Saturday, August 17, 2002

هر حركت انسان اول در ذهنش شكل مي گيرد و بعد به بدنش منتقل مي شود. اگر ورزشكارها را ببينيد در زمان مسابقه روي جنبه هاي مثبت شان متمر كر مي شوند. اگر همه اش .
توي سر بچه اي بزنيم و به او القاء كنيم كه تنبل و كودن است به احتمال زياد هم همانطور بار خواهد آمد. اميد بزرگترين نمودار زندگي است. نيروي تشويق و تلقين و تلقين مثبت ديگر انكار شدني نيست.

يك بار فيلم مستندي ديدم كه از زندگي چند پسربچه تهيه شده بود. نكته جالب اين فيلم دراينجا بود كه تهيه كننده فيلم در ابتدا با اين بجه ها مصاحبه مي كرد كه مثلا در آينده مي خواهند چكاره بشوند و پس از آن هر هفت سال يك بار به سراغ آنها مي رفت و پيدايشان مي كرد كه ببيند در چه حالي هستند.
آحرين بار همه شان بالاي سي سال بودند. بعضي ها به آنچه كه مي خواستند رسيده بودند و بعضي درجا زده بودند. ميان آنها كه آرزوهايشان نيمه كاره مانده بود مردي بود كه در بچگي آرزو داشت كار خيلي مهمي بكند. (الآن دقيقا يادم نيست. فكر كنم مي خواست دانشمند شود)‌. وقتي خبرنگار از او پرسيد كه چرا براي رسيدن به آن تلاش نكرده گفت:‌فكر مي كنم ديگر زندگي من از اين بهتر نخواهد شد. همين است و همين خواهد ماند.

در آن لحظه فكر كردم ممكن است انسان ها به طور فيزيكي مثلا در پيري بميرند اما قبل از مرگ قيزيكي روحشان مي ميرد و اين وقتي است كه اميد به آينده را از دست بدهند. روزي كه فكر كنيم زندگي ما همين است و هميشه همين خواهد ماند و از اين بهتر نخواهد شد ما مرده ايم و جسممان هم شايد سال ها بعد روحمان را دنبال كند.



No comments:

Post a Comment

هر حركت انسان اول در ذهنش شكل مي گيرد و بعد به بدنش منتقل مي شود. اگر ورزشكارها را ببينيد در زمان مسابقه روي جنبه هاي مثبت شان متمر كر مي شوند. اگر همه اش .
توي سر بچه اي بزنيم و به او القاء كنيم كه تنبل و كودن است به احتمال زياد هم همانطور بار خواهد آمد. اميد بزرگترين نمودار زندگي است. نيروي تشويق و تلقين و تلقين مثبت ديگر انكار شدني نيست.

يك بار فيلم مستندي ديدم كه از زندگي چند پسربچه تهيه شده بود. نكته جالب اين فيلم دراينجا بود كه تهيه كننده فيلم در ابتدا با اين بجه ها مصاحبه مي كرد كه مثلا در آينده مي خواهند چكاره بشوند و پس از آن هر هفت سال يك بار به سراغ آنها مي رفت و پيدايشان مي كرد كه ببيند در چه حالي هستند.
آحرين بار همه شان بالاي سي سال بودند. بعضي ها به آنچه كه مي خواستند رسيده بودند و بعضي درجا زده بودند. ميان آنها كه آرزوهايشان نيمه كاره مانده بود مردي بود كه در بچگي آرزو داشت كار خيلي مهمي بكند. (الآن دقيقا يادم نيست. فكر كنم مي خواست دانشمند شود)‌. وقتي خبرنگار از او پرسيد كه چرا براي رسيدن به آن تلاش نكرده گفت:‌فكر مي كنم ديگر زندگي من از اين بهتر نخواهد شد. همين است و همين خواهد ماند.

در آن لحظه فكر كردم ممكن است انسان ها به طور فيزيكي مثلا در پيري بميرند اما قبل از مرگ قيزيكي روحشان مي ميرد و اين وقتي است كه اميد به آينده را از دست بدهند. روزي كه فكر كنيم زندگي ما همين است و هميشه همين خواهد ماند و از اين بهتر نخواهد شد ما مرده ايم و جسممان هم شايد سال ها بعد روحمان را دنبال كند.



0 comments:

Post a Comment