Wednesday, October 30, 2002

خواندم كه نويسنده وبلاگ كلاغ سياه ؛‌كسري موحد؛ در سي و سه سالگي ‌به زندگي خود پايان داده است. من كسري را نمي شناختم و به كلاغ سياه گاه گداري سر ميزدم. تصور اين كه جواني ديگر چيزي در زندگي در پيش رو نبيند و به دست خود به زندگيش پايان دهد برايم خيلي عذاب آور است. .. ...
شايد آنكه مي ميرد ميرود اما آنكه ميماند بايد روزها را با تصوير خالي آنكه از دست داده تحمل كند. براي دوستان و خانواده اش صبر و شكيبايي آرزو مي كنم.

هميشه فكر مي كردم شايد بشود از نوشته ها وحالات روحي يك انسان به اينكه از زندگي چقدر نااميد است و يا چقدر به فكر خودكشي است پي برد. اما از نوشته هاي كلاغ سياه نمي شد چنين استنباط كرد. آيا آنكه ديگران را به خنده واميدارد چنين مي كند تا غمي را كه بر دلش سنگيني مي كند پنهان نگاه دارد؟


No comments:

Post a Comment

خواندم كه نويسنده وبلاگ كلاغ سياه ؛‌كسري موحد؛ در سي و سه سالگي ‌به زندگي خود پايان داده است. من كسري را نمي شناختم و به كلاغ سياه گاه گداري سر ميزدم. تصور اين كه جواني ديگر چيزي در زندگي در پيش رو نبيند و به دست خود به زندگيش پايان دهد برايم خيلي عذاب آور است. .. ...
شايد آنكه مي ميرد ميرود اما آنكه ميماند بايد روزها را با تصوير خالي آنكه از دست داده تحمل كند. براي دوستان و خانواده اش صبر و شكيبايي آرزو مي كنم.

هميشه فكر مي كردم شايد بشود از نوشته ها وحالات روحي يك انسان به اينكه از زندگي چقدر نااميد است و يا چقدر به فكر خودكشي است پي برد. اما از نوشته هاي كلاغ سياه نمي شد چنين استنباط كرد. آيا آنكه ديگران را به خنده واميدارد چنين مي كند تا غمي را كه بر دلش سنگيني مي كند پنهان نگاه دارد؟


0 comments:

Post a Comment