ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت سوم)...
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
Posted by
gol
on Saturday, July 06, 2002
ازدواج....خوشبختي يا بدبختي؟ (قسمت سوم)...
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
قسمتهاي اول و دوم را در پايين بخوانيد.
3- آگاهي شخصي
چرا يك زن تن به چنين زندگي تحقير آميزي مي دهد؟چرا به ديگران اجازه مي دهد با او مثل يك... ؛ ضعيفه ..؛مثل يك جنس دوم برخورد كنند؟ چرا چنين سرنوشتي را بر خودش روا مي بيند؟چرا براي رها شدن كاري نمي كند؟
اين سوالي است كه نه تنها در مورد زنان بلكه در مورد تمام انسان هايي كه زير ظلم هستند نيز صادق است.
مردم دنياي آزاد نيز در مورد مردم ما از زن و مرد چنين سوالي را مي كنند: چرا قبول مي كنيد؟چرا زير بار مي رويد؟
نمي توانند باور كنند كه ملتي اين همه تحقير را قبول كند ولي كاري نكند. . اگر به اين موضوع فكر كنيد مي بينيد كه چرا خيلي اززناني كه سال ها زير تبعيض و فشار بودهاند اين را بعنوان سرنوشت خود قبول كرده اند. همانطور كه ما از تزس پي آمد هاي اعتراض لبمان را مي گزيم و زير بار ظلم مي رويم و اين زندگي را به عنوان سرنوشت خود و فرزندانمان قبول مي كنيم.
پرنده اي كه در قفس به دنيا بيايد هرگر مزه پرواز را نچشيده و زندگيش را از آن قفس فراتر نمي بيند. چه بسا كه از پرواز كردن مي ترسد. . دختري كه در يك فرهنگ پر از تبعيض بزرگ شده و از كوچكي هميشه مورد تحقير و يا خشونت بوده نقش خود را در جامعه تا به همان حد مي داند. شخصيت يك انسان از محيطش شكل مي گيرد.
ببينيم محيط ما به زن يا دختر چي ياد مي دهد. از بچگي بايد خودش را بپوشاند. به كارهاي خانه كمك كند. شايد از بچه هاي كوچكتر بايد مواظبت كند.
در بسياري از شرايط از گردش ...ورزش و تفريح محروم است. كابوسي به نام آبرو و ناموس هميشه او را دنبال مي كند. به او هميشه تلقين مي شود كه بعضي مارها فقط مال مردهاست. .به وضوح مي بيند كه در خانواده و در جامعه طبق قوانين هميشه نصف آدم است. هميشه در معرض خشونت جنسي و يا فيزيكي از طرف مرد است بدون اينكه بتواند اعتراضي بكند..
بيشتر زن ها اين نصف آدم بودن را قبول مي كنند چون حوصله جنگ و دعوا ندارند. مثل خيلي ها كه اين رژيم را قبول مي كنند چون از تغيير مي ترسند و برايشان آسان تر است كه در همين محيط باقي بمانند و با آن خو بگيرند و با قوانين يا بي قانوني هاي آن زندگي كنند. فردا اگر تغييري بشود يا به كشور ديگري با فرهنگي كاملا متفاوت هم بروند با آن هم خو مي گيرند و سرشان به كار خودشان است. خط زندگي اينها را جامعه تعيين مي كند.
فسمت كمتري از زن ها به دلايلي آگاه تر هستند. اين مي تواند بدليل بزرگ شدن در خانواده اي آگاه تر باشد. خانواده اي كه براي زن با دختر به عنوان يك انسان از بچگي ارزش قائل شده باشد. يا آشنايي با فرهنگ و عقايد ديگر. . اينها هيچوفت حاضر نيستند لباسي را كه كس ديگري برايشان دوخته تنشان كنند و مي خواهند تصميم هاي زندگي شان را خودشان بگيرند. زندگي اينها از افراد دسته اول شايد سخت تر به نظر بيايد چون هميشه بايد در حال برخورد با جامعه باشند . اما چون زير بار زور نمي روند اكثرا از زندگي شان راضي تر هستند .
اينها حرف هاي كلي است.جامعه ما رنگ ها و طبقات مختلف دارد واستثناهاي مختلف حتما كه وجود دارند.. در كل مي خواهم بگويم وقتي كسي در محيط تبعيض و پر از زور و توسري يزرگ مي شود نبايد ازش انتظار داشت كه بتواند به توانايي هاي خودش ايمان بياورد
در جامعه ما بزرگترينن نقش زن ارضاء مرد است...يزرگترين مشكل خانواده شوهر دادن دختر و آماده كردن جهيزيه...خواستگاري...مهريه....اينها سنت هاي عذاب آور و پوسيده اي است كه فقط زن را به عنوان يك سريار در خانواده و كسي كه بايد تا ترشيده نشده از شرش خلاص شد را نشان مي دهد. تازه بيشتر دحترها بايد به فكر تهيه جهازيه هم باشند كه بيشتر از آن سربار خانواده شان نشوند.
در اين جامعه دختر هميشه خود راسر بار و ناتوان مي بيند. .هميشه خود را محتاج مرد احساس مي كند. قبل از ازدواج محتاج پدر و بعد از ازدواج محتاج شوهر.
زني كه درس نخوانده و هيچ مهارتي كسب نكرده برايش طلاق حكم مرگ را دارد . اين زن به تمام تحقيرها تن مي دهد ولي باز در خانه شوهر مي ماند. از آزاد شدن مي ترسد چون آزادي برايش مساوي است با فقر و زجر و بدنامي ...
اينجا چند تا نكته جالب ديگر هم پيش مي آيد
يكي نقش زن ها عليه خودشان...مثلا مادر شوهر و عروس ...يا حتي مادر و دختر...
چطور مي شود زني كه خودش هميشه زير ظلم بوده همان ظلم را به عروس يا دخترش روا ببيند؟
و يا نقش مردها...چطور يك مرد مي تواند به انسان ديگري مثل زن يا دخترش ظلم كند و بتواند آسوده زندگي كند؟اگر فشار جامعه و نقش اجتماع را در زندگي بشود كمرنگ تر كرد شايد خيلي زندگي ها آسوده تر بشود.
در مطلب بعدي در اين مورد خواهم نوشت. اين مطالب فقط نظرات پراكنده من است وبه هيچوجه كامل نيست. اگر شما هم نظري در اين مورد داريد بنويسيد تا همين جا بگذارم (لطفا در ايي ميلتان ذكر كنيد).
پرستو در وبلاگ زن - نوشت لطف كرده در مورد اين مطلب نظرخواهي كرده . اگر خواستيد آنجا هم مي توانيد نظر بدهيد( ممنون پرستوي عزيز..)
. چند دوست عزيز هم در وبلاگ هاشون نظر دادند.
هزار و يك شب..شبح...نگاهي تازه....
از آهوي سه گوش و فضول هم ممنون كه به اين مطلب لينك دادند.
No comments:
Post a Comment