Tuesday, June 28, 2005

پيرزني را ستمي در گرفت ..... دست زد عمامه اکبر گرفت
" پيرزني عمامه رفسنجاني را برداشت و بر سر خود گذاشت "خبر از گويانيوز

پيرزني را ستمي درگرفت
تقديم به تحريم کنندگان انتخابات که آلت دست خامنه اي و پسرش نشدند.

)هادی خرسندی)

پيرزني را ستمي درگرفت
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم
بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
مثل توما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و اجاره نشين
خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
هر نفري آمده با توپ پر
فحش دهد بر پدر نسيه خور
اين طلبد پول پنير و کره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن دگري ميطلبد پول نان
فحش کشيده به زمين و زمان
کرده حواله به من مشتري
چيز خران بابت نان بربري
ليک گذشته ز چنين ماجرا
زندگيم هست شبيه شما
چون پسرانت پسرانم رشيد
هر سه در انديشه ي شغل جديد
**
آن وسطي رفته به جنگ عراق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
آمده با عزت و جوش و خروش
گشته گداي سر ميدان شوش
گر که ز « بنياد » کنندش کمک
ميرود اينهفته سه راه ونک
آن پسر کوچک من مصطفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
رفته کلينيک ِ ته لاله زار
کليه خود داده به سيصد هزار
من شده ام حال ، پرستار او
نصف شده يک کمي ادرار او
دکتره گفت آب بنوشد زيا
دتا که دوباره سر شاشش بياد
***
آن پسر ارشد من مرتضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
رفته و همکار شده با پليس
قسمت توزيع هروئين رئيس
با دوگرم جنس که شد دستگير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بعد فروشنده ي سيار شد
با هروئين وارد بازار شد
اولش او عاشق ترياک بود
قيمتش البته خطرناک بود!
در پي اقدام گراني شکن
بررسي تعرفه هاي وطن
دولت تو شد ز گراني پکر
داد هروئين به بهاي شکر
هرچه که کمبود در آن ديد ،
دادبابت يارانه و سوبسيد داد
گردسفيد آمد و بيداد کرد
نسل جوان را همه معتاد کرد
بچه ي ما را که گرفته پليس
گفته صدا هيچ نکن ، هيس هيس
يا که بمان داخل زندان اسير
زجر کشيده ز خماري بمير
يا که ز همکاري ما شاد شو
کاغذي امضا کن و آزاد شو
روز دگر عامل توزيع شد
حائز بس رتبه و ترفيع شد
پس پسرانم همه با افتخار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
***
دختر من در پي شلوار جين
رفت به يونايتدِ شيخان نشين
پول ز من خواست و تأمين نشد
خطبه ي تو ، نطق تو هم جين نشد
رفت دوبي دخترِ کم سن و سالت
ا بخرد جين و کمربند و شال
گر بکند فرصت پوشيدنش!
کَنده شود شيخ عرب از تنش!
******
شوهر من آدم دلپاک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
بود بدون نظري آن مي
انشاهد رفتامد روحانيان
ضمن پذيرائي ِ با چاي و کيک
با همه شان داشت سلام و عليک
داشت به ياد از همه شان نام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
گفت اگر شاه شود سرنگو
نزود ز ساواک بيايم برون
نزد رفيقان خودم ميروم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
ليک دو روزي پس از آن انقلاب
نيمه شبي جلب شد از رختخواب
خورد به او با همه ي دلخوشي
مهر شکنجه گري آدمکشي!
من به بزرگان متوسل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
غصه شدم گريه ي هق هق شدم
ناله شدم درد شدم دق شدم
اشک شدم آه شدم غم شدم
پوچ شدم هيچ شدم کم شدم
تا که بيايند و شهادت دهند
پاي به ميدان حقيقت نهند
ليک کسي زانهمه مرد خدا
آنهمه با شوهر من آشنا
هيچ نکردند نگاهي به من
تا به چه کار آمده اين پيرزن
حالتشان وه چه دلازار بود
حالت حاشائي و انکار بود
صبح ِ من اينگونه اگر شام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
مصلحتاً در هچل افتاد و رفت
عمر خودش را به شما داد و رفت!
***
خوب شنيدي پرزيدنت خان!
!قصه ي تلخ من آزرده جان
مام وطن نيز زني چون من اس
تغصه خور مردم اين ميهن است
مردم بيچاره ي بي دادرَس
مرغ گرفتار هزاران قفس
نيست در او جرأت گفتار و جيک!
گشته سکوتش عملاً کارنيک
اين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين
خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند
کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
اين همه نامرد شدن در نبرد
کشتن زنجيره اي اهل درد
قتل نويسنده ي " بد" نيمه شب
کارد به آن دکتر " بد" در مطب
تيرخلاصي به حقيقت زدنن
ام سعيدي مثلاً خط زدن
آن که به زندان شما بود و مُرد
در ميکونوس کشتن مردان کُرد
قتل برومند و سپس بختيار ....
مختصري گفتم و فهرست وار
اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
سيّد علي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده
الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
اين که در اين دوره ترا شد رقيب
خود تو درآوردي اش از توي جيب
ماهي تو بوده و در تور تو
قتل اگر کرده به دستور تو
نوچه ي تو بوده در اين راسته
با مدد لطف تو برخاسته
باز علمدار و سخنگو توئ
يچون پرزيدنت تر از او توئي
چونکه بهرحال تو پر مايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
اي پرزيدنت همه فصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
اِند ِ سخن ، ختم کلامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
حجت الاسلام پرآوازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
هست در عمامه ي تو رازها
شعبده ها دارد و اعجازها
من که به عمامه ي تو ميپرم
آب گذشته است دگر از سرم
ترس ندارم ز پليس شما
وز قلم مدح نويس شما
هر قلمي رام تو شد خوب شد
هرکه نشد رام تو ، مغضوب شد!
خود تو ببين حالت موجود ر
افاصله ي گنجي و بهنود را ...
***
آه ببخشيد اگر شد زياد
حرف من پيرزن بيسواد
چونکه سر درد دلم باز شد
قطره اي از برکه اي ابراز شد
حال به تو پس دهم عمامه را
باز ادامه بده برنامه را
شعبده را اينطرف آغاز کن
لوله ي نفت آنطرفي باز کن

شاد ز عمامه و از دلق باش
منتظر محکمه خلق باش

Tuesday, June 21, 2005

خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما-2

امروز به همت خسن آقای عزیز جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان در باره انتخابات برگزار شد. بحث های جالبی در گرفت که مرا به فکر انداخت که این مطالب را بنویسم.

دو نفر از دوستان شرکت کننده طرفدار رای دادن بودند. از صحبت های آنها و خواندن مطالب در وبلاگ های دیگر به این نتیجه رسیده ام که آنها که رای میدهند اکثرا دارند دوباره بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکنند( به قول خودشان) . این بار میان رفسنجانی و احمدی نژاد می خواهند که رفسنجانی برنده شود و به عبارتی دیگر احمدی نژاد برنده نشود.
اگر اشتباه میکنم لطفا تصحیح کنید. فکر نمی کنم در میان رای دهندگان ( حداقل در وبلاگستان) کسی طرفدار شخص رفسنجانی یا احمدی نژاد باشد.

در باره اینها فکر کنید:
1- آیا از موضع ترس رای میدهید یا جدا فکر میکنید با رایتان به بهبود اوضاع کشور کمک میکنید؟
2- آیا واقعا پروسه انتخابات در ایران درست است و هیچ تقلبی در آرا نمیشود؟
3- آیا کاندید شدن و انتخاب شدن در این انتخابات آزاد است؟
4- آیا هیچ امیدی دارید که با آمدن یکی از این کاندیداها اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران بهتر شود؟
5- آیا فکر کرده اید که عواقب وخیم رای دادن به یک حکومت فاشیستی چیست ؟ حاضرید مسئولیت این رای و این مشروعیت دادن به این نظام جانی را برعهده بگیرید؟


انتخابات در ایران برای مردم ایران نیست. نمایش قدرت برای دولت های خارجی است. من و شما رای بدهیم یا ندهیم نتایج از قبل معلوم است. اما تاثیر انتخابات بر سرنوشت مردم ایران با رایی که میدهند نیست با شرکت یا عدم شرکتشان در انتخابات و شلوغ یا خلوت بودن حوزه ها است. این نمایشی است که دولت غیر مشروع و غیر مردمی ایران به آن احتیاج دارد . در نوشته بعدی در این باره توضیح خواهم داد.. .

Sunday, June 19, 2005

خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما

انتخابات در ایران نمایش عجیبی است. رای نهایی و تعداد آرا هیچ ربطی به تعداد شرکت کنندگان و رایشان ندارد.. این را سالهاست که میدانیم و تجربه کرده ایم.. با هر انتخابات نمایشی حلقه استثمار بر گرده ما تنگ تر شده.سنگسار میکنند و میگویند این فرهنگ اسلامی ماست. جوانانمان را مثل خوشه انگور هشت تا و ده تا از جراثقال آویزان میکنند. اعتراض که میکنید می گویند ببینید هزاران نفر جمع میشوند و تماشا میکنند. این فرهنگ مردم ماست. وسط خیابان شلاق میزنند. حقوق زنان و کودکان و اقلیت ها را به هیچ میگیرند.زندان ها دیگر جا ندارند. زندانیان سیاسی هر آن در خطر اعدام قرار دارند. حقوق کارگر در ایران معنایی ندارد. حقوق انسانی در ایران هیچ معنایی ندارد. دیگر مردم از استیصال به فروش کلیه و چشم و تن و بدن روی آورده اند. آرامش و امنیت از کشور رخت بسته است.

اما هنوز هستند کسانی که به پای صندوق های رای میروند و به این رژیم خونخوار مشروعیت میبخشند. روی سخنم با آنهاست.

هر انسانی مسئول تصمیماتی است که میگیرد. نتیجه انتخاب و تصمیم های ما است که دنیای اطراف ما و جامعه ما را میسازد. . هیچ کدام این کاندیداها از خاتمی شیاد بیشتر ادعای مردمی بودن ندارند. سابقه رفسنجانی و احمدی نژاد کاملا معلوم است. هر دو جانی بالفطره و با سابقه هستند. دزدی های رفسنجانی که حسابی ندارد. رفسنجانی رسما در دادگاه میکونوس محکوم شده و تحت تعقیب است. ازآغاز انقلاب تا امروز جزو مهمترین پایه های این رژیم خونخوار بوده است. با چه رویی به چنین جانی هایی رای میدهند؟

در زمان خاتمی شیاد چه گلی بر سر ایران زده شد که در زمان اینها از آن بهتر شود؟ مگر فروهر ها و پوینده و سعیدی سیرجانی در زمان خاتمی به قتل نرسیدند؟ پرونده زهرا کاظمی را فراموش کرده اند؟ حاضر هستند به قاتلان رای بدهند و آنها را به جان مردم بی پناه بیندازند. پس فرق آنها با جلادی که طناب دار بر گردن مردم می اندازد یا شلاق را بر پشت جوانی وارد میآورد یا به دخترکی قبل از اعدام تجاوز میکند یا نان کارگر را از دستش در میآورد چیست؟

امروز دیگر نمی توانیم بگوییم نمیدانستیم و گول خوردیم و اشتباه کردیم. تجربه بیست و هفت سال گذشته را داریم. با یک حساب سرانگشتی میتوانیم بفهمیم با این روال بیست و هفت سال دیگر از آنگولا هم بدتر و گرسنه تر خواهیم بود و طالبان از ما مدرن تر خواهند بود. هر انسانی مسئول مستقیم عملکرد های خودش است و وجدانش باید عاقبت و مسئولیت عملکردش را تحمل کند.

تحلیل بعضی ها برای رای دادن این است که اگر رای ندهیم اوضاع از این بدتر میشود. این گول زدن خودشان است. اگر رای ندهیم دنیا متوجه میشود که این نظام در بین مردم مشروعیتی ندارد. اما هر رای که به صندوق ریخته میشود حتی اگر خالی باشد یا به خر و الاغ و میکی ماوس رای داده شده باشد وسیله تبلیغاتی برای مشروعیت گرفتن این رژیم است.

بعضی ها میترسند که مبادا این رژیم سرنگون شود و یک گروه مخالف بیاید و اوضاع از این بدتر شود. به اینها باید گفت که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. اما تا وقتی مسئولیت را به دیگران بسپارید اوضاع طبق میل دیگران خواهد شد. فقط زمانی که خواسته هایمان را بدانیم و از آنها کوتاه نیاییم میتوانیم به آینده مطمئن باشیم. هر گروهی یا هر ائتلافی که در ایران سر کار بیاید باید بتوانید به این خواسته ها تحقق ببخشد و گرنه با نیروی مردم طرف خواهد شد. تا وقتی از خواسته هایمان کوتاه نیامده ایم دلیلی برای ترس از آینده وجود ندارد. واقعا حکومت رفسنجانی شیاد و قاتل از یک حکومت ائتلافی گروههای مخالف یا هر گروه مخالفی بهتر است؟

امروز بهانه ای برای اشتباه کردن وجود ندارد. دست همه رو شده است. توپ در زمین مردم است. یا تحریم گسترده انتخابات و نه گفتن به شارلاتان بازی آخوندی و یا همراه شدن با قاتلین و دزدهای بالفطره برای کشیدن خون مردم ایران.

ای روشنفکرانی که با علم به جنایات این رژیم باز هم پای صندوق های رای میروید:

-هر سری که بالای دار میرود
- هر زندانی سیاسی که شکنجه و اعدام میشود
- هر دختر و کودکی که در بازارهای کشورهای همسایه به فروش میرسد
- هر کارگری که شب گرسنه میخوابد
- هر دختری که به دست پدرش به جرم بی ناموسی به قتل میرسد
- هر کلیه و چشمی که فروش میرود
-هر کودکی که به جای مدرسه رفتن بیگاری میکند
-هر کتابفروشی که به آتش کشیده میشود
- هر روزنامه ای که بسته میشود


شما هم به اندازه حاکمین قدرت در این جنایات شریک خواهید بود.این را فراموش نکنید.


********************************
کانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) روز سه شنبه ( فردا) هشت شب به وقت ایران در پالتاک جلسه ای برای بررسی نتایج انتخابات ترتیب داده است.





این جلسه برای عموم آزاد است.. منتظر همگی هستیم

Thursday, June 16, 2005

با راي خود به جنايات اين رژيم مهر تاييد نزنيم!

. اينهمه كشتار و قتل عام و غارت را اگر مي بينيد با راي خود بر آن مهر تاييد نزنيد. . هر راي برگ سبز كشتارها و اعدام ها و غارت هاي بعد ي است. .. ...يك بار براي هميشه به حكومت شيادان در ايران نه بگوييم.





تحریم انتصابات فرمایشی تنها راه نجات ایران


ما با رای خود بر این جنایات مهر تایید نمی‌زنیم

اين انيميشن را در وبلاگ خود بگذاريد. (‌گرفته شده از وبلاگ خسن آقا)

Monday, June 06, 2005

تحريم انتخابات
آزادي زندانيان سياسي


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار

طبق اعلام وکيل مدافع مجتبی سميعی‌نژاد، محاکمه‌ی اين وب‌لاگ‌نويس زندانی در روز سی و يکم خرداد برگزار و دو سال محکوميت وی به اتهام توهين به رهبری به طور رسمی اعلام می‌شود.مديار نويسنده‌ی وب‌لاگ "من‌نه‌منم" و "استيجه" هر آن چه که نوشته باشد در گستره‌ای مجازی بوده است، گستره‌ای که در حوزه‌ی قضایی هيچ حکومتی قرار ندارد و مرزبردار نيست. در اصل سوم منشور کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ نيز آمده است:"وب‌لاگ‌ها وطن ندارند و نويسنده يا نويسندگان‌شان، در محدوده‌ی وب‌لاگ‌ها، ملزم به رعايت قوانين محل زندگی خود نيستند. تنها ملزم به رعايت قوانين عام و جهان‌شمول هستند." از اين رو چنين محاکمه‌ای سراسر غيرقانونی و بی‌اعتبار است. پن‌لاگ همه‌ی وب‌لاگ‌نويسان به‌ويژه اعضای خود را فرامی‌خواند تا به اين محاکمه‌ی ناعادلانه اعتراض کنند. پن‌لاگ خواستار آزادی بی‌قيد و شرط و فوری مجتبی سميعی‌نژاد و پی‌گرد بازداشت‌کنندگان و کسانی است که در بازجويی‌ها او را مورد اذيت و آزار قرار داده‌اند.به اميد آن که روز 31 خرداد روز هم‌بستگی برای دفاع از آزادی بيان شود و بتوانيم دستگاه قضايی را به تبرئه‌ی مجتبی و پذيرش جهان‌شمولی وب‌لاگ‌ها وادار کنيم.

.کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
××××××××××××××××××××××××××××××××
واقعا ازحكومتي كه تاب نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را آن هم در زمان انتخابات ندارد چه انتظار رفرم و اصلاح ميرود؟ هزار و پانصد تا هم انتخابات فرمايشي بشود اين حكومت درست نخواهد شد.. خانه از پاي بست ويران است. براي آزادي مديار و همه زندانيان سياسي هر چه در توان داريم انجام دهيم.

××××××××××××××××××××××××××××××

در باره انتخابات كذايي فقط ميتوانم بنويسم كه اگر كسي پس از اينهمه سال كشتار و غارت و سركوب و بعد از گذار از خاتمي شياد و تلف شدن هشت سال وقت و عمر مردم بينوا باز فكر ميكند معين يا رفسنجاني يا هر شياد ديگري ممكن است سر سوزني به فكر مردم باشند يا خيلي خوش خيال است يا ريگي به كفش دارد. كه فكر نكنم در اين مرحله هيچكدام درماني داشته باشند. براي دوستان خوش خيال متاسفم و براي آنها كه آنقدر در سياهي اين رژيم خونخوار غرق شده اند كه نميتوانند از آن جدا شوند هم به طور مضاعف متاسفم.
بهترين تفسير انتخابات را هادي خرسندي كرده است.

اطلاعيه انتخاباتي
نه من ديگر به اکبر ميدهم رأي
نه بر کانديد رهبر ميدهم رأي
نه بر سردار و نه غير نظامي
نه بر اصحاب منبر ميدهم رأي
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود،به اين خر ميدهم رأِِِِِِي

دوباره ميچاپمت وطن !
با اجازه سیمین بزرگ و عزیز
دوباره میچاپمت وطن ، اگرچه با آبروی خویش
ستون ز سقف تو میبرم ، به یاری خلق و خوی خویش
دوباره میگیرم از تو خون ، به خاطر آقازاده ها
اضافه اش نیز میدهم ، به بچه های عموی خویش
دوباره این خاک پر گهر ، به توبره و کیسه میکشم
دمی تغافل نمیکنم ، ز کوشش و جستجوی خویش
دوباره میبُرمش نفس ، ز هرکه کوشد برای جیک
به انفرادی بیفکنم ، چه منتقد چه عدوی خویش
به چند تن از قلمزنان ، دلار و پوندی دهم نشان
خصوصاً آنکه برای من ، نموده پاره گلوی خویش
به رهبری نیز میدهم ، زکات و خمس و کمیسیون
اگرچه بیزارم از طرف ، چو یک زنی از هووی خویش
دوباره میسازمت وطن ، برای بانک سوئیس خود
که کبک بختم نموده حظ ز بانگ قوقلی قو قوی خویش
-----------

از همه دوستاني كه در اين چند هفته كليك هايشان هدر رفت معذرت ميخواهم. . اميدوارم بعد از اين مرتب تر بنويسم.

راستي هادي خرسندي چند وقتي است اسباب كشي كرده . صفحه جديدش اينجاست:
http://asgharagha.com

اگر مي خواهيد شهامت و انسانيت را با هم ببينيد به اينجا سري بزنيد و از دور دست نگين را بفشاريد.
پيرزني را ستمي در گرفت ..... دست زد عمامه اکبر گرفت
" پيرزني عمامه رفسنجاني را برداشت و بر سر خود گذاشت "خبر از گويانيوز

پيرزني را ستمي درگرفت
تقديم به تحريم کنندگان انتخابات که آلت دست خامنه اي و پسرش نشدند.

)هادی خرسندی)

پيرزني را ستمي درگرفت
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم
بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
مثل توما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و اجاره نشين
خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
هر نفري آمده با توپ پر
فحش دهد بر پدر نسيه خور
اين طلبد پول پنير و کره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن دگري ميطلبد پول نان
فحش کشيده به زمين و زمان
کرده حواله به من مشتري
چيز خران بابت نان بربري
ليک گذشته ز چنين ماجرا
زندگيم هست شبيه شما
چون پسرانت پسرانم رشيد
هر سه در انديشه ي شغل جديد
**
آن وسطي رفته به جنگ عراق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
آمده با عزت و جوش و خروش
گشته گداي سر ميدان شوش
گر که ز « بنياد » کنندش کمک
ميرود اينهفته سه راه ونک
آن پسر کوچک من مصطفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
رفته کلينيک ِ ته لاله زار
کليه خود داده به سيصد هزار
من شده ام حال ، پرستار او
نصف شده يک کمي ادرار او
دکتره گفت آب بنوشد زيا
دتا که دوباره سر شاشش بياد
***
آن پسر ارشد من مرتضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
رفته و همکار شده با پليس
قسمت توزيع هروئين رئيس
با دوگرم جنس که شد دستگير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بعد فروشنده ي سيار شد
با هروئين وارد بازار شد
اولش او عاشق ترياک بود
قيمتش البته خطرناک بود!
در پي اقدام گراني شکن
بررسي تعرفه هاي وطن
دولت تو شد ز گراني پکر
داد هروئين به بهاي شکر
هرچه که کمبود در آن ديد ،
دادبابت يارانه و سوبسيد داد
گردسفيد آمد و بيداد کرد
نسل جوان را همه معتاد کرد
بچه ي ما را که گرفته پليس
گفته صدا هيچ نکن ، هيس هيس
يا که بمان داخل زندان اسير
زجر کشيده ز خماري بمير
يا که ز همکاري ما شاد شو
کاغذي امضا کن و آزاد شو
روز دگر عامل توزيع شد
حائز بس رتبه و ترفيع شد
پس پسرانم همه با افتخار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
***
دختر من در پي شلوار جين
رفت به يونايتدِ شيخان نشين
پول ز من خواست و تأمين نشد
خطبه ي تو ، نطق تو هم جين نشد
رفت دوبي دخترِ کم سن و سالت
ا بخرد جين و کمربند و شال
گر بکند فرصت پوشيدنش!
کَنده شود شيخ عرب از تنش!
******
شوهر من آدم دلپاک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
بود بدون نظري آن مي
انشاهد رفتامد روحانيان
ضمن پذيرائي ِ با چاي و کيک
با همه شان داشت سلام و عليک
داشت به ياد از همه شان نام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
گفت اگر شاه شود سرنگو
نزود ز ساواک بيايم برون
نزد رفيقان خودم ميروم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
ليک دو روزي پس از آن انقلاب
نيمه شبي جلب شد از رختخواب
خورد به او با همه ي دلخوشي
مهر شکنجه گري آدمکشي!
من به بزرگان متوسل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
غصه شدم گريه ي هق هق شدم
ناله شدم درد شدم دق شدم
اشک شدم آه شدم غم شدم
پوچ شدم هيچ شدم کم شدم
تا که بيايند و شهادت دهند
پاي به ميدان حقيقت نهند
ليک کسي زانهمه مرد خدا
آنهمه با شوهر من آشنا
هيچ نکردند نگاهي به من
تا به چه کار آمده اين پيرزن
حالتشان وه چه دلازار بود
حالت حاشائي و انکار بود
صبح ِ من اينگونه اگر شام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
مصلحتاً در هچل افتاد و رفت
عمر خودش را به شما داد و رفت!
***
خوب شنيدي پرزيدنت خان!
!قصه ي تلخ من آزرده جان
مام وطن نيز زني چون من اس
تغصه خور مردم اين ميهن است
مردم بيچاره ي بي دادرَس
مرغ گرفتار هزاران قفس
نيست در او جرأت گفتار و جيک!
گشته سکوتش عملاً کارنيک
اين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين
خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند
کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
اين همه نامرد شدن در نبرد
کشتن زنجيره اي اهل درد
قتل نويسنده ي " بد" نيمه شب
کارد به آن دکتر " بد" در مطب
تيرخلاصي به حقيقت زدنن
ام سعيدي مثلاً خط زدن
آن که به زندان شما بود و مُرد
در ميکونوس کشتن مردان کُرد
قتل برومند و سپس بختيار ....
مختصري گفتم و فهرست وار
اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
سيّد علي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده
الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
اين که در اين دوره ترا شد رقيب
خود تو درآوردي اش از توي جيب
ماهي تو بوده و در تور تو
قتل اگر کرده به دستور تو
نوچه ي تو بوده در اين راسته
با مدد لطف تو برخاسته
باز علمدار و سخنگو توئ
يچون پرزيدنت تر از او توئي
چونکه بهرحال تو پر مايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
اي پرزيدنت همه فصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
اِند ِ سخن ، ختم کلامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
حجت الاسلام پرآوازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
هست در عمامه ي تو رازها
شعبده ها دارد و اعجازها
من که به عمامه ي تو ميپرم
آب گذشته است دگر از سرم
ترس ندارم ز پليس شما
وز قلم مدح نويس شما
هر قلمي رام تو شد خوب شد
هرکه نشد رام تو ، مغضوب شد!
خود تو ببين حالت موجود ر
افاصله ي گنجي و بهنود را ...
***
آه ببخشيد اگر شد زياد
حرف من پيرزن بيسواد
چونکه سر درد دلم باز شد
قطره اي از برکه اي ابراز شد
حال به تو پس دهم عمامه را
باز ادامه بده برنامه را
شعبده را اينطرف آغاز کن
لوله ي نفت آنطرفي باز کن

شاد ز عمامه و از دلق باش
منتظر محکمه خلق باش
خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما-2

امروز به همت خسن آقای عزیز جلسه پالتاک کانون وبلاگ نویسان در باره انتخابات برگزار شد. بحث های جالبی در گرفت که مرا به فکر انداخت که این مطالب را بنویسم.

دو نفر از دوستان شرکت کننده طرفدار رای دادن بودند. از صحبت های آنها و خواندن مطالب در وبلاگ های دیگر به این نتیجه رسیده ام که آنها که رای میدهند اکثرا دارند دوباره بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکنند( به قول خودشان) . این بار میان رفسنجانی و احمدی نژاد می خواهند که رفسنجانی برنده شود و به عبارتی دیگر احمدی نژاد برنده نشود.
اگر اشتباه میکنم لطفا تصحیح کنید. فکر نمی کنم در میان رای دهندگان ( حداقل در وبلاگستان) کسی طرفدار شخص رفسنجانی یا احمدی نژاد باشد.

در باره اینها فکر کنید:
1- آیا از موضع ترس رای میدهید یا جدا فکر میکنید با رایتان به بهبود اوضاع کشور کمک میکنید؟
2- آیا واقعا پروسه انتخابات در ایران درست است و هیچ تقلبی در آرا نمیشود؟
3- آیا کاندید شدن و انتخاب شدن در این انتخابات آزاد است؟
4- آیا هیچ امیدی دارید که با آمدن یکی از این کاندیداها اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران بهتر شود؟
5- آیا فکر کرده اید که عواقب وخیم رای دادن به یک حکومت فاشیستی چیست ؟ حاضرید مسئولیت این رای و این مشروعیت دادن به این نظام جانی را برعهده بگیرید؟


انتخابات در ایران برای مردم ایران نیست. نمایش قدرت برای دولت های خارجی است. من و شما رای بدهیم یا ندهیم نتایج از قبل معلوم است. اما تاثیر انتخابات بر سرنوشت مردم ایران با رایی که میدهند نیست با شرکت یا عدم شرکتشان در انتخابات و شلوغ یا خلوت بودن حوزه ها است. این نمایشی است که دولت غیر مشروع و غیر مردمی ایران به آن احتیاج دارد . در نوشته بعدی در این باره توضیح خواهم داد.. .
خیمه شب بازی انتخابات و مسئولیت ما

انتخابات در ایران نمایش عجیبی است. رای نهایی و تعداد آرا هیچ ربطی به تعداد شرکت کنندگان و رایشان ندارد.. این را سالهاست که میدانیم و تجربه کرده ایم.. با هر انتخابات نمایشی حلقه استثمار بر گرده ما تنگ تر شده.سنگسار میکنند و میگویند این فرهنگ اسلامی ماست. جوانانمان را مثل خوشه انگور هشت تا و ده تا از جراثقال آویزان میکنند. اعتراض که میکنید می گویند ببینید هزاران نفر جمع میشوند و تماشا میکنند. این فرهنگ مردم ماست. وسط خیابان شلاق میزنند. حقوق زنان و کودکان و اقلیت ها را به هیچ میگیرند.زندان ها دیگر جا ندارند. زندانیان سیاسی هر آن در خطر اعدام قرار دارند. حقوق کارگر در ایران معنایی ندارد. حقوق انسانی در ایران هیچ معنایی ندارد. دیگر مردم از استیصال به فروش کلیه و چشم و تن و بدن روی آورده اند. آرامش و امنیت از کشور رخت بسته است.

اما هنوز هستند کسانی که به پای صندوق های رای میروند و به این رژیم خونخوار مشروعیت میبخشند. روی سخنم با آنهاست.

هر انسانی مسئول تصمیماتی است که میگیرد. نتیجه انتخاب و تصمیم های ما است که دنیای اطراف ما و جامعه ما را میسازد. . هیچ کدام این کاندیداها از خاتمی شیاد بیشتر ادعای مردمی بودن ندارند. سابقه رفسنجانی و احمدی نژاد کاملا معلوم است. هر دو جانی بالفطره و با سابقه هستند. دزدی های رفسنجانی که حسابی ندارد. رفسنجانی رسما در دادگاه میکونوس محکوم شده و تحت تعقیب است. ازآغاز انقلاب تا امروز جزو مهمترین پایه های این رژیم خونخوار بوده است. با چه رویی به چنین جانی هایی رای میدهند؟

در زمان خاتمی شیاد چه گلی بر سر ایران زده شد که در زمان اینها از آن بهتر شود؟ مگر فروهر ها و پوینده و سعیدی سیرجانی در زمان خاتمی به قتل نرسیدند؟ پرونده زهرا کاظمی را فراموش کرده اند؟ حاضر هستند به قاتلان رای بدهند و آنها را به جان مردم بی پناه بیندازند. پس فرق آنها با جلادی که طناب دار بر گردن مردم می اندازد یا شلاق را بر پشت جوانی وارد میآورد یا به دخترکی قبل از اعدام تجاوز میکند یا نان کارگر را از دستش در میآورد چیست؟

امروز دیگر نمی توانیم بگوییم نمیدانستیم و گول خوردیم و اشتباه کردیم. تجربه بیست و هفت سال گذشته را داریم. با یک حساب سرانگشتی میتوانیم بفهمیم با این روال بیست و هفت سال دیگر از آنگولا هم بدتر و گرسنه تر خواهیم بود و طالبان از ما مدرن تر خواهند بود. هر انسانی مسئول مستقیم عملکرد های خودش است و وجدانش باید عاقبت و مسئولیت عملکردش را تحمل کند.

تحلیل بعضی ها برای رای دادن این است که اگر رای ندهیم اوضاع از این بدتر میشود. این گول زدن خودشان است. اگر رای ندهیم دنیا متوجه میشود که این نظام در بین مردم مشروعیتی ندارد. اما هر رای که به صندوق ریخته میشود حتی اگر خالی باشد یا به خر و الاغ و میکی ماوس رای داده شده باشد وسیله تبلیغاتی برای مشروعیت گرفتن این رژیم است.

بعضی ها میترسند که مبادا این رژیم سرنگون شود و یک گروه مخالف بیاید و اوضاع از این بدتر شود. به اینها باید گفت که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. اما تا وقتی مسئولیت را به دیگران بسپارید اوضاع طبق میل دیگران خواهد شد. فقط زمانی که خواسته هایمان را بدانیم و از آنها کوتاه نیاییم میتوانیم به آینده مطمئن باشیم. هر گروهی یا هر ائتلافی که در ایران سر کار بیاید باید بتوانید به این خواسته ها تحقق ببخشد و گرنه با نیروی مردم طرف خواهد شد. تا وقتی از خواسته هایمان کوتاه نیامده ایم دلیلی برای ترس از آینده وجود ندارد. واقعا حکومت رفسنجانی شیاد و قاتل از یک حکومت ائتلافی گروههای مخالف یا هر گروه مخالفی بهتر است؟

امروز بهانه ای برای اشتباه کردن وجود ندارد. دست همه رو شده است. توپ در زمین مردم است. یا تحریم گسترده انتخابات و نه گفتن به شارلاتان بازی آخوندی و یا همراه شدن با قاتلین و دزدهای بالفطره برای کشیدن خون مردم ایران.

ای روشنفکرانی که با علم به جنایات این رژیم باز هم پای صندوق های رای میروید:

-هر سری که بالای دار میرود
- هر زندانی سیاسی که شکنجه و اعدام میشود
- هر دختر و کودکی که در بازارهای کشورهای همسایه به فروش میرسد
- هر کارگری که شب گرسنه میخوابد
- هر دختری که به دست پدرش به جرم بی ناموسی به قتل میرسد
- هر کلیه و چشمی که فروش میرود
-هر کودکی که به جای مدرسه رفتن بیگاری میکند
-هر کتابفروشی که به آتش کشیده میشود
- هر روزنامه ای که بسته میشود


شما هم به اندازه حاکمین قدرت در این جنایات شریک خواهید بود.این را فراموش نکنید.


********************************
کانون وبلاگ نویسان ایران (پن لاگ) روز سه شنبه ( فردا) هشت شب به وقت ایران در پالتاک جلسه ای برای بررسی نتایج انتخابات ترتیب داده است.





این جلسه برای عموم آزاد است.. منتظر همگی هستیم
با راي خود به جنايات اين رژيم مهر تاييد نزنيم!

. اينهمه كشتار و قتل عام و غارت را اگر مي بينيد با راي خود بر آن مهر تاييد نزنيد. . هر راي برگ سبز كشتارها و اعدام ها و غارت هاي بعد ي است. .. ...يك بار براي هميشه به حكومت شيادان در ايران نه بگوييم.





تحریم انتصابات فرمایشی تنها راه نجات ایران


ما با رای خود بر این جنایات مهر تایید نمی‌زنیم

اين انيميشن را در وبلاگ خود بگذاريد. (‌گرفته شده از وبلاگ خسن آقا)

تحريم انتخابات
آزادي زندانيان سياسي


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار


بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار

طبق اعلام وکيل مدافع مجتبی سميعی‌نژاد، محاکمه‌ی اين وب‌لاگ‌نويس زندانی در روز سی و يکم خرداد برگزار و دو سال محکوميت وی به اتهام توهين به رهبری به طور رسمی اعلام می‌شود.مديار نويسنده‌ی وب‌لاگ "من‌نه‌منم" و "استيجه" هر آن چه که نوشته باشد در گستره‌ای مجازی بوده است، گستره‌ای که در حوزه‌ی قضایی هيچ حکومتی قرار ندارد و مرزبردار نيست. در اصل سوم منشور کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ نيز آمده است:"وب‌لاگ‌ها وطن ندارند و نويسنده يا نويسندگان‌شان، در محدوده‌ی وب‌لاگ‌ها، ملزم به رعايت قوانين محل زندگی خود نيستند. تنها ملزم به رعايت قوانين عام و جهان‌شمول هستند." از اين رو چنين محاکمه‌ای سراسر غيرقانونی و بی‌اعتبار است. پن‌لاگ همه‌ی وب‌لاگ‌نويسان به‌ويژه اعضای خود را فرامی‌خواند تا به اين محاکمه‌ی ناعادلانه اعتراض کنند. پن‌لاگ خواستار آزادی بی‌قيد و شرط و فوری مجتبی سميعی‌نژاد و پی‌گرد بازداشت‌کنندگان و کسانی است که در بازجويی‌ها او را مورد اذيت و آزار قرار داده‌اند.به اميد آن که روز 31 خرداد روز هم‌بستگی برای دفاع از آزادی بيان شود و بتوانيم دستگاه قضايی را به تبرئه‌ی مجتبی و پذيرش جهان‌شمولی وب‌لاگ‌ها وادار کنيم.

.کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ
××××××××××××××××××××××××××××××××
واقعا ازحكومتي كه تاب نوشته هاي يك جوان وبلاگ نويس را آن هم در زمان انتخابات ندارد چه انتظار رفرم و اصلاح ميرود؟ هزار و پانصد تا هم انتخابات فرمايشي بشود اين حكومت درست نخواهد شد.. خانه از پاي بست ويران است. براي آزادي مديار و همه زندانيان سياسي هر چه در توان داريم انجام دهيم.

××××××××××××××××××××××××××××××

در باره انتخابات كذايي فقط ميتوانم بنويسم كه اگر كسي پس از اينهمه سال كشتار و غارت و سركوب و بعد از گذار از خاتمي شياد و تلف شدن هشت سال وقت و عمر مردم بينوا باز فكر ميكند معين يا رفسنجاني يا هر شياد ديگري ممكن است سر سوزني به فكر مردم باشند يا خيلي خوش خيال است يا ريگي به كفش دارد. كه فكر نكنم در اين مرحله هيچكدام درماني داشته باشند. براي دوستان خوش خيال متاسفم و براي آنها كه آنقدر در سياهي اين رژيم خونخوار غرق شده اند كه نميتوانند از آن جدا شوند هم به طور مضاعف متاسفم.
بهترين تفسير انتخابات را هادي خرسندي كرده است.

اطلاعيه انتخاباتي
نه من ديگر به اکبر ميدهم رأي
نه بر کانديد رهبر ميدهم رأي
نه بر سردار و نه غير نظامي
نه بر اصحاب منبر ميدهم رأي
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود،به اين خر ميدهم رأِِِِِِي

دوباره ميچاپمت وطن !
با اجازه سیمین بزرگ و عزیز
دوباره میچاپمت وطن ، اگرچه با آبروی خویش
ستون ز سقف تو میبرم ، به یاری خلق و خوی خویش
دوباره میگیرم از تو خون ، به خاطر آقازاده ها
اضافه اش نیز میدهم ، به بچه های عموی خویش
دوباره این خاک پر گهر ، به توبره و کیسه میکشم
دمی تغافل نمیکنم ، ز کوشش و جستجوی خویش
دوباره میبُرمش نفس ، ز هرکه کوشد برای جیک
به انفرادی بیفکنم ، چه منتقد چه عدوی خویش
به چند تن از قلمزنان ، دلار و پوندی دهم نشان
خصوصاً آنکه برای من ، نموده پاره گلوی خویش
به رهبری نیز میدهم ، زکات و خمس و کمیسیون
اگرچه بیزارم از طرف ، چو یک زنی از هووی خویش
دوباره میسازمت وطن ، برای بانک سوئیس خود
که کبک بختم نموده حظ ز بانگ قوقلی قو قوی خویش
-----------

از همه دوستاني كه در اين چند هفته كليك هايشان هدر رفت معذرت ميخواهم. . اميدوارم بعد از اين مرتب تر بنويسم.

راستي هادي خرسندي چند وقتي است اسباب كشي كرده . صفحه جديدش اينجاست:
http://asgharagha.com

اگر مي خواهيد شهامت و انسانيت را با هم ببينيد به اينجا سري بزنيد و از دور دست نگين را بفشاريد.