Thursday, September 30, 2004

من توی دهن اين اهورا ميزنم
( ولاكن بقيه متن را اينجا بخوانيد

Tuesday, September 28, 2004

ما هم بعـــله....

ديپلمات ربوده شده ايراني بالاخره با تلاش هاي بي وقفه دولت ايران آزاد شد...

لطفا به اين صفحه بالا مراجعه كنيد (‌نگران نباشيد فيلتر نشده. بي بي سي است .از خودشان است) و قيافه ديپلمات آزاد شده ايراني را ببينيد.


نه اينكه بخواهم سر فريدون جهاني هم مثل نيكلاس برگ و انسانهاي ديگري كه مثل گوسفند جلوي تلويزيون ذبح شدند روي زمين بيفتد اما راستش قيافه چاق و چله اش داد ميزند كه زياد هم بهش بد نگذشته.

جمهوري اسلامي معلوم است كه در گنداب عميقي دست و پا ميزند كه مجبور است از اين فيلم هاي هاليوودي درست كند كه ؛‌ما هم بعله....اما ديگر كسي گول اين حرفها را نمي خورد. به قول نويسنده روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا...خر خودتان هستيد. مردم دنيا را اينقدر احمق فرض نكنيد.....

متن خبر از راديو فردا
گوئيدو ليمپو، کارشناس تروريسم پرتيراژ ترين روزنامه ايتاليا، کوريه را دلاسرا مي نويسد:
آزادي فريدون جهاني ديپلمات جمهوري اسلامي ايران که هفتم اوت در کربلا ناپديد شده بود در روز دوشنبه در حومه شهر فلوجه، در عراق مرکزي بسيار بحث انگيز است. ضمن اشاره به اين که سازماني موسوم به ارتش اسلامي عراق مسئوليت ربودن فريدون جهاني را تقبل کرده بود و خواستش قطع دخالت هاي جمهوري اسلامي ايران در عراق بود، گوئيدو ليمپو که تاکنون چندين کتاب در رابطه با تروريسم اسلامي از او منتشر شده است مي نويسد اظهارات مقامات جمهوري اسلامي ايران در پيامد آزادي اين ديپلمات نيز سوال برانگيز هستند.

فريدون جهاني روز گذشته در محل سفارت جمهوري اسلامي ايران در بغداد اظهار داشته بود که آزادي او حاصل ساعت ها گفتگو با گروگان گير ها بوده است. به گفته مفسر کوريه را دلاسرا، بسياري از منابع اطلاعاتي غربي و عربي از ابتدا معتقد بودند فريدون جهاني را گروه هاي خرابکار يا معارض عراقي نربوده اند. کوريه را دلاسرا همچنين خبر مي دهد سازمان اطلاعات و امنيت نظامي ايتاليا، سيزمي، درخواست ملاقات با فريدون جهاني را دارد زيرا ارتش اسلامي عراق که اين ديپلمات مدعي است توسط آن ها ربوده شده بود، مسئوليت قتل خبرنگار چپ گراي ايتاليايي، انزوبالدوني را نيز عهده دار شده است.

انزوبالدوني در ماه اوت هنگامي که همراه چند کاميون کمک هاي انساني صليب سرخ ايتاليا از بغداد راهي نجف بود در حومه پايتخت عراق ربوده شد و 48 ساعت بعد به قتل رسيد. هرچند که تاکنون اثري از جسد او پيدا نشده است و ويدئويي نيز از کشتن اين خبرنگار در دست نيست.


**************
جمهوري جنايت
از قرار قوه قضايي جمهوري جنايت از هر يك از بازماندگان قربانيان جنايت پاكدشت براي آزمايش هاي دي ان ا تقاضاي هشتصد هزار تومان پول كرده است. .

اينها قربانياني هستند كه در ميان آشغال ها دنبال آهن پاره ميگشتند تا خرج خانواده شان را در بياورند. حتي اگر اين خانواده ها در فقر هم دست و پا نمي زدند باز دولت حق ندارد براي انجام كارهايي كه وظيفه اش است از شهروندان پول بگيرد.

همه جاي دنيا دولت وظيفه دارد با پول ماليات مردم به آنها خدمات بدهد. در كشور فلك زده ما مردم بايد برده دولت باشند. وظيفه دارند كار كنند تا گردن ملاها چاق تر بشود و جيبشان پرتر.
مهم نيست كه نفت بشكه اي پنجاه دلار يا بيشتر معامله شود. ايران تحت حكومت آخوند روز بروز فقيرتر و عقب مانده تر خواهد شد.

اين كه چرا جنايتي با اين ابعاد براي اين مدت طولاني مخفي و بدون رسيدگي مانده معما نيست. در كشوري كه تا يك تار موي يك زن بيرون مي آيد گله هاي حزب الله به سرش مي ريزند چيزي كه فراوان است و بي ارزش جان انسان است. در نظام خميني هر كه جيبش پر باشد و بتواند پول چايي آقايان و آقازاده ها را بدهد كارش راه مي افتد و هر كه نتواند كارش با كرام الكاتبين است.

به اين جنايت بايد از چند بعد توجه شود
- جانيان و قربانيان هر دو از اقشار فقير جامعه هستند
- جانيان پس از انقلاب به دنيا آمده اند
-كشتار و اعدام و مجازات هاي غير انساني ديگر نه تنها جرم را در جمهوري اسلامي كمتر نكرده بلكه به سبعيت جرم ها هم افزوده
جانيان در جنايت هاي خود دولت را الگو ميگيرند-
-پس از جمهوري اسلامي به تقليد از دولت قتل هاي زنجيره اي اقزايش يافته است
-قاتلان بدون ترس از دستگير شدن ماهها در يك محل به تجاوز و قتل ادامه مي داده اند


من گمان ميكنم چنين سبعيتي فقط از خود شكنجه گر هاي دولت ايران بر مي آيد. از آنها كه به دختر چهارده ساله تجاوز ميكردندو پس از اعدام جسدشان را دركاميون يخچال دار مي انداختند. يا آنها كه زنان را با شليك به رحمشان زجر كش ميكردند و از ناله هاي آنها لذت ميبردند. يا آنان كه جلوي استخر اوين جوان هجده ساله را دار ميزدند و زندانيان را از جلويشان رد ميكردند تا عبرت بگيرند. يا آنها كه زندانيان را به جرم سرود خواندن پاي چوبه دار قبل از اعدام هشتصد ضربه شلاق ميزدند و بعد جسم نيمه جانشان را تيرباران ميكردند؟ تعجب نخواهم كرد اگر اين جانيان ريشه در همين شكنجه گر ها داشته باشند و براي دولت هم ؛ كار ؛ كر ده باشند و به همين دليل هم جناياتشان مخفي مانده باشد

چطور ممكن است در يك محل يك بچه يازده ساله مدام دوستانش را به تله مرگ ببرد و كسي شك برش ندارد و نيروي انتظامي هم به شكايت خانواده ها رسيدگي نكند؟

يك جاي اين قضيه لنگ است و بعدها معلوم خواهد شد كه چيست.

************

يك سوال تكنيكي :
اگر ميدانيد در بلاگر جديد چطور ميشود لينك عكس گذاشت لطفا به من هم ياد بدهيد..




Thursday, September 23, 2004

دو باره می سازمت اتم.....

مملكت ما همه چيزش درست بود فقط يک بمب اتم نداشت. آن هم به فضل الهی و با پول ملتی که از فقر کليه و چشمش را میفروشد به زودی زود درست خواهد شد. . .اسراييل و امریکا غلط ميکنند به ما حمله کنند. ما همه جايش را خوانده ايم. نيروگاه های اتمی مااولا که يکی و دو تا نيست. به فرض که بوشهر را بزنند با پرچين چه میکنند؟ نظنز چی؟
تازه ما که برایمان مهم نيست آدم ها چه بلايی سرشان بيايد. از خدا ميخواهيم بيايند ايران را بمباران کنند از دست اين جمعيت بهانه گير و پرتوقع که کارشان فقط به خطر انداختن پايه های نظام است خلاص بشويم. مثل سال 67 احتياج به فتوای آقا هم نيست که بعدش برايمان حرف در بياورند.
برای همين است که اين نيروگاه ها را لابلای شهرها و روستاها قايم کرده ايم.

تازه ميگن تحريم اقتصادی...شورای امنيت...خوب ببرند شورای امنيت. ما که به حمد الله هفت پشتمان هم در کانادا و دوبی خانه و کاشانه دارند.. بيزنسمان هم که به
راه است. باز هم همين مردم نامسلمان و کافر هستند که جورش را خواهند کشيد که از نظر شرعی برای ما اشکالی ندارد. ما میخواستيم بارمان را ببنديم که بستيم. فقط يك کم ته دلمان شور ميزند که این ملت کافر که قدر ما را نمی دانند و روزی صد بار اسلام عزيز را به خطر می اندازند نکند باز به سرشان بزند و بريزند توی خيابان ها؟ بريم زودتر يك فکری بکنيم. چند نفری را دستگير و اعدام کنيم از اين فکر ها به سرشان نزند که برای پايه های نظام خيلی خطرناک است. يك تلفني هم بزنم به مادر بچه ها ببينم خانه مان در تورنتو همه چيزش روبراه است يانه. به اين ملت نامسلمان اعتمادی نيست....

****************

دوباره می سازمت اتم
( شعر از هادی خرسندی عزيز)

دوباره ميسازمت اتم،
اگرچه با پشم ريش خويش

برم دل از البرادعي،
به زور ناز و قميش خويش

اگر که بمبم شود درست،
به سنت اش مفتخر کنم

سرش ببرم ز ختنه گاه،
چو بچه قوم و خويش خويش

به قيمت فقر ملتي،
غني نمايم اورانيوم

که صاحب بمب خود شوند،
تمام طلاب شهر قم

دوباره ميسازمت اتم،
اگرچه با زور شرع خويش

دهم به دنيا هزينه اش،
ز اصل ملت ز فرع خويش

به جست و جوي اتم روم
که دانشم را کند زياد

براي اينکه رسيده ام،
ز بول و غايط به اجتهاد

ز آب گنداب مسجدي،
خزينه ام را نموده پر

فرو کنم بمب هسته اي،
سه بار توي آب کر

دوباره ميسازمت اتم
اگرچه با پشم و ريش خويش

برم دل از البرادعي،
به زور ناز و قميش خويش


Sunday, September 19, 2004

چرا ؛امروز؛‌نشدم...

جمعي از وبلاگ نويسان قرار است روز دوشنبه نام خود را به ؛امروز؛‌تغيير بدهند. براي مبارزه با سانسور امروز

متاسفانه حافظه تاريخی ما خيلی کوتاه است. چنگيز و تيمور کشورمان را به يغما بردند اسمشان را روی کودکانمان گذاشتيم. خمينی آمد صد و بيست هزار نفر را قتل عام کرد. به همين سرعت يادمان رفته و برای همراهانش ناراحت ميشويم .در تابستان ۶۷ قتل عام زندانيان سياسی با فتوای مستقيم خمينی صورت گرفت. در آن زمان خاتمی وزير ارشاد بود. بی رودربايستی گفت که لاجوردی خدمتگزار مردم بوده و دانشجو يان یک مشت اراذل و اوباش هستند. همين اصلاح طلبان امروز قاتلين آن روزها هستند. اما ما از مخملباف تقدير ميکنيم که هنرمند شده. به جاي مصاحبه با توابين زندان عادل آباد از مردم افعانستان فيلم مي سازد. دلمان برای مجاهدين انقلاب اسلامی که خودشان سرکرده چماقداران بودند می سوزد. آيا حاضر هستيم همين انرژی را برای خانواده های زندانيان سياسی و کسانی که همين چند ماه پيش جلوی سازمان ملل دستگير شدند خرج کنيم؟ سايت های ديگر هم هستند که در ايران فيلتر ميشوند. آيا حاضريم اسممان را يک روز ديدگاه يا پيک ايران يا همبستگی ملی يا روزنه يا مجاهد يا فدايی بگذاريم؟ آيا سانسور فقط برای ؛امروز ؛ بد است و زندان فقط برای جبهه مشارکت؟ برای نوجوانانی که منتظرند هجده ساله بشوند تا جانشان گرفته بشود چه بايد کرد؟‌برای کبری رحمان پور که به دليل قوانيني که همين ؛ امروز؛ ي ها به تصويب رساندند دارد ميرود بالای دار چه بايد کرد؟

بايد تکليفمان را با اين رژيم مشخص کنيم . يا می خواهيم بمانند و برای اين جناح يا آن جناحش تلاش کنيم با می خواهيم بروند و در آن صورت خامنه ای و خاتمی و ابطحی و امروز را يکی بدانيم مگر آنکه به جبهه مردم باز گردند و از اعمالشان اظهار پشيمانی کنند.

من فکر ميکنم اتحاد برای يک هدف فراگيرتر بايد باشد. مثلا ؛‌مبارزه با سانسور در اينترنت؛ و يا ؛‌مخالفت با دستگيری نويسندگان؛ . يا ؛‌آزادی زندانيان سياسی؛. يا مخالفت با احكام ضد انساني. مخالفت با شكنجه و اعدام.

. اتحاد بر سر محورهای اساسی همه اهداف و همه جناح ها و مردم را صرفنظر از تعلق فکری در بر خواهد گرفت. نه اينکه ؛ امروز؛ آزاد باشد و ديگران در بند و ما خوشحال باشيم که به هدفمان رسيده ايم. غافل از اينکه چاقو دسته خودش را نمی برد.

در جنگ ميان گرگ و شغال آيا بايد طرف شغال را بگيريم براي اينكه مكرش امروز كار نكرده است؟‌هر د و اگر دستشان بيفتد گوشت ما را به دندان خواهند كشيد.

. به اميد برچيده شدن تاريكي و ظلمت از اين سرزمين مصيبت زده.


Friday, September 17, 2004

گشت در وبلاگ ها و اینترنت

وبلاگستان مدير ندارد اما يك آقا ناظم پيدا كرده كه قلمش خيلي جالب است. نوشته هايش خيلي گيرا است.. واقعيت هاي لخت و بدون تعارف.واقعيت هايي كه مي خواهيم خوش بينانه وانمود كنيم وجود ندارد اما او بيرحمانه و با نثر زيبايش آنها را جلوي چشممان به تصوير ميكشد. . نوشته هايش را كه خواندم دلم براي آتش عزيز تنگ شد. گر چه سبك هايشان با هم فرق دارد اما هر دو نويسندههايي توانايي هستند. كاش دوباره مينوشت.
وبلاگ در عصر ظلمت هم داستان هاي زيبايي مينويسد. آخريش در باره خودكشي است. دلم ميخواهد يك روز در باره اين موضوع چيزي بنويسم..

------------
عده كثيري از انسانها بر اين عقيده اند که انديشيدن، رفتاري بسيار ستودني و بايسته و شايان آفرين است. مسئله اي که به ذهن کمتر کسي خطور مي کند، همان « انديشيدن » است. ما نمي پرسيم که انديشيدن چيست؛ ولي از انديشمندان و انديشه هايشان سخن مي رانيم!. هيچکس نمي تواند ديگري را از انديشيدن بازدارد؛ بويژه جايي که متفکّر يا فيلسوف، مسائل انديشيدن و يافته هاي فکري خود را کتمان و پنهان نيز بکند اينها را آرياي عزيز در وبلاگي كه جاي جهانخانه را گرفته نوشته است . هنوز اسمش را نمي توانم تلفظ كنم فكر كنم اينه: وايتا اكتيوا كنتمپلاتيوا دات كام كه طولش زياد فرقي با اون كه قبلا نوشتم نداره. به هر جال جاي آرياي عزيز خيلي خالي بود.و خوشحالم كه برگشت.
-----------
براي ديدن فتوبلاگ حميد عزيز اينجا را كليك كنيد. خوشحالم كه حميد عزيز عكس هاي بسيار زيباش را بالاخره در يك صفحه جمع آوري کرد.
كسي از پزيدنت خاتمي خبر دارد؟
ارشياي عزيز در سياهكل مطلبي در باره يك دانشجو كه در هجده تير 78 دستگير شده بود نوشته است .. . چه ميشود گفت؟ اين زخم ها را چطور ميشود درمان كرد؟
------------
مقاله دانا هيوز در باره اعدام عاطفه رجبی 16 ساله
(‌از سايت همبستگي ملي)

چرا ملايان عاطفه رجبی رااعدام کردند؟

سايت فرونت پيچ – 27 شهريور 83- اگرچه كه اعدام عاطفه شُك آور بود اما با ايدئولوژي و عملكرد ديكتاتوري مذهبي در ايران منطبق است.

ايران سرزمين فرهنگ فارسي و اسلام شيعه توسط رهبران مذهبي كنترل مي شود كه شاه را در سال 1979 سرنگون كرد. ايران يك تئوكراسي ويژه است كه براساس برداشت آيت الله روح الله خميني از اسلام بنا شده است.بنيادگرايي اسلامي فقط يك نوع اسلام محافظه كارانه مانند مسيحيت محافظه كارانه كه در آمريكا وجود دارد نيست. بنياد گرايي اسلامي فاشيستي و توتاليتر و در صدور انقلاب خود به تمامي جهان اسلام توسعه طلبانه است و ميخواهد كه نهايتاً تمامي جهان غرب و بطور خاص «شيطان بزرگ» آمريكا را نابود كند.

فاشيزم اسلامي با مدرنيسم و دمكراسي و آزادي و حقوق زنان دشمني دارد. تنفر از زن در قلب اين تفكر است درست مانند تنفر از يهوديان كه در مركز نازيسم وجود داشت. نازي ها موفقيت خود را در ميزان حذف جمعيت يهودي در هر شهر ارزيابي مي كردند و فاشيست هاي اسلامي موفقيت خود را با اينكه چه ميزان زنان را سركوب مي كنند ارزيابي مي كنند.

ايدئولوژي بنيادگراي اسلامي مي گويد كه زن و مرد موجودات بسيار متفاوتي هستند. گفته ميشود كه زنان از هوش كمتري برخوردارند و بلحاظ احساسي بي ثبات هستند و بدين خاطر بايستي از مواضع تصميم گيري در جامعه بدور نگه داشته شوند. گفته ميشود زنان تمايل جنسي و گناه را بر مي انگيزند. و بدين دليل است كه بدنشان و موهايشان بايستي هميشه در انظار عموم پوشيده باشد كه نتواند توجه مرد را جلب كند و او را برانگيزد. قوانين و مجازات درجامعه بر اساس كنترل زن مي باشد از قبيل جداسازي زن و مرد و محدوديت مسافرت و مهمتر از همه مجبور كردن آنان به رعايت ضوابط پوشش.

كيس رجبي نشانه اي از بنيادگرايي اسلامي ايران است جرم او از نوع رابطه جنسي بوده است. اين دختر بسيار بيشتر از مردي كه در اين دخيل بود مجازات شد. قاضي و سيستم قضايي بسيار فاسد بودند. اين دختر به خاطر تن ندادن به آتوريته نرينه آنها اعدام شد و اعدام در ملا عام صورت گرفت تا در مردم رعب و وحشت ايجاد كند.رجبي به «داشتن رابطه خارج از مناسبات زناشويي» متهم شده است. يك مرد هم به همين متهم شد. او 100 ضربه شلاق دريافت كرد و سپس آزاد گرديد. 100 ضربه شلاق البته چيز كمي نيست ولي در مقايسه با حلق آويز بسيار كمتر است...

رجبي مكرراً به قاضي جواب داد و به او توهين نمود و گفت كه مجرمان اصلي فساد اخلاقي بايستي مجازات بشوند و نه قربانيان آنها. اين بنظر من يك اتهام بنظر مي رسد و يا احتمالاً يك تهديد. آيا قاضي ميدانسته است كه اين مجرمان اصلي كه او به آنها اشاره مي كرده است چه كساني هستند؟ ما ميدانيم كه قضات و ديگر مقامات بخاطر اداره حلقه هاي فحشا دستگير شده اند. بر اساس يك گزارش او در اعتراض به اين اتهامات «در دادگاه لخت شده است» اما بنا به گزارش ساندي تلگراف 29 اوت 2004 او رو سري خودش را برداشته است.براي ما در غرب اين يك اقدام معترضانه خيلي جزيي بنظر مي رسد اما براي فاشيست هاي اسلامي اين تهديدي براي كليت ايدئولوژي آنها وسيستم كنترل اجتماعي مي باشد. يك زن يا دختر كه روسري خودش را برميدارد چالش براي كليت اين رژيم تروريست مذهبي مي باشد. اگر اين دختر مجازات نشود سقوط اين سيستم آغاز مي شود.

برخي گزارشات خبري گفته اند كه رجبي بيماري رواني داشته است. بنظر من او بيمار رواني نيست. بنظر مي رسد كه او بسيار باهوش و با عقل بوده است كه بي عدالتي و فساد در سيستم ملايان ديوانه را ببيند. او بطرز احمقانه اي آنقدر شجاع بوده است كه با مجرمان در اين سيستم ضد جنس زن به رويارويي برخيزد.حاج رضايي قاضي ساديست تصميم گرفت كه خودش شخصاً در گرفتن حيات او شركت كند. او شخصاً طناب را بر گردن رجبي انداخت و به جراثقال علامت داد كه او را حلق آويز كند.بعد از آن رضايي گفت دليل اصلي اعدام او «زبان تند» او بوده است. در حقيقت گناه اصلي او اين بود كه حقيقت را مي گفت.در ايران مردم در ملا عام حلق آويز مي شوند تا رعب و وحشت ايجاد شود. اين پيامي براي همه در بردارد كه اين ميتواند براي هركدام از شما اتفاق بيفتد.

رژيم ملاها بشدت فاسد است. ما ميدانيم كه بسياري از فعالين طرفدار دمكراسي در ملاء عام بدار آويخته مي شوند. مقامات ادعا مي كنند كه آنها جناياتي جدي مرتكب شده اند اما هر كس مي داند كه دليل واقعي كه آنها اعدام شده اند اين است كه آنها در مقابل رژيم ايستاده اند. من مطمئن هستم كه دختران نوجوان در شهر نكا اين پيام را گرفته اند.رجبي بعد از اينكه حلق آويز شد دفن گرديد اما در همان شب كسي جسدش را از قبر ربود. خانواده اش شكايت كرده است اما هيچكس نمي داند چه كسي اينكار را كرده است. شايد ساديست هاي سيستم دادگاه و زندان ميخواستند كه جسدش ناپديد شود تا شواهد بد رفتاري هايي كه اثرش بر بدن او باقي مانده بود پيدا نشود.

درست يكسال پيش بود كه ملايان از تحويل جسد خبرنگار كانادايي زهر كاظمي كه به قتل رسيده بود به پسر وي خودداري كردند و اصرار ورزيدند كه تحت كنترل آنها در ايران دفن شود.جهان اكنون مي داند كه آنها اينكار را كردند تا از كالبد شكافي كه ميتواند ابعاد شكنجه كاظمي قبل از مرگ را فاش سازد جلوگيري كنند. بعد از انقلاب 1979 پاسداران به دختران قبل از اعدام تجازو مي كردند. آنها اين وحشيگري را با ايدئولوژي فاشيستي خود كه باكره به بهشت ميرود توجيه مي كردند. بنابراين آنها قبل از اينكه كشته شوند مورد تجاوز قرار مي گرفتند تا به جهنم بروند. من ميخواهم بدانم كه بر رجبي در سه ماه بين محاكمه او و اعدام او چه گذشته است.

من همانطوري كه گفتم فكر مي كنم كه قاضي چيزي براي پنهان كردن داشت درغير اينصورت او اينطور مسئله را شخصي نمي كرد تا رجبي را اعدام كند.من همچنين قبول دارم كه ملاهاي ضد زن احساسات و گناه خود را بعنوان مجرمان اصلي به عهده قرباني مي اندازند. آنها زنان و دختران را مسئول تمامي احساسات و رفتار خود ميدانند بخصوص رفتار جنسي.شايد كه يك روانشناس خوب بتواند توضيح بدهد چرا خميني چنين ديكتاتوري را بر اساس تنفر و سركوب زنان بنا نهاد. مطمئناً بنيادگرايي اسلامي يك ايدئولوژي و يك سيستم است. اما من فكر نمي كنم شما ميتوانيد تماميت رژيم فاشيست اسلامي را با يك نوع آناليز بتوانيد توصيف كنيد. ما به علوم و آناليزهاي ديگر نياز داريم مانند علوم سياسي و اجتماعي و فقه و فمينيسم تا بطور كامل سيستم ضد زن ملاها را درك كنيم.

Thursday, September 16, 2004

ساعت خواب.....
كوفي عنان ديروز در مصاجبه اي با بي بي سي اعلام كرد كه ؛حمله به عراق غير قانوني بوده و بايد از طريق سازمان ملل انجام مي شده است.؛

قبل از جنگ فقط در يك تظاهرات دوازده ميليون انسان به خيابان ها ريختند و شعار ؛ جنگ نه؛ را سر دادند. خيلي ها به عنوان ديوار انساني به عراق رفتند. . به گزارش آسوشيتد پرس زبان آقاي عنان را آن وقت ها موش كور خورده بود و ايشان نتوانستند به ابر قدرت دنيا اعتراضي بكنند. اما حالا اوضاع فرق ميكند انتخابات امريكا نزديك است.شايددري به تخته خود و آن يكي آمد. پس زنده باد رابين هود فضايي عصر جديد جناب كوفي عنان...

درست عين دمكرات هاي امريكا كه همان وقت همگي به جنگ عليه عراق راي مثبت دادند و حالا ميگويند جنگ اخ است. براي اينكه در انتخابات به درد ميخورد.

جدا كه بشر دو پا هر چه ميكشد از اين ابن الوقت هاست. مهم هم نيست كه ماركشان چي باشد و ساخت كجا باشند...

خداوند عالميانا

حافظه بندگانت را بيشتر بفرما...


*************
در باره كشتار مدرسه بسلان ننوشته بودم براي اينكه نمي دانستم چه بايد نوشت و چه ميشود نوشت. قساوتي بالاتر از تصور. با اينكه ديديم سلف هاي ايراني شان كودكان را اعدام ميكردند و ميكنند بااينكه ديديم در تابستان 67 سي هزار نفر را كشتند و با كاميون هاي يخچال دار بردند و در گورهاي جمعي خاك كردند ..با اينكه ديديم كه دانشجو را از طبقه سوم پرت كردند پايين....روي زنها اسيد پاشيدند و لبشان را تيغ كشيدند و دست و پايشان را در كيسه سوسك فرو كردند ..بااينكه از شكنجه هاي قرون وسطايي شان در زندانها از قبر و قيامت و تجاوز و ...شنيده بوديم...با اينكه در تلويريون ديديم سر آدم را مثل گوسفند ميبرند...دوازده نفر را يك جا مي كشند و ككشان هم نميگزد ....باز هم گروگان گيري بسلان باور نكردني بود. يك دوستم كه اهل يكي از اين جمهوري هاي سابق است گفت كه كار خود روسيه بوده (‌مثل ما كه به اخبار ايران اعتماد نداريم آنها هم به شنيده هايشان در باره روسيه اعتماد ندارند) . گفتم شايد راست بگويد. اما ديدم آنها كه براي روسري دختران فرانسوي گلو پاره ميكنند هيچ عكس العملي به كشتار بيشتر از پانصد نفر كه اكثرا كودك بودند نشان ندادند. آنها كه براي يك كتاب سلمان رشدي فتوا صادر ميكنند يك كلمه بر عليه اين آدمكشان حرفي نزدند... بعد كه پوتين لايحه اي تصويب كرد كه طبق آن قدرت دولت مركزي بيشتر شود گفتم شايد راست بگويد. شايد كار خود روس ها بوده. امروز ديديم كه رهبر چچن ها مسئوليت گروگان گيري و قتل هاي اين مدارس را بر عهده گرفته است. .
فقط ميشود گفت
؛اي تف به رويتان...؛


Monday, September 13, 2004

همه با هم.....

هر چه فكر مي كنيد از اين ملاها ديده ايد باز هم كم است. اين يكي را نميدانم خوانده ايد يا نه:

طرح تاسيس مدارس انتحاري در ايران
( به نقل از راديو فردا)
روز پنجشنبه در همايشي در بوشهر اعلام شد که طرح تاسيس مدارس انتحاري در دست بررسي است. محمد علي صمدي، دبير اجرايي همايشي با عنوان پاسداشت بين المللي مجاهدان شهادت طلب گفت طرح تاسيس اين مدارس در مراحل مقدماتي است. چند ماه پيش همزمان با اوج گرفتن خشونتها و درگيري نيروهاي آمريکايي با شيعيان در نجف همايشي با عنواني مشابه در تهران برگزار و شروع به ثبت نام از داوطلبان عمليات استشهادي کرد. داوطلبان عمليات شهادت طلبانه يا انتحاري در ايران، کشتن سلمان رشدي، نيروهاي اسرائيلي و آمريکايي را مد نظر دارند و اخيرا نيز يک يگان عمليات انتحاري در بوشهر براي دفاع از تاسيسات هسته اي بوشهر اعلام آمادگي کرده و شکرالله عطارزاده نماينده بوشهر در مجلس شوراي اسلامي به عنوان نخستين نفر در اين ستاد عملياتي ثبت نام کرده است
آقايان اعلام كرده اند كه احتياجي به فتوا و اجازه از دولت ندارند چون فتوا را خميني برايشان صادر كرده است.

خيلي دلم ميخواهد ببينم جناب نماينده مجلسي كه اولين مصوبه شان ازدياد حقوق خودشان است و سر مدل ماشين با هم دعوا ميكنند حاضر هست شكم جاق و چله خود را فداي اسلام عزيز كند يا اينها همه براي ؛عوام؛ است!!!

به نوشته راديو فردا:
حسين شريعتمداري، مدير مسئول و نماينده آيت الله خامنه اي در روزنامه کيهان نيز که در همايش بوشهر شرکت کرده با اشاره به اين که در استراتژي ترسيم شده از سوي آيت الله خميني براي مقابله با قدرتهاي استکباري، عمليات شهادت طلبانه جايگاه ويژه اي دارد گفت: مرگ براي شهادت طلبان آغاز حيات جاودان است و براي دشمنان پايان همه چيز و افتادن در عذاب دردناک الهي است. بنابراين در هر دو حالت پيروزي متعلق به شهادت طلبان است

اگر هدف اينها آدمكشي نبود و با هر انفجار جان انسانهاي بيگناه را نميگرفتند زياد هم بد نميشد اگر اينهمه ابله يك هو خودكشي ميكردند و خودشان فله اي در بهشت از حوري ها و جوي هاي شراب و هر آنچه در اين دنيا حرام و در آن حلال است لذت ميبردند و مي گذاشتند ما انسانهاي فاني هم اينجا يك نفس راحت بكشيم.

اينها هارت و پورتي بيش نيست براي اينكه اين آقايان از دو قران نميگذرند. فقط با اين حرفها باعث ميشوند تا امريكا واروپا راحت تر به ايران حمله كنند. باز مثل هميشه تاوان سفاهت و بلاهت اينها را بايد مردم بدهند. خود آقايان و آقازاده هايي كه بزرگترين كابوسشان معلم شدن است طبق معمول با پول ملت در كانادا و دوبي به عيش و صا و بهره وري از نعمت هاي اين دنياي فاني مشغول خواهند شد.

البته دولت ايران اعلام كرده بر طبق فتواي خامنه اي ساختن سلاح جمعي كشتار جمعي بر خلاف شرع و حرام است.ابطحي هم نوشته كه اينها آبروي اسلام عزيز را ميبرند اما كسي نمي پرسد نمايندگان چاق و چله مجلس شوراي اسلامي در اين ليست چه ميكنند. يا شما كه موي يك زن خونتان را به جوش مي آورد و عاطفه 16 ساله را در جا اعدام ميكنيد جطور در برابر اين اقدامات ساكت مي نشينيد مگر اين كه به اجازه خود شريفتان بوده باشد؟

از كجا مي فهيمد كه عمر يك رژيم به سر رسيده ؟‌وقتي كه شروع كنند به چرت و پرت گويي و حرفهاي متضاد زدن و كارهاي عجيب و غريب و سركوب بي مهابا. روزگار اينها به سر آمده. حالا چند ماه بيشتر و كمتر فرقي نميكند. از چنگيزمغول و اسكندر و هيتلر و شاه كه قوي تر نبودند. سفاك تر شايد.


Saturday, September 11, 2004

احتمال اعدام كبري رحمان پور در روز چهارشنبه

روزنامه حكومتي همشهري خبر از احتمال اجراي حكم اعدام براي زني در روز چهارشنبه در زندان اوين داد. اعدام اين زن يك بار در آخرين لحظات بخاطر نبودن طناب به تعويق افتاده است. گزارش تكان دهنده در مورد اين زن محروم گوشه اي از وضعيت زنان تحت حاكميت رژيم آخوندي را نشان مي دهد.روزنامه همشهري: شمارش معكوس براي اعدام كبري - ميعاد با مرگ ؛چهارشنبه، 4 صبح، زندان اوينروزنامه همشهري 21/6/83:« همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم اعدام در چهارشنبه اين هفته مي دهدچهارشنبه بود. يك چهارشنبه سرد. وقتي خانه را به مقصد زندان اوين ترك مي كردم، ساعت 3 بامداد بود و خيابان هاي تهران در سكوت. تنها چراغ هاي اتوبان روشن بود. تا رسيدن به مقصد غرق در افكار خود بودم. آيا امروز زندگي كبري به پايان خواهد رسيد؟ مي دانستم حكم اعدامش از سوي قاضي محمد سلطان همتيار صادر شده است و ديوان عالي كشور نيز آن را تاييد كرده است.وقتي به زندان رسيدم جز دو سرباز هيچكس نبود. خودرو را ترك كردم. پاهايم از شدت سرما يخ زده بود. فكر مرگ در سرما بيشتر وجودم را لرزاند. راه مي رفتم و انتظار مي كشيدم. انتظار حضور اولياي دم و خانواده كبري. او زني بود 21 ساله كه دو سال قبل مادرشوهر خود را با چندين ضربه چاقو به قتل رسانده بود.دادگاه رسيدگي به پرونده اتهامي وي، يكي از جنجالي ترين پرونده هاي قتل بود. كبري با اينكه تحصيلات بالايي نداشت ولي به خوبي از خود دفاع مي كرد. به مطالبي استناد مي كرد كه هر شنونده اي را به اين فكر مي رساند كه او مطالعات زيادي داشته است. پشيمان نبود زيرا ادعا داشت مقتوله را به اين دليل كشته است كه يكسال تمام او را آزار داده و تحقير كرده است.كبري در دفاع از خود به قاضي پرونده گفته بود: وقتي به خواستگاريم آمدند، مي دانستند من دختري هستم از يك خانواده غيرمرفه در منطقه شهرري. مقتوله به همراه پسر 50 ساله خود به خواستگاري من 19 ساله آمده بود. به من وعده ازدواج داده بودند. مرا با ترفند و دروغ اغفال كرده و به خانه خود بردند. عقد نبودم، قرار بود وقتي كمي همسرم را بيشتر شناختم، عقدم كند. صيغه خواندند و من وارد خانه زيباي آنها واقع در يكي از محلات مرفه نشين تهران شدم. من عاشق زندگي لوكس بودم. همسر صيغه اي ام چند روز بعد از ورودم به خانه، نجواهايش را در گوشم آغاز كرد. از عشق و محبت مي گفت و به اين ترتيب روابط زناشويي ما شكل گرفت. من نوجوان بودم و خام، ولي او عاقل به اعمال خود. چند روز بعد از آن ماجرا، رفتارها عوض شد. آنها مرا كه پاك و نجيب به خانه آورده بودند، حال كه به كام خود رسيده بودند ديگر نمي خواستند.مقتوله مرا با تحقير و فحاشي از خانه بيرون كرد ولي من روي بازگشت به خانه را نداشتم. به پدرم چه مي گفتم؟ التماس شان كردم كه به خانه راهم دهند. در محله ما بازگشت يك دختر با آن وضعيت معني مرگ داشت، آنها راهم دادند ولي با شرط اينكه كلفتي خانه آنها را بكنم قبول كردم، چاره اي نداشتم. بعد از آن روز، هرچه گفتند تحمل كردم. همسرم هيچ دفاعي از من نمي كرد، يعني نمي توانست دفاع كند. در خانواده آنها حرف اول را مادرشوهرم مي زد. وقتي مادرشوهرم به سفر مي رفت كمي زندگيم عادي مي شد. بعد از بازگشت او آزارها و تحقيرها بارديگر آغاز مي شد. به هر بهانه اي مرا از خانه بيرون مي انداخت. نقطه ضعفم را پيدا كرده بود. مي دانست وقتي بيرونم مي كند، التماس هايم شروع مي شود. روزها به سختي برايم مي گذشت. من همسر سوم شوهرم بودم. همسر اولش به همراه فرزندانش درپي اختلافات خانوادگي كه داشت به كشور آمريكا رفته بود و همسر دوم نيز جدا شده و فرزندش را كه تنها چند سال از من كوچكتر بود، پيش اين خانواده رها كرده و رفته بود. فرزند همسر دوم نيز وقتي مي ديد پدر و مادر شوهرم مرا مي آزارند او نيز اذيت هاي خود را شروع كرد. خانه جهنم بود ولي چاره اي نداشتم و از ترس آبرو بايد مي ماندم. تا اينكه روز حادثه فرا رسيد.شب قبل با همسرم درگير شده بودم. ديگر تحمل نداشتم. آنها وعده هاي زيادي به من داده بودند و هيچكدام عملي نشده بود. آبرويم رفته بود. عقدم نكرده بودند و من بلاتكليف باقي مانده بودم و تنها كلفتي مي كردم. مي خواستم وضعيتم را روشن كنند، ولي آنها با لحني تحقيرآميز به من گفتند تو لايق ما نيستي و درنهايت روز حادثه مرا بارديگر از خانه بيرون انداختند. اين بار التماس هايم نيز فايده اي نداشت. همسرم مرا داخل خودرواش انداخت تا به خانه پدريم ببرد و به آنها پس بدهد. مانند شيئي كه كهنه شده و بايد آن را دور انداخت و به دنبال جنسي تازه رفت. همسرم 20 هزار تومان كف دستم گذاشت و مرا در خيابان رها كرد. او حتي مرا به خانه پدري ام نرساند. نمي دانستم چه كنم. درمانده در خيابان هاي پرهياهوي تهران قدم مي زدم. درنهايت تصميم گرفتم بار ديگر به خانه آنها بازگردم تا شايد بعد از التماس مرا قبول كنند. به خانه كه رسيدم با كليد خودم در را باز كردم. به محض ورودم به خانه، مادر شوهرم مرا ديد و شروع به فحاشي كرد. هرچقدر به او التماس كردم، قبول نكرد. چاقويي برداشت تا مرا تهديد كند. ديگر خسته شده بودم. مگر گناهم چه بود كه آنها با من چنين مي كردند؟ آنها به وعده هايشان عمل نكرده و مرا بيچاره كرده بودند. حال مرا با چاقو مجبور به رفتن مي كردند. به ناگاه خشم وجودم را پركرد. چاقو را از دست او گرفتم و ديگر نمي دانم چه شد. وقتي به خود آمدم ديدم او غرق خون است و چاقو خون آلود در دستان من. خانه را ترك كردم. باور نمي كردم قتل انجام داده ام، ولي حادثه به وقوع پيوسته بود. به خانه پدرم بازگشتم تا شب كه ماموران آگاهي مرا گرفتند.غرق در افكار خودم بودم. ديگر يادم رفته بود كه سرما در آن ساعت نيمه شب مقابل زندان اوين چقدر طاقت فرساست. حدود ساعت 4بامداد بود كه همسر كبري آمد. آن مرد پير چهره، اولين كسي بود كه براي ديدن مراسم اعدام كبري خود را به آنجا رسانده بود. پس از او، دو خواهر و يك برادرش سوار بر يك خودرو پيكان به آنجا آمدند. خودرو پيكاني كه چند دقيقه بعد مادر كبري مقابل آن روي زمين افتاده بود و ضجه مي زد تا دل آنها به رحم بيايد و دختر جوانش را ببخشند ولي آنها از غم مرگ مادر، دلسنگ شده بودند.نمي دانستم حق را به چه كسي بدهم. مادر كبري از ترس مرگ عزيزش التماس مي كرد و اولياي دم مادرشان را از دست داده بودند، هريك غمي بزرگ بر دل داشتند.التماس هاي مادر كبري ادامه داشت. ولي هيچكس به آن اعتنا نمي كرد. با خود فكر كردم خدا ناظر اين صحنه است و به حتم عدالت را او اجرا خواهد كرد. چند دقيقه بعد وكيل كبري عبدالصمد خرمشاهي به محل رسيد. مسوولان زندان اوين از مراسم اعدام خبر نداشتند و كبري به زندان انفرادي برده نشده بود. او خبر نداشت كه بيرون در زندان در آن چهارشنبه زمستاني مادرش بر آسفالت سرد افتاده است و التماس مي كند كه زندگي او را نگيرند. او نمي دانست كه همسرش اولين فردي بود كه آمده است تا با مرگ او دلش آرام گيرد.

او بيمار، خوابيده بود كه بيدارش كردند تا به پاي چوبه دار ببرند. كبري آرام از تخت بلند شد. مدت ها بود منتظر چنين روزي بود. اولياي دم به همراه مسوولان اجراي احكام وارد زندان اوين شدند.كبري پاهاي لرزانش را كه بيماري طولاني مدت توان را از آنها گرفته بود، بر زمين مي كشيد و هم سلولي هايش دست به دعا شده بودند. او دختر مهرباني بود و همه او را دوست داشتند. كبري را به محوطه زندان بردند. براي اعدام او طناب پيدا نشد.
تلفن همراه قاضي اجراي احكام خاموش بود و حتي يك دستبند در زندان اوين يافت نشد تا دستان دختر را ببندند تا مرگ را به او هديه كنند. گويي كسي فراتر از انسان او را بخشيده بود. اولياي دم بيتاب مرگ او بودند. همسر كبري كه اولين فردي بود كه براي ديدن مراسم مرگ آمده بود به داخل زندان نرفت. او در كنار همسر جوان جديدش ايستاده بود تا خبر پايان زندگي كبري را به او بدهند.وقتي در زندان اوين باز شد، هوا روشن شده بود و آفتاب درحال طلوع كردن بود. از چهره ها هيچ چيزي را نمي شد حدس زد. نفسم در سينه حبس شده بود. از وكيل كبري پرسيدم چه شد؟ و او پاسخ داد: كبري به دليل نبود وسايل لازمه براي اعدام زنده ماند. فرداي آن روز آيت الله شاهرودي رئيس قوه قضائيه تهران دستور توقف اجراي حكم اعدام را صادر كرد. پرونده بعد از چند ماه به شوراي حل اختلاف ارسال شد. روزها در سكوت تلخ مي گذشت تا اينكه باز يك چهارشنبه ديگر فرا رسيد. همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم قصاص كبري رحمان پور در چهارشنبه اين هفته مي دهد.در هر حال علي رضا به عنوان اولياء دم مقتول حق دارد تقاضاي اجرايي حكم كند.چهارشنبه اين هفته كبري به سوي سرنوشت محتوم و ناخواسته اي مي رود كه به زعم او فقر آن را رقم زده است. اما كاش كبري آرزومند به جاي در دست گرفتن چاقو در جست وجوي راه حل ديگري برمي آمد تا او را از حجله بخت به زير طناب دار نفرستد.مجازات كبري در هر كشوري در هر حال اشد مجازات است. شمارش معكوس شروع شده است. لحظات در حال گذرند و ما انتظار مي كشيم كه اين بار خدا چگونه پيام خواهد داد. »

××××××
دوستان عزيز
به اين حكم هر طور كه مي توانيد اعتراض كنيد. با تلفن و ايي ميل به عفو بين الملل- مراجع قضايي كشوري كه در آن هستيد- صليب سرخ جهاني و راديو ها و تلويزيون هاي محلي... نگذاريد اين جنايت ناگفته بماند.

Friday, September 10, 2004

با اعدام نوجوانان مخالفت کنیم.



عاطفه وقتی بالای داررفت 16 سالش بود. گفتند دلیل اعدامش زنای محصنه است اما بعد گفتند زبان سرخش سر سبزش را به باد داد.

حکم اعدام یک نوجوان 16 ساله افغانی توسط دادگاه نوجوانان به جرم داشتن هفت کیلو مواد مخدر صادر شده است. سه نوجوان ایرانی هم منتظرند 18 ساله بشوند تا سرشان بالای دار برود.

بعد از سی خرداد شصت روزنامه اطلاعات عکس یک سری نوجوان را چاپ کرد که در تظاهرات دستگیر شده و همان شب اعدام شده بودند. از خانواده هایشان
خواسته شده بود که با در دست داشتن شناسنامه بروند و اجساد فرزندانشان را تحویل بگیرند. پس از آن هزاران هزار پیر و جوان به دست این آدمکشان اعدام شدند. بعد که بهانه های سیاسی از بین رفت اعتیاد و فحشا و هز اتهامی که لایق خود ملاها است بهانه ای شد برای گرفتن جان جوانان در این کشور فلک زده..
بله زندگی موهبتی است که یک ملا میتواند هر وقت خواست آن را از شما بگیرد.

عاطفه به جرم داشتن رابطه جنسی در 16 سالگی زندگی اش را از دست داد. رابطه جنسی خارج از ازدواج در بیشتر کشورهای دنیا یک امر معمول است. به فرض که در ایران غیر قابل قبول باشد مجازاتش مرگ نیست. مگر خود آقایان کم رابطه خارج از ازدواج دارند؟ .کسی چه میداند پشت اعدام عاطفه چه داستانی خوابیده است....

آقایان حاکمان بزرگترین مروج فساد و اعتیاد و فحشا در ایران هستند. هر که به راه آنها نرود و جیب آنها را پر نکند یا بهشان منفعتی نرساند باید از صفحه روزگار محو شود. اما این دور گردون گرد است و بالاخره نوبت خود آقایان هم خواهد رسید. با این تفاوت که وقتی چرخ برگردد و یک حکومت مردمی در ایران حاکم باشد نباید مجازات اعدام حتی برای این قاتلان در میان باشد.

شاید باید این جانیان بالفطره را در موزه ای گذاشت تا همه جهانیان بیایند و قیافه های کریه و موهن آنها را ببینند و به صبرو تحمل مردم ایران آفرین بگویند.

از خسن آقای مهربان و خستگی ناپذیر و همه دوستانی که صفحه اعتراض به احکام غیر انسانی در ایران را بر پا کرده اند ممنون. شما هم به اینجا بروید و این بیانیه را امضا کنید.
من توی دهن اين اهورا ميزنم
( ولاكن بقيه متن را اينجا بخوانيد
ما هم بعـــله....

ديپلمات ربوده شده ايراني بالاخره با تلاش هاي بي وقفه دولت ايران آزاد شد...

لطفا به اين صفحه بالا مراجعه كنيد (‌نگران نباشيد فيلتر نشده. بي بي سي است .از خودشان است) و قيافه ديپلمات آزاد شده ايراني را ببينيد.


نه اينكه بخواهم سر فريدون جهاني هم مثل نيكلاس برگ و انسانهاي ديگري كه مثل گوسفند جلوي تلويزيون ذبح شدند روي زمين بيفتد اما راستش قيافه چاق و چله اش داد ميزند كه زياد هم بهش بد نگذشته.

جمهوري اسلامي معلوم است كه در گنداب عميقي دست و پا ميزند كه مجبور است از اين فيلم هاي هاليوودي درست كند كه ؛‌ما هم بعله....اما ديگر كسي گول اين حرفها را نمي خورد. به قول نويسنده روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا...خر خودتان هستيد. مردم دنيا را اينقدر احمق فرض نكنيد.....

متن خبر از راديو فردا
گوئيدو ليمپو، کارشناس تروريسم پرتيراژ ترين روزنامه ايتاليا، کوريه را دلاسرا مي نويسد:
آزادي فريدون جهاني ديپلمات جمهوري اسلامي ايران که هفتم اوت در کربلا ناپديد شده بود در روز دوشنبه در حومه شهر فلوجه، در عراق مرکزي بسيار بحث انگيز است. ضمن اشاره به اين که سازماني موسوم به ارتش اسلامي عراق مسئوليت ربودن فريدون جهاني را تقبل کرده بود و خواستش قطع دخالت هاي جمهوري اسلامي ايران در عراق بود، گوئيدو ليمپو که تاکنون چندين کتاب در رابطه با تروريسم اسلامي از او منتشر شده است مي نويسد اظهارات مقامات جمهوري اسلامي ايران در پيامد آزادي اين ديپلمات نيز سوال برانگيز هستند.

فريدون جهاني روز گذشته در محل سفارت جمهوري اسلامي ايران در بغداد اظهار داشته بود که آزادي او حاصل ساعت ها گفتگو با گروگان گير ها بوده است. به گفته مفسر کوريه را دلاسرا، بسياري از منابع اطلاعاتي غربي و عربي از ابتدا معتقد بودند فريدون جهاني را گروه هاي خرابکار يا معارض عراقي نربوده اند. کوريه را دلاسرا همچنين خبر مي دهد سازمان اطلاعات و امنيت نظامي ايتاليا، سيزمي، درخواست ملاقات با فريدون جهاني را دارد زيرا ارتش اسلامي عراق که اين ديپلمات مدعي است توسط آن ها ربوده شده بود، مسئوليت قتل خبرنگار چپ گراي ايتاليايي، انزوبالدوني را نيز عهده دار شده است.

انزوبالدوني در ماه اوت هنگامي که همراه چند کاميون کمک هاي انساني صليب سرخ ايتاليا از بغداد راهي نجف بود در حومه پايتخت عراق ربوده شد و 48 ساعت بعد به قتل رسيد. هرچند که تاکنون اثري از جسد او پيدا نشده است و ويدئويي نيز از کشتن اين خبرنگار در دست نيست.


**************
جمهوري جنايت
از قرار قوه قضايي جمهوري جنايت از هر يك از بازماندگان قربانيان جنايت پاكدشت براي آزمايش هاي دي ان ا تقاضاي هشتصد هزار تومان پول كرده است. .

اينها قربانياني هستند كه در ميان آشغال ها دنبال آهن پاره ميگشتند تا خرج خانواده شان را در بياورند. حتي اگر اين خانواده ها در فقر هم دست و پا نمي زدند باز دولت حق ندارد براي انجام كارهايي كه وظيفه اش است از شهروندان پول بگيرد.

همه جاي دنيا دولت وظيفه دارد با پول ماليات مردم به آنها خدمات بدهد. در كشور فلك زده ما مردم بايد برده دولت باشند. وظيفه دارند كار كنند تا گردن ملاها چاق تر بشود و جيبشان پرتر.
مهم نيست كه نفت بشكه اي پنجاه دلار يا بيشتر معامله شود. ايران تحت حكومت آخوند روز بروز فقيرتر و عقب مانده تر خواهد شد.

اين كه چرا جنايتي با اين ابعاد براي اين مدت طولاني مخفي و بدون رسيدگي مانده معما نيست. در كشوري كه تا يك تار موي يك زن بيرون مي آيد گله هاي حزب الله به سرش مي ريزند چيزي كه فراوان است و بي ارزش جان انسان است. در نظام خميني هر كه جيبش پر باشد و بتواند پول چايي آقايان و آقازاده ها را بدهد كارش راه مي افتد و هر كه نتواند كارش با كرام الكاتبين است.

به اين جنايت بايد از چند بعد توجه شود
- جانيان و قربانيان هر دو از اقشار فقير جامعه هستند
- جانيان پس از انقلاب به دنيا آمده اند
-كشتار و اعدام و مجازات هاي غير انساني ديگر نه تنها جرم را در جمهوري اسلامي كمتر نكرده بلكه به سبعيت جرم ها هم افزوده
جانيان در جنايت هاي خود دولت را الگو ميگيرند-
-پس از جمهوري اسلامي به تقليد از دولت قتل هاي زنجيره اي اقزايش يافته است
-قاتلان بدون ترس از دستگير شدن ماهها در يك محل به تجاوز و قتل ادامه مي داده اند


من گمان ميكنم چنين سبعيتي فقط از خود شكنجه گر هاي دولت ايران بر مي آيد. از آنها كه به دختر چهارده ساله تجاوز ميكردندو پس از اعدام جسدشان را دركاميون يخچال دار مي انداختند. يا آنها كه زنان را با شليك به رحمشان زجر كش ميكردند و از ناله هاي آنها لذت ميبردند. يا آنان كه جلوي استخر اوين جوان هجده ساله را دار ميزدند و زندانيان را از جلويشان رد ميكردند تا عبرت بگيرند. يا آنها كه زندانيان را به جرم سرود خواندن پاي چوبه دار قبل از اعدام هشتصد ضربه شلاق ميزدند و بعد جسم نيمه جانشان را تيرباران ميكردند؟ تعجب نخواهم كرد اگر اين جانيان ريشه در همين شكنجه گر ها داشته باشند و براي دولت هم ؛ كار ؛ كر ده باشند و به همين دليل هم جناياتشان مخفي مانده باشد

چطور ممكن است در يك محل يك بچه يازده ساله مدام دوستانش را به تله مرگ ببرد و كسي شك برش ندارد و نيروي انتظامي هم به شكايت خانواده ها رسيدگي نكند؟

يك جاي اين قضيه لنگ است و بعدها معلوم خواهد شد كه چيست.

************

يك سوال تكنيكي :
اگر ميدانيد در بلاگر جديد چطور ميشود لينك عكس گذاشت لطفا به من هم ياد بدهيد..




دو باره می سازمت اتم.....

مملكت ما همه چيزش درست بود فقط يک بمب اتم نداشت. آن هم به فضل الهی و با پول ملتی که از فقر کليه و چشمش را میفروشد به زودی زود درست خواهد شد. . .اسراييل و امریکا غلط ميکنند به ما حمله کنند. ما همه جايش را خوانده ايم. نيروگاه های اتمی مااولا که يکی و دو تا نيست. به فرض که بوشهر را بزنند با پرچين چه میکنند؟ نظنز چی؟
تازه ما که برایمان مهم نيست آدم ها چه بلايی سرشان بيايد. از خدا ميخواهيم بيايند ايران را بمباران کنند از دست اين جمعيت بهانه گير و پرتوقع که کارشان فقط به خطر انداختن پايه های نظام است خلاص بشويم. مثل سال 67 احتياج به فتوای آقا هم نيست که بعدش برايمان حرف در بياورند.
برای همين است که اين نيروگاه ها را لابلای شهرها و روستاها قايم کرده ايم.

تازه ميگن تحريم اقتصادی...شورای امنيت...خوب ببرند شورای امنيت. ما که به حمد الله هفت پشتمان هم در کانادا و دوبی خانه و کاشانه دارند.. بيزنسمان هم که به
راه است. باز هم همين مردم نامسلمان و کافر هستند که جورش را خواهند کشيد که از نظر شرعی برای ما اشکالی ندارد. ما میخواستيم بارمان را ببنديم که بستيم. فقط يك کم ته دلمان شور ميزند که این ملت کافر که قدر ما را نمی دانند و روزی صد بار اسلام عزيز را به خطر می اندازند نکند باز به سرشان بزند و بريزند توی خيابان ها؟ بريم زودتر يك فکری بکنيم. چند نفری را دستگير و اعدام کنيم از اين فکر ها به سرشان نزند که برای پايه های نظام خيلی خطرناک است. يك تلفني هم بزنم به مادر بچه ها ببينم خانه مان در تورنتو همه چيزش روبراه است يانه. به اين ملت نامسلمان اعتمادی نيست....

****************

دوباره می سازمت اتم
( شعر از هادی خرسندی عزيز)

دوباره ميسازمت اتم،
اگرچه با پشم ريش خويش

برم دل از البرادعي،
به زور ناز و قميش خويش

اگر که بمبم شود درست،
به سنت اش مفتخر کنم

سرش ببرم ز ختنه گاه،
چو بچه قوم و خويش خويش

به قيمت فقر ملتي،
غني نمايم اورانيوم

که صاحب بمب خود شوند،
تمام طلاب شهر قم

دوباره ميسازمت اتم،
اگرچه با زور شرع خويش

دهم به دنيا هزينه اش،
ز اصل ملت ز فرع خويش

به جست و جوي اتم روم
که دانشم را کند زياد

براي اينکه رسيده ام،
ز بول و غايط به اجتهاد

ز آب گنداب مسجدي،
خزينه ام را نموده پر

فرو کنم بمب هسته اي،
سه بار توي آب کر

دوباره ميسازمت اتم
اگرچه با پشم و ريش خويش

برم دل از البرادعي،
به زور ناز و قميش خويش


چرا ؛امروز؛‌نشدم...

جمعي از وبلاگ نويسان قرار است روز دوشنبه نام خود را به ؛امروز؛‌تغيير بدهند. براي مبارزه با سانسور امروز

متاسفانه حافظه تاريخی ما خيلی کوتاه است. چنگيز و تيمور کشورمان را به يغما بردند اسمشان را روی کودکانمان گذاشتيم. خمينی آمد صد و بيست هزار نفر را قتل عام کرد. به همين سرعت يادمان رفته و برای همراهانش ناراحت ميشويم .در تابستان ۶۷ قتل عام زندانيان سياسی با فتوای مستقيم خمينی صورت گرفت. در آن زمان خاتمی وزير ارشاد بود. بی رودربايستی گفت که لاجوردی خدمتگزار مردم بوده و دانشجو يان یک مشت اراذل و اوباش هستند. همين اصلاح طلبان امروز قاتلين آن روزها هستند. اما ما از مخملباف تقدير ميکنيم که هنرمند شده. به جاي مصاحبه با توابين زندان عادل آباد از مردم افعانستان فيلم مي سازد. دلمان برای مجاهدين انقلاب اسلامی که خودشان سرکرده چماقداران بودند می سوزد. آيا حاضر هستيم همين انرژی را برای خانواده های زندانيان سياسی و کسانی که همين چند ماه پيش جلوی سازمان ملل دستگير شدند خرج کنيم؟ سايت های ديگر هم هستند که در ايران فيلتر ميشوند. آيا حاضريم اسممان را يک روز ديدگاه يا پيک ايران يا همبستگی ملی يا روزنه يا مجاهد يا فدايی بگذاريم؟ آيا سانسور فقط برای ؛امروز ؛ بد است و زندان فقط برای جبهه مشارکت؟ برای نوجوانانی که منتظرند هجده ساله بشوند تا جانشان گرفته بشود چه بايد کرد؟‌برای کبری رحمان پور که به دليل قوانيني که همين ؛ امروز؛ ي ها به تصويب رساندند دارد ميرود بالای دار چه بايد کرد؟

بايد تکليفمان را با اين رژيم مشخص کنيم . يا می خواهيم بمانند و برای اين جناح يا آن جناحش تلاش کنيم با می خواهيم بروند و در آن صورت خامنه ای و خاتمی و ابطحی و امروز را يکی بدانيم مگر آنکه به جبهه مردم باز گردند و از اعمالشان اظهار پشيمانی کنند.

من فکر ميکنم اتحاد برای يک هدف فراگيرتر بايد باشد. مثلا ؛‌مبارزه با سانسور در اينترنت؛ و يا ؛‌مخالفت با دستگيری نويسندگان؛ . يا ؛‌آزادی زندانيان سياسی؛. يا مخالفت با احكام ضد انساني. مخالفت با شكنجه و اعدام.

. اتحاد بر سر محورهای اساسی همه اهداف و همه جناح ها و مردم را صرفنظر از تعلق فکری در بر خواهد گرفت. نه اينکه ؛ امروز؛ آزاد باشد و ديگران در بند و ما خوشحال باشيم که به هدفمان رسيده ايم. غافل از اينکه چاقو دسته خودش را نمی برد.

در جنگ ميان گرگ و شغال آيا بايد طرف شغال را بگيريم براي اينكه مكرش امروز كار نكرده است؟‌هر د و اگر دستشان بيفتد گوشت ما را به دندان خواهند كشيد.

. به اميد برچيده شدن تاريكي و ظلمت از اين سرزمين مصيبت زده.


گشت در وبلاگ ها و اینترنت

وبلاگستان مدير ندارد اما يك آقا ناظم پيدا كرده كه قلمش خيلي جالب است. نوشته هايش خيلي گيرا است.. واقعيت هاي لخت و بدون تعارف.واقعيت هايي كه مي خواهيم خوش بينانه وانمود كنيم وجود ندارد اما او بيرحمانه و با نثر زيبايش آنها را جلوي چشممان به تصوير ميكشد. . نوشته هايش را كه خواندم دلم براي آتش عزيز تنگ شد. گر چه سبك هايشان با هم فرق دارد اما هر دو نويسندههايي توانايي هستند. كاش دوباره مينوشت.
وبلاگ در عصر ظلمت هم داستان هاي زيبايي مينويسد. آخريش در باره خودكشي است. دلم ميخواهد يك روز در باره اين موضوع چيزي بنويسم..

------------
عده كثيري از انسانها بر اين عقيده اند که انديشيدن، رفتاري بسيار ستودني و بايسته و شايان آفرين است. مسئله اي که به ذهن کمتر کسي خطور مي کند، همان « انديشيدن » است. ما نمي پرسيم که انديشيدن چيست؛ ولي از انديشمندان و انديشه هايشان سخن مي رانيم!. هيچکس نمي تواند ديگري را از انديشيدن بازدارد؛ بويژه جايي که متفکّر يا فيلسوف، مسائل انديشيدن و يافته هاي فکري خود را کتمان و پنهان نيز بکند اينها را آرياي عزيز در وبلاگي كه جاي جهانخانه را گرفته نوشته است . هنوز اسمش را نمي توانم تلفظ كنم فكر كنم اينه: وايتا اكتيوا كنتمپلاتيوا دات كام كه طولش زياد فرقي با اون كه قبلا نوشتم نداره. به هر جال جاي آرياي عزيز خيلي خالي بود.و خوشحالم كه برگشت.
-----------
براي ديدن فتوبلاگ حميد عزيز اينجا را كليك كنيد. خوشحالم كه حميد عزيز عكس هاي بسيار زيباش را بالاخره در يك صفحه جمع آوري کرد.
كسي از پزيدنت خاتمي خبر دارد؟
ارشياي عزيز در سياهكل مطلبي در باره يك دانشجو كه در هجده تير 78 دستگير شده بود نوشته است .. . چه ميشود گفت؟ اين زخم ها را چطور ميشود درمان كرد؟
------------
مقاله دانا هيوز در باره اعدام عاطفه رجبی 16 ساله
(‌از سايت همبستگي ملي)

چرا ملايان عاطفه رجبی رااعدام کردند؟

سايت فرونت پيچ – 27 شهريور 83- اگرچه كه اعدام عاطفه شُك آور بود اما با ايدئولوژي و عملكرد ديكتاتوري مذهبي در ايران منطبق است.

ايران سرزمين فرهنگ فارسي و اسلام شيعه توسط رهبران مذهبي كنترل مي شود كه شاه را در سال 1979 سرنگون كرد. ايران يك تئوكراسي ويژه است كه براساس برداشت آيت الله روح الله خميني از اسلام بنا شده است.بنيادگرايي اسلامي فقط يك نوع اسلام محافظه كارانه مانند مسيحيت محافظه كارانه كه در آمريكا وجود دارد نيست. بنياد گرايي اسلامي فاشيستي و توتاليتر و در صدور انقلاب خود به تمامي جهان اسلام توسعه طلبانه است و ميخواهد كه نهايتاً تمامي جهان غرب و بطور خاص «شيطان بزرگ» آمريكا را نابود كند.

فاشيزم اسلامي با مدرنيسم و دمكراسي و آزادي و حقوق زنان دشمني دارد. تنفر از زن در قلب اين تفكر است درست مانند تنفر از يهوديان كه در مركز نازيسم وجود داشت. نازي ها موفقيت خود را در ميزان حذف جمعيت يهودي در هر شهر ارزيابي مي كردند و فاشيست هاي اسلامي موفقيت خود را با اينكه چه ميزان زنان را سركوب مي كنند ارزيابي مي كنند.

ايدئولوژي بنيادگراي اسلامي مي گويد كه زن و مرد موجودات بسيار متفاوتي هستند. گفته ميشود كه زنان از هوش كمتري برخوردارند و بلحاظ احساسي بي ثبات هستند و بدين خاطر بايستي از مواضع تصميم گيري در جامعه بدور نگه داشته شوند. گفته ميشود زنان تمايل جنسي و گناه را بر مي انگيزند. و بدين دليل است كه بدنشان و موهايشان بايستي هميشه در انظار عموم پوشيده باشد كه نتواند توجه مرد را جلب كند و او را برانگيزد. قوانين و مجازات درجامعه بر اساس كنترل زن مي باشد از قبيل جداسازي زن و مرد و محدوديت مسافرت و مهمتر از همه مجبور كردن آنان به رعايت ضوابط پوشش.

كيس رجبي نشانه اي از بنيادگرايي اسلامي ايران است جرم او از نوع رابطه جنسي بوده است. اين دختر بسيار بيشتر از مردي كه در اين دخيل بود مجازات شد. قاضي و سيستم قضايي بسيار فاسد بودند. اين دختر به خاطر تن ندادن به آتوريته نرينه آنها اعدام شد و اعدام در ملا عام صورت گرفت تا در مردم رعب و وحشت ايجاد كند.رجبي به «داشتن رابطه خارج از مناسبات زناشويي» متهم شده است. يك مرد هم به همين متهم شد. او 100 ضربه شلاق دريافت كرد و سپس آزاد گرديد. 100 ضربه شلاق البته چيز كمي نيست ولي در مقايسه با حلق آويز بسيار كمتر است...

رجبي مكرراً به قاضي جواب داد و به او توهين نمود و گفت كه مجرمان اصلي فساد اخلاقي بايستي مجازات بشوند و نه قربانيان آنها. اين بنظر من يك اتهام بنظر مي رسد و يا احتمالاً يك تهديد. آيا قاضي ميدانسته است كه اين مجرمان اصلي كه او به آنها اشاره مي كرده است چه كساني هستند؟ ما ميدانيم كه قضات و ديگر مقامات بخاطر اداره حلقه هاي فحشا دستگير شده اند. بر اساس يك گزارش او در اعتراض به اين اتهامات «در دادگاه لخت شده است» اما بنا به گزارش ساندي تلگراف 29 اوت 2004 او رو سري خودش را برداشته است.براي ما در غرب اين يك اقدام معترضانه خيلي جزيي بنظر مي رسد اما براي فاشيست هاي اسلامي اين تهديدي براي كليت ايدئولوژي آنها وسيستم كنترل اجتماعي مي باشد. يك زن يا دختر كه روسري خودش را برميدارد چالش براي كليت اين رژيم تروريست مذهبي مي باشد. اگر اين دختر مجازات نشود سقوط اين سيستم آغاز مي شود.

برخي گزارشات خبري گفته اند كه رجبي بيماري رواني داشته است. بنظر من او بيمار رواني نيست. بنظر مي رسد كه او بسيار باهوش و با عقل بوده است كه بي عدالتي و فساد در سيستم ملايان ديوانه را ببيند. او بطرز احمقانه اي آنقدر شجاع بوده است كه با مجرمان در اين سيستم ضد جنس زن به رويارويي برخيزد.حاج رضايي قاضي ساديست تصميم گرفت كه خودش شخصاً در گرفتن حيات او شركت كند. او شخصاً طناب را بر گردن رجبي انداخت و به جراثقال علامت داد كه او را حلق آويز كند.بعد از آن رضايي گفت دليل اصلي اعدام او «زبان تند» او بوده است. در حقيقت گناه اصلي او اين بود كه حقيقت را مي گفت.در ايران مردم در ملا عام حلق آويز مي شوند تا رعب و وحشت ايجاد شود. اين پيامي براي همه در بردارد كه اين ميتواند براي هركدام از شما اتفاق بيفتد.

رژيم ملاها بشدت فاسد است. ما ميدانيم كه بسياري از فعالين طرفدار دمكراسي در ملاء عام بدار آويخته مي شوند. مقامات ادعا مي كنند كه آنها جناياتي جدي مرتكب شده اند اما هر كس مي داند كه دليل واقعي كه آنها اعدام شده اند اين است كه آنها در مقابل رژيم ايستاده اند. من مطمئن هستم كه دختران نوجوان در شهر نكا اين پيام را گرفته اند.رجبي بعد از اينكه حلق آويز شد دفن گرديد اما در همان شب كسي جسدش را از قبر ربود. خانواده اش شكايت كرده است اما هيچكس نمي داند چه كسي اينكار را كرده است. شايد ساديست هاي سيستم دادگاه و زندان ميخواستند كه جسدش ناپديد شود تا شواهد بد رفتاري هايي كه اثرش بر بدن او باقي مانده بود پيدا نشود.

درست يكسال پيش بود كه ملايان از تحويل جسد خبرنگار كانادايي زهر كاظمي كه به قتل رسيده بود به پسر وي خودداري كردند و اصرار ورزيدند كه تحت كنترل آنها در ايران دفن شود.جهان اكنون مي داند كه آنها اينكار را كردند تا از كالبد شكافي كه ميتواند ابعاد شكنجه كاظمي قبل از مرگ را فاش سازد جلوگيري كنند. بعد از انقلاب 1979 پاسداران به دختران قبل از اعدام تجازو مي كردند. آنها اين وحشيگري را با ايدئولوژي فاشيستي خود كه باكره به بهشت ميرود توجيه مي كردند. بنابراين آنها قبل از اينكه كشته شوند مورد تجاوز قرار مي گرفتند تا به جهنم بروند. من ميخواهم بدانم كه بر رجبي در سه ماه بين محاكمه او و اعدام او چه گذشته است.

من همانطوري كه گفتم فكر مي كنم كه قاضي چيزي براي پنهان كردن داشت درغير اينصورت او اينطور مسئله را شخصي نمي كرد تا رجبي را اعدام كند.من همچنين قبول دارم كه ملاهاي ضد زن احساسات و گناه خود را بعنوان مجرمان اصلي به عهده قرباني مي اندازند. آنها زنان و دختران را مسئول تمامي احساسات و رفتار خود ميدانند بخصوص رفتار جنسي.شايد كه يك روانشناس خوب بتواند توضيح بدهد چرا خميني چنين ديكتاتوري را بر اساس تنفر و سركوب زنان بنا نهاد. مطمئناً بنيادگرايي اسلامي يك ايدئولوژي و يك سيستم است. اما من فكر نمي كنم شما ميتوانيد تماميت رژيم فاشيست اسلامي را با يك نوع آناليز بتوانيد توصيف كنيد. ما به علوم و آناليزهاي ديگر نياز داريم مانند علوم سياسي و اجتماعي و فقه و فمينيسم تا بطور كامل سيستم ضد زن ملاها را درك كنيم.

ساعت خواب.....
كوفي عنان ديروز در مصاجبه اي با بي بي سي اعلام كرد كه ؛حمله به عراق غير قانوني بوده و بايد از طريق سازمان ملل انجام مي شده است.؛

قبل از جنگ فقط در يك تظاهرات دوازده ميليون انسان به خيابان ها ريختند و شعار ؛ جنگ نه؛ را سر دادند. خيلي ها به عنوان ديوار انساني به عراق رفتند. . به گزارش آسوشيتد پرس زبان آقاي عنان را آن وقت ها موش كور خورده بود و ايشان نتوانستند به ابر قدرت دنيا اعتراضي بكنند. اما حالا اوضاع فرق ميكند انتخابات امريكا نزديك است.شايددري به تخته خود و آن يكي آمد. پس زنده باد رابين هود فضايي عصر جديد جناب كوفي عنان...

درست عين دمكرات هاي امريكا كه همان وقت همگي به جنگ عليه عراق راي مثبت دادند و حالا ميگويند جنگ اخ است. براي اينكه در انتخابات به درد ميخورد.

جدا كه بشر دو پا هر چه ميكشد از اين ابن الوقت هاست. مهم هم نيست كه ماركشان چي باشد و ساخت كجا باشند...

خداوند عالميانا

حافظه بندگانت را بيشتر بفرما...


*************
در باره كشتار مدرسه بسلان ننوشته بودم براي اينكه نمي دانستم چه بايد نوشت و چه ميشود نوشت. قساوتي بالاتر از تصور. با اينكه ديديم سلف هاي ايراني شان كودكان را اعدام ميكردند و ميكنند بااينكه ديديم در تابستان 67 سي هزار نفر را كشتند و با كاميون هاي يخچال دار بردند و در گورهاي جمعي خاك كردند ..با اينكه ديديم كه دانشجو را از طبقه سوم پرت كردند پايين....روي زنها اسيد پاشيدند و لبشان را تيغ كشيدند و دست و پايشان را در كيسه سوسك فرو كردند ..بااينكه از شكنجه هاي قرون وسطايي شان در زندانها از قبر و قيامت و تجاوز و ...شنيده بوديم...با اينكه در تلويريون ديديم سر آدم را مثل گوسفند ميبرند...دوازده نفر را يك جا مي كشند و ككشان هم نميگزد ....باز هم گروگان گيري بسلان باور نكردني بود. يك دوستم كه اهل يكي از اين جمهوري هاي سابق است گفت كه كار خود روسيه بوده (‌مثل ما كه به اخبار ايران اعتماد نداريم آنها هم به شنيده هايشان در باره روسيه اعتماد ندارند) . گفتم شايد راست بگويد. اما ديدم آنها كه براي روسري دختران فرانسوي گلو پاره ميكنند هيچ عكس العملي به كشتار بيشتر از پانصد نفر كه اكثرا كودك بودند نشان ندادند. آنها كه براي يك كتاب سلمان رشدي فتوا صادر ميكنند يك كلمه بر عليه اين آدمكشان حرفي نزدند... بعد كه پوتين لايحه اي تصويب كرد كه طبق آن قدرت دولت مركزي بيشتر شود گفتم شايد راست بگويد. شايد كار خود روس ها بوده. امروز ديديم كه رهبر چچن ها مسئوليت گروگان گيري و قتل هاي اين مدارس را بر عهده گرفته است. .
فقط ميشود گفت
؛اي تف به رويتان...؛


همه با هم.....

هر چه فكر مي كنيد از اين ملاها ديده ايد باز هم كم است. اين يكي را نميدانم خوانده ايد يا نه:

طرح تاسيس مدارس انتحاري در ايران
( به نقل از راديو فردا)
روز پنجشنبه در همايشي در بوشهر اعلام شد که طرح تاسيس مدارس انتحاري در دست بررسي است. محمد علي صمدي، دبير اجرايي همايشي با عنوان پاسداشت بين المللي مجاهدان شهادت طلب گفت طرح تاسيس اين مدارس در مراحل مقدماتي است. چند ماه پيش همزمان با اوج گرفتن خشونتها و درگيري نيروهاي آمريکايي با شيعيان در نجف همايشي با عنواني مشابه در تهران برگزار و شروع به ثبت نام از داوطلبان عمليات استشهادي کرد. داوطلبان عمليات شهادت طلبانه يا انتحاري در ايران، کشتن سلمان رشدي، نيروهاي اسرائيلي و آمريکايي را مد نظر دارند و اخيرا نيز يک يگان عمليات انتحاري در بوشهر براي دفاع از تاسيسات هسته اي بوشهر اعلام آمادگي کرده و شکرالله عطارزاده نماينده بوشهر در مجلس شوراي اسلامي به عنوان نخستين نفر در اين ستاد عملياتي ثبت نام کرده است
آقايان اعلام كرده اند كه احتياجي به فتوا و اجازه از دولت ندارند چون فتوا را خميني برايشان صادر كرده است.

خيلي دلم ميخواهد ببينم جناب نماينده مجلسي كه اولين مصوبه شان ازدياد حقوق خودشان است و سر مدل ماشين با هم دعوا ميكنند حاضر هست شكم جاق و چله خود را فداي اسلام عزيز كند يا اينها همه براي ؛عوام؛ است!!!

به نوشته راديو فردا:
حسين شريعتمداري، مدير مسئول و نماينده آيت الله خامنه اي در روزنامه کيهان نيز که در همايش بوشهر شرکت کرده با اشاره به اين که در استراتژي ترسيم شده از سوي آيت الله خميني براي مقابله با قدرتهاي استکباري، عمليات شهادت طلبانه جايگاه ويژه اي دارد گفت: مرگ براي شهادت طلبان آغاز حيات جاودان است و براي دشمنان پايان همه چيز و افتادن در عذاب دردناک الهي است. بنابراين در هر دو حالت پيروزي متعلق به شهادت طلبان است

اگر هدف اينها آدمكشي نبود و با هر انفجار جان انسانهاي بيگناه را نميگرفتند زياد هم بد نميشد اگر اينهمه ابله يك هو خودكشي ميكردند و خودشان فله اي در بهشت از حوري ها و جوي هاي شراب و هر آنچه در اين دنيا حرام و در آن حلال است لذت ميبردند و مي گذاشتند ما انسانهاي فاني هم اينجا يك نفس راحت بكشيم.

اينها هارت و پورتي بيش نيست براي اينكه اين آقايان از دو قران نميگذرند. فقط با اين حرفها باعث ميشوند تا امريكا واروپا راحت تر به ايران حمله كنند. باز مثل هميشه تاوان سفاهت و بلاهت اينها را بايد مردم بدهند. خود آقايان و آقازاده هايي كه بزرگترين كابوسشان معلم شدن است طبق معمول با پول ملت در كانادا و دوبي به عيش و صا و بهره وري از نعمت هاي اين دنياي فاني مشغول خواهند شد.

البته دولت ايران اعلام كرده بر طبق فتواي خامنه اي ساختن سلاح جمعي كشتار جمعي بر خلاف شرع و حرام است.ابطحي هم نوشته كه اينها آبروي اسلام عزيز را ميبرند اما كسي نمي پرسد نمايندگان چاق و چله مجلس شوراي اسلامي در اين ليست چه ميكنند. يا شما كه موي يك زن خونتان را به جوش مي آورد و عاطفه 16 ساله را در جا اعدام ميكنيد جطور در برابر اين اقدامات ساكت مي نشينيد مگر اين كه به اجازه خود شريفتان بوده باشد؟

از كجا مي فهيمد كه عمر يك رژيم به سر رسيده ؟‌وقتي كه شروع كنند به چرت و پرت گويي و حرفهاي متضاد زدن و كارهاي عجيب و غريب و سركوب بي مهابا. روزگار اينها به سر آمده. حالا چند ماه بيشتر و كمتر فرقي نميكند. از چنگيزمغول و اسكندر و هيتلر و شاه كه قوي تر نبودند. سفاك تر شايد.


احتمال اعدام كبري رحمان پور در روز چهارشنبه

روزنامه حكومتي همشهري خبر از احتمال اجراي حكم اعدام براي زني در روز چهارشنبه در زندان اوين داد. اعدام اين زن يك بار در آخرين لحظات بخاطر نبودن طناب به تعويق افتاده است. گزارش تكان دهنده در مورد اين زن محروم گوشه اي از وضعيت زنان تحت حاكميت رژيم آخوندي را نشان مي دهد.روزنامه همشهري: شمارش معكوس براي اعدام كبري - ميعاد با مرگ ؛چهارشنبه، 4 صبح، زندان اوينروزنامه همشهري 21/6/83:« همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم اعدام در چهارشنبه اين هفته مي دهدچهارشنبه بود. يك چهارشنبه سرد. وقتي خانه را به مقصد زندان اوين ترك مي كردم، ساعت 3 بامداد بود و خيابان هاي تهران در سكوت. تنها چراغ هاي اتوبان روشن بود. تا رسيدن به مقصد غرق در افكار خود بودم. آيا امروز زندگي كبري به پايان خواهد رسيد؟ مي دانستم حكم اعدامش از سوي قاضي محمد سلطان همتيار صادر شده است و ديوان عالي كشور نيز آن را تاييد كرده است.وقتي به زندان رسيدم جز دو سرباز هيچكس نبود. خودرو را ترك كردم. پاهايم از شدت سرما يخ زده بود. فكر مرگ در سرما بيشتر وجودم را لرزاند. راه مي رفتم و انتظار مي كشيدم. انتظار حضور اولياي دم و خانواده كبري. او زني بود 21 ساله كه دو سال قبل مادرشوهر خود را با چندين ضربه چاقو به قتل رسانده بود.دادگاه رسيدگي به پرونده اتهامي وي، يكي از جنجالي ترين پرونده هاي قتل بود. كبري با اينكه تحصيلات بالايي نداشت ولي به خوبي از خود دفاع مي كرد. به مطالبي استناد مي كرد كه هر شنونده اي را به اين فكر مي رساند كه او مطالعات زيادي داشته است. پشيمان نبود زيرا ادعا داشت مقتوله را به اين دليل كشته است كه يكسال تمام او را آزار داده و تحقير كرده است.كبري در دفاع از خود به قاضي پرونده گفته بود: وقتي به خواستگاريم آمدند، مي دانستند من دختري هستم از يك خانواده غيرمرفه در منطقه شهرري. مقتوله به همراه پسر 50 ساله خود به خواستگاري من 19 ساله آمده بود. به من وعده ازدواج داده بودند. مرا با ترفند و دروغ اغفال كرده و به خانه خود بردند. عقد نبودم، قرار بود وقتي كمي همسرم را بيشتر شناختم، عقدم كند. صيغه خواندند و من وارد خانه زيباي آنها واقع در يكي از محلات مرفه نشين تهران شدم. من عاشق زندگي لوكس بودم. همسر صيغه اي ام چند روز بعد از ورودم به خانه، نجواهايش را در گوشم آغاز كرد. از عشق و محبت مي گفت و به اين ترتيب روابط زناشويي ما شكل گرفت. من نوجوان بودم و خام، ولي او عاقل به اعمال خود. چند روز بعد از آن ماجرا، رفتارها عوض شد. آنها مرا كه پاك و نجيب به خانه آورده بودند، حال كه به كام خود رسيده بودند ديگر نمي خواستند.مقتوله مرا با تحقير و فحاشي از خانه بيرون كرد ولي من روي بازگشت به خانه را نداشتم. به پدرم چه مي گفتم؟ التماس شان كردم كه به خانه راهم دهند. در محله ما بازگشت يك دختر با آن وضعيت معني مرگ داشت، آنها راهم دادند ولي با شرط اينكه كلفتي خانه آنها را بكنم قبول كردم، چاره اي نداشتم. بعد از آن روز، هرچه گفتند تحمل كردم. همسرم هيچ دفاعي از من نمي كرد، يعني نمي توانست دفاع كند. در خانواده آنها حرف اول را مادرشوهرم مي زد. وقتي مادرشوهرم به سفر مي رفت كمي زندگيم عادي مي شد. بعد از بازگشت او آزارها و تحقيرها بارديگر آغاز مي شد. به هر بهانه اي مرا از خانه بيرون مي انداخت. نقطه ضعفم را پيدا كرده بود. مي دانست وقتي بيرونم مي كند، التماس هايم شروع مي شود. روزها به سختي برايم مي گذشت. من همسر سوم شوهرم بودم. همسر اولش به همراه فرزندانش درپي اختلافات خانوادگي كه داشت به كشور آمريكا رفته بود و همسر دوم نيز جدا شده و فرزندش را كه تنها چند سال از من كوچكتر بود، پيش اين خانواده رها كرده و رفته بود. فرزند همسر دوم نيز وقتي مي ديد پدر و مادر شوهرم مرا مي آزارند او نيز اذيت هاي خود را شروع كرد. خانه جهنم بود ولي چاره اي نداشتم و از ترس آبرو بايد مي ماندم. تا اينكه روز حادثه فرا رسيد.شب قبل با همسرم درگير شده بودم. ديگر تحمل نداشتم. آنها وعده هاي زيادي به من داده بودند و هيچكدام عملي نشده بود. آبرويم رفته بود. عقدم نكرده بودند و من بلاتكليف باقي مانده بودم و تنها كلفتي مي كردم. مي خواستم وضعيتم را روشن كنند، ولي آنها با لحني تحقيرآميز به من گفتند تو لايق ما نيستي و درنهايت روز حادثه مرا بارديگر از خانه بيرون انداختند. اين بار التماس هايم نيز فايده اي نداشت. همسرم مرا داخل خودرواش انداخت تا به خانه پدريم ببرد و به آنها پس بدهد. مانند شيئي كه كهنه شده و بايد آن را دور انداخت و به دنبال جنسي تازه رفت. همسرم 20 هزار تومان كف دستم گذاشت و مرا در خيابان رها كرد. او حتي مرا به خانه پدري ام نرساند. نمي دانستم چه كنم. درمانده در خيابان هاي پرهياهوي تهران قدم مي زدم. درنهايت تصميم گرفتم بار ديگر به خانه آنها بازگردم تا شايد بعد از التماس مرا قبول كنند. به خانه كه رسيدم با كليد خودم در را باز كردم. به محض ورودم به خانه، مادر شوهرم مرا ديد و شروع به فحاشي كرد. هرچقدر به او التماس كردم، قبول نكرد. چاقويي برداشت تا مرا تهديد كند. ديگر خسته شده بودم. مگر گناهم چه بود كه آنها با من چنين مي كردند؟ آنها به وعده هايشان عمل نكرده و مرا بيچاره كرده بودند. حال مرا با چاقو مجبور به رفتن مي كردند. به ناگاه خشم وجودم را پركرد. چاقو را از دست او گرفتم و ديگر نمي دانم چه شد. وقتي به خود آمدم ديدم او غرق خون است و چاقو خون آلود در دستان من. خانه را ترك كردم. باور نمي كردم قتل انجام داده ام، ولي حادثه به وقوع پيوسته بود. به خانه پدرم بازگشتم تا شب كه ماموران آگاهي مرا گرفتند.غرق در افكار خودم بودم. ديگر يادم رفته بود كه سرما در آن ساعت نيمه شب مقابل زندان اوين چقدر طاقت فرساست. حدود ساعت 4بامداد بود كه همسر كبري آمد. آن مرد پير چهره، اولين كسي بود كه براي ديدن مراسم اعدام كبري خود را به آنجا رسانده بود. پس از او، دو خواهر و يك برادرش سوار بر يك خودرو پيكان به آنجا آمدند. خودرو پيكاني كه چند دقيقه بعد مادر كبري مقابل آن روي زمين افتاده بود و ضجه مي زد تا دل آنها به رحم بيايد و دختر جوانش را ببخشند ولي آنها از غم مرگ مادر، دلسنگ شده بودند.نمي دانستم حق را به چه كسي بدهم. مادر كبري از ترس مرگ عزيزش التماس مي كرد و اولياي دم مادرشان را از دست داده بودند، هريك غمي بزرگ بر دل داشتند.التماس هاي مادر كبري ادامه داشت. ولي هيچكس به آن اعتنا نمي كرد. با خود فكر كردم خدا ناظر اين صحنه است و به حتم عدالت را او اجرا خواهد كرد. چند دقيقه بعد وكيل كبري عبدالصمد خرمشاهي به محل رسيد. مسوولان زندان اوين از مراسم اعدام خبر نداشتند و كبري به زندان انفرادي برده نشده بود. او خبر نداشت كه بيرون در زندان در آن چهارشنبه زمستاني مادرش بر آسفالت سرد افتاده است و التماس مي كند كه زندگي او را نگيرند. او نمي دانست كه همسرش اولين فردي بود كه آمده است تا با مرگ او دلش آرام گيرد.

او بيمار، خوابيده بود كه بيدارش كردند تا به پاي چوبه دار ببرند. كبري آرام از تخت بلند شد. مدت ها بود منتظر چنين روزي بود. اولياي دم به همراه مسوولان اجراي احكام وارد زندان اوين شدند.كبري پاهاي لرزانش را كه بيماري طولاني مدت توان را از آنها گرفته بود، بر زمين مي كشيد و هم سلولي هايش دست به دعا شده بودند. او دختر مهرباني بود و همه او را دوست داشتند. كبري را به محوطه زندان بردند. براي اعدام او طناب پيدا نشد.
تلفن همراه قاضي اجراي احكام خاموش بود و حتي يك دستبند در زندان اوين يافت نشد تا دستان دختر را ببندند تا مرگ را به او هديه كنند. گويي كسي فراتر از انسان او را بخشيده بود. اولياي دم بيتاب مرگ او بودند. همسر كبري كه اولين فردي بود كه براي ديدن مراسم مرگ آمده بود به داخل زندان نرفت. او در كنار همسر جوان جديدش ايستاده بود تا خبر پايان زندگي كبري را به او بدهند.وقتي در زندان اوين باز شد، هوا روشن شده بود و آفتاب درحال طلوع كردن بود. از چهره ها هيچ چيزي را نمي شد حدس زد. نفسم در سينه حبس شده بود. از وكيل كبري پرسيدم چه شد؟ و او پاسخ داد: كبري به دليل نبود وسايل لازمه براي اعدام زنده ماند. فرداي آن روز آيت الله شاهرودي رئيس قوه قضائيه تهران دستور توقف اجراي حكم اعدام را صادر كرد. پرونده بعد از چند ماه به شوراي حل اختلاف ارسال شد. روزها در سكوت تلخ مي گذشت تا اينكه باز يك چهارشنبه ديگر فرا رسيد. همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم قصاص كبري رحمان پور در چهارشنبه اين هفته مي دهد.در هر حال علي رضا به عنوان اولياء دم مقتول حق دارد تقاضاي اجرايي حكم كند.چهارشنبه اين هفته كبري به سوي سرنوشت محتوم و ناخواسته اي مي رود كه به زعم او فقر آن را رقم زده است. اما كاش كبري آرزومند به جاي در دست گرفتن چاقو در جست وجوي راه حل ديگري برمي آمد تا او را از حجله بخت به زير طناب دار نفرستد.مجازات كبري در هر كشوري در هر حال اشد مجازات است. شمارش معكوس شروع شده است. لحظات در حال گذرند و ما انتظار مي كشيم كه اين بار خدا چگونه پيام خواهد داد. »

××××××
دوستان عزيز
به اين حكم هر طور كه مي توانيد اعتراض كنيد. با تلفن و ايي ميل به عفو بين الملل- مراجع قضايي كشوري كه در آن هستيد- صليب سرخ جهاني و راديو ها و تلويزيون هاي محلي... نگذاريد اين جنايت ناگفته بماند.

با اعدام نوجوانان مخالفت کنیم.



عاطفه وقتی بالای داررفت 16 سالش بود. گفتند دلیل اعدامش زنای محصنه است اما بعد گفتند زبان سرخش سر سبزش را به باد داد.

حکم اعدام یک نوجوان 16 ساله افغانی توسط دادگاه نوجوانان به جرم داشتن هفت کیلو مواد مخدر صادر شده است. سه نوجوان ایرانی هم منتظرند 18 ساله بشوند تا سرشان بالای دار برود.

بعد از سی خرداد شصت روزنامه اطلاعات عکس یک سری نوجوان را چاپ کرد که در تظاهرات دستگیر شده و همان شب اعدام شده بودند. از خانواده هایشان
خواسته شده بود که با در دست داشتن شناسنامه بروند و اجساد فرزندانشان را تحویل بگیرند. پس از آن هزاران هزار پیر و جوان به دست این آدمکشان اعدام شدند. بعد که بهانه های سیاسی از بین رفت اعتیاد و فحشا و هز اتهامی که لایق خود ملاها است بهانه ای شد برای گرفتن جان جوانان در این کشور فلک زده..
بله زندگی موهبتی است که یک ملا میتواند هر وقت خواست آن را از شما بگیرد.

عاطفه به جرم داشتن رابطه جنسی در 16 سالگی زندگی اش را از دست داد. رابطه جنسی خارج از ازدواج در بیشتر کشورهای دنیا یک امر معمول است. به فرض که در ایران غیر قابل قبول باشد مجازاتش مرگ نیست. مگر خود آقایان کم رابطه خارج از ازدواج دارند؟ .کسی چه میداند پشت اعدام عاطفه چه داستانی خوابیده است....

آقایان حاکمان بزرگترین مروج فساد و اعتیاد و فحشا در ایران هستند. هر که به راه آنها نرود و جیب آنها را پر نکند یا بهشان منفعتی نرساند باید از صفحه روزگار محو شود. اما این دور گردون گرد است و بالاخره نوبت خود آقایان هم خواهد رسید. با این تفاوت که وقتی چرخ برگردد و یک حکومت مردمی در ایران حاکم باشد نباید مجازات اعدام حتی برای این قاتلان در میان باشد.

شاید باید این جانیان بالفطره را در موزه ای گذاشت تا همه جهانیان بیایند و قیافه های کریه و موهن آنها را ببینند و به صبرو تحمل مردم ایران آفرین بگویند.

از خسن آقای مهربان و خستگی ناپذیر و همه دوستانی که صفحه اعتراض به احکام غیر انسانی در ایران را بر پا کرده اند ممنون. شما هم به اینجا بروید و این بیانیه را امضا کنید.