بعضي وقت ها مطالبي در وبلاك هاي ديگه مي خونم كه دوست دارم بهشون لينك بدم. يك صفحه ديگه درست كردم كه بعضي مطالب برگزيده از وبلاگ ها رو اونجا ميدارم. به اسم:
از وبلاگ هاي ديگر....
لينكش رو هم همين كنار مي تونين پيدا كنين.
Wednesday, July 31, 2002
Tuesday, July 30, 2002
تاآنجاكه من مي دانم در اين وبلاگ ها در مورد(فاحشه ) خانه هاي عفاف!!بحث شده. :
اگر وبلاگي از قلم افتاده لطفا ياد آوري كنيد..
زن-نوشت
از بالاي ديوار
حسن آقا
باباي ژينا
هميشك
صد ملك دل
آيتك
شيرين
غريب آشنا
كاپوچينو
نت پد ايراني
احسان و عشق
زادمهر
باشما نيستم
دعاگوي شيطان
اژدهاي شكلاتي
هيس
دلتنگستانچند تا از اين لينك ها را ميتونين در آهوي سه گوش ببينين.
شبح هم در غروي و پري بلنده راجع به فحشا نوشته.
قسمت هاي نظرخواهي را هم حتما ببينيد. بعضي ها كه با اين طرح موافق هستند ميگن كه بالاخره اينطوري فحشا از وسط خيابان جمع ميشه و مردم (يعني مردها!)مريض نمي شن و يا اينكه اين در همه جاي دنيا هست و ....
من فكر كنم تو نظرخواهي پرستو نوشته بودم:
فحشا يک مشکل اجتماعيه و نشان دهنده بدبختي يک جامعه است. براي خيلي ها آخرين را حله براي زنده موندن. به نظر من هم مرد و زن نداره و در کل بايد ريشه کن بشه. اما نه با تشکيل خانه هاي عفاف. بلکه با تامين اجتماعي براي همه از جمله زنان بي سرپناه...با ايجاد کار براي بيکاران و تقسيم عادلانه ثروت کشور به صورت امکانات بهداشتي.. اجتماعي و ... که اونم نه اين عاليجنابان دلشون مي خواد که بکنن (تقسيم ثروت؟؟؟)نه اصلا عرضه اش رو دارن
اين طرح به قول فروغ پاگ كردن صورت مسئله است.يعني به جاي اينكه ريشه مشكل را كه همون نابساماني هاي
اجتماعيه ار بين ببرند ميان مشكل رو بزك دوزك مي كنند .
با همين روش ميشه بقيه مشكلات اجتماعي رو هم حل كرد
مشكل كودكان خياباني:همه كودكان را جمع كنيم و به اردو گاه هاي مخصوص بفرستيم تا آنجا گدايي كنند. بر درآمدشان هم ماليات ببنديم .
مشكل فقر: تمام فقرا را بكشيم هم جمعيت كمتر مي شود هم اينكه همه ثروتمند خواهند بود.
مشكل اعتياد: همه معتادها را جمع كرده به جزيره اي دور دست تبعيد كنيم و ازشان بيگاري بكشيم . (قبلا اجرا شده)
مشكل زندانيان سياسي: زنداني هاي سياسي را از دم بكشيم ديگر زنداني سياسي نخواهيم داشت(قبلا اجرا شده )
مشكل بيكاري:همه بيكارها را بگيريم و از دره اي پرت كنيم پايين (راه حل براي مشكل كثرت جمعيت)
اگر وبلاگي از قلم افتاده لطفا ياد آوري كنيد..
زن-نوشت
از بالاي ديوار
حسن آقا
باباي ژينا
هميشك
صد ملك دل
آيتك
شيرين
غريب آشنا
كاپوچينو
نت پد ايراني
احسان و عشق
زادمهر
باشما نيستم
دعاگوي شيطان
اژدهاي شكلاتي
هيس
دلتنگستانچند تا از اين لينك ها را ميتونين در آهوي سه گوش ببينين.
شبح هم در غروي و پري بلنده راجع به فحشا نوشته.
قسمت هاي نظرخواهي را هم حتما ببينيد. بعضي ها كه با اين طرح موافق هستند ميگن كه بالاخره اينطوري فحشا از وسط خيابان جمع ميشه و مردم (يعني مردها!)مريض نمي شن و يا اينكه اين در همه جاي دنيا هست و ....
من فكر كنم تو نظرخواهي پرستو نوشته بودم:
فحشا يک مشکل اجتماعيه و نشان دهنده بدبختي يک جامعه است. براي خيلي ها آخرين را حله براي زنده موندن. به نظر من هم مرد و زن نداره و در کل بايد ريشه کن بشه. اما نه با تشکيل خانه هاي عفاف. بلکه با تامين اجتماعي براي همه از جمله زنان بي سرپناه...با ايجاد کار براي بيکاران و تقسيم عادلانه ثروت کشور به صورت امکانات بهداشتي.. اجتماعي و ... که اونم نه اين عاليجنابان دلشون مي خواد که بکنن (تقسيم ثروت؟؟؟)نه اصلا عرضه اش رو دارن
اين طرح به قول فروغ پاگ كردن صورت مسئله است.يعني به جاي اينكه ريشه مشكل را كه همون نابساماني هاي
اجتماعيه ار بين ببرند ميان مشكل رو بزك دوزك مي كنند .
با همين روش ميشه بقيه مشكلات اجتماعي رو هم حل كرد
مشكل كودكان خياباني:همه كودكان را جمع كنيم و به اردو گاه هاي مخصوص بفرستيم تا آنجا گدايي كنند. بر درآمدشان هم ماليات ببنديم .
مشكل فقر: تمام فقرا را بكشيم هم جمعيت كمتر مي شود هم اينكه همه ثروتمند خواهند بود.
مشكل اعتياد: همه معتادها را جمع كرده به جزيره اي دور دست تبعيد كنيم و ازشان بيگاري بكشيم . (قبلا اجرا شده)
مشكل زندانيان سياسي: زنداني هاي سياسي را از دم بكشيم ديگر زنداني سياسي نخواهيم داشت(قبلا اجرا شده )
مشكل بيكاري:همه بيكارها را بگيريم و از دره اي پرت كنيم پايين (راه حل براي مشكل كثرت جمعيت)
Sunday, July 28, 2002
خانه هاي عفاف...
حراجه ...امروز***** ساعتي*****.تومن.....
حتما اين قضيه خانه هاي عفاف را شنيده ايد.
حيلي خنده دار است كه معني ها در اين جامعه چگونه بر عكس شده. فاحشه خانه مي شود خانه عفاف..زندان مي شود دانشگاه...دزد مي شود عالم و الي آخر...
...
اولين بار اين لينك را از طرف آذر در وبلاگ زن -نوشت ديدم. شما هم بخوانيد و خودتان ببينيد چه خبر است.
چند تا نكته جالب:
هيأت امنا عبارتند از: دو نفر روحاني مورد اعتماد مردم حتي الامكان امام جمعه، مسؤول دستگاه قضا، يا بالاترين رده وزارت كشور در منطقه، فرمانده نيروي انتظامي مسؤول حوزه نماينده ولي فقيه در سپاه، دو نفر از افراد مورد اعتماد و وجيه المله.
پس از عادي شدن و رفع قبح اجتماعي، مؤسسه ميتواند نسبت به كليه كساني كه متقاضي هستند، همكاري و مساعدت نمايد.»
(اين را كساني مي گويند كه دختران را به خاطر يك تار مو ميزنند و زنداني مي كنند و مجبورشان مي كنند امضا كنند كه ديگر مرتكب فحشا نخواهند شد!)
ـ واحد صدور گواهي ازدواج موقت: رعايت و اجراي ضوابط شرعي ازدواج موقت، صدور گواهي براساس مشخصات شناسنامهاي و با ذكر مدت و اجرت.
ـ واحد ارجاع به هتل: معرفي هتلها و ارائه نشاني آنها به زوجين
ـ نحوه برخورد نيروي انتظامي: با ارائه گواهي فوق به هتلها، همراه شناسنامه طرفين، اداره اماكن نيروي انتظامي هيچگونه ممانعتي از اسكان افراد ياد شده در هتل بهعمل نخواهد آورد
كليه اموال منقول و غير منقول مؤسسه، پس از وصول مطالبات و پرداخت بدهيها در اختيار ولي فقيه و يا اشهر مراجع تقليد قرار ميگيرد تا در مصارف مشابه، مصرف گردد
به به!!!
همه چيز ديده بوديم غير از فاحشه خانه دولتي آن هم در ام القراي اسلام!!!
علاوه بر اينكه مشكل زن بد بخت را حل نمي كنند بيشتر در دام فحشا غرقش مي كنند و تازه در اجرت هم سهيم مي شوند...واقعا كه!
فروغ مي نويسد:
...فقط برای اين مملکت ، اين زنان و مردان بيچاره که خودم يکی از آنها هستم متاسفم...به جای رفع بيکاری ، رفع فقر ، رفع فحشا ورفع هزاران معضل اين جامعه ، قانون گذاران ما هر چه مسئله است خط می زنند و به جايش شهر نو باز می کنند ...
حراجه ...امروز***** ساعتي*****.تومن.....
حتما اين قضيه خانه هاي عفاف را شنيده ايد.
حيلي خنده دار است كه معني ها در اين جامعه چگونه بر عكس شده. فاحشه خانه مي شود خانه عفاف..زندان مي شود دانشگاه...دزد مي شود عالم و الي آخر...
...
اولين بار اين لينك را از طرف آذر در وبلاگ زن -نوشت ديدم. شما هم بخوانيد و خودتان ببينيد چه خبر است.
چند تا نكته جالب:
هيأت امنا عبارتند از: دو نفر روحاني مورد اعتماد مردم حتي الامكان امام جمعه، مسؤول دستگاه قضا، يا بالاترين رده وزارت كشور در منطقه، فرمانده نيروي انتظامي مسؤول حوزه نماينده ولي فقيه در سپاه، دو نفر از افراد مورد اعتماد و وجيه المله.
پس از عادي شدن و رفع قبح اجتماعي، مؤسسه ميتواند نسبت به كليه كساني كه متقاضي هستند، همكاري و مساعدت نمايد.»
(اين را كساني مي گويند كه دختران را به خاطر يك تار مو ميزنند و زنداني مي كنند و مجبورشان مي كنند امضا كنند كه ديگر مرتكب فحشا نخواهند شد!)
ـ واحد صدور گواهي ازدواج موقت: رعايت و اجراي ضوابط شرعي ازدواج موقت، صدور گواهي براساس مشخصات شناسنامهاي و با ذكر مدت و اجرت.
ـ واحد ارجاع به هتل: معرفي هتلها و ارائه نشاني آنها به زوجين
ـ نحوه برخورد نيروي انتظامي: با ارائه گواهي فوق به هتلها، همراه شناسنامه طرفين، اداره اماكن نيروي انتظامي هيچگونه ممانعتي از اسكان افراد ياد شده در هتل بهعمل نخواهد آورد
كليه اموال منقول و غير منقول مؤسسه، پس از وصول مطالبات و پرداخت بدهيها در اختيار ولي فقيه و يا اشهر مراجع تقليد قرار ميگيرد تا در مصارف مشابه، مصرف گردد
به به!!!
همه چيز ديده بوديم غير از فاحشه خانه دولتي آن هم در ام القراي اسلام!!!
علاوه بر اينكه مشكل زن بد بخت را حل نمي كنند بيشتر در دام فحشا غرقش مي كنند و تازه در اجرت هم سهيم مي شوند...واقعا كه!
فروغ مي نويسد:
...فقط برای اين مملکت ، اين زنان و مردان بيچاره که خودم يکی از آنها هستم متاسفم...به جای رفع بيکاری ، رفع فقر ، رفع فحشا ورفع هزاران معضل اين جامعه ، قانون گذاران ما هر چه مسئله است خط می زنند و به جايش شهر نو باز می کنند ...
Friday, July 26, 2002
باز هم ازدواج:
دوست عزيزي نظر مرا در مورد ازدواج هاي فاميلي پرسيده بود. در ايران به دليل محدود بودن روابط زن و مرد ازدواج هاي فاميلي بيشتر هم(از قبل) مرسوم شده. چون لااقل دختر و پسر همديگر را از بيشتر ديده اند و با افكار و عقايد و طرز فكر هم بيشتر آشنايي دارند. از طرفي اختلاف طبقاتي شديد هم باعث مي شود كه آدم ها با فاميل خودشان راحت تر باشند و
مجبور نباشند به تظاهر (از نوعي كه نيمه ديوانه در وبلاگش نوشته)دست بزنند.
دليل ديگر هم باز شايد آداب و رسوم غلط باشد كه دختر عمو و پسر عمو را نديده و نشناخته از بچگي براي هم عقد مي كنند. شايد هردو شان هم قلبشان پيش كس ديگري باشد...
در بيشتر كشورها ازدواج با فاميل درجه يك مثل فرزندان خاله ..عمه..عمو و دايي مانند ازدواج با خواهر و برادر محسوب مي شود واصلا كسي بهش فكر نمي كند. خيلي جاها هم غير قانوني است..
اين كه ازدواج فاميلي به خوشبختي مي انجامد يا نه هم بحث جداگانه اي است. مثل هر رابطه ديگري صدها پارامتر دارد. اينكه خود دختر و پسر همديگر را دوست داشته باشند يا نه...اخلاق خانواده ها.... و.... دست آخر .مسائل ژنتيكي (كه براي سلامت قرزندان حتما بايد قبل از ازدواج آزمايش شوند)
دوست عزيزي نظر مرا در مورد ازدواج هاي فاميلي پرسيده بود. در ايران به دليل محدود بودن روابط زن و مرد ازدواج هاي فاميلي بيشتر هم(از قبل) مرسوم شده. چون لااقل دختر و پسر همديگر را از بيشتر ديده اند و با افكار و عقايد و طرز فكر هم بيشتر آشنايي دارند. از طرفي اختلاف طبقاتي شديد هم باعث مي شود كه آدم ها با فاميل خودشان راحت تر باشند و
مجبور نباشند به تظاهر (از نوعي كه نيمه ديوانه در وبلاگش نوشته)دست بزنند.
دليل ديگر هم باز شايد آداب و رسوم غلط باشد كه دختر عمو و پسر عمو را نديده و نشناخته از بچگي براي هم عقد مي كنند. شايد هردو شان هم قلبشان پيش كس ديگري باشد...
در بيشتر كشورها ازدواج با فاميل درجه يك مثل فرزندان خاله ..عمه..عمو و دايي مانند ازدواج با خواهر و برادر محسوب مي شود واصلا كسي بهش فكر نمي كند. خيلي جاها هم غير قانوني است..
اين كه ازدواج فاميلي به خوشبختي مي انجامد يا نه هم بحث جداگانه اي است. مثل هر رابطه ديگري صدها پارامتر دارد. اينكه خود دختر و پسر همديگر را دوست داشته باشند يا نه...اخلاق خانواده ها.... و.... دست آخر .مسائل ژنتيكي (كه براي سلامت قرزندان حتما بايد قبل از ازدواج آزمايش شوند)
زمان:قرن بيست و يكم
مكان: ايران آريايي اسلامي×
دختري به نام اعظم در بهبهان به صورت مردي كه وارد خانه اش شده بوده و به زور چاقو قصد تجاوز به او را داشته جوهر نمك مي پاشد و باعث كوري او مي شود. قاضي تشخيص مي دهد كه اين دفاع مشروع نبوده. حدس بزنيد حكم دخترك بي نوا را : پرداخت پول...يك سال زندان و:
از بين بردن بينايي چشم در ملا عام!!!
.مردي به نام محمود درتهران به اعدام از طريق پرتاب ازكوه محكوم شده. اين را در روزنامه نوروز 27 تير هم مي توانيد بخوانيد.
راستي اين گفتگوي تمدن ها يعني چي؟شما فكر مي كنيد ما تمدني هم داريم كه كسي بخواهد در موردش با ما گفتگو هم بكند؟
مكان: ايران آريايي اسلامي×
دختري به نام اعظم در بهبهان به صورت مردي كه وارد خانه اش شده بوده و به زور چاقو قصد تجاوز به او را داشته جوهر نمك مي پاشد و باعث كوري او مي شود. قاضي تشخيص مي دهد كه اين دفاع مشروع نبوده. حدس بزنيد حكم دخترك بي نوا را : پرداخت پول...يك سال زندان و:
از بين بردن بينايي چشم در ملا عام!!!
.مردي به نام محمود درتهران به اعدام از طريق پرتاب ازكوه محكوم شده. اين را در روزنامه نوروز 27 تير هم مي توانيد بخوانيد.
راستي اين گفتگوي تمدن ها يعني چي؟شما فكر مي كنيد ما تمدني هم داريم كه كسي بخواهد در موردش با ما گفتگو هم بكند؟
خطابه ي تدفين:
غافلان همسازند
تنها توفان
كودكان ناهمگون مي زايد
همسان
سايه سانانند
محتاط
در مرزهاي آفتاب
در هيئت زندگان
مردگانند
وينان
دل به دريا افكنانند
به پاي دارنده آتش ها
زندگاني
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده ازآن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بودند
كه تباهي
از درگاهي بلند خاطره شان
شرمسار و سرافكنده مي گذرد
كاشفان چشمه
كاشفان فروتن شوكران
جويندگان شادي
در مجراي آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبكلاه درد
با جاپايي ژرف تر از شادي
در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن مي كنند
و مي ميرند
احمـــــد شامـــــــــلو
غافلان همسازند
تنها توفان
كودكان ناهمگون مي زايد
همسان
سايه سانانند
محتاط
در مرزهاي آفتاب
در هيئت زندگان
مردگانند
وينان
دل به دريا افكنانند
به پاي دارنده آتش ها
زندگاني
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده ازآن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بودند
كه تباهي
از درگاهي بلند خاطره شان
شرمسار و سرافكنده مي گذرد
كاشفان چشمه
كاشفان فروتن شوكران
جويندگان شادي
در مجراي آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبكلاه درد
با جاپايي ژرف تر از شادي
در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن مي كنند
و مي ميرند
احمـــــد شامـــــــــلو
Thursday, July 25, 2002
شعري كه زندگي است....
....موضوع شعر
امروز
موضوع ديگري ست....
امروز
شعر حربه خلق است
زيرا كه شاعران
حود شاخه اي از جنگل خلقند
نه يا سمن و سنبل گلخانه فلان.
بيگانه نيست
شاعر امروز
با درد مشترك خلق:
او با لبان مردم
لبخند مي زند
دردو اميد مردم را
با استخوان خويش
پيوند مي زند.
.....
.او با شعرش به جنگ سياهي ها رفت. به جاي افسوس خوردن و يا از گل و بلبل نوشتن...دردهاي مشترك را فرياد كرد.
در شعرهاي شاملو هميشه اميد به آزادي و زندگي بهتر موج مي زند..ايمان به مردان جسور و دختران دشت...احترام به وارطان و آنان كه عشقشان زندگي است.........
و اين خصيصه اي است كه لااقل براي من شاملو را از بقيه شاعران جدا مي كند. .
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
(از شعر بارون)
يا
ما ظلمو نفله كرديم
آزادي رو قبله كرديم
از وقتي خلق پا شد
زندگي مال ما شد
از شادي سير نمي شيم
ديگه اسير نمي شيم...
(از شعر پريا)
و يا
شب ندارد سر خواب
شاخ مايوس يكي پيچك خشك پنجه بر شيشه در مي سايد
من ندارم سر ياس
زير بيحوصلگي هاي شب از دورادور
ضرب آهسته پاهاي كسي مي آيد...
(از شعر گل كو)
طرف ما شب نيست
چخماق ها كنار فتيله ها بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صيقل مي خورد
من تو را دوست مي دارم و شب از ظلمت خود وحشت مي كند...
(از شعر ترا دوست مي دارم)
×××××جايش چه خالي است...يادش گرامي باد..
....موضوع شعر
امروز
موضوع ديگري ست....
امروز
شعر حربه خلق است
زيرا كه شاعران
حود شاخه اي از جنگل خلقند
نه يا سمن و سنبل گلخانه فلان.
بيگانه نيست
شاعر امروز
با درد مشترك خلق:
او با لبان مردم
لبخند مي زند
دردو اميد مردم را
با استخوان خويش
پيوند مي زند.
.....
.او با شعرش به جنگ سياهي ها رفت. به جاي افسوس خوردن و يا از گل و بلبل نوشتن...دردهاي مشترك را فرياد كرد.
در شعرهاي شاملو هميشه اميد به آزادي و زندگي بهتر موج مي زند..ايمان به مردان جسور و دختران دشت...احترام به وارطان و آنان كه عشقشان زندگي است.........
و اين خصيصه اي است كه لااقل براي من شاملو را از بقيه شاعران جدا مي كند. .
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
(از شعر بارون)
يا
ما ظلمو نفله كرديم
آزادي رو قبله كرديم
از وقتي خلق پا شد
زندگي مال ما شد
از شادي سير نمي شيم
ديگه اسير نمي شيم...
(از شعر پريا)
و يا
شب ندارد سر خواب
شاخ مايوس يكي پيچك خشك پنجه بر شيشه در مي سايد
من ندارم سر ياس
زير بيحوصلگي هاي شب از دورادور
ضرب آهسته پاهاي كسي مي آيد...
(از شعر گل كو)
طرف ما شب نيست
چخماق ها كنار فتيله ها بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صيقل مي خورد
من تو را دوست مي دارم و شب از ظلمت خود وحشت مي كند...
(از شعر ترا دوست مي دارم)
×××××جايش چه خالي است...يادش گرامي باد..
Monday, July 22, 2002
چه زيبا مي نويسد:زوياي عزيز
راستي چرا در مدارس كلاس هنر عشق ورزيدن نيست. چرا به آدمها به جاي يك مشت مفاهيم بيهوده، دوست داشتن را نمي آموزند يا مثلا احترام گذاشتن به ديگران يا مهمتر از همه چيز پذيرش تفاوتهاي بين آدمها.
چرا بايد مجبور باشيم كه مثل ديگران باشيم و اگر مايل به پيروي كور كورانه از سنت هاي دست و پا گير نباشيم جور ديگري به ما بنگرند.
زويا جان... تخم نفرت در قلبمان نپرورانند و بينمان تفرقه نيندازند...هنر عشق ورزي پيشكششان......
راستي چرا در مدارس كلاس هنر عشق ورزيدن نيست. چرا به آدمها به جاي يك مشت مفاهيم بيهوده، دوست داشتن را نمي آموزند يا مثلا احترام گذاشتن به ديگران يا مهمتر از همه چيز پذيرش تفاوتهاي بين آدمها.
چرا بايد مجبور باشيم كه مثل ديگران باشيم و اگر مايل به پيروي كور كورانه از سنت هاي دست و پا گير نباشيم جور ديگري به ما بنگرند.
زويا جان... تخم نفرت در قلبمان نپرورانند و بينمان تفرقه نيندازند...هنر عشق ورزي پيشكششان......
از وبلاگ زن -نوشت به اين گزارش رسيدم. شما هم بخونين . ببينين چقدر پيشرفت كرديم. تازه گزارشگر خيلي محتاطانه نوشته. اما فكر مي كنيد چرا جامعه به اين حد بحراني از فقر و فساد رسيده؟
Sunday, July 21, 2002
يك چيزي كه خيلي وقته مي خوام بنويسم اينه كه ما مي خواهيم با همه مسائل ؛عادي؛برخورد كنيم در صورتي كه در يك كشور عير عادي داريم زندگي مي كنيم. خيلي چيزها در اينجا بي معنيه. آزادي...حقوق بشر...عدالت...اقتصاد....و حتي خود زندگي..هر روز زندگي ما مي تونه شامل سورپريزهاي خوب يا بد باشه. برنامه ريزي كردن براي زندگي يا هر چيز ديگر اصلا معني نداره. براي همين ازدواج يا دوستي دختر و پسر و را هم بايد از اين زاويه نگاه كرد.
اين عادي نيست كه در قرن بيست و يكم با والده راه بيفتيم و دنبال دختر بگرديم
. يا مثلا زن و مرد تا قبل از ازدواج همديگر را نديده باشند
اين عادي نيست كه دختر و پسر از بچگي از هم جدا باشند و در جواني وقتي همديگر را مي بينند بلد نباشتد با ؛ جنس مخالف؛ بدون لبو شدن دو كلمه حرف بزنند
شما فكر مي كنيد چنين ازدواج هايي تا چه حد موفق است؟يعني زن و مرد در آن چقدر خوشبختند؟
حالا مي پرسيد پس چكار كنيم؟ اگر مهماني برويم كه جرم است. در دانشگاه حرف بزنيم كه خطاست...بيرون برويم كه شلاق دارد. صيغه شويم كه بد بخت مي شويم؟ بيرون رفتن و دست هم را گرفتن از زندان تا شلاق تا عقد اجباري برايمان دردسر دارد. . از آن گذشته به عنوان يك زن قوانين به شدت بر عليه ماست. اگر از ازدواجمان راضي نباشيم كارمان با خداست. تازه جامعه هم در هر چيزي زن را مجرم مي بيند. اگر جدا شويم جواب فك و فاميل و نگاه هاي مردم را چه بدهيم؟ با رفتار تبعيض آميز جامعه چه كنيم؟ از طرف ديگر نمي خواهيم تنها باشيم.
همين است كه مي گويم شرايط ما غير عادي است. دختر و پسر كجا همديگر را ببينند و بشناسند تا بتوانند به خلقيات و رفتارهاي هم آشنا شوند؟چرا چنين خطري را قبول كنند.؟ خيلي كم از دواج هايي پيدا مي شود (مثل مرجان در وبلاگ زن -نوشت) كه به خوشبختي كامل دو طرف بينجامد. .
اين عادي نيست كه در قرن بيست و يكم با والده راه بيفتيم و دنبال دختر بگرديم
. يا مثلا زن و مرد تا قبل از ازدواج همديگر را نديده باشند
اين عادي نيست كه دختر و پسر از بچگي از هم جدا باشند و در جواني وقتي همديگر را مي بينند بلد نباشتد با ؛ جنس مخالف؛ بدون لبو شدن دو كلمه حرف بزنند
شما فكر مي كنيد چنين ازدواج هايي تا چه حد موفق است؟يعني زن و مرد در آن چقدر خوشبختند؟
حالا مي پرسيد پس چكار كنيم؟ اگر مهماني برويم كه جرم است. در دانشگاه حرف بزنيم كه خطاست...بيرون برويم كه شلاق دارد. صيغه شويم كه بد بخت مي شويم؟ بيرون رفتن و دست هم را گرفتن از زندان تا شلاق تا عقد اجباري برايمان دردسر دارد. . از آن گذشته به عنوان يك زن قوانين به شدت بر عليه ماست. اگر از ازدواجمان راضي نباشيم كارمان با خداست. تازه جامعه هم در هر چيزي زن را مجرم مي بيند. اگر جدا شويم جواب فك و فاميل و نگاه هاي مردم را چه بدهيم؟ با رفتار تبعيض آميز جامعه چه كنيم؟ از طرف ديگر نمي خواهيم تنها باشيم.
همين است كه مي گويم شرايط ما غير عادي است. دختر و پسر كجا همديگر را ببينند و بشناسند تا بتوانند به خلقيات و رفتارهاي هم آشنا شوند؟چرا چنين خطري را قبول كنند.؟ خيلي كم از دواج هايي پيدا مي شود (مثل مرجان در وبلاگ زن -نوشت) كه به خوشبختي كامل دو طرف بينجامد. .
Friday, July 19, 2002
عكس روز:
شما در قيافه اين پليس ضد شورش چه مي بينيد؟سنش شايد يه زور 20 ياشد. من ستم كشيدگي و استيصال مي بينم. نمي دانم چرا دلم به حالش مي سوزدونمي خواهم جاي او باشم كه
شايد فكر مي كنم از يك شهر يا ده دوردست به اجبار به سربازي آورده شده و به اجبار بيگاري مي كند و به اجبار برادر خودش را مي زند و چه بسا كه قاتل مي شود. قيافه اش را با سياهپوشي كه دارد در پايين داد مي زند مقايسه كنيد. من درچهره اش هيچ اثري از نفرت نمي بينم..
اينهمه نيرو ولباس شخصي ها را كه داريد(عاليجناب سياه پوش در بالا!) دست از سر اين بيچاره ها برداريد و بگذاريد انسانيتشان را حفظ كنند
نمي دانم چرا ياد بهمن 57 مي افتم و سربازاني كه با نگاهشان از مردم طلب بخشش مي كردند.
عكس ها از اين سايت گرفته شده.
شما در قيافه اين پليس ضد شورش چه مي بينيد؟سنش شايد يه زور 20 ياشد. من ستم كشيدگي و استيصال مي بينم. نمي دانم چرا دلم به حالش مي سوزدونمي خواهم جاي او باشم كه
شايد فكر مي كنم از يك شهر يا ده دوردست به اجبار به سربازي آورده شده و به اجبار بيگاري مي كند و به اجبار برادر خودش را مي زند و چه بسا كه قاتل مي شود. قيافه اش را با سياهپوشي كه دارد در پايين داد مي زند مقايسه كنيد. من درچهره اش هيچ اثري از نفرت نمي بينم..
اينهمه نيرو ولباس شخصي ها را كه داريد(عاليجناب سياه پوش در بالا!) دست از سر اين بيچاره ها برداريد و بگذاريد انسانيتشان را حفظ كنند
نمي دانم چرا ياد بهمن 57 مي افتم و سربازاني كه با نگاهشان از مردم طلب بخشش مي كردند.
عكس ها از اين سايت گرفته شده.
سيستم نظرخواهي را عوض كردم. اين يكي را از وبلاگ گيله مرد عزيز برداشتم.
به نظر سريع تر از سيستم هاي ديگر است. ولي فونتش را بايد عوض كرد و دكمه هاي فارسي گذاشت. اميدوارم به مرور درست بشود. اگر شما هم نظر يا پيشنهادي در اين مورد داريد بنويسيد.
به نظر سريع تر از سيستم هاي ديگر است. ولي فونتش را بايد عوض كرد و دكمه هاي فارسي گذاشت. اميدوارم به مرور درست بشود. اگر شما هم نظر يا پيشنهادي در اين مورد داريد بنويسيد.
تنهاي شب هم در همين مورد نوشته و باعث شده نظرات بيشتري در اين مورد در وبلاگ پرستو ارائه بشه:
نظرات ديگري هم درمورد نامه مرجان به پرستو داده شده كه خواندني است.
بايد از پرستو تشكر كرد كه اين موضوع را اينقدر مصرانه دنبال مي كند.
********
. در كل نظرات شامل اين ها هستند:
1- ازدواج لازمه
2- اصلا به زن ظلم نميشه.
3- زن ها در داخل خانه قدرت دارند
4- زن ها از كتك خوردن بدشون نمياد
5-بايد زن ها اول خودشونو باور كنن
6- سطح فكر زن ها پايينه
7- مردسالاري در خانه لازمه
8-براي موفق بودن ازدواج جامعه سنتي لازمه
9- هيچ زني دوست نداره كتك بخوره
10-قوانين اجتماعي و سنت ها بر ضد زن هاست
11-خيلي زن ها به دليل بچه يا از ترس اين زندگي را تحمل مي كنند
12-بعضي ازدواج ها ممكنه كه خوشبختي را به همراه بياره
13- ازدواج شرط لازم خوشبخت بودن نيست
14- يك ازدواج خوب باعث شادي بيشتر ميشه
مسئله خيلي پيچيده است و فكر مي كنم يكي از سوالات اصلي جوان هاست و فكر مي كنم به همه اين نكته ها بايد پرداخت. اگر بخواهيم از ريشه شروع كنيم بايد اول فكر كنيم كه مردسالاري يا زن سالاري لازم است يا نه؟يا اينكه همه بايد در مقابل اجتماع و قانون اول ؛انسان؛ باشند و بعد مرد و زن؟
آيا تبعيض در خانواده يا در جامعه لازمه يا نه؟من ميگم نه. آيا قبول داريد كه زن و مرد در مقابل قانون بايد يكسان باشند؟ حق ازدواج ...طلاق...نگهداري 1-فرزند...ارث...مجازات...بايد براي زن و مرد يكي باشه يا نه؟
نظرات ديگري هم درمورد نامه مرجان به پرستو داده شده كه خواندني است.
بايد از پرستو تشكر كرد كه اين موضوع را اينقدر مصرانه دنبال مي كند.
********
. در كل نظرات شامل اين ها هستند:
1- ازدواج لازمه
2- اصلا به زن ظلم نميشه.
3- زن ها در داخل خانه قدرت دارند
4- زن ها از كتك خوردن بدشون نمياد
5-بايد زن ها اول خودشونو باور كنن
6- سطح فكر زن ها پايينه
7- مردسالاري در خانه لازمه
8-براي موفق بودن ازدواج جامعه سنتي لازمه
9- هيچ زني دوست نداره كتك بخوره
10-قوانين اجتماعي و سنت ها بر ضد زن هاست
11-خيلي زن ها به دليل بچه يا از ترس اين زندگي را تحمل مي كنند
12-بعضي ازدواج ها ممكنه كه خوشبختي را به همراه بياره
13- ازدواج شرط لازم خوشبخت بودن نيست
14- يك ازدواج خوب باعث شادي بيشتر ميشه
مسئله خيلي پيچيده است و فكر مي كنم يكي از سوالات اصلي جوان هاست و فكر مي كنم به همه اين نكته ها بايد پرداخت. اگر بخواهيم از ريشه شروع كنيم بايد اول فكر كنيم كه مردسالاري يا زن سالاري لازم است يا نه؟يا اينكه همه بايد در مقابل اجتماع و قانون اول ؛انسان؛ باشند و بعد مرد و زن؟
آيا تبعيض در خانواده يا در جامعه لازمه يا نه؟من ميگم نه. آيا قبول داريد كه زن و مرد در مقابل قانون بايد يكسان باشند؟ حق ازدواج ...طلاق...نگهداري 1-فرزند...ارث...مجازات...بايد براي زن و مرد يكي باشه يا نه؟
ازدواج خوشبختي يا بدبختي (قسمت چهارم)
قسمت هاي اول تا سوم را در اينجا بخوانيد.
بعد از نوشتن قسمت هاي قبلي پرستوي عزيز لطف كرد و در صفحه اش در اين مورد نظر خواهي كرد.
بعضي از اين نظرها را اينجا دوباره مي نويسم:
احسان كيانفر:
...تمام تلاش ما تا حدود زيادي براي ازدواج خوب است...بدون ازدواج خوشبختي معنا ندارد
و دوباره:
ازدواج خوب .... راستش من تا ازدواج نکنم نمي تونم برونم خوب و بدش يعني چه...ولي آن ازدواجي را خوب مي دانم فعلا که دو طرف تا آخرين لحظه هم همديگر را تحمل نکنند بلکه مصرانه خواهان حضور ديگري باشند....
--------
شاهين جهرمي
چيزايي که همه مي دونيم رو نميگم، که مثلا مگه کسي مرض داره واسه بدبختي ازدواج کنه؟! و و و و.
ازدواج، با مستلزمات زندگي مدرن زياد سازگاري نداره. شرايط ايده آل براي ازدواج موفق، يک جامعه سنتي و با ارزشهاي محکم خانوادگيه. متاسفم اين رو ميگم، ولي يا بايد نديد و نشنيد ( جامعه سنتي )و يا تا ابد منتظر « آدم مناسب » نشست. بدبختي اينه که هر چي هم تنها تر ميشيم سخت گير تر ميشيم! و ترسوتر، از شکستن خطهايي که خودمون با دست خودمون کشيديم! ازدواج، براي خيلي از ما يک سده، که پايينش وايساديم و داريم فکر مي کنيم سد رو بشکنيم و با سيل بريم يا نه. خوشبختي وقتي مياد، که عاشق سيل باشي، نه اينکه بگي سگخور، بذار بياد!
دوباره:
من در کمال انزجار ( جدي متاسفم که اينو ميگم ) دارم به اين نتيجه مي رسم، که وسوسه ويرانگره...و هر چقدر کمتر باشه خانواده محکمتره. اينجا آزادي باعث شده که کسي خيلي سکس رو جدي نگيره...هميشه هست...اصلا مهم نيست... و همينکه جدي نيست، باعث ميشه مثلا يک زن متاهل همچين خيلي هم دور از تصور نباشه که با کس ديگه اي بخوابه...( تعميم ممنوع! )...اينجا هيچ کس خودش رو مقيد نمي دونه...شايد هم اين درسته...فقط من دوستش ندارم...نمي دونم هنوز. ممنونم از سوالت گل کو، به جا بود.
-------------------
پرستو
من خيلي از ازدواج ميترسم. خيلي زياد...
دوباره:
کاش ازدواجکردهها (مثل كامبيز) اينجا بيشتر مينوشتن! آخه امثال من که تجربهاي ندارن...
----------------
گوي بيان:
راستي تا وقتي که همسرت رو خوشبخت نکردي ميتوني خوشبختي رو حس کني؟
من که فکر نميکنم. يعني بنا به تجربه خودم با اونکه از همه امکانات برخوردار بودم( قبل از ازدواج) ولي تا وقتي که برق شادي و محبت رو تو چشاي همسرم نديدم خوشبختي را حس نکرده بودم.
---------------
نرگس
:به نظر من اونايي كه ازدواج نكردن خيلي رويايي فكر مي كنند كمي واقع بين تر باشيد ازدواج هم نوعي زندگي است با تلخيها و شيرينيهاي خاص خودش و خيلي هم سخت !!!!!!!
------------
زهرا
اوه!چه سوال سختي.يه کم سخته آدم راجع بهش فکرکنه...اصلا هم رويايي نيست ولي خوب يه جورايي سخته آدم تصميم بگيره...
--------------
بلاگردون
ببينم هنوز ميشه نظر داد ؟ آخه يه مطلب جديدتر نوشتي که مردوما ديگه ميرن سراغ اون .... حالا من نظرمو ميدم.........
ميگم خب آره ...ازدواج يکم سخت به نظر مي آد..هم قبلش هم در حينش هم بعدش....اما نميدونم چجورييه که قصه زندگييه اونايي که ازدواج کردن هميشه قشنگتر از آب در مياد...بعدش اينکه معمولا اينجور موقع ها مي گن «خب لابد به سختيش ميارزه»
--------------
ماني:
از يه پشه پرسيدم:حال ميکني هر روز غذات آمادست؟آدم اگه با يه نيش زدن سير بشه خوشبخته يا بد بخته؟
يه نيشي زد و وقتي داشت دور دهنشو پاک مي کرد گفت: وقتي جاش خاريد خودت مي فهمي...
منم عاشق شدمو گرفتمش! حالا روزي صد بار خودمو لعنت مي کنم که چرا اين غلطو کردم! پسر جون منم فک ميکردم ازواج فقط شيکمو يه کم پايينترشه واسه همين رفتم با يه پشه ازدواج کردم.ميگي چرا پشيمونم؟
آخه هر شب تا صب زير گوشم وز وز ميکنه و نمي ذاره بخوابم<الان سالهاست نخوابيدم......!>
(به نقل از بابا بزرگ پيف پاف)
---------------
كامبيز:
ميدونم نظرمو ميدوني، براي من خوشبختيه محضه.
-------------
گل كو:
يه سوال براي احسان: اگه ميشه بگو كه ازدواج خوب به نظرت يعني چي.
اينم براي شاهين: چرا فكر مي كني براي موفق بودن ازدواج حتما بايد جامعه سنتي باشه؟ چي توي جامعه سنتي هست كه باعث ميشه آدم ها در ازدواجشون خوشبخت بشن؟
دوباره:
بيشتر جواب هايي كه من مي بينم خيلي كليه. برامون سخته كه بگيم ازدواج چرا خوب يا بد ميشه. شاهين عزيز اين كه تو ميگي اينحا و اونجا نداره. الآن فحشا در ايران از همه جا بيشتره. اگر منظور از ازدواج موفق اونيه كه به طلاق منجر نميشه ممكنه حرفتون درست باشه چون خيلي زن ها به دليل ترس يا دلايل اقتصادي يا به خاطر بچه ياحرف مردم و.... اقدام به طلاق نمي كنند.خيلي ها كتك ...زخم زبان..روابط نامشروع مرد...تحقير ..اعتياد ...و خيلي چيز ها را تحكل مي كنند. اما آيا اين به معني خوشبختي اون زن و بچه هاشه و يا حتي شوهرش؟
دوباره:
اگر قراره آدم ازدواج كنه كه تحقير بشه..شخصيتشو از دست بده ..باهاش مثل آدم رفتار نشه به قول شاهين مگه مرض داره ازدواج كنه؟
شايد ازدواج موفق وقتيه كه هر دو طرف خودشون و طرف مقابل را به عنوان يك انسان ببينند . به پيشرفت اجتماعي هم كمك كنندو اون يكي رو محتاج به مواظبت و صغير نبينند . خيلي وقت ها مردها خودشونو به جاي قيم زن ها مي ذارن و مي خوان در تمام تصميماتشون دخالت كنند. زن ها هم مي خوان نقش مادر براي شوهرشون بازي كنند. در اين بين هر دو طرف يادشون ميره كه خودشون باشند و به خودشون هم اهميت بدن. زن بايد اول درس بخونه و كار داشته باشه و به عنوان يك فرد مستقل ازدواج كنه نه بعنوان يك محتاج سرپرستي. البته قوانين ما كلا ضد زنه و قبل از ازدواج بايد زن ها اين ريسك را كاملا در نظر بگيرن. يعني قانوني در كار نيست كه ازتون حمايت كنه.همه اش بستگي به شخصيت مردي داره كه باهاش ازدواج مي كنين. مسلما آدم پاك و فهميده و با شخصيت زياده اما خدا نكنه كه يه جور ديگه باشه.
دوباره:
کامبيز عزيز..از خوشبختي تو خيلي خوشحالم و صميمانه اميدوارم که هميشه پايدار باشه . اين چيز نادريه. برامون بنويس چکار مي کنين که مي تونين عشق و محبتتون را به هم زنده نگه داريد.يک کم هم مي تونيم جنبه هاي مثبت را ببينيم
قسمت هاي اول تا سوم را در اينجا بخوانيد.
بعد از نوشتن قسمت هاي قبلي پرستوي عزيز لطف كرد و در صفحه اش در اين مورد نظر خواهي كرد.
بعضي از اين نظرها را اينجا دوباره مي نويسم:
احسان كيانفر:
...تمام تلاش ما تا حدود زيادي براي ازدواج خوب است...بدون ازدواج خوشبختي معنا ندارد
و دوباره:
ازدواج خوب .... راستش من تا ازدواج نکنم نمي تونم برونم خوب و بدش يعني چه...ولي آن ازدواجي را خوب مي دانم فعلا که دو طرف تا آخرين لحظه هم همديگر را تحمل نکنند بلکه مصرانه خواهان حضور ديگري باشند....
--------
شاهين جهرمي
چيزايي که همه مي دونيم رو نميگم، که مثلا مگه کسي مرض داره واسه بدبختي ازدواج کنه؟! و و و و.
ازدواج، با مستلزمات زندگي مدرن زياد سازگاري نداره. شرايط ايده آل براي ازدواج موفق، يک جامعه سنتي و با ارزشهاي محکم خانوادگيه. متاسفم اين رو ميگم، ولي يا بايد نديد و نشنيد ( جامعه سنتي )و يا تا ابد منتظر « آدم مناسب » نشست. بدبختي اينه که هر چي هم تنها تر ميشيم سخت گير تر ميشيم! و ترسوتر، از شکستن خطهايي که خودمون با دست خودمون کشيديم! ازدواج، براي خيلي از ما يک سده، که پايينش وايساديم و داريم فکر مي کنيم سد رو بشکنيم و با سيل بريم يا نه. خوشبختي وقتي مياد، که عاشق سيل باشي، نه اينکه بگي سگخور، بذار بياد!
دوباره:
من در کمال انزجار ( جدي متاسفم که اينو ميگم ) دارم به اين نتيجه مي رسم، که وسوسه ويرانگره...و هر چقدر کمتر باشه خانواده محکمتره. اينجا آزادي باعث شده که کسي خيلي سکس رو جدي نگيره...هميشه هست...اصلا مهم نيست... و همينکه جدي نيست، باعث ميشه مثلا يک زن متاهل همچين خيلي هم دور از تصور نباشه که با کس ديگه اي بخوابه...( تعميم ممنوع! )...اينجا هيچ کس خودش رو مقيد نمي دونه...شايد هم اين درسته...فقط من دوستش ندارم...نمي دونم هنوز. ممنونم از سوالت گل کو، به جا بود.
-------------------
پرستو
من خيلي از ازدواج ميترسم. خيلي زياد...
دوباره:
کاش ازدواجکردهها (مثل كامبيز) اينجا بيشتر مينوشتن! آخه امثال من که تجربهاي ندارن...
----------------
گوي بيان:
راستي تا وقتي که همسرت رو خوشبخت نکردي ميتوني خوشبختي رو حس کني؟
من که فکر نميکنم. يعني بنا به تجربه خودم با اونکه از همه امکانات برخوردار بودم( قبل از ازدواج) ولي تا وقتي که برق شادي و محبت رو تو چشاي همسرم نديدم خوشبختي را حس نکرده بودم.
---------------
نرگس
:به نظر من اونايي كه ازدواج نكردن خيلي رويايي فكر مي كنند كمي واقع بين تر باشيد ازدواج هم نوعي زندگي است با تلخيها و شيرينيهاي خاص خودش و خيلي هم سخت !!!!!!!
------------
زهرا
اوه!چه سوال سختي.يه کم سخته آدم راجع بهش فکرکنه...اصلا هم رويايي نيست ولي خوب يه جورايي سخته آدم تصميم بگيره...
--------------
بلاگردون
ببينم هنوز ميشه نظر داد ؟ آخه يه مطلب جديدتر نوشتي که مردوما ديگه ميرن سراغ اون .... حالا من نظرمو ميدم.........
ميگم خب آره ...ازدواج يکم سخت به نظر مي آد..هم قبلش هم در حينش هم بعدش....اما نميدونم چجورييه که قصه زندگييه اونايي که ازدواج کردن هميشه قشنگتر از آب در مياد...بعدش اينکه معمولا اينجور موقع ها مي گن «خب لابد به سختيش ميارزه»
--------------
ماني:
از يه پشه پرسيدم:حال ميکني هر روز غذات آمادست؟آدم اگه با يه نيش زدن سير بشه خوشبخته يا بد بخته؟
يه نيشي زد و وقتي داشت دور دهنشو پاک مي کرد گفت: وقتي جاش خاريد خودت مي فهمي...
منم عاشق شدمو گرفتمش! حالا روزي صد بار خودمو لعنت مي کنم که چرا اين غلطو کردم! پسر جون منم فک ميکردم ازواج فقط شيکمو يه کم پايينترشه واسه همين رفتم با يه پشه ازدواج کردم.ميگي چرا پشيمونم؟
آخه هر شب تا صب زير گوشم وز وز ميکنه و نمي ذاره بخوابم<الان سالهاست نخوابيدم......!>
(به نقل از بابا بزرگ پيف پاف)
---------------
كامبيز:
ميدونم نظرمو ميدوني، براي من خوشبختيه محضه.
-------------
گل كو:
يه سوال براي احسان: اگه ميشه بگو كه ازدواج خوب به نظرت يعني چي.
اينم براي شاهين: چرا فكر مي كني براي موفق بودن ازدواج حتما بايد جامعه سنتي باشه؟ چي توي جامعه سنتي هست كه باعث ميشه آدم ها در ازدواجشون خوشبخت بشن؟
دوباره:
بيشتر جواب هايي كه من مي بينم خيلي كليه. برامون سخته كه بگيم ازدواج چرا خوب يا بد ميشه. شاهين عزيز اين كه تو ميگي اينحا و اونجا نداره. الآن فحشا در ايران از همه جا بيشتره. اگر منظور از ازدواج موفق اونيه كه به طلاق منجر نميشه ممكنه حرفتون درست باشه چون خيلي زن ها به دليل ترس يا دلايل اقتصادي يا به خاطر بچه ياحرف مردم و.... اقدام به طلاق نمي كنند.خيلي ها كتك ...زخم زبان..روابط نامشروع مرد...تحقير ..اعتياد ...و خيلي چيز ها را تحكل مي كنند. اما آيا اين به معني خوشبختي اون زن و بچه هاشه و يا حتي شوهرش؟
دوباره:
اگر قراره آدم ازدواج كنه كه تحقير بشه..شخصيتشو از دست بده ..باهاش مثل آدم رفتار نشه به قول شاهين مگه مرض داره ازدواج كنه؟
شايد ازدواج موفق وقتيه كه هر دو طرف خودشون و طرف مقابل را به عنوان يك انسان ببينند . به پيشرفت اجتماعي هم كمك كنندو اون يكي رو محتاج به مواظبت و صغير نبينند . خيلي وقت ها مردها خودشونو به جاي قيم زن ها مي ذارن و مي خوان در تمام تصميماتشون دخالت كنند. زن ها هم مي خوان نقش مادر براي شوهرشون بازي كنند. در اين بين هر دو طرف يادشون ميره كه خودشون باشند و به خودشون هم اهميت بدن. زن بايد اول درس بخونه و كار داشته باشه و به عنوان يك فرد مستقل ازدواج كنه نه بعنوان يك محتاج سرپرستي. البته قوانين ما كلا ضد زنه و قبل از ازدواج بايد زن ها اين ريسك را كاملا در نظر بگيرن. يعني قانوني در كار نيست كه ازتون حمايت كنه.همه اش بستگي به شخصيت مردي داره كه باهاش ازدواج مي كنين. مسلما آدم پاك و فهميده و با شخصيت زياده اما خدا نكنه كه يه جور ديگه باشه.
دوباره:
کامبيز عزيز..از خوشبختي تو خيلي خوشحالم و صميمانه اميدوارم که هميشه پايدار باشه . اين چيز نادريه. برامون بنويس چکار مي کنين که مي تونين عشق و محبتتون را به هم زنده نگه داريد.يک کم هم مي تونيم جنبه هاي مثبت را ببينيم
Wednesday, July 17, 2002
ايشان(پرزيدنت خاتمي) در سخنان گهر بار ديگري فرموده اند:هفتاد درصد درآمد نفت صرف امور روزمره مي شود. بعد نتيجه گرفته اند كه بايد قانون ماليات را عوض كرد!!!!
(آفتاب يزد -25 تير)
1-به نظر شما اين امور روزمره كدام هستند؟(گشت هاي مختلف...پليس 110...نيروي ضد شورش؟؟؟؟نيروي لباس شخصي؟پر كردن زندان ها از جوانان و دانشجويان؟ دخالت در فلسطين و افغانستان و ...)خوب صرف اين امور روزمره! نكنيد. شما بلد نيستيد مملكت را اداره كنيد چرا باز مردم بايد تاوانش را بدهند؟
2-اصلاح قانون ماليات يعني جه ؟اينكه كارمند و كارگرو معلم باز بيشتر ماليات بدهند يا اينكه آقازاده ها و سرمايه داران وابسته به دولت هم موظف به ماليات دادن باشند؟ پس چرا ازهمين حالا شروع نمي كنيد ؟آيا نبايد اول فساد اداري و دولتي را ريشه كن كرد و بعد افتاد به جان چندرغاز درآمد مردم؟
(آفتاب يزد -25 تير)
1-به نظر شما اين امور روزمره كدام هستند؟(گشت هاي مختلف...پليس 110...نيروي ضد شورش؟؟؟؟نيروي لباس شخصي؟پر كردن زندان ها از جوانان و دانشجويان؟ دخالت در فلسطين و افغانستان و ...)خوب صرف اين امور روزمره! نكنيد. شما بلد نيستيد مملكت را اداره كنيد چرا باز مردم بايد تاوانش را بدهند؟
2-اصلاح قانون ماليات يعني جه ؟اينكه كارمند و كارگرو معلم باز بيشتر ماليات بدهند يا اينكه آقازاده ها و سرمايه داران وابسته به دولت هم موظف به ماليات دادن باشند؟ پس چرا ازهمين حالا شروع نمي كنيد ؟آيا نبايد اول فساد اداري و دولتي را ريشه كن كرد و بعد افتاد به جان چندرغاز درآمد مردم؟
خاتمي در مورد سخنان اخير بوش گفته:بزودي مسائلي را با ملت امريكا در ميان خواهم گذاشت:!
گزارش ها حاكي از آن است كه ملت امريكا كار و زندگي شان را ول كرده اند و چسبيده اند به تلويزيون و راديو و منتظر شنيدن اين ؛مسائل ؛ هستند. گفته شده كه برخي از دست اندركاران هشدار داده اند كه ايشان 5 سال است قول داده اند مسائلي را با ملت ايران در ميان بگذارند و هنوز آن روز تاريخي نرسيده . بنابراين ملت امريكا خود حديث مفصل بخوانند از اين مجمل و برگردند سر كار و زندگيشان...اما كو گوش شنوا....
گزارش ها حاكي از آن است كه ملت امريكا كار و زندگي شان را ول كرده اند و چسبيده اند به تلويزيون و راديو و منتظر شنيدن اين ؛مسائل ؛ هستند. گفته شده كه برخي از دست اندركاران هشدار داده اند كه ايشان 5 سال است قول داده اند مسائلي را با ملت ايران در ميان بگذارند و هنوز آن روز تاريخي نرسيده . بنابراين ملت امريكا خود حديث مفصل بخوانند از اين مجمل و برگردند سر كار و زندگيشان...اما كو گوش شنوا....
Tuesday, July 16, 2002
بالاخره اين نظرخواهي درست شد. با تشكر از اين احسان براي تشويقش و اين احسان براي درست كردن تمپليت فارسي در enetation
توجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!!!
اگر ايي -ميلي از من دريافت كرديد با متن نوشته شده به انگليسي كه از شما مي خواد يك
cookie يا attachment را باز كنيد لطفا اون را باز نكنيد و براي من فورواردكنيد
چون احتمالا ويروسه. اين ايي ميل ها را من نمي فرستم.
اگر ايي -ميلي از من دريافت كرديد با متن نوشته شده به انگليسي كه از شما مي خواد يك
cookie يا attachment را باز كنيد لطفا اون را باز نكنيد و براي من فورواردكنيد
چون احتمالا ويروسه. اين ايي ميل ها را من نمي فرستم.
Thursday, July 11, 2002
(عكس ها از بي بي سي)
سه سال از ماجراي كوي دانشگاه مي گذرد. رئيس جمهوري كه با لبخند ژوكوند آمد و سردار گفتگوي تمدن ها شد در اين 5 سال صاحب افتخارات فراواني گشت( از جمله كوي دانشگاه.و .قتل هاي زنجيره اي) كه تا ابد زينت نامش و حكومتي خواهد شد كه او آن را نمايندگي مي كند.
شايد تنها فايده اين ماجرا آن بود كه تصوير پوشالي كه در ذهن خيلي ها شكل گرفته بود در اين 5 سال از هم گسست. دانشجو كه كتك خورده بود و چشمش را از دست
داده بود يا از پنجره به پايين پرت شده بود يا در دانشگاه تبريز لختش كرده بودند محكوم بود و هست و از كسي كه مسئول واقعه بوده دلجويي مي شود
...
احمد باطبي به دليل در دست گرفتن تي-شرت خونين بالاي سرش اول به اعدام و بعد 15 سال زندان مجكوم شد. برادران محمدي نيز به همچنين... هزاران دانشجوي ديگر در تبريز..اصفهان و شهرهاي ديگر زنداني شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند....اما آنان كه كتك زده و جوانان مردم را از تونل مرگ رد كرده و لت و پار كرده بودند حالا تازه مجهز به اسپري هم شده اند... و ملقب به دكتر ومهندس گشته اند.
نامه احمد باطبي را يك بار ديگر بخوانيم وتجسم كنيم كه ار اين صورت زيبا در سن 21 سالگي حالا چه به جا مانده.
پدر احمد باطبي گفته است اول بگوييد جرم پسرمن چيست تا بعد در مورد طلب بخشش از مقام رهبري تصميم بگيرم.
او ميگويد: "پسر من ورزشكار بود، ژيمناستيك بازي ميكرد، اما بعد از دو سالي كه او را در زندان شكنجه دادند ديگر نميتواند به راحتي راه برود، كمرش درد ميكند و روي پا ايستادن برايش مشكل است."
يك زنداني ديگر نامه مهران ميرعبدالباقي
Tuesday, July 09, 2002
Saturday, July 06, 2002
ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت سوم)...
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
Monday, July 01, 2002
اين مطلب آخري خيلي طولاني شد. كاش مي توانستم مثل خيلي ها كه قلمي زيبا و رسا دارند اينها را خلاصه تر بيان كنم ولي نمي توانم. شايد در زندگي بعدي...
ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت دوم)...
قسمت اول را در پايين بخوانيد.
2- سنت ها و تابوها
يك چيزهايي در جامعه ما هست كه در دكان هيچ عطاري پيدا نمي شود. يكي لطفا مترادف ...آبرو ...تعارف...عيب...ناموس......و حرف هايي از اين دست را در يك زبان زنده دنيا براي من بنويسد. فرهنگ ما اين است :زندگي براي مردم....
اصلا كاري نداريم كه دخترمان دارد چه زجري مي كشد بيشتر به فكر اينيم كه حالا ...در و همسايه چه مي گويند. قدرتي كه براي نظرات مردم در زندگي هاي ما وجود دارد باعث شده كه سكان خيلي از زندگي ها بر روي حرف ديگران بچرخد. ... و به خوشبختي و سعادت فردي كمتر توجه بشود. جامعه هم كم دخالت نمي كند. فقط نسل جوان است كه مي تواند اين عادات كهنه را از بين ببرد. به كار كسي كار نداشته باشد. براي كسي حرف درست نكند. در زندگي كسي دخالت نكند. اين ها البته ريشه در فرهنگ و سنن چندين صد يا هزار ساله دارد .ولي خيلي ها توانسته اند با اينها مبارزه كنند. چرا ما نتوانيم.
اين آداب و سنن و تابوها اكثرا ضد زن است. مثلا :با لباس عروسي وارد خانه شوهر شدن و با كفن بيرون رفتن!!!
يا مسخره تر از آن: ازدواج مثل هندوانه است. با يد بخري و اميدوار باشي كه شيرين از آب در مي آيد.
يا مثلا :زن خانه....زن با سليقه....از هر دستش يك هنر مي ريزد.....
به طرز بزرگ كردن دختر و پسر نگاه كنيد. در اكثر خانه ها پسر حكم خدا را دارد.خواهر يا مادرش كارهاي روزمره را انجام مي دهند و او عاطل و باطل مي چرخد . از بچگي براي .پسرها ماشين مي خرند براي دختر ها عروسك و وسايل خانه. واي اگر پسري بخواهد با قابلمه بازي كند يا خياطي كند.در اكثر خانه ها كارهاي آشپزي و تميزي خانه به عهده دختران يا زنان است و كارهاي با مهارت هاي فني براي پسران...
پدران و مادران ناخواسته به دخترها حالي مي كنند كه ضعيف هستند و حتما وقتي يزرگ شدند بايد با يكي ازدواج كنند كه ازشان حمايت كند و زندگيشان را تامين كند . دختري كه بدون هيچ مهارت و تجربه اي از زندگي وارد خانه شوهر مي شود حكم بدبختي خود را پيشاپيش امضاء كرده است. بخصوص اگر همسرش هم داراي افكار عقب افتاده باشد.
اينها به تحصيلات و خانواده و...هم كار ندارد و در هر شرايطي ممكن است اتفاق بيفتد. با درجات كمتر و بيشتر. ..
اگر زني از زندگيش ناراضي باشد به قول زويا مي گويند اين زن است كه بايد خانواده را نگه دارد. مرگ از طلاق و آبرو ريزي بهتر است. اما كاري ندارند كه شوهر طرف كتكش مي زند يا معتاد است و پول خانواده را از بين مي برد يا مشروب خوار است يا زن باره...فرمول اصلي اين است كه اگر زن عرضه داشته باشد مرد سراغ اين چيزها نمي رود. يعني مرد ذاتا معصوم و بي گناه شناحته مي شود.
در يك مهماني هستيد. زني را بهتان نشان مي دهند كه از شوهرش طلاق گرفته. در طرف ديگر زن و شوهري كه با هم نشسته اند اما مي دانيد كه آن مرد زنش را كتك مي زند. با كدام مهربان تر رفتار مي كنيد؟زن تنهاي بي پناه يا مردي كه زنش زا كتك مي زند؟ باور كنيد كه در اجتماع ما آن زن منفور است. چون تنهاست و بي سرپناه. چه بسا كه مشكل مالي دارد. .زياد محلش نمي گذاريد چون ممكن است شوهر شما را يدزدد. غافل از اينكه اين شوهر شماست كه زن تنها را راحت نمي گذارد
با آن مرد ولي همه حرف مي زنند و مي گويند مسئله شخصي آنهاست
اينها البته خيلي كلي است اما من چيزهاي نزديك به اين سناريوها زياد ديده ام.
پهلوان پنبه درست كردن از مردي كه در واقع فقط يك انسان است مثل زن و نه بيشتر. او را پرخاش گر و پر مدعا تربيت كردن ضرر بزرگي به شخصيت اين افراد و به زندگي هاي خانوادگي مي زند. خيلي از خشونت ها و ناسازگاري ها واكنش ها يي است كه به تابوهاي مردسالاري داده مي شود. مثل قتل هاي ناموسي. يا در كارهاي خانه دخالت نكردن...زورگويي به زن. اينها براي تطبيق پيدا گردن با تابلوي ...مرد...ي است كه سال هاست جامعه و دور و بري ها براي مرد ترسيم كرده اند.
خلاصه كلام اينكه جامعه وخانواده هر دو طرف از قبل اين سناريو را حاضر كرده اند. اگر زني به اين ها گردن ننهد كلاهش پس معركه است. اگر مردي خودش باشد و با زن نه بعنوان يك كلفت و برده جنسي بلكه بعنوان شريك زندگي رفتا ر كند كلي متلك مي شنود
.البته همه مردها را نمي شود در يك كفه ترازو گذاشت و مسلما بر تمام اينها استثناهايي وارد است. هدف من از نوشتن اين مطلب كوبيدن مرد ها يا زن ها نيست من معتقدم مردها هم در اين ميان قرباني هستند. هيجوقت نمي توانند خودشان باشند. در مورد نقش مردان و واكنش هايشان بعدا خواهم نوشت. من مي گويم خوب كه فكر كنيم مي بينيم خيلي از اين آداب و سنت ها دست و پا گير و قديمي است. و به دست خود ما بايد عوض شود.
يك جا خوانده بودم كه :اگر هميشه كاري را بكنيد كه حالا مي كنيد وضعتان هميشه آني خواهد بود كه حالا هست... .
ما هم اگر كاري نكنيم اين مشكلات هميشه همان طور حل نشده باقي خواهند ماند
قسمت اول را در پايين بخوانيد.
2- سنت ها و تابوها
يك چيزهايي در جامعه ما هست كه در دكان هيچ عطاري پيدا نمي شود. يكي لطفا مترادف ...آبرو ...تعارف...عيب...ناموس......و حرف هايي از اين دست را در يك زبان زنده دنيا براي من بنويسد. فرهنگ ما اين است :زندگي براي مردم....
اصلا كاري نداريم كه دخترمان دارد چه زجري مي كشد بيشتر به فكر اينيم كه حالا ...در و همسايه چه مي گويند. قدرتي كه براي نظرات مردم در زندگي هاي ما وجود دارد باعث شده كه سكان خيلي از زندگي ها بر روي حرف ديگران بچرخد. ... و به خوشبختي و سعادت فردي كمتر توجه بشود. جامعه هم كم دخالت نمي كند. فقط نسل جوان است كه مي تواند اين عادات كهنه را از بين ببرد. به كار كسي كار نداشته باشد. براي كسي حرف درست نكند. در زندگي كسي دخالت نكند. اين ها البته ريشه در فرهنگ و سنن چندين صد يا هزار ساله دارد .ولي خيلي ها توانسته اند با اينها مبارزه كنند. چرا ما نتوانيم.
اين آداب و سنن و تابوها اكثرا ضد زن است. مثلا :با لباس عروسي وارد خانه شوهر شدن و با كفن بيرون رفتن!!!
يا مسخره تر از آن: ازدواج مثل هندوانه است. با يد بخري و اميدوار باشي كه شيرين از آب در مي آيد.
يا مثلا :زن خانه....زن با سليقه....از هر دستش يك هنر مي ريزد.....
به طرز بزرگ كردن دختر و پسر نگاه كنيد. در اكثر خانه ها پسر حكم خدا را دارد.خواهر يا مادرش كارهاي روزمره را انجام مي دهند و او عاطل و باطل مي چرخد . از بچگي براي .پسرها ماشين مي خرند براي دختر ها عروسك و وسايل خانه. واي اگر پسري بخواهد با قابلمه بازي كند يا خياطي كند.در اكثر خانه ها كارهاي آشپزي و تميزي خانه به عهده دختران يا زنان است و كارهاي با مهارت هاي فني براي پسران...
پدران و مادران ناخواسته به دخترها حالي مي كنند كه ضعيف هستند و حتما وقتي يزرگ شدند بايد با يكي ازدواج كنند كه ازشان حمايت كند و زندگيشان را تامين كند . دختري كه بدون هيچ مهارت و تجربه اي از زندگي وارد خانه شوهر مي شود حكم بدبختي خود را پيشاپيش امضاء كرده است. بخصوص اگر همسرش هم داراي افكار عقب افتاده باشد.
اينها به تحصيلات و خانواده و...هم كار ندارد و در هر شرايطي ممكن است اتفاق بيفتد. با درجات كمتر و بيشتر. ..
اگر زني از زندگيش ناراضي باشد به قول زويا مي گويند اين زن است كه بايد خانواده را نگه دارد. مرگ از طلاق و آبرو ريزي بهتر است. اما كاري ندارند كه شوهر طرف كتكش مي زند يا معتاد است و پول خانواده را از بين مي برد يا مشروب خوار است يا زن باره...فرمول اصلي اين است كه اگر زن عرضه داشته باشد مرد سراغ اين چيزها نمي رود. يعني مرد ذاتا معصوم و بي گناه شناحته مي شود.
در يك مهماني هستيد. زني را بهتان نشان مي دهند كه از شوهرش طلاق گرفته. در طرف ديگر زن و شوهري كه با هم نشسته اند اما مي دانيد كه آن مرد زنش را كتك مي زند. با كدام مهربان تر رفتار مي كنيد؟زن تنهاي بي پناه يا مردي كه زنش زا كتك مي زند؟ باور كنيد كه در اجتماع ما آن زن منفور است. چون تنهاست و بي سرپناه. چه بسا كه مشكل مالي دارد. .زياد محلش نمي گذاريد چون ممكن است شوهر شما را يدزدد. غافل از اينكه اين شوهر شماست كه زن تنها را راحت نمي گذارد
با آن مرد ولي همه حرف مي زنند و مي گويند مسئله شخصي آنهاست
اينها البته خيلي كلي است اما من چيزهاي نزديك به اين سناريوها زياد ديده ام.
پهلوان پنبه درست كردن از مردي كه در واقع فقط يك انسان است مثل زن و نه بيشتر. او را پرخاش گر و پر مدعا تربيت كردن ضرر بزرگي به شخصيت اين افراد و به زندگي هاي خانوادگي مي زند. خيلي از خشونت ها و ناسازگاري ها واكنش ها يي است كه به تابوهاي مردسالاري داده مي شود. مثل قتل هاي ناموسي. يا در كارهاي خانه دخالت نكردن...زورگويي به زن. اينها براي تطبيق پيدا گردن با تابلوي ...مرد...ي است كه سال هاست جامعه و دور و بري ها براي مرد ترسيم كرده اند.
خلاصه كلام اينكه جامعه وخانواده هر دو طرف از قبل اين سناريو را حاضر كرده اند. اگر زني به اين ها گردن ننهد كلاهش پس معركه است. اگر مردي خودش باشد و با زن نه بعنوان يك كلفت و برده جنسي بلكه بعنوان شريك زندگي رفتا ر كند كلي متلك مي شنود
.البته همه مردها را نمي شود در يك كفه ترازو گذاشت و مسلما بر تمام اينها استثناهايي وارد است. هدف من از نوشتن اين مطلب كوبيدن مرد ها يا زن ها نيست من معتقدم مردها هم در اين ميان قرباني هستند. هيجوقت نمي توانند خودشان باشند. در مورد نقش مردان و واكنش هايشان بعدا خواهم نوشت. من مي گويم خوب كه فكر كنيم مي بينيم خيلي از اين آداب و سنت ها دست و پا گير و قديمي است. و به دست خود ما بايد عوض شود.
يك جا خوانده بودم كه :اگر هميشه كاري را بكنيد كه حالا مي كنيد وضعتان هميشه آني خواهد بود كه حالا هست... .
ما هم اگر كاري نكنيم اين مشكلات هميشه همان طور حل نشده باقي خواهند ماند
Posted by
gol
on Wednesday, July 31, 2002
/
Comments: (0)
بعضي وقت ها مطالبي در وبلاك هاي ديگه مي خونم كه دوست دارم بهشون لينك بدم. يك صفحه ديگه درست كردم كه بعضي مطالب برگزيده از وبلاگ ها رو اونجا ميدارم. به اسم:
از وبلاگ هاي ديگر....
لينكش رو هم همين كنار مي تونين پيدا كنين.
از وبلاگ هاي ديگر....
لينكش رو هم همين كنار مي تونين پيدا كنين.
Posted by
gol
/
Comments: (0)
تاآنجاكه من مي دانم در اين وبلاگ ها در مورد(فاحشه ) خانه هاي عفاف!!بحث شده. :
اگر وبلاگي از قلم افتاده لطفا ياد آوري كنيد..
زن-نوشت
از بالاي ديوار
حسن آقا
باباي ژينا
هميشك
صد ملك دل
آيتك
شيرين
غريب آشنا
كاپوچينو
نت پد ايراني
احسان و عشق
زادمهر
باشما نيستم
دعاگوي شيطان
اژدهاي شكلاتي
هيس
دلتنگستانچند تا از اين لينك ها را ميتونين در آهوي سه گوش ببينين.
شبح هم در غروي و پري بلنده راجع به فحشا نوشته.
قسمت هاي نظرخواهي را هم حتما ببينيد. بعضي ها كه با اين طرح موافق هستند ميگن كه بالاخره اينطوري فحشا از وسط خيابان جمع ميشه و مردم (يعني مردها!)مريض نمي شن و يا اينكه اين در همه جاي دنيا هست و ....
من فكر كنم تو نظرخواهي پرستو نوشته بودم:
فحشا يک مشکل اجتماعيه و نشان دهنده بدبختي يک جامعه است. براي خيلي ها آخرين را حله براي زنده موندن. به نظر من هم مرد و زن نداره و در کل بايد ريشه کن بشه. اما نه با تشکيل خانه هاي عفاف. بلکه با تامين اجتماعي براي همه از جمله زنان بي سرپناه...با ايجاد کار براي بيکاران و تقسيم عادلانه ثروت کشور به صورت امکانات بهداشتي.. اجتماعي و ... که اونم نه اين عاليجنابان دلشون مي خواد که بکنن (تقسيم ثروت؟؟؟)نه اصلا عرضه اش رو دارن
اين طرح به قول فروغ پاگ كردن صورت مسئله است.يعني به جاي اينكه ريشه مشكل را كه همون نابساماني هاي
اجتماعيه ار بين ببرند ميان مشكل رو بزك دوزك مي كنند .
با همين روش ميشه بقيه مشكلات اجتماعي رو هم حل كرد
مشكل كودكان خياباني:همه كودكان را جمع كنيم و به اردو گاه هاي مخصوص بفرستيم تا آنجا گدايي كنند. بر درآمدشان هم ماليات ببنديم .
مشكل فقر: تمام فقرا را بكشيم هم جمعيت كمتر مي شود هم اينكه همه ثروتمند خواهند بود.
مشكل اعتياد: همه معتادها را جمع كرده به جزيره اي دور دست تبعيد كنيم و ازشان بيگاري بكشيم . (قبلا اجرا شده)
مشكل زندانيان سياسي: زنداني هاي سياسي را از دم بكشيم ديگر زنداني سياسي نخواهيم داشت(قبلا اجرا شده )
مشكل بيكاري:همه بيكارها را بگيريم و از دره اي پرت كنيم پايين (راه حل براي مشكل كثرت جمعيت)
اگر وبلاگي از قلم افتاده لطفا ياد آوري كنيد..
زن-نوشت
از بالاي ديوار
حسن آقا
باباي ژينا
هميشك
صد ملك دل
آيتك
شيرين
غريب آشنا
كاپوچينو
نت پد ايراني
احسان و عشق
زادمهر
باشما نيستم
دعاگوي شيطان
اژدهاي شكلاتي
هيس
دلتنگستانچند تا از اين لينك ها را ميتونين در آهوي سه گوش ببينين.
شبح هم در غروي و پري بلنده راجع به فحشا نوشته.
قسمت هاي نظرخواهي را هم حتما ببينيد. بعضي ها كه با اين طرح موافق هستند ميگن كه بالاخره اينطوري فحشا از وسط خيابان جمع ميشه و مردم (يعني مردها!)مريض نمي شن و يا اينكه اين در همه جاي دنيا هست و ....
من فكر كنم تو نظرخواهي پرستو نوشته بودم:
فحشا يک مشکل اجتماعيه و نشان دهنده بدبختي يک جامعه است. براي خيلي ها آخرين را حله براي زنده موندن. به نظر من هم مرد و زن نداره و در کل بايد ريشه کن بشه. اما نه با تشکيل خانه هاي عفاف. بلکه با تامين اجتماعي براي همه از جمله زنان بي سرپناه...با ايجاد کار براي بيکاران و تقسيم عادلانه ثروت کشور به صورت امکانات بهداشتي.. اجتماعي و ... که اونم نه اين عاليجنابان دلشون مي خواد که بکنن (تقسيم ثروت؟؟؟)نه اصلا عرضه اش رو دارن
اين طرح به قول فروغ پاگ كردن صورت مسئله است.يعني به جاي اينكه ريشه مشكل را كه همون نابساماني هاي
اجتماعيه ار بين ببرند ميان مشكل رو بزك دوزك مي كنند .
با همين روش ميشه بقيه مشكلات اجتماعي رو هم حل كرد
مشكل كودكان خياباني:همه كودكان را جمع كنيم و به اردو گاه هاي مخصوص بفرستيم تا آنجا گدايي كنند. بر درآمدشان هم ماليات ببنديم .
مشكل فقر: تمام فقرا را بكشيم هم جمعيت كمتر مي شود هم اينكه همه ثروتمند خواهند بود.
مشكل اعتياد: همه معتادها را جمع كرده به جزيره اي دور دست تبعيد كنيم و ازشان بيگاري بكشيم . (قبلا اجرا شده)
مشكل زندانيان سياسي: زنداني هاي سياسي را از دم بكشيم ديگر زنداني سياسي نخواهيم داشت(قبلا اجرا شده )
مشكل بيكاري:همه بيكارها را بگيريم و از دره اي پرت كنيم پايين (راه حل براي مشكل كثرت جمعيت)
Posted by
gol
on Sunday, July 28, 2002
/
Comments: (0)
خانه هاي عفاف...
حراجه ...امروز***** ساعتي*****.تومن.....
حتما اين قضيه خانه هاي عفاف را شنيده ايد.
حيلي خنده دار است كه معني ها در اين جامعه چگونه بر عكس شده. فاحشه خانه مي شود خانه عفاف..زندان مي شود دانشگاه...دزد مي شود عالم و الي آخر...
...
اولين بار اين لينك را از طرف آذر در وبلاگ زن -نوشت ديدم. شما هم بخوانيد و خودتان ببينيد چه خبر است.
چند تا نكته جالب:
هيأت امنا عبارتند از: دو نفر روحاني مورد اعتماد مردم حتي الامكان امام جمعه، مسؤول دستگاه قضا، يا بالاترين رده وزارت كشور در منطقه، فرمانده نيروي انتظامي مسؤول حوزه نماينده ولي فقيه در سپاه، دو نفر از افراد مورد اعتماد و وجيه المله.
پس از عادي شدن و رفع قبح اجتماعي، مؤسسه ميتواند نسبت به كليه كساني كه متقاضي هستند، همكاري و مساعدت نمايد.»
(اين را كساني مي گويند كه دختران را به خاطر يك تار مو ميزنند و زنداني مي كنند و مجبورشان مي كنند امضا كنند كه ديگر مرتكب فحشا نخواهند شد!)
ـ واحد صدور گواهي ازدواج موقت: رعايت و اجراي ضوابط شرعي ازدواج موقت، صدور گواهي براساس مشخصات شناسنامهاي و با ذكر مدت و اجرت.
ـ واحد ارجاع به هتل: معرفي هتلها و ارائه نشاني آنها به زوجين
ـ نحوه برخورد نيروي انتظامي: با ارائه گواهي فوق به هتلها، همراه شناسنامه طرفين، اداره اماكن نيروي انتظامي هيچگونه ممانعتي از اسكان افراد ياد شده در هتل بهعمل نخواهد آورد
كليه اموال منقول و غير منقول مؤسسه، پس از وصول مطالبات و پرداخت بدهيها در اختيار ولي فقيه و يا اشهر مراجع تقليد قرار ميگيرد تا در مصارف مشابه، مصرف گردد
به به!!!
همه چيز ديده بوديم غير از فاحشه خانه دولتي آن هم در ام القراي اسلام!!!
علاوه بر اينكه مشكل زن بد بخت را حل نمي كنند بيشتر در دام فحشا غرقش مي كنند و تازه در اجرت هم سهيم مي شوند...واقعا كه!
فروغ مي نويسد:
...فقط برای اين مملکت ، اين زنان و مردان بيچاره که خودم يکی از آنها هستم متاسفم...به جای رفع بيکاری ، رفع فقر ، رفع فحشا ورفع هزاران معضل اين جامعه ، قانون گذاران ما هر چه مسئله است خط می زنند و به جايش شهر نو باز می کنند ...
حراجه ...امروز***** ساعتي*****.تومن.....
حتما اين قضيه خانه هاي عفاف را شنيده ايد.
حيلي خنده دار است كه معني ها در اين جامعه چگونه بر عكس شده. فاحشه خانه مي شود خانه عفاف..زندان مي شود دانشگاه...دزد مي شود عالم و الي آخر...
...
اولين بار اين لينك را از طرف آذر در وبلاگ زن -نوشت ديدم. شما هم بخوانيد و خودتان ببينيد چه خبر است.
چند تا نكته جالب:
هيأت امنا عبارتند از: دو نفر روحاني مورد اعتماد مردم حتي الامكان امام جمعه، مسؤول دستگاه قضا، يا بالاترين رده وزارت كشور در منطقه، فرمانده نيروي انتظامي مسؤول حوزه نماينده ولي فقيه در سپاه، دو نفر از افراد مورد اعتماد و وجيه المله.
پس از عادي شدن و رفع قبح اجتماعي، مؤسسه ميتواند نسبت به كليه كساني كه متقاضي هستند، همكاري و مساعدت نمايد.»
(اين را كساني مي گويند كه دختران را به خاطر يك تار مو ميزنند و زنداني مي كنند و مجبورشان مي كنند امضا كنند كه ديگر مرتكب فحشا نخواهند شد!)
ـ واحد صدور گواهي ازدواج موقت: رعايت و اجراي ضوابط شرعي ازدواج موقت، صدور گواهي براساس مشخصات شناسنامهاي و با ذكر مدت و اجرت.
ـ واحد ارجاع به هتل: معرفي هتلها و ارائه نشاني آنها به زوجين
ـ نحوه برخورد نيروي انتظامي: با ارائه گواهي فوق به هتلها، همراه شناسنامه طرفين، اداره اماكن نيروي انتظامي هيچگونه ممانعتي از اسكان افراد ياد شده در هتل بهعمل نخواهد آورد
كليه اموال منقول و غير منقول مؤسسه، پس از وصول مطالبات و پرداخت بدهيها در اختيار ولي فقيه و يا اشهر مراجع تقليد قرار ميگيرد تا در مصارف مشابه، مصرف گردد
به به!!!
همه چيز ديده بوديم غير از فاحشه خانه دولتي آن هم در ام القراي اسلام!!!
علاوه بر اينكه مشكل زن بد بخت را حل نمي كنند بيشتر در دام فحشا غرقش مي كنند و تازه در اجرت هم سهيم مي شوند...واقعا كه!
فروغ مي نويسد:
...فقط برای اين مملکت ، اين زنان و مردان بيچاره که خودم يکی از آنها هستم متاسفم...به جای رفع بيکاری ، رفع فقر ، رفع فحشا ورفع هزاران معضل اين جامعه ، قانون گذاران ما هر چه مسئله است خط می زنند و به جايش شهر نو باز می کنند ...
Posted by
gol
on Friday, July 26, 2002
/
Comments: (0)
باز هم ازدواج:
دوست عزيزي نظر مرا در مورد ازدواج هاي فاميلي پرسيده بود. در ايران به دليل محدود بودن روابط زن و مرد ازدواج هاي فاميلي بيشتر هم(از قبل) مرسوم شده. چون لااقل دختر و پسر همديگر را از بيشتر ديده اند و با افكار و عقايد و طرز فكر هم بيشتر آشنايي دارند. از طرفي اختلاف طبقاتي شديد هم باعث مي شود كه آدم ها با فاميل خودشان راحت تر باشند و
مجبور نباشند به تظاهر (از نوعي كه نيمه ديوانه در وبلاگش نوشته)دست بزنند.
دليل ديگر هم باز شايد آداب و رسوم غلط باشد كه دختر عمو و پسر عمو را نديده و نشناخته از بچگي براي هم عقد مي كنند. شايد هردو شان هم قلبشان پيش كس ديگري باشد...
در بيشتر كشورها ازدواج با فاميل درجه يك مثل فرزندان خاله ..عمه..عمو و دايي مانند ازدواج با خواهر و برادر محسوب مي شود واصلا كسي بهش فكر نمي كند. خيلي جاها هم غير قانوني است..
اين كه ازدواج فاميلي به خوشبختي مي انجامد يا نه هم بحث جداگانه اي است. مثل هر رابطه ديگري صدها پارامتر دارد. اينكه خود دختر و پسر همديگر را دوست داشته باشند يا نه...اخلاق خانواده ها.... و.... دست آخر .مسائل ژنتيكي (كه براي سلامت قرزندان حتما بايد قبل از ازدواج آزمايش شوند)
دوست عزيزي نظر مرا در مورد ازدواج هاي فاميلي پرسيده بود. در ايران به دليل محدود بودن روابط زن و مرد ازدواج هاي فاميلي بيشتر هم(از قبل) مرسوم شده. چون لااقل دختر و پسر همديگر را از بيشتر ديده اند و با افكار و عقايد و طرز فكر هم بيشتر آشنايي دارند. از طرفي اختلاف طبقاتي شديد هم باعث مي شود كه آدم ها با فاميل خودشان راحت تر باشند و
مجبور نباشند به تظاهر (از نوعي كه نيمه ديوانه در وبلاگش نوشته)دست بزنند.
دليل ديگر هم باز شايد آداب و رسوم غلط باشد كه دختر عمو و پسر عمو را نديده و نشناخته از بچگي براي هم عقد مي كنند. شايد هردو شان هم قلبشان پيش كس ديگري باشد...
در بيشتر كشورها ازدواج با فاميل درجه يك مثل فرزندان خاله ..عمه..عمو و دايي مانند ازدواج با خواهر و برادر محسوب مي شود واصلا كسي بهش فكر نمي كند. خيلي جاها هم غير قانوني است..
اين كه ازدواج فاميلي به خوشبختي مي انجامد يا نه هم بحث جداگانه اي است. مثل هر رابطه ديگري صدها پارامتر دارد. اينكه خود دختر و پسر همديگر را دوست داشته باشند يا نه...اخلاق خانواده ها.... و.... دست آخر .مسائل ژنتيكي (كه براي سلامت قرزندان حتما بايد قبل از ازدواج آزمايش شوند)
Posted by
gol
/
Comments: (0)
زمان:قرن بيست و يكم
مكان: ايران آريايي اسلامي×
دختري به نام اعظم در بهبهان به صورت مردي كه وارد خانه اش شده بوده و به زور چاقو قصد تجاوز به او را داشته جوهر نمك مي پاشد و باعث كوري او مي شود. قاضي تشخيص مي دهد كه اين دفاع مشروع نبوده. حدس بزنيد حكم دخترك بي نوا را : پرداخت پول...يك سال زندان و:
از بين بردن بينايي چشم در ملا عام!!!
.مردي به نام محمود درتهران به اعدام از طريق پرتاب ازكوه محكوم شده. اين را در روزنامه نوروز 27 تير هم مي توانيد بخوانيد.
راستي اين گفتگوي تمدن ها يعني چي؟شما فكر مي كنيد ما تمدني هم داريم كه كسي بخواهد در موردش با ما گفتگو هم بكند؟
مكان: ايران آريايي اسلامي×
دختري به نام اعظم در بهبهان به صورت مردي كه وارد خانه اش شده بوده و به زور چاقو قصد تجاوز به او را داشته جوهر نمك مي پاشد و باعث كوري او مي شود. قاضي تشخيص مي دهد كه اين دفاع مشروع نبوده. حدس بزنيد حكم دخترك بي نوا را : پرداخت پول...يك سال زندان و:
از بين بردن بينايي چشم در ملا عام!!!
.مردي به نام محمود درتهران به اعدام از طريق پرتاب ازكوه محكوم شده. اين را در روزنامه نوروز 27 تير هم مي توانيد بخوانيد.
راستي اين گفتگوي تمدن ها يعني چي؟شما فكر مي كنيد ما تمدني هم داريم كه كسي بخواهد در موردش با ما گفتگو هم بكند؟
Posted by
gol
/
Comments: (0)
خطابه ي تدفين:
غافلان همسازند
تنها توفان
كودكان ناهمگون مي زايد
همسان
سايه سانانند
محتاط
در مرزهاي آفتاب
در هيئت زندگان
مردگانند
وينان
دل به دريا افكنانند
به پاي دارنده آتش ها
زندگاني
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده ازآن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بودند
كه تباهي
از درگاهي بلند خاطره شان
شرمسار و سرافكنده مي گذرد
كاشفان چشمه
كاشفان فروتن شوكران
جويندگان شادي
در مجراي آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبكلاه درد
با جاپايي ژرف تر از شادي
در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن مي كنند
و مي ميرند
احمـــــد شامـــــــــلو
غافلان همسازند
تنها توفان
كودكان ناهمگون مي زايد
همسان
سايه سانانند
محتاط
در مرزهاي آفتاب
در هيئت زندگان
مردگانند
وينان
دل به دريا افكنانند
به پاي دارنده آتش ها
زندگاني
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده ازآن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بودند
كه تباهي
از درگاهي بلند خاطره شان
شرمسار و سرافكنده مي گذرد
كاشفان چشمه
كاشفان فروتن شوكران
جويندگان شادي
در مجراي آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبكلاه درد
با جاپايي ژرف تر از شادي
در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن مي كنند
و مي ميرند
احمـــــد شامـــــــــلو
Posted by
gol
on Thursday, July 25, 2002
/
Comments: (0)
شعري كه زندگي است....
....موضوع شعر
امروز
موضوع ديگري ست....
امروز
شعر حربه خلق است
زيرا كه شاعران
حود شاخه اي از جنگل خلقند
نه يا سمن و سنبل گلخانه فلان.
بيگانه نيست
شاعر امروز
با درد مشترك خلق:
او با لبان مردم
لبخند مي زند
دردو اميد مردم را
با استخوان خويش
پيوند مي زند.
.....
.او با شعرش به جنگ سياهي ها رفت. به جاي افسوس خوردن و يا از گل و بلبل نوشتن...دردهاي مشترك را فرياد كرد.
در شعرهاي شاملو هميشه اميد به آزادي و زندگي بهتر موج مي زند..ايمان به مردان جسور و دختران دشت...احترام به وارطان و آنان كه عشقشان زندگي است.........
و اين خصيصه اي است كه لااقل براي من شاملو را از بقيه شاعران جدا مي كند. .
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
(از شعر بارون)
يا
ما ظلمو نفله كرديم
آزادي رو قبله كرديم
از وقتي خلق پا شد
زندگي مال ما شد
از شادي سير نمي شيم
ديگه اسير نمي شيم...
(از شعر پريا)
و يا
شب ندارد سر خواب
شاخ مايوس يكي پيچك خشك پنجه بر شيشه در مي سايد
من ندارم سر ياس
زير بيحوصلگي هاي شب از دورادور
ضرب آهسته پاهاي كسي مي آيد...
(از شعر گل كو)
طرف ما شب نيست
چخماق ها كنار فتيله ها بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صيقل مي خورد
من تو را دوست مي دارم و شب از ظلمت خود وحشت مي كند...
(از شعر ترا دوست مي دارم)
×××××جايش چه خالي است...يادش گرامي باد..
....موضوع شعر
امروز
موضوع ديگري ست....
امروز
شعر حربه خلق است
زيرا كه شاعران
حود شاخه اي از جنگل خلقند
نه يا سمن و سنبل گلخانه فلان.
بيگانه نيست
شاعر امروز
با درد مشترك خلق:
او با لبان مردم
لبخند مي زند
دردو اميد مردم را
با استخوان خويش
پيوند مي زند.
.....
.او با شعرش به جنگ سياهي ها رفت. به جاي افسوس خوردن و يا از گل و بلبل نوشتن...دردهاي مشترك را فرياد كرد.
در شعرهاي شاملو هميشه اميد به آزادي و زندگي بهتر موج مي زند..ايمان به مردان جسور و دختران دشت...احترام به وارطان و آنان كه عشقشان زندگي است.........
و اين خصيصه اي است كه لااقل براي من شاملو را از بقيه شاعران جدا مي كند. .
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
(از شعر بارون)
يا
ما ظلمو نفله كرديم
آزادي رو قبله كرديم
از وقتي خلق پا شد
زندگي مال ما شد
از شادي سير نمي شيم
ديگه اسير نمي شيم...
(از شعر پريا)
و يا
شب ندارد سر خواب
شاخ مايوس يكي پيچك خشك پنجه بر شيشه در مي سايد
من ندارم سر ياس
زير بيحوصلگي هاي شب از دورادور
ضرب آهسته پاهاي كسي مي آيد...
(از شعر گل كو)
طرف ما شب نيست
چخماق ها كنار فتيله ها بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صيقل مي خورد
من تو را دوست مي دارم و شب از ظلمت خود وحشت مي كند...
(از شعر ترا دوست مي دارم)
×××××جايش چه خالي است...يادش گرامي باد..
Posted by
gol
on Monday, July 22, 2002
/
Comments: (0)
چه زيبا مي نويسد:زوياي عزيز
راستي چرا در مدارس كلاس هنر عشق ورزيدن نيست. چرا به آدمها به جاي يك مشت مفاهيم بيهوده، دوست داشتن را نمي آموزند يا مثلا احترام گذاشتن به ديگران يا مهمتر از همه چيز پذيرش تفاوتهاي بين آدمها.
چرا بايد مجبور باشيم كه مثل ديگران باشيم و اگر مايل به پيروي كور كورانه از سنت هاي دست و پا گير نباشيم جور ديگري به ما بنگرند.
زويا جان... تخم نفرت در قلبمان نپرورانند و بينمان تفرقه نيندازند...هنر عشق ورزي پيشكششان......
راستي چرا در مدارس كلاس هنر عشق ورزيدن نيست. چرا به آدمها به جاي يك مشت مفاهيم بيهوده، دوست داشتن را نمي آموزند يا مثلا احترام گذاشتن به ديگران يا مهمتر از همه چيز پذيرش تفاوتهاي بين آدمها.
چرا بايد مجبور باشيم كه مثل ديگران باشيم و اگر مايل به پيروي كور كورانه از سنت هاي دست و پا گير نباشيم جور ديگري به ما بنگرند.
زويا جان... تخم نفرت در قلبمان نپرورانند و بينمان تفرقه نيندازند...هنر عشق ورزي پيشكششان......
Posted by
gol
/
Comments: (0)
Posted by
gol
on Sunday, July 21, 2002
/
Comments: (0)
يك چيزي كه خيلي وقته مي خوام بنويسم اينه كه ما مي خواهيم با همه مسائل ؛عادي؛برخورد كنيم در صورتي كه در يك كشور عير عادي داريم زندگي مي كنيم. خيلي چيزها در اينجا بي معنيه. آزادي...حقوق بشر...عدالت...اقتصاد....و حتي خود زندگي..هر روز زندگي ما مي تونه شامل سورپريزهاي خوب يا بد باشه. برنامه ريزي كردن براي زندگي يا هر چيز ديگر اصلا معني نداره. براي همين ازدواج يا دوستي دختر و پسر و را هم بايد از اين زاويه نگاه كرد.
اين عادي نيست كه در قرن بيست و يكم با والده راه بيفتيم و دنبال دختر بگرديم
. يا مثلا زن و مرد تا قبل از ازدواج همديگر را نديده باشند
اين عادي نيست كه دختر و پسر از بچگي از هم جدا باشند و در جواني وقتي همديگر را مي بينند بلد نباشتد با ؛ جنس مخالف؛ بدون لبو شدن دو كلمه حرف بزنند
شما فكر مي كنيد چنين ازدواج هايي تا چه حد موفق است؟يعني زن و مرد در آن چقدر خوشبختند؟
حالا مي پرسيد پس چكار كنيم؟ اگر مهماني برويم كه جرم است. در دانشگاه حرف بزنيم كه خطاست...بيرون برويم كه شلاق دارد. صيغه شويم كه بد بخت مي شويم؟ بيرون رفتن و دست هم را گرفتن از زندان تا شلاق تا عقد اجباري برايمان دردسر دارد. . از آن گذشته به عنوان يك زن قوانين به شدت بر عليه ماست. اگر از ازدواجمان راضي نباشيم كارمان با خداست. تازه جامعه هم در هر چيزي زن را مجرم مي بيند. اگر جدا شويم جواب فك و فاميل و نگاه هاي مردم را چه بدهيم؟ با رفتار تبعيض آميز جامعه چه كنيم؟ از طرف ديگر نمي خواهيم تنها باشيم.
همين است كه مي گويم شرايط ما غير عادي است. دختر و پسر كجا همديگر را ببينند و بشناسند تا بتوانند به خلقيات و رفتارهاي هم آشنا شوند؟چرا چنين خطري را قبول كنند.؟ خيلي كم از دواج هايي پيدا مي شود (مثل مرجان در وبلاگ زن -نوشت) كه به خوشبختي كامل دو طرف بينجامد. .
اين عادي نيست كه در قرن بيست و يكم با والده راه بيفتيم و دنبال دختر بگرديم
. يا مثلا زن و مرد تا قبل از ازدواج همديگر را نديده باشند
اين عادي نيست كه دختر و پسر از بچگي از هم جدا باشند و در جواني وقتي همديگر را مي بينند بلد نباشتد با ؛ جنس مخالف؛ بدون لبو شدن دو كلمه حرف بزنند
شما فكر مي كنيد چنين ازدواج هايي تا چه حد موفق است؟يعني زن و مرد در آن چقدر خوشبختند؟
حالا مي پرسيد پس چكار كنيم؟ اگر مهماني برويم كه جرم است. در دانشگاه حرف بزنيم كه خطاست...بيرون برويم كه شلاق دارد. صيغه شويم كه بد بخت مي شويم؟ بيرون رفتن و دست هم را گرفتن از زندان تا شلاق تا عقد اجباري برايمان دردسر دارد. . از آن گذشته به عنوان يك زن قوانين به شدت بر عليه ماست. اگر از ازدواجمان راضي نباشيم كارمان با خداست. تازه جامعه هم در هر چيزي زن را مجرم مي بيند. اگر جدا شويم جواب فك و فاميل و نگاه هاي مردم را چه بدهيم؟ با رفتار تبعيض آميز جامعه چه كنيم؟ از طرف ديگر نمي خواهيم تنها باشيم.
همين است كه مي گويم شرايط ما غير عادي است. دختر و پسر كجا همديگر را ببينند و بشناسند تا بتوانند به خلقيات و رفتارهاي هم آشنا شوند؟چرا چنين خطري را قبول كنند.؟ خيلي كم از دواج هايي پيدا مي شود (مثل مرجان در وبلاگ زن -نوشت) كه به خوشبختي كامل دو طرف بينجامد. .
Posted by
gol
on Friday, July 19, 2002
/
Comments: (0)
عكس روز:
شما در قيافه اين پليس ضد شورش چه مي بينيد؟سنش شايد يه زور 20 ياشد. من ستم كشيدگي و استيصال مي بينم. نمي دانم چرا دلم به حالش مي سوزدونمي خواهم جاي او باشم كه
شايد فكر مي كنم از يك شهر يا ده دوردست به اجبار به سربازي آورده شده و به اجبار بيگاري مي كند و به اجبار برادر خودش را مي زند و چه بسا كه قاتل مي شود. قيافه اش را با سياهپوشي كه دارد در پايين داد مي زند مقايسه كنيد. من درچهره اش هيچ اثري از نفرت نمي بينم..
اينهمه نيرو ولباس شخصي ها را كه داريد(عاليجناب سياه پوش در بالا!) دست از سر اين بيچاره ها برداريد و بگذاريد انسانيتشان را حفظ كنند
نمي دانم چرا ياد بهمن 57 مي افتم و سربازاني كه با نگاهشان از مردم طلب بخشش مي كردند.
عكس ها از اين سايت گرفته شده.
شما در قيافه اين پليس ضد شورش چه مي بينيد؟سنش شايد يه زور 20 ياشد. من ستم كشيدگي و استيصال مي بينم. نمي دانم چرا دلم به حالش مي سوزدونمي خواهم جاي او باشم كه
شايد فكر مي كنم از يك شهر يا ده دوردست به اجبار به سربازي آورده شده و به اجبار بيگاري مي كند و به اجبار برادر خودش را مي زند و چه بسا كه قاتل مي شود. قيافه اش را با سياهپوشي كه دارد در پايين داد مي زند مقايسه كنيد. من درچهره اش هيچ اثري از نفرت نمي بينم..
اينهمه نيرو ولباس شخصي ها را كه داريد(عاليجناب سياه پوش در بالا!) دست از سر اين بيچاره ها برداريد و بگذاريد انسانيتشان را حفظ كنند
نمي دانم چرا ياد بهمن 57 مي افتم و سربازاني كه با نگاهشان از مردم طلب بخشش مي كردند.
عكس ها از اين سايت گرفته شده.
Posted by
gol
/
Comments: (0)
سيستم نظرخواهي را عوض كردم. اين يكي را از وبلاگ گيله مرد عزيز برداشتم.
به نظر سريع تر از سيستم هاي ديگر است. ولي فونتش را بايد عوض كرد و دكمه هاي فارسي گذاشت. اميدوارم به مرور درست بشود. اگر شما هم نظر يا پيشنهادي در اين مورد داريد بنويسيد.
به نظر سريع تر از سيستم هاي ديگر است. ولي فونتش را بايد عوض كرد و دكمه هاي فارسي گذاشت. اميدوارم به مرور درست بشود. اگر شما هم نظر يا پيشنهادي در اين مورد داريد بنويسيد.
Posted by
gol
/
Comments: (0)
تنهاي شب هم در همين مورد نوشته و باعث شده نظرات بيشتري در اين مورد در وبلاگ پرستو ارائه بشه:
نظرات ديگري هم درمورد نامه مرجان به پرستو داده شده كه خواندني است.
بايد از پرستو تشكر كرد كه اين موضوع را اينقدر مصرانه دنبال مي كند.
********
. در كل نظرات شامل اين ها هستند:
1- ازدواج لازمه
2- اصلا به زن ظلم نميشه.
3- زن ها در داخل خانه قدرت دارند
4- زن ها از كتك خوردن بدشون نمياد
5-بايد زن ها اول خودشونو باور كنن
6- سطح فكر زن ها پايينه
7- مردسالاري در خانه لازمه
8-براي موفق بودن ازدواج جامعه سنتي لازمه
9- هيچ زني دوست نداره كتك بخوره
10-قوانين اجتماعي و سنت ها بر ضد زن هاست
11-خيلي زن ها به دليل بچه يا از ترس اين زندگي را تحمل مي كنند
12-بعضي ازدواج ها ممكنه كه خوشبختي را به همراه بياره
13- ازدواج شرط لازم خوشبخت بودن نيست
14- يك ازدواج خوب باعث شادي بيشتر ميشه
مسئله خيلي پيچيده است و فكر مي كنم يكي از سوالات اصلي جوان هاست و فكر مي كنم به همه اين نكته ها بايد پرداخت. اگر بخواهيم از ريشه شروع كنيم بايد اول فكر كنيم كه مردسالاري يا زن سالاري لازم است يا نه؟يا اينكه همه بايد در مقابل اجتماع و قانون اول ؛انسان؛ باشند و بعد مرد و زن؟
آيا تبعيض در خانواده يا در جامعه لازمه يا نه؟من ميگم نه. آيا قبول داريد كه زن و مرد در مقابل قانون بايد يكسان باشند؟ حق ازدواج ...طلاق...نگهداري 1-فرزند...ارث...مجازات...بايد براي زن و مرد يكي باشه يا نه؟
نظرات ديگري هم درمورد نامه مرجان به پرستو داده شده كه خواندني است.
بايد از پرستو تشكر كرد كه اين موضوع را اينقدر مصرانه دنبال مي كند.
********
. در كل نظرات شامل اين ها هستند:
1- ازدواج لازمه
2- اصلا به زن ظلم نميشه.
3- زن ها در داخل خانه قدرت دارند
4- زن ها از كتك خوردن بدشون نمياد
5-بايد زن ها اول خودشونو باور كنن
6- سطح فكر زن ها پايينه
7- مردسالاري در خانه لازمه
8-براي موفق بودن ازدواج جامعه سنتي لازمه
9- هيچ زني دوست نداره كتك بخوره
10-قوانين اجتماعي و سنت ها بر ضد زن هاست
11-خيلي زن ها به دليل بچه يا از ترس اين زندگي را تحمل مي كنند
12-بعضي ازدواج ها ممكنه كه خوشبختي را به همراه بياره
13- ازدواج شرط لازم خوشبخت بودن نيست
14- يك ازدواج خوب باعث شادي بيشتر ميشه
مسئله خيلي پيچيده است و فكر مي كنم يكي از سوالات اصلي جوان هاست و فكر مي كنم به همه اين نكته ها بايد پرداخت. اگر بخواهيم از ريشه شروع كنيم بايد اول فكر كنيم كه مردسالاري يا زن سالاري لازم است يا نه؟يا اينكه همه بايد در مقابل اجتماع و قانون اول ؛انسان؛ باشند و بعد مرد و زن؟
آيا تبعيض در خانواده يا در جامعه لازمه يا نه؟من ميگم نه. آيا قبول داريد كه زن و مرد در مقابل قانون بايد يكسان باشند؟ حق ازدواج ...طلاق...نگهداري 1-فرزند...ارث...مجازات...بايد براي زن و مرد يكي باشه يا نه؟
Posted by
gol
/
Comments: (0)
ازدواج خوشبختي يا بدبختي (قسمت چهارم)
قسمت هاي اول تا سوم را در اينجا بخوانيد.
بعد از نوشتن قسمت هاي قبلي پرستوي عزيز لطف كرد و در صفحه اش در اين مورد نظر خواهي كرد.
بعضي از اين نظرها را اينجا دوباره مي نويسم:
احسان كيانفر:
...تمام تلاش ما تا حدود زيادي براي ازدواج خوب است...بدون ازدواج خوشبختي معنا ندارد
و دوباره:
ازدواج خوب .... راستش من تا ازدواج نکنم نمي تونم برونم خوب و بدش يعني چه...ولي آن ازدواجي را خوب مي دانم فعلا که دو طرف تا آخرين لحظه هم همديگر را تحمل نکنند بلکه مصرانه خواهان حضور ديگري باشند....
--------
شاهين جهرمي
چيزايي که همه مي دونيم رو نميگم، که مثلا مگه کسي مرض داره واسه بدبختي ازدواج کنه؟! و و و و.
ازدواج، با مستلزمات زندگي مدرن زياد سازگاري نداره. شرايط ايده آل براي ازدواج موفق، يک جامعه سنتي و با ارزشهاي محکم خانوادگيه. متاسفم اين رو ميگم، ولي يا بايد نديد و نشنيد ( جامعه سنتي )و يا تا ابد منتظر « آدم مناسب » نشست. بدبختي اينه که هر چي هم تنها تر ميشيم سخت گير تر ميشيم! و ترسوتر، از شکستن خطهايي که خودمون با دست خودمون کشيديم! ازدواج، براي خيلي از ما يک سده، که پايينش وايساديم و داريم فکر مي کنيم سد رو بشکنيم و با سيل بريم يا نه. خوشبختي وقتي مياد، که عاشق سيل باشي، نه اينکه بگي سگخور، بذار بياد!
دوباره:
من در کمال انزجار ( جدي متاسفم که اينو ميگم ) دارم به اين نتيجه مي رسم، که وسوسه ويرانگره...و هر چقدر کمتر باشه خانواده محکمتره. اينجا آزادي باعث شده که کسي خيلي سکس رو جدي نگيره...هميشه هست...اصلا مهم نيست... و همينکه جدي نيست، باعث ميشه مثلا يک زن متاهل همچين خيلي هم دور از تصور نباشه که با کس ديگه اي بخوابه...( تعميم ممنوع! )...اينجا هيچ کس خودش رو مقيد نمي دونه...شايد هم اين درسته...فقط من دوستش ندارم...نمي دونم هنوز. ممنونم از سوالت گل کو، به جا بود.
-------------------
پرستو
من خيلي از ازدواج ميترسم. خيلي زياد...
دوباره:
کاش ازدواجکردهها (مثل كامبيز) اينجا بيشتر مينوشتن! آخه امثال من که تجربهاي ندارن...
----------------
گوي بيان:
راستي تا وقتي که همسرت رو خوشبخت نکردي ميتوني خوشبختي رو حس کني؟
من که فکر نميکنم. يعني بنا به تجربه خودم با اونکه از همه امکانات برخوردار بودم( قبل از ازدواج) ولي تا وقتي که برق شادي و محبت رو تو چشاي همسرم نديدم خوشبختي را حس نکرده بودم.
---------------
نرگس
:به نظر من اونايي كه ازدواج نكردن خيلي رويايي فكر مي كنند كمي واقع بين تر باشيد ازدواج هم نوعي زندگي است با تلخيها و شيرينيهاي خاص خودش و خيلي هم سخت !!!!!!!
------------
زهرا
اوه!چه سوال سختي.يه کم سخته آدم راجع بهش فکرکنه...اصلا هم رويايي نيست ولي خوب يه جورايي سخته آدم تصميم بگيره...
--------------
بلاگردون
ببينم هنوز ميشه نظر داد ؟ آخه يه مطلب جديدتر نوشتي که مردوما ديگه ميرن سراغ اون .... حالا من نظرمو ميدم.........
ميگم خب آره ...ازدواج يکم سخت به نظر مي آد..هم قبلش هم در حينش هم بعدش....اما نميدونم چجورييه که قصه زندگييه اونايي که ازدواج کردن هميشه قشنگتر از آب در مياد...بعدش اينکه معمولا اينجور موقع ها مي گن «خب لابد به سختيش ميارزه»
--------------
ماني:
از يه پشه پرسيدم:حال ميکني هر روز غذات آمادست؟آدم اگه با يه نيش زدن سير بشه خوشبخته يا بد بخته؟
يه نيشي زد و وقتي داشت دور دهنشو پاک مي کرد گفت: وقتي جاش خاريد خودت مي فهمي...
منم عاشق شدمو گرفتمش! حالا روزي صد بار خودمو لعنت مي کنم که چرا اين غلطو کردم! پسر جون منم فک ميکردم ازواج فقط شيکمو يه کم پايينترشه واسه همين رفتم با يه پشه ازدواج کردم.ميگي چرا پشيمونم؟
آخه هر شب تا صب زير گوشم وز وز ميکنه و نمي ذاره بخوابم<الان سالهاست نخوابيدم......!>
(به نقل از بابا بزرگ پيف پاف)
---------------
كامبيز:
ميدونم نظرمو ميدوني، براي من خوشبختيه محضه.
-------------
گل كو:
يه سوال براي احسان: اگه ميشه بگو كه ازدواج خوب به نظرت يعني چي.
اينم براي شاهين: چرا فكر مي كني براي موفق بودن ازدواج حتما بايد جامعه سنتي باشه؟ چي توي جامعه سنتي هست كه باعث ميشه آدم ها در ازدواجشون خوشبخت بشن؟
دوباره:
بيشتر جواب هايي كه من مي بينم خيلي كليه. برامون سخته كه بگيم ازدواج چرا خوب يا بد ميشه. شاهين عزيز اين كه تو ميگي اينحا و اونجا نداره. الآن فحشا در ايران از همه جا بيشتره. اگر منظور از ازدواج موفق اونيه كه به طلاق منجر نميشه ممكنه حرفتون درست باشه چون خيلي زن ها به دليل ترس يا دلايل اقتصادي يا به خاطر بچه ياحرف مردم و.... اقدام به طلاق نمي كنند.خيلي ها كتك ...زخم زبان..روابط نامشروع مرد...تحقير ..اعتياد ...و خيلي چيز ها را تحكل مي كنند. اما آيا اين به معني خوشبختي اون زن و بچه هاشه و يا حتي شوهرش؟
دوباره:
اگر قراره آدم ازدواج كنه كه تحقير بشه..شخصيتشو از دست بده ..باهاش مثل آدم رفتار نشه به قول شاهين مگه مرض داره ازدواج كنه؟
شايد ازدواج موفق وقتيه كه هر دو طرف خودشون و طرف مقابل را به عنوان يك انسان ببينند . به پيشرفت اجتماعي هم كمك كنندو اون يكي رو محتاج به مواظبت و صغير نبينند . خيلي وقت ها مردها خودشونو به جاي قيم زن ها مي ذارن و مي خوان در تمام تصميماتشون دخالت كنند. زن ها هم مي خوان نقش مادر براي شوهرشون بازي كنند. در اين بين هر دو طرف يادشون ميره كه خودشون باشند و به خودشون هم اهميت بدن. زن بايد اول درس بخونه و كار داشته باشه و به عنوان يك فرد مستقل ازدواج كنه نه بعنوان يك محتاج سرپرستي. البته قوانين ما كلا ضد زنه و قبل از ازدواج بايد زن ها اين ريسك را كاملا در نظر بگيرن. يعني قانوني در كار نيست كه ازتون حمايت كنه.همه اش بستگي به شخصيت مردي داره كه باهاش ازدواج مي كنين. مسلما آدم پاك و فهميده و با شخصيت زياده اما خدا نكنه كه يه جور ديگه باشه.
دوباره:
کامبيز عزيز..از خوشبختي تو خيلي خوشحالم و صميمانه اميدوارم که هميشه پايدار باشه . اين چيز نادريه. برامون بنويس چکار مي کنين که مي تونين عشق و محبتتون را به هم زنده نگه داريد.يک کم هم مي تونيم جنبه هاي مثبت را ببينيم
قسمت هاي اول تا سوم را در اينجا بخوانيد.
بعد از نوشتن قسمت هاي قبلي پرستوي عزيز لطف كرد و در صفحه اش در اين مورد نظر خواهي كرد.
بعضي از اين نظرها را اينجا دوباره مي نويسم:
احسان كيانفر:
...تمام تلاش ما تا حدود زيادي براي ازدواج خوب است...بدون ازدواج خوشبختي معنا ندارد
و دوباره:
ازدواج خوب .... راستش من تا ازدواج نکنم نمي تونم برونم خوب و بدش يعني چه...ولي آن ازدواجي را خوب مي دانم فعلا که دو طرف تا آخرين لحظه هم همديگر را تحمل نکنند بلکه مصرانه خواهان حضور ديگري باشند....
--------
شاهين جهرمي
چيزايي که همه مي دونيم رو نميگم، که مثلا مگه کسي مرض داره واسه بدبختي ازدواج کنه؟! و و و و.
ازدواج، با مستلزمات زندگي مدرن زياد سازگاري نداره. شرايط ايده آل براي ازدواج موفق، يک جامعه سنتي و با ارزشهاي محکم خانوادگيه. متاسفم اين رو ميگم، ولي يا بايد نديد و نشنيد ( جامعه سنتي )و يا تا ابد منتظر « آدم مناسب » نشست. بدبختي اينه که هر چي هم تنها تر ميشيم سخت گير تر ميشيم! و ترسوتر، از شکستن خطهايي که خودمون با دست خودمون کشيديم! ازدواج، براي خيلي از ما يک سده، که پايينش وايساديم و داريم فکر مي کنيم سد رو بشکنيم و با سيل بريم يا نه. خوشبختي وقتي مياد، که عاشق سيل باشي، نه اينکه بگي سگخور، بذار بياد!
دوباره:
من در کمال انزجار ( جدي متاسفم که اينو ميگم ) دارم به اين نتيجه مي رسم، که وسوسه ويرانگره...و هر چقدر کمتر باشه خانواده محکمتره. اينجا آزادي باعث شده که کسي خيلي سکس رو جدي نگيره...هميشه هست...اصلا مهم نيست... و همينکه جدي نيست، باعث ميشه مثلا يک زن متاهل همچين خيلي هم دور از تصور نباشه که با کس ديگه اي بخوابه...( تعميم ممنوع! )...اينجا هيچ کس خودش رو مقيد نمي دونه...شايد هم اين درسته...فقط من دوستش ندارم...نمي دونم هنوز. ممنونم از سوالت گل کو، به جا بود.
-------------------
پرستو
من خيلي از ازدواج ميترسم. خيلي زياد...
دوباره:
کاش ازدواجکردهها (مثل كامبيز) اينجا بيشتر مينوشتن! آخه امثال من که تجربهاي ندارن...
----------------
گوي بيان:
راستي تا وقتي که همسرت رو خوشبخت نکردي ميتوني خوشبختي رو حس کني؟
من که فکر نميکنم. يعني بنا به تجربه خودم با اونکه از همه امکانات برخوردار بودم( قبل از ازدواج) ولي تا وقتي که برق شادي و محبت رو تو چشاي همسرم نديدم خوشبختي را حس نکرده بودم.
---------------
نرگس
:به نظر من اونايي كه ازدواج نكردن خيلي رويايي فكر مي كنند كمي واقع بين تر باشيد ازدواج هم نوعي زندگي است با تلخيها و شيرينيهاي خاص خودش و خيلي هم سخت !!!!!!!
------------
زهرا
اوه!چه سوال سختي.يه کم سخته آدم راجع بهش فکرکنه...اصلا هم رويايي نيست ولي خوب يه جورايي سخته آدم تصميم بگيره...
--------------
بلاگردون
ببينم هنوز ميشه نظر داد ؟ آخه يه مطلب جديدتر نوشتي که مردوما ديگه ميرن سراغ اون .... حالا من نظرمو ميدم.........
ميگم خب آره ...ازدواج يکم سخت به نظر مي آد..هم قبلش هم در حينش هم بعدش....اما نميدونم چجورييه که قصه زندگييه اونايي که ازدواج کردن هميشه قشنگتر از آب در مياد...بعدش اينکه معمولا اينجور موقع ها مي گن «خب لابد به سختيش ميارزه»
--------------
ماني:
از يه پشه پرسيدم:حال ميکني هر روز غذات آمادست؟آدم اگه با يه نيش زدن سير بشه خوشبخته يا بد بخته؟
يه نيشي زد و وقتي داشت دور دهنشو پاک مي کرد گفت: وقتي جاش خاريد خودت مي فهمي...
منم عاشق شدمو گرفتمش! حالا روزي صد بار خودمو لعنت مي کنم که چرا اين غلطو کردم! پسر جون منم فک ميکردم ازواج فقط شيکمو يه کم پايينترشه واسه همين رفتم با يه پشه ازدواج کردم.ميگي چرا پشيمونم؟
آخه هر شب تا صب زير گوشم وز وز ميکنه و نمي ذاره بخوابم<الان سالهاست نخوابيدم......!>
(به نقل از بابا بزرگ پيف پاف)
---------------
كامبيز:
ميدونم نظرمو ميدوني، براي من خوشبختيه محضه.
-------------
گل كو:
يه سوال براي احسان: اگه ميشه بگو كه ازدواج خوب به نظرت يعني چي.
اينم براي شاهين: چرا فكر مي كني براي موفق بودن ازدواج حتما بايد جامعه سنتي باشه؟ چي توي جامعه سنتي هست كه باعث ميشه آدم ها در ازدواجشون خوشبخت بشن؟
دوباره:
بيشتر جواب هايي كه من مي بينم خيلي كليه. برامون سخته كه بگيم ازدواج چرا خوب يا بد ميشه. شاهين عزيز اين كه تو ميگي اينحا و اونجا نداره. الآن فحشا در ايران از همه جا بيشتره. اگر منظور از ازدواج موفق اونيه كه به طلاق منجر نميشه ممكنه حرفتون درست باشه چون خيلي زن ها به دليل ترس يا دلايل اقتصادي يا به خاطر بچه ياحرف مردم و.... اقدام به طلاق نمي كنند.خيلي ها كتك ...زخم زبان..روابط نامشروع مرد...تحقير ..اعتياد ...و خيلي چيز ها را تحكل مي كنند. اما آيا اين به معني خوشبختي اون زن و بچه هاشه و يا حتي شوهرش؟
دوباره:
اگر قراره آدم ازدواج كنه كه تحقير بشه..شخصيتشو از دست بده ..باهاش مثل آدم رفتار نشه به قول شاهين مگه مرض داره ازدواج كنه؟
شايد ازدواج موفق وقتيه كه هر دو طرف خودشون و طرف مقابل را به عنوان يك انسان ببينند . به پيشرفت اجتماعي هم كمك كنندو اون يكي رو محتاج به مواظبت و صغير نبينند . خيلي وقت ها مردها خودشونو به جاي قيم زن ها مي ذارن و مي خوان در تمام تصميماتشون دخالت كنند. زن ها هم مي خوان نقش مادر براي شوهرشون بازي كنند. در اين بين هر دو طرف يادشون ميره كه خودشون باشند و به خودشون هم اهميت بدن. زن بايد اول درس بخونه و كار داشته باشه و به عنوان يك فرد مستقل ازدواج كنه نه بعنوان يك محتاج سرپرستي. البته قوانين ما كلا ضد زنه و قبل از ازدواج بايد زن ها اين ريسك را كاملا در نظر بگيرن. يعني قانوني در كار نيست كه ازتون حمايت كنه.همه اش بستگي به شخصيت مردي داره كه باهاش ازدواج مي كنين. مسلما آدم پاك و فهميده و با شخصيت زياده اما خدا نكنه كه يه جور ديگه باشه.
دوباره:
کامبيز عزيز..از خوشبختي تو خيلي خوشحالم و صميمانه اميدوارم که هميشه پايدار باشه . اين چيز نادريه. برامون بنويس چکار مي کنين که مي تونين عشق و محبتتون را به هم زنده نگه داريد.يک کم هم مي تونيم جنبه هاي مثبت را ببينيم
Posted by
gol
on Wednesday, July 17, 2002
/
Comments: (0)
ايشان(پرزيدنت خاتمي) در سخنان گهر بار ديگري فرموده اند:هفتاد درصد درآمد نفت صرف امور روزمره مي شود. بعد نتيجه گرفته اند كه بايد قانون ماليات را عوض كرد!!!!
(آفتاب يزد -25 تير)
1-به نظر شما اين امور روزمره كدام هستند؟(گشت هاي مختلف...پليس 110...نيروي ضد شورش؟؟؟؟نيروي لباس شخصي؟پر كردن زندان ها از جوانان و دانشجويان؟ دخالت در فلسطين و افغانستان و ...)خوب صرف اين امور روزمره! نكنيد. شما بلد نيستيد مملكت را اداره كنيد چرا باز مردم بايد تاوانش را بدهند؟
2-اصلاح قانون ماليات يعني جه ؟اينكه كارمند و كارگرو معلم باز بيشتر ماليات بدهند يا اينكه آقازاده ها و سرمايه داران وابسته به دولت هم موظف به ماليات دادن باشند؟ پس چرا ازهمين حالا شروع نمي كنيد ؟آيا نبايد اول فساد اداري و دولتي را ريشه كن كرد و بعد افتاد به جان چندرغاز درآمد مردم؟
(آفتاب يزد -25 تير)
1-به نظر شما اين امور روزمره كدام هستند؟(گشت هاي مختلف...پليس 110...نيروي ضد شورش؟؟؟؟نيروي لباس شخصي؟پر كردن زندان ها از جوانان و دانشجويان؟ دخالت در فلسطين و افغانستان و ...)خوب صرف اين امور روزمره! نكنيد. شما بلد نيستيد مملكت را اداره كنيد چرا باز مردم بايد تاوانش را بدهند؟
2-اصلاح قانون ماليات يعني جه ؟اينكه كارمند و كارگرو معلم باز بيشتر ماليات بدهند يا اينكه آقازاده ها و سرمايه داران وابسته به دولت هم موظف به ماليات دادن باشند؟ پس چرا ازهمين حالا شروع نمي كنيد ؟آيا نبايد اول فساد اداري و دولتي را ريشه كن كرد و بعد افتاد به جان چندرغاز درآمد مردم؟
Posted by
gol
/
Comments: (0)
خاتمي در مورد سخنان اخير بوش گفته:بزودي مسائلي را با ملت امريكا در ميان خواهم گذاشت:!
گزارش ها حاكي از آن است كه ملت امريكا كار و زندگي شان را ول كرده اند و چسبيده اند به تلويزيون و راديو و منتظر شنيدن اين ؛مسائل ؛ هستند. گفته شده كه برخي از دست اندركاران هشدار داده اند كه ايشان 5 سال است قول داده اند مسائلي را با ملت ايران در ميان بگذارند و هنوز آن روز تاريخي نرسيده . بنابراين ملت امريكا خود حديث مفصل بخوانند از اين مجمل و برگردند سر كار و زندگيشان...اما كو گوش شنوا....
گزارش ها حاكي از آن است كه ملت امريكا كار و زندگي شان را ول كرده اند و چسبيده اند به تلويزيون و راديو و منتظر شنيدن اين ؛مسائل ؛ هستند. گفته شده كه برخي از دست اندركاران هشدار داده اند كه ايشان 5 سال است قول داده اند مسائلي را با ملت ايران در ميان بگذارند و هنوز آن روز تاريخي نرسيده . بنابراين ملت امريكا خود حديث مفصل بخوانند از اين مجمل و برگردند سر كار و زندگيشان...اما كو گوش شنوا....
Posted by
gol
on Tuesday, July 16, 2002
/
Comments: (0)
Posted by
gol
/
Comments: (0)
توجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!!!
اگر ايي -ميلي از من دريافت كرديد با متن نوشته شده به انگليسي كه از شما مي خواد يك
cookie يا attachment را باز كنيد لطفا اون را باز نكنيد و براي من فورواردكنيد
چون احتمالا ويروسه. اين ايي ميل ها را من نمي فرستم.
اگر ايي -ميلي از من دريافت كرديد با متن نوشته شده به انگليسي كه از شما مي خواد يك
cookie يا attachment را باز كنيد لطفا اون را باز نكنيد و براي من فورواردكنيد
چون احتمالا ويروسه. اين ايي ميل ها را من نمي فرستم.
Posted by
gol
on Thursday, July 11, 2002
/
Comments: (0)
(عكس ها از بي بي سي)
سه سال از ماجراي كوي دانشگاه مي گذرد. رئيس جمهوري كه با لبخند ژوكوند آمد و سردار گفتگوي تمدن ها شد در اين 5 سال صاحب افتخارات فراواني گشت( از جمله كوي دانشگاه.و .قتل هاي زنجيره اي) كه تا ابد زينت نامش و حكومتي خواهد شد كه او آن را نمايندگي مي كند.
شايد تنها فايده اين ماجرا آن بود كه تصوير پوشالي كه در ذهن خيلي ها شكل گرفته بود در اين 5 سال از هم گسست. دانشجو كه كتك خورده بود و چشمش را از دست
داده بود يا از پنجره به پايين پرت شده بود يا در دانشگاه تبريز لختش كرده بودند محكوم بود و هست و از كسي كه مسئول واقعه بوده دلجويي مي شود
...
احمد باطبي به دليل در دست گرفتن تي-شرت خونين بالاي سرش اول به اعدام و بعد 15 سال زندان مجكوم شد. برادران محمدي نيز به همچنين... هزاران دانشجوي ديگر در تبريز..اصفهان و شهرهاي ديگر زنداني شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند....اما آنان كه كتك زده و جوانان مردم را از تونل مرگ رد كرده و لت و پار كرده بودند حالا تازه مجهز به اسپري هم شده اند... و ملقب به دكتر ومهندس گشته اند.
نامه احمد باطبي را يك بار ديگر بخوانيم وتجسم كنيم كه ار اين صورت زيبا در سن 21 سالگي حالا چه به جا مانده.
پدر احمد باطبي گفته است اول بگوييد جرم پسرمن چيست تا بعد در مورد طلب بخشش از مقام رهبري تصميم بگيرم.
او ميگويد: "پسر من ورزشكار بود، ژيمناستيك بازي ميكرد، اما بعد از دو سالي كه او را در زندان شكنجه دادند ديگر نميتواند به راحتي راه برود، كمرش درد ميكند و روي پا ايستادن برايش مشكل است."
يك زنداني ديگر نامه مهران ميرعبدالباقي
Posted by
gol
/
Comments: (0)
Posted by
gol
on Tuesday, July 09, 2002
/
Comments: (0)
Posted by
gol
on Saturday, July 06, 2002
/
Comments: (0)
ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت سوم)...
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
Posted by
gol
on Monday, July 01, 2002
/
Comments: (0)
اين مطلب آخري خيلي طولاني شد. كاش مي توانستم مثل خيلي ها كه قلمي زيبا و رسا دارند اينها را خلاصه تر بيان كنم ولي نمي توانم. شايد در زندگي بعدي...
Posted by
gol
/
Comments: (0)
ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت دوم)...
قسمت اول را در پايين بخوانيد.
2- سنت ها و تابوها
يك چيزهايي در جامعه ما هست كه در دكان هيچ عطاري پيدا نمي شود. يكي لطفا مترادف ...آبرو ...تعارف...عيب...ناموس......و حرف هايي از اين دست را در يك زبان زنده دنيا براي من بنويسد. فرهنگ ما اين است :زندگي براي مردم....
اصلا كاري نداريم كه دخترمان دارد چه زجري مي كشد بيشتر به فكر اينيم كه حالا ...در و همسايه چه مي گويند. قدرتي كه براي نظرات مردم در زندگي هاي ما وجود دارد باعث شده كه سكان خيلي از زندگي ها بر روي حرف ديگران بچرخد. ... و به خوشبختي و سعادت فردي كمتر توجه بشود. جامعه هم كم دخالت نمي كند. فقط نسل جوان است كه مي تواند اين عادات كهنه را از بين ببرد. به كار كسي كار نداشته باشد. براي كسي حرف درست نكند. در زندگي كسي دخالت نكند. اين ها البته ريشه در فرهنگ و سنن چندين صد يا هزار ساله دارد .ولي خيلي ها توانسته اند با اينها مبارزه كنند. چرا ما نتوانيم.
اين آداب و سنن و تابوها اكثرا ضد زن است. مثلا :با لباس عروسي وارد خانه شوهر شدن و با كفن بيرون رفتن!!!
يا مسخره تر از آن: ازدواج مثل هندوانه است. با يد بخري و اميدوار باشي كه شيرين از آب در مي آيد.
يا مثلا :زن خانه....زن با سليقه....از هر دستش يك هنر مي ريزد.....
به طرز بزرگ كردن دختر و پسر نگاه كنيد. در اكثر خانه ها پسر حكم خدا را دارد.خواهر يا مادرش كارهاي روزمره را انجام مي دهند و او عاطل و باطل مي چرخد . از بچگي براي .پسرها ماشين مي خرند براي دختر ها عروسك و وسايل خانه. واي اگر پسري بخواهد با قابلمه بازي كند يا خياطي كند.در اكثر خانه ها كارهاي آشپزي و تميزي خانه به عهده دختران يا زنان است و كارهاي با مهارت هاي فني براي پسران...
پدران و مادران ناخواسته به دخترها حالي مي كنند كه ضعيف هستند و حتما وقتي يزرگ شدند بايد با يكي ازدواج كنند كه ازشان حمايت كند و زندگيشان را تامين كند . دختري كه بدون هيچ مهارت و تجربه اي از زندگي وارد خانه شوهر مي شود حكم بدبختي خود را پيشاپيش امضاء كرده است. بخصوص اگر همسرش هم داراي افكار عقب افتاده باشد.
اينها به تحصيلات و خانواده و...هم كار ندارد و در هر شرايطي ممكن است اتفاق بيفتد. با درجات كمتر و بيشتر. ..
اگر زني از زندگيش ناراضي باشد به قول زويا مي گويند اين زن است كه بايد خانواده را نگه دارد. مرگ از طلاق و آبرو ريزي بهتر است. اما كاري ندارند كه شوهر طرف كتكش مي زند يا معتاد است و پول خانواده را از بين مي برد يا مشروب خوار است يا زن باره...فرمول اصلي اين است كه اگر زن عرضه داشته باشد مرد سراغ اين چيزها نمي رود. يعني مرد ذاتا معصوم و بي گناه شناحته مي شود.
در يك مهماني هستيد. زني را بهتان نشان مي دهند كه از شوهرش طلاق گرفته. در طرف ديگر زن و شوهري كه با هم نشسته اند اما مي دانيد كه آن مرد زنش را كتك مي زند. با كدام مهربان تر رفتار مي كنيد؟زن تنهاي بي پناه يا مردي كه زنش زا كتك مي زند؟ باور كنيد كه در اجتماع ما آن زن منفور است. چون تنهاست و بي سرپناه. چه بسا كه مشكل مالي دارد. .زياد محلش نمي گذاريد چون ممكن است شوهر شما را يدزدد. غافل از اينكه اين شوهر شماست كه زن تنها را راحت نمي گذارد
با آن مرد ولي همه حرف مي زنند و مي گويند مسئله شخصي آنهاست
اينها البته خيلي كلي است اما من چيزهاي نزديك به اين سناريوها زياد ديده ام.
پهلوان پنبه درست كردن از مردي كه در واقع فقط يك انسان است مثل زن و نه بيشتر. او را پرخاش گر و پر مدعا تربيت كردن ضرر بزرگي به شخصيت اين افراد و به زندگي هاي خانوادگي مي زند. خيلي از خشونت ها و ناسازگاري ها واكنش ها يي است كه به تابوهاي مردسالاري داده مي شود. مثل قتل هاي ناموسي. يا در كارهاي خانه دخالت نكردن...زورگويي به زن. اينها براي تطبيق پيدا گردن با تابلوي ...مرد...ي است كه سال هاست جامعه و دور و بري ها براي مرد ترسيم كرده اند.
خلاصه كلام اينكه جامعه وخانواده هر دو طرف از قبل اين سناريو را حاضر كرده اند. اگر زني به اين ها گردن ننهد كلاهش پس معركه است. اگر مردي خودش باشد و با زن نه بعنوان يك كلفت و برده جنسي بلكه بعنوان شريك زندگي رفتا ر كند كلي متلك مي شنود
.البته همه مردها را نمي شود در يك كفه ترازو گذاشت و مسلما بر تمام اينها استثناهايي وارد است. هدف من از نوشتن اين مطلب كوبيدن مرد ها يا زن ها نيست من معتقدم مردها هم در اين ميان قرباني هستند. هيجوقت نمي توانند خودشان باشند. در مورد نقش مردان و واكنش هايشان بعدا خواهم نوشت. من مي گويم خوب كه فكر كنيم مي بينيم خيلي از اين آداب و سنت ها دست و پا گير و قديمي است. و به دست خود ما بايد عوض شود.
يك جا خوانده بودم كه :اگر هميشه كاري را بكنيد كه حالا مي كنيد وضعتان هميشه آني خواهد بود كه حالا هست... .
ما هم اگر كاري نكنيم اين مشكلات هميشه همان طور حل نشده باقي خواهند ماند
قسمت اول را در پايين بخوانيد.
2- سنت ها و تابوها
يك چيزهايي در جامعه ما هست كه در دكان هيچ عطاري پيدا نمي شود. يكي لطفا مترادف ...آبرو ...تعارف...عيب...ناموس......و حرف هايي از اين دست را در يك زبان زنده دنيا براي من بنويسد. فرهنگ ما اين است :زندگي براي مردم....
اصلا كاري نداريم كه دخترمان دارد چه زجري مي كشد بيشتر به فكر اينيم كه حالا ...در و همسايه چه مي گويند. قدرتي كه براي نظرات مردم در زندگي هاي ما وجود دارد باعث شده كه سكان خيلي از زندگي ها بر روي حرف ديگران بچرخد. ... و به خوشبختي و سعادت فردي كمتر توجه بشود. جامعه هم كم دخالت نمي كند. فقط نسل جوان است كه مي تواند اين عادات كهنه را از بين ببرد. به كار كسي كار نداشته باشد. براي كسي حرف درست نكند. در زندگي كسي دخالت نكند. اين ها البته ريشه در فرهنگ و سنن چندين صد يا هزار ساله دارد .ولي خيلي ها توانسته اند با اينها مبارزه كنند. چرا ما نتوانيم.
اين آداب و سنن و تابوها اكثرا ضد زن است. مثلا :با لباس عروسي وارد خانه شوهر شدن و با كفن بيرون رفتن!!!
يا مسخره تر از آن: ازدواج مثل هندوانه است. با يد بخري و اميدوار باشي كه شيرين از آب در مي آيد.
يا مثلا :زن خانه....زن با سليقه....از هر دستش يك هنر مي ريزد.....
به طرز بزرگ كردن دختر و پسر نگاه كنيد. در اكثر خانه ها پسر حكم خدا را دارد.خواهر يا مادرش كارهاي روزمره را انجام مي دهند و او عاطل و باطل مي چرخد . از بچگي براي .پسرها ماشين مي خرند براي دختر ها عروسك و وسايل خانه. واي اگر پسري بخواهد با قابلمه بازي كند يا خياطي كند.در اكثر خانه ها كارهاي آشپزي و تميزي خانه به عهده دختران يا زنان است و كارهاي با مهارت هاي فني براي پسران...
پدران و مادران ناخواسته به دخترها حالي مي كنند كه ضعيف هستند و حتما وقتي يزرگ شدند بايد با يكي ازدواج كنند كه ازشان حمايت كند و زندگيشان را تامين كند . دختري كه بدون هيچ مهارت و تجربه اي از زندگي وارد خانه شوهر مي شود حكم بدبختي خود را پيشاپيش امضاء كرده است. بخصوص اگر همسرش هم داراي افكار عقب افتاده باشد.
اينها به تحصيلات و خانواده و...هم كار ندارد و در هر شرايطي ممكن است اتفاق بيفتد. با درجات كمتر و بيشتر. ..
اگر زني از زندگيش ناراضي باشد به قول زويا مي گويند اين زن است كه بايد خانواده را نگه دارد. مرگ از طلاق و آبرو ريزي بهتر است. اما كاري ندارند كه شوهر طرف كتكش مي زند يا معتاد است و پول خانواده را از بين مي برد يا مشروب خوار است يا زن باره...فرمول اصلي اين است كه اگر زن عرضه داشته باشد مرد سراغ اين چيزها نمي رود. يعني مرد ذاتا معصوم و بي گناه شناحته مي شود.
در يك مهماني هستيد. زني را بهتان نشان مي دهند كه از شوهرش طلاق گرفته. در طرف ديگر زن و شوهري كه با هم نشسته اند اما مي دانيد كه آن مرد زنش را كتك مي زند. با كدام مهربان تر رفتار مي كنيد؟زن تنهاي بي پناه يا مردي كه زنش زا كتك مي زند؟ باور كنيد كه در اجتماع ما آن زن منفور است. چون تنهاست و بي سرپناه. چه بسا كه مشكل مالي دارد. .زياد محلش نمي گذاريد چون ممكن است شوهر شما را يدزدد. غافل از اينكه اين شوهر شماست كه زن تنها را راحت نمي گذارد
با آن مرد ولي همه حرف مي زنند و مي گويند مسئله شخصي آنهاست
اينها البته خيلي كلي است اما من چيزهاي نزديك به اين سناريوها زياد ديده ام.
پهلوان پنبه درست كردن از مردي كه در واقع فقط يك انسان است مثل زن و نه بيشتر. او را پرخاش گر و پر مدعا تربيت كردن ضرر بزرگي به شخصيت اين افراد و به زندگي هاي خانوادگي مي زند. خيلي از خشونت ها و ناسازگاري ها واكنش ها يي است كه به تابوهاي مردسالاري داده مي شود. مثل قتل هاي ناموسي. يا در كارهاي خانه دخالت نكردن...زورگويي به زن. اينها براي تطبيق پيدا گردن با تابلوي ...مرد...ي است كه سال هاست جامعه و دور و بري ها براي مرد ترسيم كرده اند.
خلاصه كلام اينكه جامعه وخانواده هر دو طرف از قبل اين سناريو را حاضر كرده اند. اگر زني به اين ها گردن ننهد كلاهش پس معركه است. اگر مردي خودش باشد و با زن نه بعنوان يك كلفت و برده جنسي بلكه بعنوان شريك زندگي رفتا ر كند كلي متلك مي شنود
.البته همه مردها را نمي شود در يك كفه ترازو گذاشت و مسلما بر تمام اينها استثناهايي وارد است. هدف من از نوشتن اين مطلب كوبيدن مرد ها يا زن ها نيست من معتقدم مردها هم در اين ميان قرباني هستند. هيجوقت نمي توانند خودشان باشند. در مورد نقش مردان و واكنش هايشان بعدا خواهم نوشت. من مي گويم خوب كه فكر كنيم مي بينيم خيلي از اين آداب و سنت ها دست و پا گير و قديمي است. و به دست خود ما بايد عوض شود.
يك جا خوانده بودم كه :اگر هميشه كاري را بكنيد كه حالا مي كنيد وضعتان هميشه آني خواهد بود كه حالا هست... .
ما هم اگر كاري نكنيم اين مشكلات هميشه همان طور حل نشده باقي خواهند ماند