شاملو شاعر بزرگ مردم
.....
اگر شما دوست مي داريد
كه شاعران
قي كنند پيش پايتان
آنچه را كه خورده ايد در طول ساليان
چه كند صبح كه شعرش
احساس هاي بزرگ فردايي است كه كنون نطفه هاي وسواس است؟
چه كندصبح اگر فردا
همزاد سايه در سايه پيروزي است؟
چه كند صبح اگر ديروز
گوري است كه از آن نمي رويد زهر بوته ايي جز ندامت
يا هسته تلخ تجربه يي در ميوه سياهش؟
چه كند صبح؟ كه گر آينده قرار بود به گذشته باخته باشد
دكتر حميدي شاعر مي بايست به ناچار كنون
در آب هاي دوردست قرون
جانوري تك ياخته باشد!
(از شعر حرف آخر)
*******
من اديب و شاعر نيستم و نمي توانم از نظر ادبي اشعار شاملو را نقد كنم.فقط ميتوانم از اثري كه اشعار شاملو روي من به عنوان يك فرد عادي جامعه ميگذارد حرف بزنم. من در كل بااستعاره و شعرهاي درهم و پيچيده ميانه خوبي ندارم. اما چند شاعر براي من مستثني هستند كه ميتوانند حرف مردم رابدون ترس و باكلمات كوبنده و محكم بزنند و بزرگترينشان شاملو است.
شاملو براي من شاعر اميد است.شاملو از گل و بلبل نمي گويد. براي او شاعر بودن مهم نيست. تغيير در جامعه مهم است. به دليل اشعارش به زندان مي افتد و آثارش غارت ميشوند اما عقب نشيني نميكندو باز مي نويسد. هرگز وضع موجود راقبول نميكند. در اشعارش خشم نسبت به استبداد و اميد به آينده موج ميزند. در كشوري كه هميشه زير يوغ استبداد بوده است داشتن هنرمنداني كه به مردم اميد تزريق ميكنند خيلي مهم است. من فكر ميكنم در جامعه اي كه با سركوب هاي مداوم به انفعال كشيده ميشود و تمام ارتباط مردم بامبارزين از بين ميرود كساني مانند شاملو كه به هر قيمت اين پيامها را به مردم عادي ميرسانند بسيار ارزشمند هستند. سخنراني شاملو در بركلي به گمان من يكي از بهترين آثار اوست و دقت و نكته سنجي اورا به خوبي نشان ميدهد. در فرصتي ديگر در باره آن خواهم نوشت.
مثلا من سبك اخوان ثالث و طرز استفاده از كلماتش را دوست دارم اما ببينيد او در ؛زمستان؛ چه ميگويد:
؛
نفس كز گرمگاه سينه مي آيد برون
ابري شود تاريك
و گيرد پيش چشمانت
نفس كاين است
پس چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
؛
اما شاملو ميگويد:
؛-بچه خسه مونده
چيزي به صب نمونه
غصه نخور ديوونه
كي ديده كه شب بمونه؟
زهره تابون اينجاس
تو گره مشت مرداس
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
؛( از شعر بارون)
يك نكته ديگر كه مرا به اشعار شاملو جلب ميكند صلابتي است كه در تك تك كلماتش موج ميزند. كلمات آنچنان بادقت انتحاب ميشوند كه حرف يكمقاله رادر يك جمله ميزنند.. شاملو نابغه اي است كه ميتواند احساسش را از طريق شعرش و كلماتش به خواننده منتقل كند:
ببينيد در اين شعر چگونه ياس تبديل به اميد ميشود:
؛احساس مي كنم
كه در بدترين دقايق اين شام مرگزاي
جندين هزار چشمه خورشيد در دلم
مي جوشد از يقين
احساس ميكنم
درهر كنار و گوشه اين شوره زار ياس
چندين هزار چنگل شاداب ناگهان
مي رويد از زمين
....
(از شعر ماهي)
شاملو براي تمام قهرمانان مردم شعر ميگويد. براي وارطان (مرگ وارطان)..براي خسرو گلسرخي
(شكاف)
براي آبايي معلم تركمن(از زخم قلب آبايي) ....
براي اعداميان حزب توده (ساعت اعدام..عشق عمومي).... ...
براي حسرو روزبه(خطابه ي تدفين)....(
براي مجاهد خلق مهدي رضايي (سرود ابراهيم در آتش(
براي مرتضي كيوان (از عموهايت)
براي بنيانگذاران مجاهدين خلق (شبانه)
براي چريك فدايي احمد زيبرم(براي آنكه عاشقانه در خاك مرد(
اشرف دهقاني در باره شاملو مينويسد:
زماني شاملو در رابطه با هيولاي تعهد و مسئوليت كمونيست بزرگ صمد بهرنگي نوشت؛ اي كاش اين هيولا هزار سر ميداشت؛. حال همين را با دريغ بايد در باره خود شاملو گفت. شاملوها شاعران زبردستي كه قادرند واقعيت هاي اجتماعي را با بياني كه پاسخگوي نيازهاي روحي ستمديدگان جامعه ماست به تصوير بكشند و شعر آنان در دست مردم حربه معنوي است در مبارزه عليه دشمنانشان...حقيقتا نياز جامعه ما مي باشند. ايكاش ده ها شاملو ميداشتيم. شاملويي كه همدست توده هاست تاآن دم كه توطئه ميكند گسستن زنجير را.
**********
لينك ها:
مجموعه كاشفان فروتن شوكران (نشر تدبير)
شاملو در شط جاري تاريخ (اشرف دهقاني)
سايت احمد شاملو
صفحه احمد شاملو در سايت اشعار دشنه گون
شعر وارطان با صداي شاملو
شعري كه زندگي است (نوشته پارسال...)
پي نوشت:
. شبح عزيز در يادداشتي كه در نظر خواهي گذاشته است نكاتي را يادآوري كرده كه من از قلم انداخته ام. شاملو فقط شاعر نبود. .او انرژي بي پايانش را در عرصه هاي مختلف ادبيات و روزنامه نگاري به كار انداخت و در هر كدام هم از خود آثاري به ياد ماندني :به جا گذاشت. يادداشت شبح را باهم بخوانيم:
شاملو فقط شاعر نبود روزنامهنگار برجستهيی هم بود. او چند مجلهی معتبر ادبی اجتماعی را سردبيری کرد که آخريناش کتاب جمعه تيری بود به قلب ارتجاع. شاملو فرهنگ نويس برجستهی بود. ۵ ميليون فيش کتاب جمعه را گرد آورد که کاري نستوه و بینظير است. شاملو مترجم برجستهيی هم بود او جهان شعر را و شعر جهان را به روی ما گشود... از همهي اينها مهمتر اين که شاملو انسان بزرگی بود و هميشه از انسان نوشت و آزادی
Posted by
gol
on Sunday, September 07, 2003
شاملو شاعر بزرگ مردم
.....
اگر شما دوست مي داريد
كه شاعران
قي كنند پيش پايتان
آنچه را كه خورده ايد در طول ساليان
چه كند صبح كه شعرش
احساس هاي بزرگ فردايي است كه كنون نطفه هاي وسواس است؟
چه كندصبح اگر فردا
همزاد سايه در سايه پيروزي است؟
چه كند صبح اگر ديروز
گوري است كه از آن نمي رويد زهر بوته ايي جز ندامت
يا هسته تلخ تجربه يي در ميوه سياهش؟
چه كند صبح؟ كه گر آينده قرار بود به گذشته باخته باشد
دكتر حميدي شاعر مي بايست به ناچار كنون
در آب هاي دوردست قرون
جانوري تك ياخته باشد!
(از شعر حرف آخر)
*******
من اديب و شاعر نيستم و نمي توانم از نظر ادبي اشعار شاملو را نقد كنم.فقط ميتوانم از اثري كه اشعار شاملو روي من به عنوان يك فرد عادي جامعه ميگذارد حرف بزنم. من در كل بااستعاره و شعرهاي درهم و پيچيده ميانه خوبي ندارم. اما چند شاعر براي من مستثني هستند كه ميتوانند حرف مردم رابدون ترس و باكلمات كوبنده و محكم بزنند و بزرگترينشان شاملو است.
شاملو براي من شاعر اميد است.شاملو از گل و بلبل نمي گويد. براي او شاعر بودن مهم نيست. تغيير در جامعه مهم است. به دليل اشعارش به زندان مي افتد و آثارش غارت ميشوند اما عقب نشيني نميكندو باز مي نويسد. هرگز وضع موجود راقبول نميكند. در اشعارش خشم نسبت به استبداد و اميد به آينده موج ميزند. در كشوري كه هميشه زير يوغ استبداد بوده است داشتن هنرمنداني كه به مردم اميد تزريق ميكنند خيلي مهم است. من فكر ميكنم در جامعه اي كه با سركوب هاي مداوم به انفعال كشيده ميشود و تمام ارتباط مردم بامبارزين از بين ميرود كساني مانند شاملو كه به هر قيمت اين پيامها را به مردم عادي ميرسانند بسيار ارزشمند هستند. سخنراني شاملو در بركلي به گمان من يكي از بهترين آثار اوست و دقت و نكته سنجي اورا به خوبي نشان ميدهد. در فرصتي ديگر در باره آن خواهم نوشت.
مثلا من سبك اخوان ثالث و طرز استفاده از كلماتش را دوست دارم اما ببينيد او در ؛زمستان؛ چه ميگويد:
؛
نفس كز گرمگاه سينه مي آيد برون
ابري شود تاريك
و گيرد پيش چشمانت
نفس كاين است
پس چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
؛
اما شاملو ميگويد:
؛-بچه خسه مونده
چيزي به صب نمونه
غصه نخور ديوونه
كي ديده كه شب بمونه؟
زهره تابون اينجاس
تو گره مشت مرداس
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
؛( از شعر بارون)
يك نكته ديگر كه مرا به اشعار شاملو جلب ميكند صلابتي است كه در تك تك كلماتش موج ميزند. كلمات آنچنان بادقت انتحاب ميشوند كه حرف يكمقاله رادر يك جمله ميزنند.. شاملو نابغه اي است كه ميتواند احساسش را از طريق شعرش و كلماتش به خواننده منتقل كند:
ببينيد در اين شعر چگونه ياس تبديل به اميد ميشود:
؛احساس مي كنم
كه در بدترين دقايق اين شام مرگزاي
جندين هزار چشمه خورشيد در دلم
مي جوشد از يقين
احساس ميكنم
درهر كنار و گوشه اين شوره زار ياس
چندين هزار چنگل شاداب ناگهان
مي رويد از زمين
....
(از شعر ماهي)
شاملو براي تمام قهرمانان مردم شعر ميگويد. براي وارطان (مرگ وارطان)..براي خسرو گلسرخي
(شكاف)
براي آبايي معلم تركمن(از زخم قلب آبايي) ....
براي اعداميان حزب توده (ساعت اعدام..عشق عمومي).... ...
براي حسرو روزبه(خطابه ي تدفين)....(
براي مجاهد خلق مهدي رضايي (سرود ابراهيم در آتش(
براي مرتضي كيوان (از عموهايت)
براي بنيانگذاران مجاهدين خلق (شبانه)
براي چريك فدايي احمد زيبرم(براي آنكه عاشقانه در خاك مرد(
اشرف دهقاني در باره شاملو مينويسد:
زماني شاملو در رابطه با هيولاي تعهد و مسئوليت كمونيست بزرگ صمد بهرنگي نوشت؛ اي كاش اين هيولا هزار سر ميداشت؛. حال همين را با دريغ بايد در باره خود شاملو گفت. شاملوها شاعران زبردستي كه قادرند واقعيت هاي اجتماعي را با بياني كه پاسخگوي نيازهاي روحي ستمديدگان جامعه ماست به تصوير بكشند و شعر آنان در دست مردم حربه معنوي است در مبارزه عليه دشمنانشان...حقيقتا نياز جامعه ما مي باشند. ايكاش ده ها شاملو ميداشتيم. شاملويي كه همدست توده هاست تاآن دم كه توطئه ميكند گسستن زنجير را.
**********
لينك ها:
مجموعه كاشفان فروتن شوكران (نشر تدبير)
شاملو در شط جاري تاريخ (اشرف دهقاني)
سايت احمد شاملو
صفحه احمد شاملو در سايت اشعار دشنه گون
شعر وارطان با صداي شاملو
شعري كه زندگي است (نوشته پارسال...)
پي نوشت:
. شبح عزيز در يادداشتي كه در نظر خواهي گذاشته است نكاتي را يادآوري كرده كه من از قلم انداخته ام. شاملو فقط شاعر نبود. .او انرژي بي پايانش را در عرصه هاي مختلف ادبيات و روزنامه نگاري به كار انداخت و در هر كدام هم از خود آثاري به ياد ماندني :به جا گذاشت. يادداشت شبح را باهم بخوانيم:
شاملو فقط شاعر نبود روزنامهنگار برجستهيی هم بود. او چند مجلهی معتبر ادبی اجتماعی را سردبيری کرد که آخريناش کتاب جمعه تيری بود به قلب ارتجاع. شاملو فرهنگ نويس برجستهی بود. ۵ ميليون فيش کتاب جمعه را گرد آورد که کاري نستوه و بینظير است. شاملو مترجم برجستهيی هم بود او جهان شعر را و شعر جهان را به روی ما گشود... از همهي اينها مهمتر اين که شاملو انسان بزرگی بود و هميشه از انسان نوشت و آزادی
.....
اگر شما دوست مي داريد
كه شاعران
قي كنند پيش پايتان
آنچه را كه خورده ايد در طول ساليان
چه كند صبح كه شعرش
احساس هاي بزرگ فردايي است كه كنون نطفه هاي وسواس است؟
چه كندصبح اگر فردا
همزاد سايه در سايه پيروزي است؟
چه كند صبح اگر ديروز
گوري است كه از آن نمي رويد زهر بوته ايي جز ندامت
يا هسته تلخ تجربه يي در ميوه سياهش؟
چه كند صبح؟ كه گر آينده قرار بود به گذشته باخته باشد
دكتر حميدي شاعر مي بايست به ناچار كنون
در آب هاي دوردست قرون
جانوري تك ياخته باشد!
(از شعر حرف آخر)
*******
من اديب و شاعر نيستم و نمي توانم از نظر ادبي اشعار شاملو را نقد كنم.فقط ميتوانم از اثري كه اشعار شاملو روي من به عنوان يك فرد عادي جامعه ميگذارد حرف بزنم. من در كل بااستعاره و شعرهاي درهم و پيچيده ميانه خوبي ندارم. اما چند شاعر براي من مستثني هستند كه ميتوانند حرف مردم رابدون ترس و باكلمات كوبنده و محكم بزنند و بزرگترينشان شاملو است.
شاملو براي من شاعر اميد است.شاملو از گل و بلبل نمي گويد. براي او شاعر بودن مهم نيست. تغيير در جامعه مهم است. به دليل اشعارش به زندان مي افتد و آثارش غارت ميشوند اما عقب نشيني نميكندو باز مي نويسد. هرگز وضع موجود راقبول نميكند. در اشعارش خشم نسبت به استبداد و اميد به آينده موج ميزند. در كشوري كه هميشه زير يوغ استبداد بوده است داشتن هنرمنداني كه به مردم اميد تزريق ميكنند خيلي مهم است. من فكر ميكنم در جامعه اي كه با سركوب هاي مداوم به انفعال كشيده ميشود و تمام ارتباط مردم بامبارزين از بين ميرود كساني مانند شاملو كه به هر قيمت اين پيامها را به مردم عادي ميرسانند بسيار ارزشمند هستند. سخنراني شاملو در بركلي به گمان من يكي از بهترين آثار اوست و دقت و نكته سنجي اورا به خوبي نشان ميدهد. در فرصتي ديگر در باره آن خواهم نوشت.
مثلا من سبك اخوان ثالث و طرز استفاده از كلماتش را دوست دارم اما ببينيد او در ؛زمستان؛ چه ميگويد:
؛
نفس كز گرمگاه سينه مي آيد برون
ابري شود تاريك
و گيرد پيش چشمانت
نفس كاين است
پس چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
؛
اما شاملو ميگويد:
؛-بچه خسه مونده
چيزي به صب نمونه
غصه نخور ديوونه
كي ديده كه شب بمونه؟
زهره تابون اينجاس
تو گره مشت مرداس
وقتي كه مردا پاشن
ابرا زهم مي پاشن
؛( از شعر بارون)
يك نكته ديگر كه مرا به اشعار شاملو جلب ميكند صلابتي است كه در تك تك كلماتش موج ميزند. كلمات آنچنان بادقت انتحاب ميشوند كه حرف يكمقاله رادر يك جمله ميزنند.. شاملو نابغه اي است كه ميتواند احساسش را از طريق شعرش و كلماتش به خواننده منتقل كند:
ببينيد در اين شعر چگونه ياس تبديل به اميد ميشود:
؛احساس مي كنم
كه در بدترين دقايق اين شام مرگزاي
جندين هزار چشمه خورشيد در دلم
مي جوشد از يقين
احساس ميكنم
درهر كنار و گوشه اين شوره زار ياس
چندين هزار چنگل شاداب ناگهان
مي رويد از زمين
....
(از شعر ماهي)
شاملو براي تمام قهرمانان مردم شعر ميگويد. براي وارطان (مرگ وارطان)..براي خسرو گلسرخي
(شكاف)
براي آبايي معلم تركمن(از زخم قلب آبايي) ....
براي اعداميان حزب توده (ساعت اعدام..عشق عمومي).... ...
براي حسرو روزبه(خطابه ي تدفين)....(
براي مجاهد خلق مهدي رضايي (سرود ابراهيم در آتش(
براي مرتضي كيوان (از عموهايت)
براي بنيانگذاران مجاهدين خلق (شبانه)
براي چريك فدايي احمد زيبرم(براي آنكه عاشقانه در خاك مرد(
اشرف دهقاني در باره شاملو مينويسد:
زماني شاملو در رابطه با هيولاي تعهد و مسئوليت كمونيست بزرگ صمد بهرنگي نوشت؛ اي كاش اين هيولا هزار سر ميداشت؛. حال همين را با دريغ بايد در باره خود شاملو گفت. شاملوها شاعران زبردستي كه قادرند واقعيت هاي اجتماعي را با بياني كه پاسخگوي نيازهاي روحي ستمديدگان جامعه ماست به تصوير بكشند و شعر آنان در دست مردم حربه معنوي است در مبارزه عليه دشمنانشان...حقيقتا نياز جامعه ما مي باشند. ايكاش ده ها شاملو ميداشتيم. شاملويي كه همدست توده هاست تاآن دم كه توطئه ميكند گسستن زنجير را.
**********
لينك ها:
مجموعه كاشفان فروتن شوكران (نشر تدبير)
شاملو در شط جاري تاريخ (اشرف دهقاني)
سايت احمد شاملو
صفحه احمد شاملو در سايت اشعار دشنه گون
شعر وارطان با صداي شاملو
شعري كه زندگي است (نوشته پارسال...)
پي نوشت:
. شبح عزيز در يادداشتي كه در نظر خواهي گذاشته است نكاتي را يادآوري كرده كه من از قلم انداخته ام. شاملو فقط شاعر نبود. .او انرژي بي پايانش را در عرصه هاي مختلف ادبيات و روزنامه نگاري به كار انداخت و در هر كدام هم از خود آثاري به ياد ماندني :به جا گذاشت. يادداشت شبح را باهم بخوانيم:
شاملو فقط شاعر نبود روزنامهنگار برجستهيی هم بود. او چند مجلهی معتبر ادبی اجتماعی را سردبيری کرد که آخريناش کتاب جمعه تيری بود به قلب ارتجاع. شاملو فرهنگ نويس برجستهی بود. ۵ ميليون فيش کتاب جمعه را گرد آورد که کاري نستوه و بینظير است. شاملو مترجم برجستهيی هم بود او جهان شعر را و شعر جهان را به روی ما گشود... از همهي اينها مهمتر اين که شاملو انسان بزرگی بود و هميشه از انسان نوشت و آزادی
No comments:
Post a Comment