Thursday, March 31, 2005

بشنو ای سنگ بیابان
بشنوید ای باد و باران
با شما هم سازم اکنون
.....


از قرار روز اول فروردین ماه سالروز تولد مرضیه بوده است. مرضیه هفتاد و نه ساله شد.




صدای جادویی مرضیه را همه میشناسند اما شاید جادویی تر از صدایش شخصیتش باشد. برای من خیلی جالب بود که زنی در شصت و پنج سالگی خانه و کاشانه اش را ترک کند و علنا به صفوف مخالفان دولت جمهوری اسلامی بپیوندد. جمهوری اسلامی همه ترفتدهایش را بکار برد تا رفتن او را "گول خوردن" و " از سر پیری" و این حرفها نشان دهد. حتی پسرش را مجبور کردند که بیاید و در کنسرت های مادرش در اروپا به او التماس کند که "سر خانه وزندگیش" برگردد.

مرضیه اما راه بیابان را انتخاب کرد. مصاجبه کرد. کنسرت داد. به میان رزمندگان ارتش آزادیبخش رفت و روی تانک ها برایشان آواز خواند. در جریان جنگ و بمباران قرارگاه های مجاهدین به مرزهای اردن رفت وپس از چند ماه به اروپا آمد. الآن نمیدانم کجاست. شنیده بودم که پس از آمدن مدتی مریض بود. اما مرضیه آسوده نمی نشیند.مصاحبه ها - پیام ها.....

صدای مرضیه را همیشه دوست داشتم . اما حالا ترانه هایش را با شوق دیگری گوش میکنم. . برای اینکه میتوانم با غرور بگویم که در میان هنرمندان میهن من هستند کسانی که به حکومت آخوندها نه تنها پشت کردند بلکه با آنها در حال مبارزه هستند و تک تک آنها در قلب من جا دارند. الهه- منوچهر سخایی- مینا اسدی- هادی خرسندی- اسفندیار منفرد زاده- رضا دقتی- سعید کنگرانی- رضا علامه زاده - محمد شمس- اسماعیل وفا یغمایی و بسیاری عزیزان دیگر. مرضیه مشهور بود. چه به مجاهدین می پیوست و چه نمی پیوست در آسمان هنر ایران یک ستاره بود. اما با حماسه ای که از زندگیش آفرید خورشید شد. بانوی آفتاب.

***********************

بانوی آفتاب

بانوی آفتاب فریاد کرد:

"حرامیان آدمخوار
دستان خون آلودتان از من دور ....
خلعت هایتان ارزانی جلادانتان باد!
من کشتار کبوترها را
با صدایم
مهر تایید نخواهم زد...."

بانوی آفتاب
به حرامیان پشت کردی
و جاودانه شدی.

میدانم که روزی
صدای جادوییت
بر فراز سرزمین خسته من
سرود آزادی را سر خواهد داد....

No comments:

Post a Comment

بشنو ای سنگ بیابان
بشنوید ای باد و باران
با شما هم سازم اکنون
.....


از قرار روز اول فروردین ماه سالروز تولد مرضیه بوده است. مرضیه هفتاد و نه ساله شد.




صدای جادویی مرضیه را همه میشناسند اما شاید جادویی تر از صدایش شخصیتش باشد. برای من خیلی جالب بود که زنی در شصت و پنج سالگی خانه و کاشانه اش را ترک کند و علنا به صفوف مخالفان دولت جمهوری اسلامی بپیوندد. جمهوری اسلامی همه ترفتدهایش را بکار برد تا رفتن او را "گول خوردن" و " از سر پیری" و این حرفها نشان دهد. حتی پسرش را مجبور کردند که بیاید و در کنسرت های مادرش در اروپا به او التماس کند که "سر خانه وزندگیش" برگردد.

مرضیه اما راه بیابان را انتخاب کرد. مصاجبه کرد. کنسرت داد. به میان رزمندگان ارتش آزادیبخش رفت و روی تانک ها برایشان آواز خواند. در جریان جنگ و بمباران قرارگاه های مجاهدین به مرزهای اردن رفت وپس از چند ماه به اروپا آمد. الآن نمیدانم کجاست. شنیده بودم که پس از آمدن مدتی مریض بود. اما مرضیه آسوده نمی نشیند.مصاحبه ها - پیام ها.....

صدای مرضیه را همیشه دوست داشتم . اما حالا ترانه هایش را با شوق دیگری گوش میکنم. . برای اینکه میتوانم با غرور بگویم که در میان هنرمندان میهن من هستند کسانی که به حکومت آخوندها نه تنها پشت کردند بلکه با آنها در حال مبارزه هستند و تک تک آنها در قلب من جا دارند. الهه- منوچهر سخایی- مینا اسدی- هادی خرسندی- اسفندیار منفرد زاده- رضا دقتی- سعید کنگرانی- رضا علامه زاده - محمد شمس- اسماعیل وفا یغمایی و بسیاری عزیزان دیگر. مرضیه مشهور بود. چه به مجاهدین می پیوست و چه نمی پیوست در آسمان هنر ایران یک ستاره بود. اما با حماسه ای که از زندگیش آفرید خورشید شد. بانوی آفتاب.

***********************

بانوی آفتاب

بانوی آفتاب فریاد کرد:

"حرامیان آدمخوار
دستان خون آلودتان از من دور ....
خلعت هایتان ارزانی جلادانتان باد!
من کشتار کبوترها را
با صدایم
مهر تایید نخواهم زد...."

بانوی آفتاب
به حرامیان پشت کردی
و جاودانه شدی.

میدانم که روزی
صدای جادوییت
بر فراز سرزمین خسته من
سرود آزادی را سر خواهد داد....

0 comments:

Post a Comment