در اين چند وقتي كه اين صفحه راي گيري (خشونت در مورد بچه ها) اينجاست چند نكته توجهم را جلب كرده:
- با اينكه تا به حال بيشتر از 50 نفر راي داده اند بيش از چند نفر (آنهم اوايل راي گيري)هيچ توضيحي در مورد رايشان نداده اند. اميد من اين بود كه بتوانم نظرات همه را همراه با خاطرات خودشان و راه حل هايشان براي جلوگيري از خشونت مطرح كنم كه بايد بگويم در اين مورد موفق نشده ام.
- با بالا و پايين ها مي شود گفت كه هنوز حدود بيست درصد از خوانندگان معتقدهستند كه تنبيه بدني جزيي از تربيت كودكان است. البته هيچكدام توضيح نداده اند كه خشونت را تا چه حد قبول دارند. (..روي دست بچه زدن...كمربند چرمي!...) و ننوشته اند كه آيا خودشان اينها را تجربه كرده اند يا نه و اينكه مثلا بعد از كتك زدن بچه چه احساسي دارند؟ و دليلي هم براي نظرشان ارائه نداده اند
بعضي دوستان كه با خشونت مخالف هستند از تجربيات كودكيشان نوشتند و گفتند كه هنوز خاطرات كتك خوردنشان را فراموش نكرده اند. دوستي نوشت كه هنوز در نگاه پدرش التماس به بخشش را مي بيند ولي نمي داند كي مي تواند آن روز هاي تلخ را فراموش كند.
به نظر من اين آمار كوچك كمي تا اندازه اي جاي تاسف دارد. جامعه ما جامعه اي است مريض و بسته. سعي مي كنيم به حاي اينكه مشكلات را حل كنيم و يا لااقل در موردشان حرف بزنيم آنها را دفن يا فراموش كنيم تا وقتي دوباره به سراغمان بيايند..
هر چه بتوانيم بيشتر در مورد مشكلات حرف بزنيم بيشتر مي توانيم به راه حلشان نزديك تر شويم. اميد داشتم كه بتوانيم در اين صفحه راه حل هاي ديگري به جز كتك براي تربيت كودكان ارائه بدهيم و تجربياتمان را با هم در ميان بگذاريم تا ديگر لااقل در اين جامعه كوچك وبلاگستان مادري نگويد كه من همينم كه هستم و قبول كرده ام كه بچه ام را كتك بزنم. آزادي از همين جامعه كوچك خانواده شروع مي شود. نمي شود سخن از آزادي جامعه كرد اما در خانه كودك آزاري كرد.
اين راي گيري به زودي از اين صفحه برداشته خواهد شد..
Posted by
gol
on Tuesday, June 18, 2002
در اين چند وقتي كه اين صفحه راي گيري (خشونت در مورد بچه ها) اينجاست چند نكته توجهم را جلب كرده:
- با اينكه تا به حال بيشتر از 50 نفر راي داده اند بيش از چند نفر (آنهم اوايل راي گيري)هيچ توضيحي در مورد رايشان نداده اند. اميد من اين بود كه بتوانم نظرات همه را همراه با خاطرات خودشان و راه حل هايشان براي جلوگيري از خشونت مطرح كنم كه بايد بگويم در اين مورد موفق نشده ام.
- با بالا و پايين ها مي شود گفت كه هنوز حدود بيست درصد از خوانندگان معتقدهستند كه تنبيه بدني جزيي از تربيت كودكان است. البته هيچكدام توضيح نداده اند كه خشونت را تا چه حد قبول دارند. (..روي دست بچه زدن...كمربند چرمي!...) و ننوشته اند كه آيا خودشان اينها را تجربه كرده اند يا نه و اينكه مثلا بعد از كتك زدن بچه چه احساسي دارند؟ و دليلي هم براي نظرشان ارائه نداده اند
بعضي دوستان كه با خشونت مخالف هستند از تجربيات كودكيشان نوشتند و گفتند كه هنوز خاطرات كتك خوردنشان را فراموش نكرده اند. دوستي نوشت كه هنوز در نگاه پدرش التماس به بخشش را مي بيند ولي نمي داند كي مي تواند آن روز هاي تلخ را فراموش كند.
به نظر من اين آمار كوچك كمي تا اندازه اي جاي تاسف دارد. جامعه ما جامعه اي است مريض و بسته. سعي مي كنيم به حاي اينكه مشكلات را حل كنيم و يا لااقل در موردشان حرف بزنيم آنها را دفن يا فراموش كنيم تا وقتي دوباره به سراغمان بيايند..
هر چه بتوانيم بيشتر در مورد مشكلات حرف بزنيم بيشتر مي توانيم به راه حلشان نزديك تر شويم. اميد داشتم كه بتوانيم در اين صفحه راه حل هاي ديگري به جز كتك براي تربيت كودكان ارائه بدهيم و تجربياتمان را با هم در ميان بگذاريم تا ديگر لااقل در اين جامعه كوچك وبلاگستان مادري نگويد كه من همينم كه هستم و قبول كرده ام كه بچه ام را كتك بزنم. آزادي از همين جامعه كوچك خانواده شروع مي شود. نمي شود سخن از آزادي جامعه كرد اما در خانه كودك آزاري كرد.
اين راي گيري به زودي از اين صفحه برداشته خواهد شد..
- با اينكه تا به حال بيشتر از 50 نفر راي داده اند بيش از چند نفر (آنهم اوايل راي گيري)هيچ توضيحي در مورد رايشان نداده اند. اميد من اين بود كه بتوانم نظرات همه را همراه با خاطرات خودشان و راه حل هايشان براي جلوگيري از خشونت مطرح كنم كه بايد بگويم در اين مورد موفق نشده ام.
- با بالا و پايين ها مي شود گفت كه هنوز حدود بيست درصد از خوانندگان معتقدهستند كه تنبيه بدني جزيي از تربيت كودكان است. البته هيچكدام توضيح نداده اند كه خشونت را تا چه حد قبول دارند. (..روي دست بچه زدن...كمربند چرمي!...) و ننوشته اند كه آيا خودشان اينها را تجربه كرده اند يا نه و اينكه مثلا بعد از كتك زدن بچه چه احساسي دارند؟ و دليلي هم براي نظرشان ارائه نداده اند
بعضي دوستان كه با خشونت مخالف هستند از تجربيات كودكيشان نوشتند و گفتند كه هنوز خاطرات كتك خوردنشان را فراموش نكرده اند. دوستي نوشت كه هنوز در نگاه پدرش التماس به بخشش را مي بيند ولي نمي داند كي مي تواند آن روز هاي تلخ را فراموش كند.
به نظر من اين آمار كوچك كمي تا اندازه اي جاي تاسف دارد. جامعه ما جامعه اي است مريض و بسته. سعي مي كنيم به حاي اينكه مشكلات را حل كنيم و يا لااقل در موردشان حرف بزنيم آنها را دفن يا فراموش كنيم تا وقتي دوباره به سراغمان بيايند..
هر چه بتوانيم بيشتر در مورد مشكلات حرف بزنيم بيشتر مي توانيم به راه حلشان نزديك تر شويم. اميد داشتم كه بتوانيم در اين صفحه راه حل هاي ديگري به جز كتك براي تربيت كودكان ارائه بدهيم و تجربياتمان را با هم در ميان بگذاريم تا ديگر لااقل در اين جامعه كوچك وبلاگستان مادري نگويد كه من همينم كه هستم و قبول كرده ام كه بچه ام را كتك بزنم. آزادي از همين جامعه كوچك خانواده شروع مي شود. نمي شود سخن از آزادي جامعه كرد اما در خانه كودك آزاري كرد.
اين راي گيري به زودي از اين صفحه برداشته خواهد شد..
No comments:
Post a Comment