در اينترنت دنبال اسم صمد مي گشتم اين جا را ديدم. ياد مقايسه اي كه نوش آذر بين هانس كريستيان اندرسن و صمد كرده افتادم. خواستم شما هم بخوانيد.
كمتر قصه نويسي را سراغ ميتوان گرفت كه فروتني صمد را داشته باشد و از محدوده تنگ الفباي اصول اخلاق آزاد باشد. اصولاً او هيچوقت نام نويسنده را به خود نمي بست و خود را "درخت سنجد كج و معوجي ميانگاشت كه به آب كم قانع است و هرجا نُمي باشد به خود ميكشد." زيرا كه او نميخواست هانس كريستين آندرسن (نويسنده دانماركي) ديگري باشد و تنها به مضامين درجه سه اخلاقي و اجتماعي قناعت كند و از دردهاي زمانه غافل باشد. او هرگز به فكرش خطور نكرد كه جاي صبحي مرحوم را بگيرد و فقط قصه گوي قصه هاي كهن باشد و ميراث آباء و اجدادي را بدون دستكاري به آيندگان بسپارد. ميگفت:" قصه خواندن تنها سرگرمي نيست. بدين جهت من هم ميل ندارم كه بچه هاي فهميده قصه هاي مرا تنها براي سرگرمي بخوانند."(عروسك سخنگو، ص 64)
در نوشتن كوچكترين نگرانيش اين بود "كه آيا شاگردم كه در سوز سرما از فلان ده كه مدرسه ندارد و پا كشان آمده به مدرسه من، صبحانه يك تكه نان و پنير خورده يا نه؟" (كندوكاو در مسايل تربيتي، ص 9)
اكنون بايد به انتظار ماهي سياه كوچولوي ديگري باشيم كه فرياد او را در فضاي خفقان گرفته ما تكرار كند.
"من ميخواهم ماهيخوار را بكشم و ماهيها را آسوده كنم."
Posted by
gol
on Sunday, September 22, 2002
در اينترنت دنبال اسم صمد مي گشتم اين جا را ديدم. ياد مقايسه اي كه نوش آذر بين هانس كريستيان اندرسن و صمد كرده افتادم. خواستم شما هم بخوانيد.
كمتر قصه نويسي را سراغ ميتوان گرفت كه فروتني صمد را داشته باشد و از محدوده تنگ الفباي اصول اخلاق آزاد باشد. اصولاً او هيچوقت نام نويسنده را به خود نمي بست و خود را "درخت سنجد كج و معوجي ميانگاشت كه به آب كم قانع است و هرجا نُمي باشد به خود ميكشد." زيرا كه او نميخواست هانس كريستين آندرسن (نويسنده دانماركي) ديگري باشد و تنها به مضامين درجه سه اخلاقي و اجتماعي قناعت كند و از دردهاي زمانه غافل باشد. او هرگز به فكرش خطور نكرد كه جاي صبحي مرحوم را بگيرد و فقط قصه گوي قصه هاي كهن باشد و ميراث آباء و اجدادي را بدون دستكاري به آيندگان بسپارد. ميگفت:" قصه خواندن تنها سرگرمي نيست. بدين جهت من هم ميل ندارم كه بچه هاي فهميده قصه هاي مرا تنها براي سرگرمي بخوانند."(عروسك سخنگو، ص 64)
در نوشتن كوچكترين نگرانيش اين بود "كه آيا شاگردم كه در سوز سرما از فلان ده كه مدرسه ندارد و پا كشان آمده به مدرسه من، صبحانه يك تكه نان و پنير خورده يا نه؟" (كندوكاو در مسايل تربيتي، ص 9)
اكنون بايد به انتظار ماهي سياه كوچولوي ديگري باشيم كه فرياد او را در فضاي خفقان گرفته ما تكرار كند.
"من ميخواهم ماهيخوار را بكشم و ماهيها را آسوده كنم."
كمتر قصه نويسي را سراغ ميتوان گرفت كه فروتني صمد را داشته باشد و از محدوده تنگ الفباي اصول اخلاق آزاد باشد. اصولاً او هيچوقت نام نويسنده را به خود نمي بست و خود را "درخت سنجد كج و معوجي ميانگاشت كه به آب كم قانع است و هرجا نُمي باشد به خود ميكشد." زيرا كه او نميخواست هانس كريستين آندرسن (نويسنده دانماركي) ديگري باشد و تنها به مضامين درجه سه اخلاقي و اجتماعي قناعت كند و از دردهاي زمانه غافل باشد. او هرگز به فكرش خطور نكرد كه جاي صبحي مرحوم را بگيرد و فقط قصه گوي قصه هاي كهن باشد و ميراث آباء و اجدادي را بدون دستكاري به آيندگان بسپارد. ميگفت:" قصه خواندن تنها سرگرمي نيست. بدين جهت من هم ميل ندارم كه بچه هاي فهميده قصه هاي مرا تنها براي سرگرمي بخوانند."(عروسك سخنگو، ص 64)
در نوشتن كوچكترين نگرانيش اين بود "كه آيا شاگردم كه در سوز سرما از فلان ده كه مدرسه ندارد و پا كشان آمده به مدرسه من، صبحانه يك تكه نان و پنير خورده يا نه؟" (كندوكاو در مسايل تربيتي، ص 9)
اكنون بايد به انتظار ماهي سياه كوچولوي ديگري باشيم كه فرياد او را در فضاي خفقان گرفته ما تكرار كند.
"من ميخواهم ماهيخوار را بكشم و ماهيها را آسوده كنم."
No comments:
Post a Comment