Sunday, September 22, 2002

در اينترنت دنبال اسم صمد مي گشتم اين جا را ديدم. ياد مقايسه اي كه نوش آذر بين هانس كريستيان اندرسن و صمد كرده افتادم. خواستم شما هم بخوانيد.

كمتر قصه نويسي را سراغ ميتوان گرفت كه فروتني صمد را داشته باشد و از محدوده تنگ الفباي اصول اخلاق آزاد باشد. اصولاً او هيچوقت نام نويسنده را به خود نمي بست و خود را "درخت سنجد كج و معوجي ميانگاشت كه به آب كم قانع است و هرجا نُمي باشد به خود ميكشد." زيرا كه او نميخواست هانس كريستين آندرسن (نويسنده دانماركي) ديگري باشد و تنها به مضامين درجه سه اخلاقي و اجتماعي قناعت كند و از دردهاي زمانه غافل باشد. او هرگز به فكرش خطور نكرد كه جاي صبحي مرحوم را بگيرد و فقط قصه گوي قصه هاي كهن باشد و ميراث آباء و اجدادي را بدون دستكاري به آيندگان بسپارد. ميگفت:" قصه خواندن تنها سرگرمي نيست. بدين جهت من هم ميل ندارم كه بچه هاي فهميده قصه هاي مرا تنها براي سرگرمي بخوانند."(عروسك سخنگو، ص 64)
در نوشتن كوچكترين نگرانيش اين بود "كه آيا شاگردم كه در سوز سرما از فلان ده كه مدرسه ندارد و پا كشان آمده به مدرسه من، صبحانه يك تكه نان و پنير خورده يا نه؟" (كندوكاو در مسايل تربيتي، ص 9)

اكنون بايد به انتظار ماهي سياه كوچولوي ديگري باشيم كه فرياد او را در فضاي خفقان گرفته ما تكرار كند.

"من ميخواهم ماهيخوار را بكشم و ماهيها را آسوده كنم."



No comments:

Post a Comment

در اينترنت دنبال اسم صمد مي گشتم اين جا را ديدم. ياد مقايسه اي كه نوش آذر بين هانس كريستيان اندرسن و صمد كرده افتادم. خواستم شما هم بخوانيد.

كمتر قصه نويسي را سراغ ميتوان گرفت كه فروتني صمد را داشته باشد و از محدوده تنگ الفباي اصول اخلاق آزاد باشد. اصولاً او هيچوقت نام نويسنده را به خود نمي بست و خود را "درخت سنجد كج و معوجي ميانگاشت كه به آب كم قانع است و هرجا نُمي باشد به خود ميكشد." زيرا كه او نميخواست هانس كريستين آندرسن (نويسنده دانماركي) ديگري باشد و تنها به مضامين درجه سه اخلاقي و اجتماعي قناعت كند و از دردهاي زمانه غافل باشد. او هرگز به فكرش خطور نكرد كه جاي صبحي مرحوم را بگيرد و فقط قصه گوي قصه هاي كهن باشد و ميراث آباء و اجدادي را بدون دستكاري به آيندگان بسپارد. ميگفت:" قصه خواندن تنها سرگرمي نيست. بدين جهت من هم ميل ندارم كه بچه هاي فهميده قصه هاي مرا تنها براي سرگرمي بخوانند."(عروسك سخنگو، ص 64)
در نوشتن كوچكترين نگرانيش اين بود "كه آيا شاگردم كه در سوز سرما از فلان ده كه مدرسه ندارد و پا كشان آمده به مدرسه من، صبحانه يك تكه نان و پنير خورده يا نه؟" (كندوكاو در مسايل تربيتي، ص 9)

اكنون بايد به انتظار ماهي سياه كوچولوي ديگري باشيم كه فرياد او را در فضاي خفقان گرفته ما تكرار كند.

"من ميخواهم ماهيخوار را بكشم و ماهيها را آسوده كنم."



0 comments:

Post a Comment