دلم گرفته است...
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم
و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم.
...فروغ
( از تولدی دیگر(
چند روزی است که دلم خیلی گرفته است. اگر اخبار ایران را نگاه کنی همه دلگیرانه هستند. در این سالها هیچ خبری نشنیدم که خوشحالم کند. وقتی دلم میگیرد میروم بیرون . راه میروم.میروم مغازه ها رانگاه میکنم. بعضی وقت ها میروم سینما و یک فیلم خنده دار مزخرف نگاه میکنم که به چیزی فکر نکنم . قدیم ها میرفتم دوچرخه سواری . دوست داشتم باد توی موهایم بزند و جاهایی بروم که پیاده رفتنش ممکن نبود حالابیشتر وقت ها به یک کتابفروشی بزرگ میروم که تویش یک کافه دارد. میروم کتابها را تلنبار میکنم. یک لیوان قهوه یا چایی میخرم و می افتم به جان کتاب ها.
امروز هم می خواستم به همان جا بروم. یک هو به فکرم رسید که در ایران اگر دلتان بگیرد چه میکنید؟ اگر کسی پیشتان نباشد که با او حرف بزنید چه می کنید؟ خیابان رفتن که جرم است . به موزیک گوش کردن- فیلم بدون سانسور دیدن- دست همدیگر را گرفتن- لباس عادی پوشیدن. اینها همه مجازات دارند. حتی برای رفتن به ایوان و دست کشیدن به پوست کشیده شب باید روسری سرکرد.
بیرون که میروی عزاداری است. الآن محرم است دو ماه دیگر یک چیز دیگر. همه جای دنیا به هر دلیلی مراسم خنده و شادی و فستیوال و کارناوال بر پا میکنند. کریسمس- ایستر- هالووین- والنتاین...بگذریم که اینها برای به فروش رساندن بنجل های مغازه ها است اما اینکه هر ماه یا دو ماه یک بار همه کشور مراسمی برای خوشحال بودن داشته باشند ناخودآگاه روحیه آدمها را بهتر میکند.
بر عکسش در کشور ما همه اش دنبال بهانه برای عزاداری و گریه کردن میگردند. گریه کنید مسلمونا..گریه کنید صوابه...
بهانه هم لازم نیست. محرم و صفر و رمضان و وفات هم که نباشد یا زلزله می آید یاآتش سوزی میشود یا جوانان رادستگیر میکنند یا از پنجره پرتشان میکنند پایین. همیشه بهانه ای برای غمگین بودن و گریه کردن هست.
کشور ما کشوری مریض و بیمار است. بادولتی که منبع عفونت و مریضی است. باید اینها بروند تا بشود نفس کشید. بشود آزادی را احساس کرد. بشود معنی جامعه را فهمید. تااینها هستند و تا کوچکترین آزادیهای فردی در این کشور پایمال میشود شاد بودن کار خیلی سختی خواهد بود.
جامعه باید برای کم کردن فشار و استرس روی مردم راهکارهای موثر داشته باشد. زندگی روزانه به اندازه کافی روی انسانها فشار می آورد. به اینها ناکارآمدی ها ی دولت و فساد و اختناق و بی پولی و سرما و هزار چیز دیگر را اضافه کنید. یک ایرانی کجا باید نفس بکشد؟
Posted by
gol
on Saturday, February 26, 2005
دلم گرفته است...
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم
و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم.
...فروغ
( از تولدی دیگر(
چند روزی است که دلم خیلی گرفته است. اگر اخبار ایران را نگاه کنی همه دلگیرانه هستند. در این سالها هیچ خبری نشنیدم که خوشحالم کند. وقتی دلم میگیرد میروم بیرون . راه میروم.میروم مغازه ها رانگاه میکنم. بعضی وقت ها میروم سینما و یک فیلم خنده دار مزخرف نگاه میکنم که به چیزی فکر نکنم . قدیم ها میرفتم دوچرخه سواری . دوست داشتم باد توی موهایم بزند و جاهایی بروم که پیاده رفتنش ممکن نبود حالابیشتر وقت ها به یک کتابفروشی بزرگ میروم که تویش یک کافه دارد. میروم کتابها را تلنبار میکنم. یک لیوان قهوه یا چایی میخرم و می افتم به جان کتاب ها.
امروز هم می خواستم به همان جا بروم. یک هو به فکرم رسید که در ایران اگر دلتان بگیرد چه میکنید؟ اگر کسی پیشتان نباشد که با او حرف بزنید چه می کنید؟ خیابان رفتن که جرم است . به موزیک گوش کردن- فیلم بدون سانسور دیدن- دست همدیگر را گرفتن- لباس عادی پوشیدن. اینها همه مجازات دارند. حتی برای رفتن به ایوان و دست کشیدن به پوست کشیده شب باید روسری سرکرد.
بیرون که میروی عزاداری است. الآن محرم است دو ماه دیگر یک چیز دیگر. همه جای دنیا به هر دلیلی مراسم خنده و شادی و فستیوال و کارناوال بر پا میکنند. کریسمس- ایستر- هالووین- والنتاین...بگذریم که اینها برای به فروش رساندن بنجل های مغازه ها است اما اینکه هر ماه یا دو ماه یک بار همه کشور مراسمی برای خوشحال بودن داشته باشند ناخودآگاه روحیه آدمها را بهتر میکند.
بر عکسش در کشور ما همه اش دنبال بهانه برای عزاداری و گریه کردن میگردند. گریه کنید مسلمونا..گریه کنید صوابه...
بهانه هم لازم نیست. محرم و صفر و رمضان و وفات هم که نباشد یا زلزله می آید یاآتش سوزی میشود یا جوانان رادستگیر میکنند یا از پنجره پرتشان میکنند پایین. همیشه بهانه ای برای غمگین بودن و گریه کردن هست.
کشور ما کشوری مریض و بیمار است. بادولتی که منبع عفونت و مریضی است. باید اینها بروند تا بشود نفس کشید. بشود آزادی را احساس کرد. بشود معنی جامعه را فهمید. تااینها هستند و تا کوچکترین آزادیهای فردی در این کشور پایمال میشود شاد بودن کار خیلی سختی خواهد بود.
جامعه باید برای کم کردن فشار و استرس روی مردم راهکارهای موثر داشته باشد. زندگی روزانه به اندازه کافی روی انسانها فشار می آورد. به اینها ناکارآمدی ها ی دولت و فساد و اختناق و بی پولی و سرما و هزار چیز دیگر را اضافه کنید. یک ایرانی کجا باید نفس بکشد؟
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم
و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم.
...فروغ
( از تولدی دیگر(
چند روزی است که دلم خیلی گرفته است. اگر اخبار ایران را نگاه کنی همه دلگیرانه هستند. در این سالها هیچ خبری نشنیدم که خوشحالم کند. وقتی دلم میگیرد میروم بیرون . راه میروم.میروم مغازه ها رانگاه میکنم. بعضی وقت ها میروم سینما و یک فیلم خنده دار مزخرف نگاه میکنم که به چیزی فکر نکنم . قدیم ها میرفتم دوچرخه سواری . دوست داشتم باد توی موهایم بزند و جاهایی بروم که پیاده رفتنش ممکن نبود حالابیشتر وقت ها به یک کتابفروشی بزرگ میروم که تویش یک کافه دارد. میروم کتابها را تلنبار میکنم. یک لیوان قهوه یا چایی میخرم و می افتم به جان کتاب ها.
امروز هم می خواستم به همان جا بروم. یک هو به فکرم رسید که در ایران اگر دلتان بگیرد چه میکنید؟ اگر کسی پیشتان نباشد که با او حرف بزنید چه می کنید؟ خیابان رفتن که جرم است . به موزیک گوش کردن- فیلم بدون سانسور دیدن- دست همدیگر را گرفتن- لباس عادی پوشیدن. اینها همه مجازات دارند. حتی برای رفتن به ایوان و دست کشیدن به پوست کشیده شب باید روسری سرکرد.
بیرون که میروی عزاداری است. الآن محرم است دو ماه دیگر یک چیز دیگر. همه جای دنیا به هر دلیلی مراسم خنده و شادی و فستیوال و کارناوال بر پا میکنند. کریسمس- ایستر- هالووین- والنتاین...بگذریم که اینها برای به فروش رساندن بنجل های مغازه ها است اما اینکه هر ماه یا دو ماه یک بار همه کشور مراسمی برای خوشحال بودن داشته باشند ناخودآگاه روحیه آدمها را بهتر میکند.
بر عکسش در کشور ما همه اش دنبال بهانه برای عزاداری و گریه کردن میگردند. گریه کنید مسلمونا..گریه کنید صوابه...
بهانه هم لازم نیست. محرم و صفر و رمضان و وفات هم که نباشد یا زلزله می آید یاآتش سوزی میشود یا جوانان رادستگیر میکنند یا از پنجره پرتشان میکنند پایین. همیشه بهانه ای برای غمگین بودن و گریه کردن هست.
کشور ما کشوری مریض و بیمار است. بادولتی که منبع عفونت و مریضی است. باید اینها بروند تا بشود نفس کشید. بشود آزادی را احساس کرد. بشود معنی جامعه را فهمید. تااینها هستند و تا کوچکترین آزادیهای فردی در این کشور پایمال میشود شاد بودن کار خیلی سختی خواهد بود.
جامعه باید برای کم کردن فشار و استرس روی مردم راهکارهای موثر داشته باشد. زندگی روزانه به اندازه کافی روی انسانها فشار می آورد. به اینها ناکارآمدی ها ی دولت و فساد و اختناق و بی پولی و سرما و هزار چیز دیگر را اضافه کنید. یک ایرانی کجا باید نفس بکشد؟
No comments:
Post a Comment