Friday, May 10, 2002

فضول نقدي بر مطلب رضا قاسمي در مورد حد آزادي در وبلاگ ها نوشته. مطلب الواح شيشه اي به اين مضمون است:

فضای وبلاگ‌ها آزادترين امکانی است که تا به حال نصيب ما ايرانی‌ها شده است. اما اين يک فضای مجازيست. و به عنوان يک فضای مجازی تنها عيبش اين است که حتا يک نهاد قضايی مجازی هم ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد. پس امکان اثبات هيچ اتهامی وجود ندارد. صرف وجود اين يا آن مدرک، يا اين يا آن نقل قول دليلی بر اثبات جرم نيست(در همين کشورهای دموکراتيک کم ديده‌ايم بيگناهانی که به صرف ارائه‌ی چند مدرک سال‌ها، ناکرده جرم، در زندان بوده‌اند؟ يک نمونه‌اش همين عمر رداد مراکشی بيچاره!). از همه‌ی اينها مهمتر، چه کسی می‌خواهد تعيين کند که چه چيزی جرم است و چه چيزی جرم نيست؟ به همه‌ی اين دلايل، در اين فضای کاملاْ آزاد مسئوليت فردی ما عظيم است. اگر هم اصرار داريم کسی را سنگسار کنيم دست کم به سخن مسيح گوش کنيم: «نخستين سنگ را کسی پرت کند که در عمرش گناه نکرده باشد.»


. من هم معني اين سطور را نمي فهمم . احتمالا اينها از پس تجربه اي تلخ گفته مي شود. بايد ياد آوري کنم که در وبلاگ اگر هم به کسي اتهامي وارد شود هرگز به زندان(لااقل در وبلاگستان ) نخواهد رفت. پس قياس با عمر رداد مراکشي بي مورد است.چرا ما خودمان و خواننده ها را تااين سطح پايين مي آوريم که يک نهاد قضايي بايد به ما بگويد که چي بخوانيم و چي نخوانيم؟ الآن شايد دويست سيصد تاوبلاگ فارسي باشد. کي همه اينها را مي خواند؟‌هر کس طبق سليقه اش چند تايي را نگاه مي کند حالا سليقه اش هر چه باشد و آني را باور مي کند که مورد قبولش باشد.طرف مورد اتهام هم وبلاگ خودش را دارد و مختار است که از خودش دفاع کند.

به گمانم که سخنان رضا قاسمي از دل آزردگي است. بياييد حتي در بدترين شرايط هم حرف از ما بهتران و سانسور را نزنيم و به انسان ايمان داشته باشيم. به خود خودمان.

No comments:

Post a Comment

فضول نقدي بر مطلب رضا قاسمي در مورد حد آزادي در وبلاگ ها نوشته. مطلب الواح شيشه اي به اين مضمون است:

فضای وبلاگ‌ها آزادترين امکانی است که تا به حال نصيب ما ايرانی‌ها شده است. اما اين يک فضای مجازيست. و به عنوان يک فضای مجازی تنها عيبش اين است که حتا يک نهاد قضايی مجازی هم ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد. پس امکان اثبات هيچ اتهامی وجود ندارد. صرف وجود اين يا آن مدرک، يا اين يا آن نقل قول دليلی بر اثبات جرم نيست(در همين کشورهای دموکراتيک کم ديده‌ايم بيگناهانی که به صرف ارائه‌ی چند مدرک سال‌ها، ناکرده جرم، در زندان بوده‌اند؟ يک نمونه‌اش همين عمر رداد مراکشی بيچاره!). از همه‌ی اينها مهمتر، چه کسی می‌خواهد تعيين کند که چه چيزی جرم است و چه چيزی جرم نيست؟ به همه‌ی اين دلايل، در اين فضای کاملاْ آزاد مسئوليت فردی ما عظيم است. اگر هم اصرار داريم کسی را سنگسار کنيم دست کم به سخن مسيح گوش کنيم: «نخستين سنگ را کسی پرت کند که در عمرش گناه نکرده باشد.»


. من هم معني اين سطور را نمي فهمم . احتمالا اينها از پس تجربه اي تلخ گفته مي شود. بايد ياد آوري کنم که در وبلاگ اگر هم به کسي اتهامي وارد شود هرگز به زندان(لااقل در وبلاگستان ) نخواهد رفت. پس قياس با عمر رداد مراکشي بي مورد است.چرا ما خودمان و خواننده ها را تااين سطح پايين مي آوريم که يک نهاد قضايي بايد به ما بگويد که چي بخوانيم و چي نخوانيم؟ الآن شايد دويست سيصد تاوبلاگ فارسي باشد. کي همه اينها را مي خواند؟‌هر کس طبق سليقه اش چند تايي را نگاه مي کند حالا سليقه اش هر چه باشد و آني را باور مي کند که مورد قبولش باشد.طرف مورد اتهام هم وبلاگ خودش را دارد و مختار است که از خودش دفاع کند.

به گمانم که سخنان رضا قاسمي از دل آزردگي است. بياييد حتي در بدترين شرايط هم حرف از ما بهتران و سانسور را نزنيم و به انسان ايمان داشته باشيم. به خود خودمان.

0 comments:

Post a Comment