهای عراقی
" اعضا جبهه میهنی کردستان" یعنی همان" یه که تی" گروه طالبانی همکار سفت و سخت دولت ایران در بیست سال گذشته هستند که حالا به لطف رادیو فردا همه کردهای عراق را نمایندگی میکنند! این که رادیو فردا فقط خبررسانی میکند فرض درستی نیست برای اینکه اولا حتی بی بی سی که با کیهان شریعتمداری رقابت میکرد نیز این اخبار را درج نکرده است .و ثانیا روزانه اخبار بسیار مهمی در باره مجاهدین حتی در رسانه های خبری غربی چاپ میشود که رادیو فردا حتی یکی از آنها را هم پخش نمیکند. منجمله تظاهرات هزاران نفراز طرفداران مجاهدین بر علیه احمدی نژاد در نیویورک . این که الآن رادیو فردا پرچمدار محاکمه مسعود رجوی شده است به احتمال زیاد اجرای سیاست لابی های طرفدار دولت ایران است که از قدرت گرفتن مجاهدین و دیگر مخالفان دولت ایران وحشت کرده اند.

برزگترین و خونخوار ترین دیکتاتورهای دنیا کسانی نیستند که فرمان قتل عام و کشتار را صادر میکنند. بلکه کسانی هستند که این اوامر را اجرا میکنند . آنها که دانسته و برای یک جو منفعت آلت دست دیکتاتورها میشوند. آنها که فکر و قلمشان را به جویی میفروشند. مهره ها چرخ استبداد را میچرخانند. بدون این مهره ها بقای استبداد امکان ندارد. بدون مزدوران و حامیانی که به دلیل نفع شخصی یا ناآگاهی یا هر دلیل دیگری فرمان ها و اوامر این قاتلین را مو به مو اجرا میکنند حکومت استبدادی ازمیان خواهد رفت. انجام وظیفه بهانه نیست. وجدان و اندیشه را هم باید به کار گرفت.

خبرنگاران رادیو فردا باید مرز خود را با کسانی که بلندگوی رژیم جمهوری اسلامی هستند مشخص کنند. شاید بیست و شش سال پیش میشد گفت که طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی از روی ناآگاهی است. امروز دیگر این غیر ممکن است. بخصوص برای کسانی که در خارج از ایران هستند و باید بتوانند زندگی طاقت فرسای ایرانیان را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه کنند و به جای محاکمه آزادیخواهان خواستار محاکمه سران قاتل نظام جمهوری اسلامی بشوند که برای هر کدامشان لااقل یک پرونده ترور با دلیل و مدرک باز است.

Friday, October 07, 2005

ادب مرد به ز دولت اوست....
( ما همه چیزمان از دولتمان بهتر است!)

در میان هیاهوهای اتمی و هارت و پورت های دولتمردان ایرانی و غلط کردن های شگفت ! در روزگاری که تونی بلر که حاضر نبود بگوید بالای چشم دولت جمهوری اسلامی ایران ابروست امروز اقرار میکند که شاید به صورتی و از جهتی ایران در عراق بمب منفجر میکند...وسط اخباری که میگوید سوریه و عربستان وزیر امور خارجه آقایان را راه ندادند....میان اخبار تایید احکام اعدام و بزن و ببیند و بگیر و بکش بعضی وقت های اخبار دیگری هم دیده میشوند که متاسفانه باز هم جز حکایت بدبختی نیستند.

دو خبر خواندم که مرا خیلی ناراحت کرد. نه اینکه بقیه اخبار ایران خوشحال کننده باشند.. اما فقر فرهنگی هم مسئله ای نیست که دست کم گرفته شود. گرچه در حکومتی سرکوب گر انتظار بیش از این هم نباید داشت. فقط با آزادی و آزادی مطلق است که میشود بر این جهل پیروز شد. آنهم از هیچ ملایی بر نمی آید و تا اینها هستند همین آش و همین کاسه است . فقط ممکن است که زهر آش هر روز غلیظ تر شود.

سرنوشت امیر پسر جوان همجنس گرای ایرانی که به ترکیه فرار کرده است را در یکی دو سایت خواندم. پدر امیر در جنگ کشته شده است . امیر یک بار در یک مهمانی دستگیر میشود و صد ضربه شلاق تحمل میکند . به علاوه بازپرس ها فیلمی را به مادرش نشان میدهند که مادرش متوجه همجنسگرا بودن امیر میشود. پس از یک سال در یک چت روم در اینترنت مردی با او صحبت میکند. امیر میگوید که از او خوشش نمی آیدو مشخصات فرد مورد علاقه خود را مینویسد. بالفاصله شخص دیگری با او تماس میگیرد و با همان مشخصات خود را معرفی میکند. امیر با او عکس رد و بدل میکند و قرار میگذارد. سر قرار دستگیر میشود. و معلوم میشود که هر دو آن اشخاص مامور بوده اند
امیر در اداره امر به معروف و نهی از منکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. میگوید زیر یک صندلی فلزی چراغ گاز گذاشته بودند که داغ شود و به او گفتند که باید روی آن صندلی بنشیند. این علاوه بر کتک و شکنجه های دیگر است. بالاخره امیر از ترس اعتراف میکند و با وثیقه آزاد میشود . اما میگوید که مزاحمت های مامورین اطلاعات هر روز ادامه داشته است. مامورینی که در ازای آزاد کردن او درخواست های سکسی از او میکرده اندو سابقه تجاوز به زندانیان همجنس گرای دیگر را هم داشته اند. به او میگویند که اگر بدانیم تو با مردی سکس داشته ای ترا مانند پسرهایی که در مشهد اعدام کردیم میکشیم. همان دو نوجوانی که به اتهام تجاوز به دار آویخته شدند.
امیر میگوید پس از اعدام آن دو نوجوان تهدید ها شدت بیشتری گرفت تا اینکه روزی امیر به بهانه ای به تهران می آید و از آنجا با اتوبوس به ترکیه میرود و اکنون در انتظار پناهندگی به سر میبرد.
عکس بدن شلاق خورده این جوان و گزارش مفصل تر فارسی را در اینجا میتوانید ببینید.
این هم سایت انگلیسی
http://direland.typepad.com/direland/

**************

خبر دوم که آن هم اتفاقا به همجنس گرایان ربط دارد در باره عروسی یک مرد 42 ساله با یک پسر 16 ساله در پاکستان بود. ظاهرا چناب لیاقت علی که عاشق و دلباخته این پسرک 16 ساله بوده او را به قیمت 380 دلار از خانواده اش میخرد و با دهل و دنبک و مراسم آتش بازی برای او عروسی میگیرد.

خبر از این جهت وحشتناک است که همه با به به و چه چه این را یک پیروزی بزرگ برای همجنس گرایان در پاکستان جلوه میدهند. یعنی در جایی که هنوز ایالت کالیفرنیای امریکا دارد در باره ازدواج همجنس گرایان من و من میکند در پاکستان علیزغم همه قوانین اسلامی این دو عاشق به طور رسمی با هم عقد ازدوا ج بسته اند.در هیچ سایتی ندیدم که این ازدواج محکوم شده باشد شاید از ترس اینکه متهم به مخالفت با همجنس گرایان شوند . اما باید مسئله را با عمق بیشتری نگاه کرد.

من این خبر را به عنوان بردگی و سو استفاده جنسی از یک پسر 16 ساله فقیر می بینم. همانقدر که ازدواج یک دختر 16 ساله با مرد 42 ساله قبیح است ازدواج یک پسر 16 ساله با یک مرد 42 ساله هم باید قبیح باشد نه برای اینکه همجنس هستند بلکه برای این که او از خانواده اش خریداری شده است.

در کشور عقب مانده ای مثل پاکستان که زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد به جرم زنا محاکمه میشود فقط کسی که سبیل دولتیان را چرب کرده باشد یا پشتش به جایی گرم باشد میتواند اینطور علنی عروس همجنس به خانه بیاورد. گروههایی که از حقوق همجنس گرایان حمایت میکنند باید به جای دست زدن برای چنین ازدواجی بهره کشی جنسی از یک کودک 16 ساله را محکوم کنند. اگر الآن بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند برده داری جنسی کودکان را به رسمیت شناخته اند
CRASH
( برخورد)



برخورد" یکی از بهترین فیلم هایی است که اخیرا دیده ام . قیلم در سال 2005 به روی اکران آمده به کارگردانی پل هگیس.
فیلم به زیبایی اختلافات نژادی و زبانی را به تصویر میکشد. چیزی که در امریکا به آن " استریو تایپینگ" میگویند. یعنی قضاوت اولیه بر حسب داده های ذهنی. . این را در حین تماشای قیلم به خوبی احساس میکنید. کارگردان و سناریست ها به طور ماهرانه ای اول شخصیت های فیلم را معرفی میکنند. در آن حال ناخودآگاه انتظاری در بیننده ایجاد میشود. در طول فیلم بارها این را تجربه میکنید که در قضاوت خود عجله کرده اید. .
سناریو طوری نوشته شده که فیلم نه تنها حوصله بیننده را سر نمیبرد بلکه در صحنه های بسیاری هم نفس بیننده را در سینه حبس میکند.


فیلم با صحنه ای شروع میشود که در یک محل جرم دو کارآگاه پلیس( یک زن سفید پوست و یک مرد سیاه پوست که عاشق و معشوق هستند) دارند با هم بحث میکنند . بعد فیلم 36 ساعت گذشته و حوادثی را که منجر به این جادثه اخیر شده را بررسی میکند


صحنه بعد بحث دو سیاه پوست است که در یک محله اعیان نشین سفید پوست ها راه میروند .. اینجا قضاوت های آنها در باره سفیدها را میشنوید که منجر به دزدیدن ماشین یک سفید پوست میشود که از قضا دادستان کل منطقه هم هست و با زنش در یک خانه مجلل زندگی میکند و یک پیشخدمت مکزیکی دارد
دزدیدن ماشینش توسط سیاهان برای او فقط از این جهت اهمیت دارد که رای سیاهان رااز دست ندهد.در عوض زنش از حادثه به شدت ترسیده و عکس العمل های هستریک نشان میدهد. در عین حال کسی که کلید خانه شان را عوض میکند هم سیاه پوست است!!!


صحنه بعد یک ایرانی را نشان میدهد که مشغول خریدن اسلحه است. یک دختر همراه او است و هر دو خیلی عصبی هستند. با فروشنده دعوایشان میشود و فروشنده او را " اسامه " خطاب میکند. حتی ما هم نمیدانیم او اسلحه را برا ی چه میخواهد.( عکس هیجکدام در سایت فیلم نبود. عکسشان را از جشن فیلم پیدا کرده ام که این پایین میگذارم)


صحنه بعد مت دیلون را نشان میدهد که در نقش یک پلیس بازی میکند که از سیاهان متنفر است و بدون هیچ دلیلی ماشین مرسدس یک سیاه پوست و زنش را متوقف میکند. . رفتار تحقیر آمیز او با راننده سیاه پوست بیگناه و زنش در حضور همراه پلیسش که از میان وظیفه پلیسی و وجدانش سرگردان مانده است یکی از
تکان دهنده ترین قسمت های فیلم است.

در طول فیلم متوجه میشوید که در باره اکثر آدم ها قضاوت کرده اید و اکثر قضاوت های شما بر اساس رنگ و پوست و نژاد انسانهاست و اکثر قضاوت ها اشتباه بوده است. حتی در باره بهترین یا بدترین شخصیت های فیلم.

در آخر فیلم بعد از 36 ساعت همه شخصیت های فیلم که جدا جدا دیده شده اند با هم ارتباط برقرار میکنند. . آخر فیلم هم مثل اولش هیجان انگیز و دیدنی است.
اگر ندیده اید توصیه میکنم ببینید و نظرتان را بنویسید
.
Penlog
کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

شنبه ۷ آبان ۱۳۸۴
10/29/2005

بیان اندیشه در ایران جرم جنایی است
احمد سراجی وب‌لاگ نویس تبریزی سی ضربه شلاق می‌خورد و به یک سال زندان محکوم می‌شود. جرم : انتقاد از استبداد، وب‌لاگ نویسی.
امید شیخان باید یک سال در زندان بماند و شلاق هم بخورد. جرم : ارتکاب جرایم اینترنتی، بخوان نوشتن وب‌لاگ.
مجتبی سمیعی نژاد هم چنان در زندان به سر می‌برد. او پس از تحمل آزار و شکنجه باید دو سال از بهترین دوران جوانی خود را پشت میله‌ها بگذراند. جرم : هم دردی با مردم. آزاد اندیشی و صد البته نوشتن وب‌لاگ.

فرید مدرسی و حسین عبدالله پور روزنامه نگاران قمی به نود و یک روز حبس محکوم می‌شوند. جرم : توهین به رئیس جمهور سابق (خاتمی) و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و از همه بدتر وب‌لاگ نویسی.

این سیاهه را می‌توان ادامه داد. در ایران دستگیری، آزار و شکنجه و زندانی کردن افراد به جرم فکر کردن ، سرباز ایستادن ندارد. اگر نوشتن وب‌لاگ و بیان آزاد افکار و عقاید در بسیاری از نقاط جهان ، صلح آمیزترین شکل مبارزه سیاسی است، این عمل در ایران جرم جنایی محسوب می‌شود.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران احکام نفرت انگیز قرون وسطایی را به شدت محکوم می‌کند و از تمام وجدان‌های آزادی بشری و ارگان‌های دفاع از حقوق بشر می‌خواهد که به یاری زندانیان سیاسی ایران برخیزند و لگدمالی ابتدایی ترین حقوق انسان در ایران را محکوم کنند.

ما خواستار فرستادن هیئتی از سوی سازمان عفو بین‌الملل برای ملاقات با وب لاگ نویسان و زندانیان سیاسی دربند و بررسی پرونده آنان و فشار بر رژیم جمهوری اسلامی ایران برای آزادی آنها هستیم.

کانون وب‌لاگ نویسان ایران ( پن‌لاگ )

سایت‌های خبری زیر بیانیه پن‌لاگ را در اخبار خود منعکس کرده‌اند. با سپاس از مسولین این سایت‌ها
اخبار روز- پیک ایران-روشنگری-صدای ما-گویانیوز
عمله استبداد نشویم

دو روز است که همراه با شروع محاکمه صدام حسین رادیو فردا چپ و راست درخواست های "اعضا پیشین مجاهدین" و " کردهای عراقی" را برای محاکمه همزمان مسعود رجوی رهبر مجاهدین پخش میکند.

من این را کاملا درک میکنم که خانم رایس و جناب بوش دلشان به حال مردم ایران نسوخته است. با گفته یکی از کاربران دیدگاه که نوشته بود کسی مانند آخوندها منافع امریکا را تامین نخواهد کرد هم صد در صد موافقم. امریکا هرگز با روی کار آمدن یک حکومت مردمی در هیچ جای دنیا موافق نبوده که ایران دومیش باشد. به همین دلیل شاخ و شانه کشیدن های اتمی ایران و امریکا و اروپا راهمیشه با بدبینی دنبال میکنم تا ببینم آخر سر کی به کی امتیاز میدهد. این که آیا یک حکومت مردمی در ایران میتواند خود را به زد و بندهای حکومت های سرمایه داری تحمیل کند یا نه بحث جداگانه ای است.

آنچه درکش برای من مشکل است نقش به اصظلاح روشنفکرانی است که قلم خود را به دولت ایران فروخته اند. این را به جرات میگویم برای اینکه دیگر خط ها دیگر خاکستری نیستند. جنایات این رژیم آنقدر فراوان است که دیگر گفتن ندارد. مرزها کاملا روشن هستند . یا با رژیم هستید یا بر علیه رژیم. نمیشود که طبل خواسته های رژیم را بکوبید اما خودتان را مخالف آنها قلمداد کنید. حساب بسیار ساده ای است که لازم نیست برای درکش کسی هوادار مجاهدین باشد. عده ای از قرارگاه اشرف به ایران رفته اند. از آنجا به پاریس آمده اند و ضمن تعریف از خوش رفتاری دولت ایران! از شکنجه هایی که در اشرف دیده اند سخن میگویند و خواستار محاکمه رهبر مجاهدین هستند. اولا که خوش رفتاری دولتی که یک وبلاگ نویس را به جرم نوشتن عقیده اش شلاق میزند و نوجوان 16 ساله را اعدام میکند با سابقه کشتار و سرکوب و رفتار وحشیانه اش با مردم ایران جای سوال بسیا ر دارد. مگر ممکن است کسی جنایات این دولت را ببیند و بعد بیاید در راستای منافع آن خوش خدمتی کند ؟ دولتی که تحمل یک روزنامه اصلاح طلب و یک وبلاگ نویس را ندارد چطور شده که با این آقایان خوش رفتاری میکند؟ این رابطه چنان بوی گندی دارد که لازم نیست کسی نابغه باشد تا بتواند عمق فاجعه را درک کند. در ثانی اگر کسی بر علیه کسی شکایتی دارد نه دولت ایران و نه دولت طالبانی و جعفری جنایت کار صلاحیت رسیدگی به آن را ندارند. در روز آزادی ایران و در یک دولت دمکراتیک امیدوارم همه بتوانند بیایند و بر علیه هر که میخواهند شکایت کنند تا در یک دادگاه عادلانه به آن رسیدگی شود.

رادیو فردا با چنان آب و تابی این اخبار را مینویسد که اگر کسی نداند فکر میکند مهمترین مسئله روز ایران نه مسئله اتمی و نه خطر حمله امریکا و نه فقر و فحشا و اعتیاد و حقوق عقب افتاده کارگران و کارمندان و نه احکام اعدام و شلاق و سنگسار در سراسر ایران – بلکه محاکمه مسعود رجوی است. در خبر روز بعد نیز از قول "کردهای عراقی" محاکمه مسعود رجوی را خواستار میشود. وقتی خبر را میخوانید می بینید کردهای عراقی
" اعضا جبهه میهنی کردستان" یعنی همان" یه که تی" گروه طالبانی همکار سفت و سخت دولت ایران در بیست سال گذشته هستند که حالا به لطف رادیو فردا همه کردهای عراق را نمایندگی میکنند! این که رادیو فردا فقط خبررسانی میکند فرض درستی نیست برای اینکه اولا حتی بی بی سی که با کیهان شریعتمداری رقابت میکرد نیز این اخبار را درج نکرده است .و ثانیا روزانه اخبار بسیار مهمی در باره مجاهدین حتی در رسانه های خبری غربی چاپ میشود که رادیو فردا حتی یکی از آنها را هم پخش نمیکند. منجمله تظاهرات هزاران نفراز طرفداران مجاهدین بر علیه احمدی نژاد در نیویورک . این که الآن رادیو فردا پرچمدار محاکمه مسعود رجوی شده است به احتمال زیاد اجرای سیاست لابی های طرفدار دولت ایران است که از قدرت گرفتن مجاهدین و دیگر مخالفان دولت ایران وحشت کرده اند.

برزگترین و خونخوار ترین دیکتاتورهای دنیا کسانی نیستند که فرمان قتل عام و کشتار را صادر میکنند. بلکه کسانی هستند که این اوامر را اجرا میکنند . آنها که دانسته و برای یک جو منفعت آلت دست دیکتاتورها میشوند. آنها که فکر و قلمشان را به جویی میفروشند. مهره ها چرخ استبداد را میچرخانند. بدون این مهره ها بقای استبداد امکان ندارد. بدون مزدوران و حامیانی که به دلیل نفع شخصی یا ناآگاهی یا هر دلیل دیگری فرمان ها و اوامر این قاتلین را مو به مو اجرا میکنند حکومت استبدادی ازمیان خواهد رفت. انجام وظیفه بهانه نیست. وجدان و اندیشه را هم باید به کار گرفت.

خبرنگاران رادیو فردا باید مرز خود را با کسانی که بلندگوی رژیم جمهوری اسلامی هستند مشخص کنند. شاید بیست و شش سال پیش میشد گفت که طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی از روی ناآگاهی است. امروز دیگر این غیر ممکن است. بخصوص برای کسانی که در خارج از ایران هستند و باید بتوانند زندگی طاقت فرسای ایرانیان را با زندگی مردم کشورهای پیشرفته مقایسه کنند و به جای محاکمه آزادیخواهان خواستار محاکمه سران قاتل نظام جمهوری اسلامی بشوند که برای هر کدامشان لااقل یک پرونده ترور با دلیل و مدرک باز است.
ادب مرد به ز دولت اوست....
( ما همه چیزمان از دولتمان بهتر است!)

در میان هیاهوهای اتمی و هارت و پورت های دولتمردان ایرانی و غلط کردن های شگفت ! در روزگاری که تونی بلر که حاضر نبود بگوید بالای چشم دولت جمهوری اسلامی ایران ابروست امروز اقرار میکند که شاید به صورتی و از جهتی ایران در عراق بمب منفجر میکند...وسط اخباری که میگوید سوریه و عربستان وزیر امور خارجه آقایان را راه ندادند....میان اخبار تایید احکام اعدام و بزن و ببیند و بگیر و بکش بعضی وقت های اخبار دیگری هم دیده میشوند که متاسفانه باز هم جز حکایت بدبختی نیستند.

دو خبر خواندم که مرا خیلی ناراحت کرد. نه اینکه بقیه اخبار ایران خوشحال کننده باشند.. اما فقر فرهنگی هم مسئله ای نیست که دست کم گرفته شود. گرچه در حکومتی سرکوب گر انتظار بیش از این هم نباید داشت. فقط با آزادی و آزادی مطلق است که میشود بر این جهل پیروز شد. آنهم از هیچ ملایی بر نمی آید و تا اینها هستند همین آش و همین کاسه است . فقط ممکن است که زهر آش هر روز غلیظ تر شود.

سرنوشت امیر پسر جوان همجنس گرای ایرانی که به ترکیه فرار کرده است را در یکی دو سایت خواندم. پدر امیر در جنگ کشته شده است . امیر یک بار در یک مهمانی دستگیر میشود و صد ضربه شلاق تحمل میکند . به علاوه بازپرس ها فیلمی را به مادرش نشان میدهند که مادرش متوجه همجنسگرا بودن امیر میشود. پس از یک سال در یک چت روم در اینترنت مردی با او صحبت میکند. امیر میگوید که از او خوشش نمی آیدو مشخصات فرد مورد علاقه خود را مینویسد. بالفاصله شخص دیگری با او تماس میگیرد و با همان مشخصات خود را معرفی میکند. امیر با او عکس رد و بدل میکند و قرار میگذارد. سر قرار دستگیر میشود. و معلوم میشود که هر دو آن اشخاص مامور بوده اند
امیر در اداره امر به معروف و نهی از منکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. میگوید زیر یک صندلی فلزی چراغ گاز گذاشته بودند که داغ شود و به او گفتند که باید روی آن صندلی بنشیند. این علاوه بر کتک و شکنجه های دیگر است. بالاخره امیر از ترس اعتراف میکند و با وثیقه آزاد میشود . اما میگوید که مزاحمت های مامورین اطلاعات هر روز ادامه داشته است. مامورینی که در ازای آزاد کردن او درخواست های سکسی از او میکرده اندو سابقه تجاوز به زندانیان همجنس گرای دیگر را هم داشته اند. به او میگویند که اگر بدانیم تو با مردی سکس داشته ای ترا مانند پسرهایی که در مشهد اعدام کردیم میکشیم. همان دو نوجوانی که به اتهام تجاوز به دار آویخته شدند.
امیر میگوید پس از اعدام آن دو نوجوان تهدید ها شدت بیشتری گرفت تا اینکه روزی امیر به بهانه ای به تهران می آید و از آنجا با اتوبوس به ترکیه میرود و اکنون در انتظار پناهندگی به سر میبرد.
عکس بدن شلاق خورده این جوان و گزارش مفصل تر فارسی را در اینجا میتوانید ببینید.
این هم سایت انگلیسی
http://direland.typepad.com/direland/

**************

خبر دوم که آن هم اتفاقا به همجنس گرایان ربط دارد در باره عروسی یک مرد 42 ساله با یک پسر 16 ساله در پاکستان بود. ظاهرا چناب لیاقت علی که عاشق و دلباخته این پسرک 16 ساله بوده او را به قیمت 380 دلار از خانواده اش میخرد و با دهل و دنبک و مراسم آتش بازی برای او عروسی میگیرد.

خبر از این جهت وحشتناک است که همه با به به و چه چه این را یک پیروزی بزرگ برای همجنس گرایان در پاکستان جلوه میدهند. یعنی در جایی که هنوز ایالت کالیفرنیای امریکا دارد در باره ازدواج همجنس گرایان من و من میکند در پاکستان علیزغم همه قوانین اسلامی این دو عاشق به طور رسمی با هم عقد ازدوا ج بسته اند.در هیچ سایتی ندیدم که این ازدواج محکوم شده باشد شاید از ترس اینکه متهم به مخالفت با همجنس گرایان شوند . اما باید مسئله را با عمق بیشتری نگاه کرد.

من این خبر را به عنوان بردگی و سو استفاده جنسی از یک پسر 16 ساله فقیر می بینم. همانقدر که ازدواج یک دختر 16 ساله با مرد 42 ساله قبیح است ازدواج یک پسر 16 ساله با یک مرد 42 ساله هم باید قبیح باشد نه برای اینکه همجنس هستند بلکه برای این که او از خانواده اش خریداری شده است.

در کشور عقب مانده ای مثل پاکستان که زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد به جرم زنا محاکمه میشود فقط کسی که سبیل دولتیان را چرب کرده باشد یا پشتش به جایی گرم باشد میتواند اینطور علنی عروس همجنس به خانه بیاورد. گروههایی که از حقوق همجنس گرایان حمایت میکنند باید به جای دست زدن برای چنین ازدواجی بهره کشی جنسی از یک کودک 16 ساله را محکوم کنند. اگر الآن بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند برده داری جنسی کودکان را به رسمیت شناخته اند