Tuesday, September 05, 2006

مرگ مغزی ولی الله فیض مهدوی



وقتی بابی ساندز مبارز ار تش جمهوریخواه ایرلند در سال 1981 پس از 66 روز اعتصاب غذا در گذشت همه دنیا از وضع و حال او خبر داشتند. بسیاری به رفتار دولت انگلیس اعتراض کردند. در بسیاری از شهرهای اروپا و آسیا تظاهرات برپا شد. خوانندگان برایش ترانه سرودند. حتی حکومت موج سوارخمینی نام خیابان چرچیل را به خیابان بابی ساندز عوض کرد .

زندانی سیاسی در همه دنیا مظلوم است اما در کشورهای عقب افتاده وضعیت زندانیان بسیار وخیم تر است. درجایی مثل ایران که قانون جنگل حاکم است زندانی سیاسی وسیله ای است برای خالی کردن عقده های یک عده بیمار روانی.که روش های جدید شکنجه و اعدام و قطع اعضای بدن یا شکستن روحیه انسان ها را پیدا کنند.

همین یک ماه پیش اکبر محمدی در اثر اعتصاب غذا در زندان کشته شد. امروز نوبت ولی الله فیض مهدوی است. جوان رشیدی که همین چند ماه پیش برای لغو حکم اعدام و نجات جانش تلاش میکردیم و حالا باید با چشمان اشک آلود خبر مرگ مغزی او را بخوانیم.

این خبر در هیچ خبرگزاری نیامده است. . مردم دنیا از اینهمه قساوت بی خبر مانده اند. کسی نمی داند که در ایران ماهی یک زندانی سیاسی از اعتصاب غذا می میرد. دولت ایران وظیفه اش را به خوبی انجام میدهد. از پول مردم جیب دولت های خارجی را پر میکند و برای خودش هر روز در نیویورک تایمز و واشنگتن پست و فیگارو مصاحبه و گزارش ترتیب میدهد.در حالی که حتی نمایندگان مجلس ایران اجازه دیدن از بند 209 اوین را ندارند چهره های گریم شده به عنوان زندانی سیاسی ایرانی در خارج از کشور مانور میدهند.در نتیجه وضع حقوق بشر آنقدرها هم اسفناک جلوه نمی کند و مذاکرات با خیال راحت ادامه پیدا میکنند.

من هنوز نمی دانم از مرگ ولی الله فیض مهدوی بیشتر ناراحت هستم یا خشمگین یا ناامید یا همه اینها . اما یک چیز را خوب میدانم . آن هم این که زمان نق زدن و دنبال مسئول گشتن تمام شده است. این ماهیت رژیم آخوندی است . از سال 60 اینها آدم کشته اند و هر وقت توانسته اند درو کرده اند تا بحال. آن که سرش را توی برف کرده ما هستیم.

این رژیم اصلاح بشو نیست. با قدرت تمام به پیش میتازد . تا وقتی ما منفعل بمانیم این جوانان یکی یکی از بین خواهند رفت.


به گمان من نباید وقت را تلف کرد.. بعضی ها آیه یاس میخوانند که ای اپوزیسیون تقصیر شما است که چون متحد نیستید زندانیان به این روز می افتند. اما این وسط مسئولیت خودشان را فراموش میکنند. این که همه چیز را از اپوزیسیون ( که اصلا معلوم هم نیست چه معجونی است) توقع داشته باشیم و خودمان بنشینیم چای و قهوه بخوریم تا اپوزیسیون این رژیم را سرنگون کند درست نیست.

چاره در حمایت از اپوزیسیون است.

اپوزیسیون هر که می خواهد با شد با هر مرامی ...اینها همه انسانهایی هستند که زندگی خودرا وقف مبارزه با این رزیم کرده اند.. به همه شان باید احترام گذاشت و باید تقویتشان کرد. تا وقتی که سلاحشان به روی رژیم غدار آخوندی است نباید تنهایشان گذاشت.

حرف زدن و وبلاگ نوشتن و حتی تومار جمع کردن هیچ فایده ای ندارد و به گوش کسی نمی رود. اگر کسی فامیلی اش گنجی نباشد نمی تواند از زندان های جمهوری اسلامی آزاد شود. چه برسد که جرمش مجاهد بودن باشد.

گروههای بسیاری با این رژیم در جنگ هستند با مرام های مختلف.. به نظر من این نه تنها عیب نیست بلکه امتیاز است. به عوض اینکه بخواهیم همه این گروهها یکی شوند باید به همه شان کمک کنیم. هر مرامی که دارید و به هر چه اعتقاد دارید یک گروه پیدا میشود که با همان اعتقاد دست اندر کار مبارزه با این رژیم باشد. به آنها کمک کنید. بیایید خون این جوانان را تبدیل کنیم به زهر هلاهل برای رژیم جمهوری اسلامی. بگذارید ملاها بدانند که وقتی اکبر محمدی می میرد وقتی ولی الله فیض مهدوی مرگ مغزی میشود و وقتی احمد باطبی نیمه جان است خیلی خبر ها میشود. خشم مردم بیشتر میشود. مشت ها گره میخورد. . . همانطور که وقوع زلزله در زیر زمین شروع میشود و خرابی ها فقط چند ثانیه طول میکشد....اما این زلزله هفتاد میلیون ریشتر شدت خواهد داشت...


غضبشان شیر
به مشت اندر فشرده قبضه شمشیر
و در دلشان شرار عقده های سالیان دیر

و در بازویشان نیرو
و در چشمانشان آتش
همه بی تاب و بس سرکش

روان گشتند
به سوی فتح و آزادی
به سوی روز بهروزی
و بر لبها سرود افتخار آمیز پیروزی

( از شعر درفش کاویان- حمید مصدق)

No comments:

Post a Comment

مرگ مغزی ولی الله فیض مهدوی



وقتی بابی ساندز مبارز ار تش جمهوریخواه ایرلند در سال 1981 پس از 66 روز اعتصاب غذا در گذشت همه دنیا از وضع و حال او خبر داشتند. بسیاری به رفتار دولت انگلیس اعتراض کردند. در بسیاری از شهرهای اروپا و آسیا تظاهرات برپا شد. خوانندگان برایش ترانه سرودند. حتی حکومت موج سوارخمینی نام خیابان چرچیل را به خیابان بابی ساندز عوض کرد .

زندانی سیاسی در همه دنیا مظلوم است اما در کشورهای عقب افتاده وضعیت زندانیان بسیار وخیم تر است. درجایی مثل ایران که قانون جنگل حاکم است زندانی سیاسی وسیله ای است برای خالی کردن عقده های یک عده بیمار روانی.که روش های جدید شکنجه و اعدام و قطع اعضای بدن یا شکستن روحیه انسان ها را پیدا کنند.

همین یک ماه پیش اکبر محمدی در اثر اعتصاب غذا در زندان کشته شد. امروز نوبت ولی الله فیض مهدوی است. جوان رشیدی که همین چند ماه پیش برای لغو حکم اعدام و نجات جانش تلاش میکردیم و حالا باید با چشمان اشک آلود خبر مرگ مغزی او را بخوانیم.

این خبر در هیچ خبرگزاری نیامده است. . مردم دنیا از اینهمه قساوت بی خبر مانده اند. کسی نمی داند که در ایران ماهی یک زندانی سیاسی از اعتصاب غذا می میرد. دولت ایران وظیفه اش را به خوبی انجام میدهد. از پول مردم جیب دولت های خارجی را پر میکند و برای خودش هر روز در نیویورک تایمز و واشنگتن پست و فیگارو مصاحبه و گزارش ترتیب میدهد.در حالی که حتی نمایندگان مجلس ایران اجازه دیدن از بند 209 اوین را ندارند چهره های گریم شده به عنوان زندانی سیاسی ایرانی در خارج از کشور مانور میدهند.در نتیجه وضع حقوق بشر آنقدرها هم اسفناک جلوه نمی کند و مذاکرات با خیال راحت ادامه پیدا میکنند.

من هنوز نمی دانم از مرگ ولی الله فیض مهدوی بیشتر ناراحت هستم یا خشمگین یا ناامید یا همه اینها . اما یک چیز را خوب میدانم . آن هم این که زمان نق زدن و دنبال مسئول گشتن تمام شده است. این ماهیت رژیم آخوندی است . از سال 60 اینها آدم کشته اند و هر وقت توانسته اند درو کرده اند تا بحال. آن که سرش را توی برف کرده ما هستیم.

این رژیم اصلاح بشو نیست. با قدرت تمام به پیش میتازد . تا وقتی ما منفعل بمانیم این جوانان یکی یکی از بین خواهند رفت.


به گمان من نباید وقت را تلف کرد.. بعضی ها آیه یاس میخوانند که ای اپوزیسیون تقصیر شما است که چون متحد نیستید زندانیان به این روز می افتند. اما این وسط مسئولیت خودشان را فراموش میکنند. این که همه چیز را از اپوزیسیون ( که اصلا معلوم هم نیست چه معجونی است) توقع داشته باشیم و خودمان بنشینیم چای و قهوه بخوریم تا اپوزیسیون این رژیم را سرنگون کند درست نیست.

چاره در حمایت از اپوزیسیون است.

اپوزیسیون هر که می خواهد با شد با هر مرامی ...اینها همه انسانهایی هستند که زندگی خودرا وقف مبارزه با این رزیم کرده اند.. به همه شان باید احترام گذاشت و باید تقویتشان کرد. تا وقتی که سلاحشان به روی رژیم غدار آخوندی است نباید تنهایشان گذاشت.

حرف زدن و وبلاگ نوشتن و حتی تومار جمع کردن هیچ فایده ای ندارد و به گوش کسی نمی رود. اگر کسی فامیلی اش گنجی نباشد نمی تواند از زندان های جمهوری اسلامی آزاد شود. چه برسد که جرمش مجاهد بودن باشد.

گروههای بسیاری با این رژیم در جنگ هستند با مرام های مختلف.. به نظر من این نه تنها عیب نیست بلکه امتیاز است. به عوض اینکه بخواهیم همه این گروهها یکی شوند باید به همه شان کمک کنیم. هر مرامی که دارید و به هر چه اعتقاد دارید یک گروه پیدا میشود که با همان اعتقاد دست اندر کار مبارزه با این رژیم باشد. به آنها کمک کنید. بیایید خون این جوانان را تبدیل کنیم به زهر هلاهل برای رژیم جمهوری اسلامی. بگذارید ملاها بدانند که وقتی اکبر محمدی می میرد وقتی ولی الله فیض مهدوی مرگ مغزی میشود و وقتی احمد باطبی نیمه جان است خیلی خبر ها میشود. خشم مردم بیشتر میشود. مشت ها گره میخورد. . . همانطور که وقوع زلزله در زیر زمین شروع میشود و خرابی ها فقط چند ثانیه طول میکشد....اما این زلزله هفتاد میلیون ریشتر شدت خواهد داشت...


غضبشان شیر
به مشت اندر فشرده قبضه شمشیر
و در دلشان شرار عقده های سالیان دیر

و در بازویشان نیرو
و در چشمانشان آتش
همه بی تاب و بس سرکش

روان گشتند
به سوی فتح و آزادی
به سوی روز بهروزی
و بر لبها سرود افتخار آمیز پیروزی

( از شعر درفش کاویان- حمید مصدق)

0 comments:

Post a Comment